بابک بامداد / برای شاملوی بزرگ
تقدیم به انتشارات وزین ماهمگ به مناسبت سالروز غم از دست دادن بزرگ شاعر واژه پرور استاد اØمد شاملو
موطن من هم
غریب است " نازنین "!
موطن ام
در بند و زنجیر و غل است
بامداد *
1
بامداد :
بر سریر اÙÙ‚
دردیار شب
بر٠پوشان
برموج دستان
ابدیت Øجله اش را
کل زنان
ره می سپارد .
تو گویی :
" که از مرگ اش هراسی نیست " !
2
بامدادا !
تو که
والی و ولی واژگان بودی ،
با کدامین واژگان
بی آنکه
شرمسار و خجل ات باشند ،
در توصیÙÛŒ بایسته ات
ادای دین توان کرد ؟
3
" روزگار غریبی است نازنین "
موطن من هم
غریب است " نازنین "!
موطن ام
در بند و زنجیر و غل است
موطن ام
در Ùقر Ùˆ بیداد سمبل است
موطن ام را
غاÙÙ„ÛŒ از ک٠بداد
موطن ام
در رنج Ùˆ درد ØŒ پر Øاصل است 0
موطن من هم
غریب است " نازنین "!
موطن ام
در بند و زنجیر و غل است
بامداد *
1
بامداد :
بر سریر اÙÙ‚
دردیار شب
بر٠پوشان
برموج دستان
ابدیت Øجله اش را
کل زنان
ره می سپارد .
تو گویی :
" که از مرگ اش هراسی نیست " !
2
بامدادا !
تو که
والی و ولی واژگان بودی ،
با کدامین واژگان
بی آنکه
شرمسار و خجل ات باشند ،
در توصیÙÛŒ بایسته ات
ادای دین توان کرد ؟
3
" روزگار غریبی است نازنین "
موطن من هم
غریب است " نازنین "!
موطن ام
در بند و زنجیر و غل است
موطن ام
در Ùقر Ùˆ بیداد سمبل است
موطن ام را
غاÙÙ„ÛŒ از ک٠بداد
موطن ام
در رنج Ùˆ درد ØŒ پر Øاصل است 0
dooz نوشت