آخرین نامه ÙØ±Ø²Ø§Ø¯ کمانگر از اوین
مگر Ù…ÛŒ توان در Ù‚ØØ· سال عدل Ùˆ داد معلم بود ØŒ اما „الÙ“ Ùˆ „بای“ امید Ùˆ برابری را تدریس نکرد، ØØªÛŒ اگر راه ختم به اوین Ùˆ مرگ شود؟
...
آخرین نامه ÙØ±Ø²Ø§Ø¯ کمانگر از اوین
یکی بود یکی نبود ماهی سیاه کوچولویی بود Ú©Ù‡ با مادرش در جویبار زندگی Ù…ÛŒ کرد ØŒ ماهی از 10000 تخمی Ú©Ù‡ گذاشته بود تنها این بچه برایش مانده بود بنابراین ماهی سیاه یکی یک دانه ÛŒ مادرش بود، یک روز ماهی کوچولو Ú¯ÙØª: مادر من Ù…ÛŒ خواهم از اینجا بروم. مادرش Ú¯ÙØª کجا؟ Ù…ÛŒ خواهم بروم ببینم جویبار آخرش کجاست.
هم بندی ، هم درد سلام
شما را به خوبی Ù…ÛŒ شناسم. معلم، آموزگار، همسایه ÛŒ ستاره های خاوران، همکلاسی ده ها یار دبستانی Ú©Ù‡ Ø¯ÙØªØ± انشایشان پیوست پرونده هایشان شد Ùˆ معلم دانش آموزانی Ú©Ù‡ مدرک جرمشان اندیشه های انسانیشان بود. شما را به خوبی Ù…ÛŒ شناسم، همکاران صمد Ùˆ خان علی هستید.
مرا هم که به یاد دارید
منم ، بندی بند اوین
منم دانش آموز آرام٠پشت میز Ùˆ نیمکت های شکسته ÛŒ روستاهای Ø¯ÙˆØ±Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ ÛŒ کردستان Ú©Ù‡ عاشق دیدن دریاست
منم به مانند خودتان راوی قصه های صمد اما در دل کوه شاهو
منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن
منم، همان رÙیق اعدامیتان
ØØ§Ù„ا دیگر کوه Ùˆ دره تمام شده بود Ùˆ رودخانه از دشت همواری Ù…ÛŒ گذشت. از راست به Ú†Ù¾ رودخانه های Ú©ÙˆÚ†Ú© دیگری هم به آن پیوسته بودند Ùˆ آبش را چند برابر کرده بودند…ماهی کوچولو از ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†ÛŒ آب لذت Ù…ÛŒ برد…ماهی کوچولو خواست ته آب برود .Ù…ÛŒ توانست هرقدر دلش خواست شنا کند Ùˆ کله اش به جایی نخورد ناگهان یک دسته ماهی را دید ØŒ 10000تایی میشدند،که یکی از آنها به ماهی سیاه Ú¯ÙØª:به دریا خوش آمدی رÙیق.
همکار دربند، مگر Ù…ÛŒ توان پشت میز صمد شدن نشست Ùˆ به چشمهای ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù† این آب Ùˆ خاک خیره شد Ùˆ خاموش ماند ØŸ
مگر Ù…ÛŒ توان معلم بود Ùˆ راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟ ØØ§Ù„ا Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒ کند از ارس باشد یا کارون، سیروان باشد یا رود سرباز، Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒ کند وقتی مقصد دریاست Ùˆ یکی شدن، وقتی راهنما Ø¢ÙØªØ§Ø¨ است. بگذار پاداشمان هم زندان باشد.
مگر Ù…ÛŒ توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن Ùˆ بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت Ùˆ دم برنیاورد ØŸ . مگر Ù…ÛŒ توان بغض ÙØ±ÙˆØ®ÙˆØ±Ø¯Ù‡ دانش آموزان Ùˆ چهره ÛŒ Ù†ØÛŒÙ آنان را دید Ùˆ دم نزد ØŸ
مگر Ù…ÛŒ توان در Ù‚ØØ· سال عدل Ùˆ داد معلم بود ØŒ اما „الÙ“ Ùˆ „بای“ امید Ùˆ برابری را تدریس نکرد، ØØªÛŒ اگر راه ختم به اوین Ùˆ مرگ شود؟
نمی توانم تصور کنم در سرزمین“ صمد“،“ خانعلی“ Ùˆ „عزتی“ معلم باشیم Ùˆ همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی توانم تجسم کنم Ú©Ù‡ نظاره گر رنج Ùˆ Ùقر مردمان این سرزمین باشیم Ùˆ دل به رود Ùˆ دریا نسپاریم Ùˆ طغیان نکنیم؟
Ù…ÛŒ دانم روزی این راه سخت Ùˆ پر ÙØ±Ø§Ø² Ùˆ نشیب، هموار گشته Ùˆ سختی ها Ùˆ مرارت های آن نشان Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±ÛŒ خواهد شد „برای تو معلم آزاده“ ØŒ تا همه بدانند Ú©Ù‡ معلم ØŒ معلم است ØØªÛŒ اگر سدّ راهش Ùیلتر گزینش باشد Ùˆ زندان Ùˆ اعدام ØŒ Ú©Ù‡ آموزگار نامش را ØŒ Ùˆ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±Ø´ را ماهیان کوچولویش به او بخشیده اند ØŒ نه مرغان ماهیخوار.
ماهی کوچولو آرام Ùˆ شیرین در Ø³Ø·Ø Ø¯Ø±ÛŒØ§ شنا میکرد Ùˆ Ùˆ با خود Ù…ÛŒ Ú¯ÙØª: ØØ§Ù„ا دیگر مردن برای من سخت نیست، تأس٠آور هم نیست، ØØ§Ù„ا دیگر مردن هم برای من…که ناگهان مرغ ماهی خوار ÙØ±ÙˆØ¯ آمد Ùˆ او را برداشت Ùˆ برد. ماهی بزرگ قصه اش را تمام کرد Ùˆ به 12000 بچه Ùˆ نوه اش Ú¯ÙØª ØØ§Ù„ا دیگر وقت خواب است.11999 ماهی کوچولو شب بخیر Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ Ùˆ مادر بزرگ هم خوابید اما این بار ماهی کوچولوی سرخ رنگی هرکاری کرد خوابش نبرد. Ùکر برش داشته بود…
معلم اعدامی زندان اوین
ÙØ±Ø²Ø§Ø¯ کمانگر – اردیبهشت ماه Û±Û³Û¸Û¹
...
آخرین نامه ÙØ±Ø²Ø§Ø¯ کمانگر از اوین
یکی بود یکی نبود ماهی سیاه کوچولویی بود Ú©Ù‡ با مادرش در جویبار زندگی Ù…ÛŒ کرد ØŒ ماهی از 10000 تخمی Ú©Ù‡ گذاشته بود تنها این بچه برایش مانده بود بنابراین ماهی سیاه یکی یک دانه ÛŒ مادرش بود، یک روز ماهی کوچولو Ú¯ÙØª: مادر من Ù…ÛŒ خواهم از اینجا بروم. مادرش Ú¯ÙØª کجا؟ Ù…ÛŒ خواهم بروم ببینم جویبار آخرش کجاست.
هم بندی ، هم درد سلام
شما را به خوبی Ù…ÛŒ شناسم. معلم، آموزگار، همسایه ÛŒ ستاره های خاوران، همکلاسی ده ها یار دبستانی Ú©Ù‡ Ø¯ÙØªØ± انشایشان پیوست پرونده هایشان شد Ùˆ معلم دانش آموزانی Ú©Ù‡ مدرک جرمشان اندیشه های انسانیشان بود. شما را به خوبی Ù…ÛŒ شناسم، همکاران صمد Ùˆ خان علی هستید.
مرا هم که به یاد دارید
منم ، بندی بند اوین
منم دانش آموز آرام٠پشت میز Ùˆ نیمکت های شکسته ÛŒ روستاهای Ø¯ÙˆØ±Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ ÛŒ کردستان Ú©Ù‡ عاشق دیدن دریاست
منم به مانند خودتان راوی قصه های صمد اما در دل کوه شاهو
منم عاشق نقش ماهی سیاه کوچولو شدن
منم، همان رÙیق اعدامیتان
ØØ§Ù„ا دیگر کوه Ùˆ دره تمام شده بود Ùˆ رودخانه از دشت همواری Ù…ÛŒ گذشت. از راست به Ú†Ù¾ رودخانه های Ú©ÙˆÚ†Ú© دیگری هم به آن پیوسته بودند Ùˆ آبش را چند برابر کرده بودند…ماهی کوچولو از ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†ÛŒ آب لذت Ù…ÛŒ برد…ماهی کوچولو خواست ته آب برود .Ù…ÛŒ توانست هرقدر دلش خواست شنا کند Ùˆ کله اش به جایی نخورد ناگهان یک دسته ماهی را دید ØŒ 10000تایی میشدند،که یکی از آنها به ماهی سیاه Ú¯ÙØª:به دریا خوش آمدی رÙیق.
همکار دربند، مگر Ù…ÛŒ توان پشت میز صمد شدن نشست Ùˆ به چشمهای ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù† این آب Ùˆ خاک خیره شد Ùˆ خاموش ماند ØŸ
مگر Ù…ÛŒ توان معلم بود Ùˆ راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟ ØØ§Ù„ا Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒ کند از ارس باشد یا کارون، سیروان باشد یا رود سرباز، Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒ کند وقتی مقصد دریاست Ùˆ یکی شدن، وقتی راهنما Ø¢ÙØªØ§Ø¨ است. بگذار پاداشمان هم زندان باشد.
مگر Ù…ÛŒ توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن Ùˆ بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت Ùˆ دم برنیاورد ØŸ . مگر Ù…ÛŒ توان بغض ÙØ±ÙˆØ®ÙˆØ±Ø¯Ù‡ دانش آموزان Ùˆ چهره ÛŒ Ù†ØÛŒÙ آنان را دید Ùˆ دم نزد ØŸ
مگر Ù…ÛŒ توان در Ù‚ØØ· سال عدل Ùˆ داد معلم بود ØŒ اما „الÙ“ Ùˆ „بای“ امید Ùˆ برابری را تدریس نکرد، ØØªÛŒ اگر راه ختم به اوین Ùˆ مرگ شود؟
نمی توانم تصور کنم در سرزمین“ صمد“،“ خانعلی“ Ùˆ „عزتی“ معلم باشیم Ùˆ همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی توانم تجسم کنم Ú©Ù‡ نظاره گر رنج Ùˆ Ùقر مردمان این سرزمین باشیم Ùˆ دل به رود Ùˆ دریا نسپاریم Ùˆ طغیان نکنیم؟
Ù…ÛŒ دانم روزی این راه سخت Ùˆ پر ÙØ±Ø§Ø² Ùˆ نشیب، هموار گشته Ùˆ سختی ها Ùˆ مرارت های آن نشان Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±ÛŒ خواهد شد „برای تو معلم آزاده“ ØŒ تا همه بدانند Ú©Ù‡ معلم ØŒ معلم است ØØªÛŒ اگر سدّ راهش Ùیلتر گزینش باشد Ùˆ زندان Ùˆ اعدام ØŒ Ú©Ù‡ آموزگار نامش را ØŒ Ùˆ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±Ø´ را ماهیان کوچولویش به او بخشیده اند ØŒ نه مرغان ماهیخوار.
ماهی کوچولو آرام Ùˆ شیرین در Ø³Ø·Ø Ø¯Ø±ÛŒØ§ شنا میکرد Ùˆ Ùˆ با خود Ù…ÛŒ Ú¯ÙØª: ØØ§Ù„ا دیگر مردن برای من سخت نیست، تأس٠آور هم نیست، ØØ§Ù„ا دیگر مردن هم برای من…که ناگهان مرغ ماهی خوار ÙØ±ÙˆØ¯ آمد Ùˆ او را برداشت Ùˆ برد. ماهی بزرگ قصه اش را تمام کرد Ùˆ به 12000 بچه Ùˆ نوه اش Ú¯ÙØª ØØ§Ù„ا دیگر وقت خواب است.11999 ماهی کوچولو شب بخیر Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ Ùˆ مادر بزرگ هم خوابید اما این بار ماهی کوچولوی سرخ رنگی هرکاری کرد خوابش نبرد. Ùکر برش داشته بود…
معلم اعدامی زندان اوین
ÙØ±Ø²Ø§Ø¯ کمانگر – اردیبهشت ماه Û±Û³Û¸Û¹