vaheed Ziaee

چقدر عشق اینجا ریخته
حوله ای خیس می خواهم
نکند رنگ بگیرد



-------
به سال که می گذرد

غزل تنم را می کشند

قصیده می شوم در باد

افیلیای من

کاش مرداب تو را میبرد

اگر اینگونه به سوگ خویش نشسته ام

و تو هر روز بر گرده ام

شالی بد قواره تری

***

به جنس بنفشه معتادم

و چروک آبی باغچه

در رگ های متورمت گل می کند

سیر بنوش

از خندقی که چشم من است

*

حتا دل انگیز ترین پایان

قصه های تکراری را جذاب نمی کند

مرگ هم همینطور

*

چقدر عشق اینجا ریخته

حوله ای خیس می خواهم

نکند رنگ بگیرد

هاله ی مردمکان شوریده ام

*


به تو نیز محتاج نیستم

نه که باران نمی زند

تلخ است

عابری که بیشتر از تو

شبیه تو است




www.sherastan.com وحید ضیائی 24 ژوئن 2008