اوهام! / عباس صØرائی
همه ساکت شدیم.
Ùˆ سکوت ادامه یاÙت...من Ùˆ سوسن، چیزی Ù†Ú¯Ùنیم، گذاشتیم او Ú©Ù‡ سرش را پائین گرÙته بود، شروع کند.
- Ú¯Ùتی دو سئوال داری، دومین سئوالت چیست؟
...
اوهام!
عباس صØرائی
نمی دانم چرا بوی کاÙور رهایم نمی کند؟ از هر وسیله معطر کننده ای هم Ú©Ù‡ دم دست دارم بوی تند Ùˆ تیز کاÙور بیرون Ù…ÛŒ زند. همه آن هائی را هم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شناسم، Ú©Ù‡ مراوده دارم، Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ بوسم، Ú©Ù‡ در آغوش Ù…ÛŒ گیرم همین بو را Ù…ÛŒ دهند.
اول لا Ú©Ù‡ این جور نبود، Ùˆ هر چیزی بوی خودش را داشت، خیلی با بو میانه ای نداشتم؛ اØتیاجی هم نبود. چون رخداد ها هر کدام بطور طبیعی بوی خودشان را داشتند. Ù…ÛŒ خواهم بگویم زندگی Ø´Ú©Ù„ طبیعی Ùˆ نرمال خودش را داشت. اما همین جور Ú©Ù‡ جلو رÙتیم، اول بو های خوش رÙتند، Øتا گلها را هم رها کردند، بعد Ú©Ù… Ú©Ù… بوهای جور واجور پیدایشان شد. اولین باری Ú©Ù‡ گلهای روی میز کارم را بو کردم، کاری Ú©Ù‡ معمولن نمی کردم، دیدم بو نمی دهند. تعجب کردم. بوی میخک را خیلی دوست دارم، آن را از بین بقیه جدا کردم تا به تنهائی بو کنم. بونمی داد. عین آدمهای خل، به مادرم تلÙÙ† کردم Ùˆ پرسیدم:
گل میخک تو خانه داریم.؟
Ø·ÙÙ„Ú© با تعجب پرسید:
از کار زنگ زدی ببینی تو خانه گل میخک داریم.؟ نه پسرم نداریم.
با Ú©Ù…ÛŒ ناراØتی پرسیدم:
ما تو خانه اصلن گل نداریم؟
با مهربانی تمام Ú¯Ùت:
چرا پسرم Ú¯Ù„ داریم، Ú¯Ù„ میخک پرسیدی، Ú¯Ùتم نداریم، Øالا این پرسو جو برای Ú†ÛŒ هست؟
آخر گلهائی Ú©Ù‡ اینجا تو دÙتر دارم، بو نمی دهند. Øتا Ú¯Ù„ میخکم.
Øتمن سرما خورده ای، چقدر التماس Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ شبها رویت را پس نزن.
از همان روز اولی Ú©Ù‡ دیدمش Ùˆ خواهرم به من معرÙیش کرد، در یک مجلس ترØیم بود. بوی کاÙور بینی ام را پر کرد.اهمیت ندادم. Ùقط خواهرم را کنار کشیدم Ùˆ پرسیم:
- چرا به جای بوی گلاب Ú©Ù‡ مخصوص این جور جاهاست، همه جا را بوی کاÙور پر کرده است؟
- کاÙور؟
- بله کاÙور، تو متوجه نشده ای؟
- Ú†Ù‡ ØرÙا! کاÙور مال موقع خاکسپاری است. آن هم نه همیشه. آن آقا را نگاه Ú©Ù†.
- کدام را؟
- همون Ú©Ù‡ گلاب پاش دستشه. داره گلاب Ù…ÛŒ گردونه. کاÙور کجا بوده؟
- اسم دوستت چی بود؟
- دوستم کیه؟
- بازی در نیار زری
- اون خوشکله را می گم که کنار مادر نشسته.
- سوسن؟
- چه اسم قشنگی؟
- خودشم دختر ماهیه!
- دارم کلاÙÙ‡ Ù…ÛŒ شم،
- نکنه از بوی کاÙور!ØŸ
- مسخره Ù…ÛŒ کنی؟ Ù…ÛŒ Ú¯Ù… شاید عطر سوسن خانم کاÙوریه!
Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ú¯ÛŒ Ù…Øسن؟ دست از سر کچلم بر دار. عطر یاس نیناریچی زده، شاید بویائی خودت عیب پیدا کرده؟
مامان Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ مدتی است بو را تشخیص نمی دهی، بوی کاÙور دیگه چیه؟
- من میروم زری، تØمل ندارم،
- خب گیریم Ú©Ù‡ بوی کاÙور هم بیاید، بوی آن در Øد این همه ادا نیست. این هم یه بو مثل بو های دیگس.
ضمنن صبر کن با هم برویم. من که ماشین نیاوردم، تازه سوسن هم میاد خونه ما تا برادرش بیاید سراغش.
از همان شب شروع شد. هر کار کردم اÙاقه نکرد. هر جا Ù…ÛŒ رÙتم این بو همراهم بود. داشتم روانی Ù…ÛŒ شدم. یعنی روانی هم شده ام. به توصیه سوسن " Ú©Ù‡ Øالا نامزد بودیم " سراغ انواع اقسام دکترها رÙتم.
خانه ما علاوه بر انواع Ù…Øصولات معطر Øتا از نوع مارک دارش، پر شده بود از بوی، انواع عود، اسپند Ùˆ Ú©ÙŽÙندر. ولی کماکان بوی غالب بوی کاÙور بود.
اولین بار Ú©Ù‡ بوسیدمش از شکا٠سینه اش بوی کاÙور بیرون زد. به او Ú¯Ùتم. تعجب کرد Ùˆ اعتراض. با Øالت براÙروخته Ùˆ عصبی Ú¯Ùت:
Ú†ÛŒ میگی Ù…Øسن! این یکی از گران ترین عطر هاست Ú©Ù‡ من اتÙاقن به این جا! زده ام...
خجالت کشیدم Ùˆ از خودم بدم آمد. مدتی سراغش نرÙتم، راستش رویم نمی شد. بیشتر تلÙÙ†ÛŒ Øر٠میزدیم. بهانه Ù…ÛŒ آوردم. متوجه شد.
- Ù…Øسن مثل اینکه علاقه ای به دیدن من نداری.ØŸ
Ú†ÛŒ داشتم بگویم. بی قرار بودم. گوشی تلÙÙ† هم Ú©Ù… Ú©Ù… داشت بویناک Ù…ÛŒ شد. مدت ها بود همه ادکلن هایم را کنار گذاشته بودم. اØساس Ù…ÛŒ کردم از سوراخ های پوستم هم، بوی کاÙور بیرون Ù…ÛŒ زند.
- با روانپزشک دیگری قرار گداشته ام، می خواستم پس از آن، تو را ببینم و نتیجه را به اطلاعت برسانم. با این اعترا٠که:
کلاÙÙ‡ دیدنت هم هستم...
- کی قرار داری؟
- Ù‡Ùته آینده.
- بیا سراغم، من هم می آیم.
Ùˆ بعد اضاÙÙ‡ کرد:
- می خواهم جلوی تو به دکتر بگویم شکا٠سینه ام را بو بکشد.
در Øر٠هایش اØساس شوخی نکردم. زن ها وقتی بخواهند به راØتی شوالیه را هم از اوج زین به زیر Ù…ÛŒ کشند، شمشیرش را غلا٠می کنند Ùˆ به دنبال خود Ù…ÛŒ کشانند...
با Ùشار به خودم، با Ù„ØÙ† شوخی Ùˆ برای تلاÙÛŒ Ú¯Ùتم:
- اگر تائید کرد چی؟
- دکتر ها خوش ذوق اند و یکه شناس، به خوبی سره را از ناسره تشخیص می دهند.
دلم Ù…ÛŒ خواست در مطب دکتر بودم Ùˆ هر دو سوراخ بینی اش را پر از کاÙور Ù…ÛŒ کردم. ولی من Ú©Ù‡ هنوز با روانپزشکی قرار هم نگذاشته بودم. کوتاه آمدم.
- قرار است روز دقیقش را به من اطلاع بدهند. خبرت می کنم. ولی واقعن تو می خواهی با من بیائی؟
- تنها می خواهی بروی یا با عزیز؟
این هم نیشیی دیگر
- نه، با تو
آن دورها، پشت اÙÙ‚ÛŒ Ú©Ù‡ دیگر نیست، بوی رÙز بود، از Ù‚Ùمصر تا رختخواب. Ùˆ بر هره ها بوی پیچ امین الدوله بود Ùˆ نرگس زاری Ú©Ù‡ مست بود Ùˆ مست Ù…ÛŒ کرد. Ùˆ بوی کاÙور Ùقط در Ú©ÙÙ† ها از بیم مور Ùˆ مار Ú©Ù‡ ندرند لاشه ها را. Ùˆ Øالا همه جا غرق این بوست Øتا در شکا٠سینه ای Ú©Ù‡ عشق من است....بوی نا، بوی سنگ پای نشسته، بوی شیر بریده، بوی لاشه گندیده ØŒ بوی مدÙوع تریاکی، Ùˆ هر بوی ناهنجار دیگر یه جورائی قابل تØمل است، جز بوی کاÙور Ú©Ù‡ بوی مرگ است. عین روغن به همه جا Ù…ÛŒ ماسد، Ùˆ آدم را از شوق Ùˆ ذوق Ùˆ بالاخره از زندگی Ù…ÛŒ اندازد. واقعن Ú†Ù‡ بوی سمجی است.
- آقای زراÙشان! اینجا در این مطب هم بوی کاÙور Ù…ÛŒ آید؟
- نه زیاد دکتر.
- ولی کمی هست، اینجور نیست؟
- بله همین جوره.
- چون من Ù…ÛŒ گویم یا واقعن اØساس Ù…ÛŒ کنی؟
- واقعن اØساس Ù…ÛŒ کنم، ولی آزار دهنده نیست. خیلی Ú©Ù… است.
- Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ چرا؟
- شما دکترید.
- برای اینکه اینجا اØساس آرامش داری
- جا های دیگر هم نا آرام نیستم.
- به ظاهر نه، ولی در واقع هستی.
- دکتر می توانم یکی دو سئوال به پرسم؟
چهره مساعد او را Ú©Ù‡ دیدم Ú¯Ùتم:
- دکتر Ùکر Ù…ÛŒ کنید دروغ Ù…ÛŒ گویم؟
قاطع Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… جواب داد:
- ابدن، نه تنها دروغ نمی گوئید، بلکه Øالا Ú©Ù‡ اØساس Ù…ÛŒ کنم آرامش دارید، اضاÙÙ‡ Ù…ÛŒ کنم " Ú©Ù‡ هم عقیده هم هستیم."
نگرÙتم، یعنی منتظر هم پائی او نبودم، تا داشتم خودم را Ù…ÛŒ گشتم، سوسن پرسید:
- دکتر یعنی شما هم بوی کاÙور اØساس Ù…ÛŒ کنید؟
- بله، ولی نه آنگونه Ú©Ù‡ Ù…Øسن.
Ù†Ú¯Ùت
" ولی نه آنگونه Ú©Ù‡ همسر شما، یا آقای زراÙشان "
داشتیم بهم نزدیک می شدیم. اعتماد داشت راه باز می کرد.
- پس چگونه، دکتر؟
من پرسیدم.
سوسن پرسید.
- مثل اینکه کلید مشکل ما دارد پیدا می شود.
- من قبول کرده ام Ú©Ù‡ Ùعلن با این بوکنار بیایم.
- " Ùعلن " یعنی Ú†ÛŒ دکتر.ØŸ زمان این " Ùعلن" تا Ú©ÛŒ است؟
با چهره ای در هم Ú¯Ùت:
متاسÙانه نمی دانم
همه ساکت شدیم.
Ùˆ سکوت ادامه یاÙت...من Ùˆ سوسن، چیزی Ù†Ú¯Ùنیم، گذاشتیم او Ú©Ù‡ سرش را پائین گرÙته بود، شروع کند.
- Ú¯Ùتی دو سئوال داری، دومین سئوالت چیست؟
خودش نمی خواست چیری بگوید، نوبت را به من داد.
- من که نمی خواهم با این بو کنار بیایم درمان دارم؟ اگر دارم چگونه؟
خندید Ùˆ Ú¯Ùت:
- این که شد سه سئوال.
Ùˆ این اولین خنده نه تنها در این ملاÙات Ú©Ù‡ پس از مدتها بود. آرامشم بیشتر شد. من Ùˆ سوسن هم، چهره باز کردیم.
از جا برخاست، بطر٠ما آمد یک دستش را روی شانه من Ùˆ دست دیگرش را روی شانه سوسن گذاشت Ùˆ با Ú©Ù…ÛŒ Ùشار ما را بهم نزدیک کرد.
- بله درمان داری. ولی نه در اینجا. شما را به دوستی Ú©Ù‡ در خارج دارم معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کنم. تلÙÙ†ÛŒ مشکل تو را با او در میان Ù…ÛŒ گذارم، وقتی آماده رÙتن شدید نامه ای هم به شما Ù…ÛŒ دهم. ولی باید به من قول بدهی Ú©Ù‡ تا آن موقع با این بو کنار بیائی، Ùˆ بی قراری Ù†Ú©Ù†ÛŒ.
ضمنن بد نیست بدانی Ú©Ù‡ Ùقط بوی کاÙور نیست، تو هم اولین Ù†Ùری نیستی Ú©Ù‡ مراجعه کرده ای. سوسن خانم هم هیچ ارتباطی به این بو ندارد…بوی خوش زندگی تو از اوست خواهی دید.
Ùˆ با خنده Ú¯Ùت:
البته اگر از Ùضای این بو خارج شوی، Ùˆ کوشش Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ به آن Ùکر Ù†Ú©Ù†ÛŒ. Ù…ÛŒ دانم Ú©Ù‡ مشگل است، اما چاره ای نیست.