s.shirani


آیا صدا نکردم ؟
مردی که برگشت
و دست راست مرا برید


(موسیقی فمی نیست) تقدیم : به فروغ فرخزاد





در من متولد می شوی

هر بار

هر لحظه

مداوم...

پیوسته

رهنمون پیکرت

به بهشت

انگشتان ظریفم!.

بی پناهی ات را

چگونه پنهان می کنی ؟

گم می کنی

در من

آرام باش

اسباب بازی ظریفت را

آزار نده با درد!

صبور

رام سرنوشت

چطور نفس می زنی

اسب تازی بر پیکرم؟

چون عروسکی

که گاوی خشمگین می دراندش...

هربار که به من نزدیک می شوی ؟



آیا صدا نکردم ؟

مردی که برگشت

و دست راست مرا برید؟

و مردمک چشمهایم

خون قی می کرد

با وحشت

آیا سایه شومی که زیر پوست من

می ترکاند و

منبسط می کرد

وحجم شومی در من می آفرید

کودکی من نبود ؟

یا مادرم ؟....

با رانهای دریده شده

ایستاده ام

پوست جدا شده سرشانه هایم

بی پناه

آسیب پذیر تمامی قرون

رگهایم آرام آرام می پوسند

نقبهای حضور تو

با درد منفجر می شوند

و از بدن بر زمین می افتند

آبشارخون آلود.

هر لحظه

با انفجار ایستاده ام

رگ یا عضله ای !

صدای دریده شدن رگ ها

پراکندگی خون در هوا

فواره های سرخ رنگ

هر بار

هر لحظه

مداوم...

پیوسته !.

چگونه تو را پناه می دهم ؟

کودکی من ؟

آیا تکرار

تکرار

تکرار

تکرار نوازش سیم ها بر ظرفهای ظریف

دیگ های زمخت

انگشتان کشیده شکننده

بر پوست

لب

دردی که منتشر می شود

تا انفجار یک یک رگ ها

کافی نبوده است ؟

در من متولد می شوی ؟

با درد ؟....

چطور --- مرا در داروخانه فروخت

ارزان ترین رنگ

برای گیسوانش

که به گند می نشست و تعفن....



ته نشین لیوان

حدقه چشم هایم

قی شده

تن پوش بلند گیسوانم

بی محابا پناه می دهند

عریانی را

زایندگی

هراس

و هر آنچه می پرستی را!...



بر من نماز بگذار آرام

من از انفجار گریخته ام

کمرم دریده شده

و یک یک مهرهایم را

می توانی بوضوح

لمس کنی

و هنوز خواب می بینم

یک نفس دویده ام

در کشتزارهای کودکی ام

و مرد مرد مرد

مرد مسنی که هر لحظه نزدیکتر می شود

با چاقو!...

اجزا بدنم را قطع خواهد کرد

از پاها

تا سرشانه ها

میل کنید!....

آرام هیچ شدن را تجربه می کنم

تا سکون و گهواره ای

که مرا و تو را در برگیرد

تا یک یک مردانی را که دوست داشته ام

به یاد بیاورم و از خاطر بزدایم.

به یاد بیاورم و از ذهن بزدایم.





در من متولد می شوی

هر بار

هر لحظه

مداوم...

پیوسته

رهنمون پیکرت

به بهشت

انگشتان ظریفم!

بر جنازه ای که هنوز ایستاده

آرام نماز بگذار.





فواره های سرخ رنگ

جنازه ای قطعه قطعه شده

در بشقاب !

برای شام!...

میل کنید آقا ؟!....


نوشته : شکوه شیرانی