Neruda- تابوت نرودا- بدیهیان
Øالا
همین جا
با ما
و برای همیشه
تابوت پابلو نرودا
مهناز بدیهییان
این نوشته از روی یک نوار که توسط کارلوس اورنیز از مراسم عزاداری پابلو نرودا ضبط شده تهیه گردیده. متن را ریکاردو گری بی نوشته است.
مراسم عزاداری از خانه ÛŒ شاعر آغاز Ù…ÛŒ شود.جایی Ú©Ù‡ جسدش در Øضور همسر Ùˆ خواهرانش قرار گرÙته.مراسم در
میان اطاقی پراز Ú¯Ù„ Ùˆ لای Ùˆ آب Ú©Ù‡ زمانی کتابخانه شاعر بوده انجام Ù…ÛŒ شود.کتابها.نوشته هاو مدارک همراه با وسایل خانه در آب غرق اند زیرا روز قبل جریان آب توسط ارتش شیلی به خانه ÛŒ شاعر باز شده Ú©Ù‡ پس از شکستن آنچه شکستنی بوده با دسته ÛŒ تÙنگشان خانه را در Øال غرق شدن رها کرده اند.
تابوت توسط دوستان نرودا از اطاق خارج شد.چند تایی انگشت شمار همراه همسر Ùˆ خواهران نرودا به اتÙاق سÙیر مکزیک مارتینز کوربالا تابوت را دنبال Ù…ÛŒ کردند.
شخصی پرسید Ú©ÛŒ مرده؟ به او Ù…ÛŒ گویند "پابلو نرودا".Ùˆ او Ù…ÛŒ گوید کی؟ بله آقا درست شنیدید"پابلو نرودا"......چیزی طول نمی کشد Ú©Ù‡ دهان به دهان این خبر Ù…ÛŒ پیچد Ùˆ نام نرودا سبب باز شدن درها Ùˆ پنجره هاو نیمه بسته شدن در مغازه ها Ù…ÛŒ شود.خبر سپس از طریق Ù†Ùس های جاری در خطوط تلÙÙ† در Ø³Ø·Ø Ø´Ù‡Ø± منتشر Ù…ÛŒ شود.اتوبوس ها متوق٠می شوند ومردم دسته دسته از آنها پیاده Ù…ÛŒ شوند. مردم در خیابان های دور در Øال دویدن هستند.مردمی Ú©Ù‡ هم اکنون در نزدیکی تابوت هستند همه Ù…ÛŒ گریند Ùˆ هنوز امید دارند Ú©Ù‡ خبر دروغ باشد.نام نرودا مثل معجزه ای از خشونت بصورت صد ها زن Ùˆ بچه Ùˆ مرد سرازیر Ù…ÛŒ شود.مردمی Ú©Ù‡ تقریبا همه Ùقیرند.همه ÛŒ مردم کپر نشین سانتیا Ú¯Ùˆ تبدیل به پابلو نرودا Ù…ÛŒ شوند.Ùˆ ما صدای غم زده ÛŒ Ú©ÙØ´ های مردم عادی را Ù…ÛŒ شنویم Ùˆ بوی بی نهایت گردو خاک را.در چشمانمان. Ù†Ùس های Ùشرده ÛŒ هزاران گلو را Ú©Ù‡ آماده ÛŒ انÙجارند را Øس Ù…ÛŒ کنیم.
سپس صدای خجول Ùˆ نیمه Ø®ÙÙ‡ ای پنهانی بگوش Ù…ÛŒ رسد Ú©Ù‡ میگوید: "رÙیق پابلو نرودا" Ùˆ صدا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید : "Ù†Ú¯Ùˆ Ú©Ù‡ من Ú¯Ùتم".Øالا.همین جاوبرای همیشه.
از ان دورتر صدایی Ùریاد Ù…ÛŒ زند "رÙیق پابلو نرودا". آنجا در Øال خشم.."اینجا"
Ùˆ در Øال پرتاب کلاه در Øال Ù…ØÚ©Ù… کوبیدن قدمها بر روی زمین Ùˆ مواجه شدن با ارتشی Ú©Ù‡ Ú©Ù… Ú©Ù… جمعییت را Ù…Øاصره Ù…ÛŒ کرد.
در اینجا Øرکتی آغاز Ù…ÛŒ شود عظیم Ùˆ تاریخی.چیزی بزرگتر از دنیای ادبیات.چیزی Ø´Ú¯Ùت.جالب زیرا Øرکتی است تخیلی Ú©Ù‡ امکان آن در گوشه Ùˆ کنارنیست .نوعی شعر عظیم Ú©Ù‡ برای آن جانها سپرده اند Ùˆ معلوم نیست Ú†Ù‡ تعداد برای هین شعر بلند جانشان را از دست خواهند داد.
صدا های لرزان در Øال شکاÙتن جاده ها هستند"رÙیق پابلو نرودا".Ùˆ صدا های این مردم Ú©Ù‡ توسط میلیون ها جاسوس Ùˆ آدم Ú©Ø´ شنیده Ù…ÛŒ شود Ù…ÛŒ خوانند:
"اینجا با ما..Øال Ùˆ برای همیشه"
در آنجا بالاتر.اینجا در راست Ùˆ Ú†Ù¾ در انتهای ستون راهپیمایان.ستون های سه هزار Ù†Ùری.شیلی Ù…ÛŒ گرید.قیام Ù…ÛŒ کند.
تلخی پایان نا پذیر.جرقه های نور"رÙیق پابلو نرودا"..."رÙیق پابلو نرودا"..."رÙیق پابلو نرودا"....."رÙیق پابلو نرودا"...."رÙیق سالوادر آلنده".."اینجا با ما..اکنون..برای همیشه....
ای مردم شیلی این ها شما را زیر پا Ù…ÛŒ گذارند.این ها شما را بقتل Ù…ÛŒ رسانند.شما را شکنجه Ù…ÛŒ کنند.مردم شیلی دلسرد نشوید انقلاب منتظر شماست.ما Ù…ÛŒ جنگیم تا جاییکه Øسابمان را با این خیانت کاران تمام کنیم.
موجی از گریه ..Ùریاد..تهدید ..ناسزا ..از صداهایی Ú©Ù‡ از خشم Ø®ÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوند.کلمات دیوانه کننده..کلمات جهنمی..کلمات بهشتی. سه هزار مردم مغلوب ناله کنان در آن میان ناله ای عظیم Ùˆ قدرتمند.صدای زنی شروع به خواندن شعرهای نرودا Ù…ÛŒ کند.
"من بارها زاده شده ام.از ریشه ها.از ستاره های مغلوب........."Ùˆ تمام جمعیت بقیه ÛŒ شعر را Ùریاد مکنند. دوباره تهدید آغاز Ù…ÛŒ شود...."از ابدیتی Ú©Ù‡ با دستهایم Ø¢Ùریدم....." جمعیت بخش هایی از شعر بلند Ùˆ معرو٠نرودا را Ù…ÛŒ خواند ..
...........................
............................
...........................
من بدرود می گویم.بر میگردم.
به خانه ام .در رویایم
.
به پاتاگونیا باز می گردم.جاییکه
باد طویله را می تکاند
و اقیانوس یخ می پراکند
من چیزی بیش از یک شاعر نیستم
و همه ی شما را دوست دارم
پرسه می زنم در دنیایی که دوست دارم.
در کشور من معدنچیان و سربازان به قضات دستور میدهند.
من اما Øتا ریشه ها را در کشور سردو Ú©ÙˆÚ†Ú©Ù… دوست دارم.
آنجاست که من خواهم مرد
اگر هزار بار دیگر متولد شوم
آنجاست که متولد خواهم شد.
نزدیک کاج های بلند
بادهای طوÙانی جنوب
رنکهای تازه ی خریده شده
بگذار کسی به من نیندیشد.
بگذار ما به تمام جهان بیندیشیم
و مشت هایت را با عشق بر میز بکوب
من دوباره خون نمی خواهم
که با آن نان ودانه ام و موسیقی ام را خیس کنم.
کاش آنها با من می آمدند
معدنچیا ن ودخترک
آن وکیل.خیاط.عروسک ساز
که با هم به سینما برویم و خارج شویم.
که قرمز ترین شراب را بنوشیم
من نمی آیم Ú©Ù‡ همه چیز را ØÙ„ کنم
آمده ام که آواز بخوانم
آمده ام که تو با من بخوانی.
Ùريبا شادكهن نوشت