خنده -هاینریش بل - برگردان از انگلیسی به ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ مهناز بدیهیان

من وقتي كه مي توانم عضلات خسته Ùˆ منقبض صورتم را Ø§Ø³ØªØ±Ø§ØØª بدهم Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„Ù…ØŒ Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø®Ø³ØªÙ‡ ام در آرامش كامل است. در ØÙ‚يقت خنده ديگران من را عصبي مي كند زيرا كه مرا به ياد شغلم مي اندازد.
خنده
نوشته: هاينريش بÙÙ„
Heinrich Boll از آلمان
برگردان از انگليسي: مهناز بديهيان
وقتي كسي از من مي پرسد چه كاره ام ، شرمسار مي شوم؛ زبانم دچار لكنت
مي شود Ùˆ صورتم سرخ مي شود. من كه در غير آن صورت به بي خيالي شهرت دارم، ØØ³Ø¯ مي برم به آدم هايي كه مي توانند بگويند:‹خشتكارم.›به سلماني ها ØØ³Ø¯ مي برم، به كتاب ÙØ±ÙˆØ´ ها، به نويسنده ها Ùˆ سادگي اعترا٠آشكارشان، چرا كه تمام اين شغل ها كارشان مشخص است Ùˆ نيازي به ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù†Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯ØŒ در ØØ§Ù„ÙŠ كه من مجبور به دادن ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø·ÙˆÙ„Ø§Ù†ÙŠ هستم، چون من "خنده گر" هستم. Ùˆ قبول اين واقعيت ØŒ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨ÙŠØ´ØªØ±ÙŠ را مي طلبد، زيرا كه مجبورم سووال دوم را هم پاسخ دهم:‹آيا از اين راه امرار معاش مي كني؟›
با صداقت مي گويم: ‹آري.›
در واقع من "خنده گر" خوبي هستم. با تجربه، هيچ كس به خوبي من نمي خندد.
هيچ كس به نكات ظري٠هنر من اين چنين تسلط ندارد.
تا مدت ها براي گريز از ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø·ÙˆÙ„Ø§Ù†ÙŠ درباره شغلم ØŒ خود را هنر پيشه معرÙÙŠ مي كردم. ولي استعداد من در زمينه اي پانتوميم Ùˆ سخنوري آن قدر ضعي٠است كه ØØ³ كردم چنين نسبتي دور از واقعيت است. من عاشق ØÙ‚يقتم Ùˆ واقعيت اين است كه من يك "خنده گرم."
نه دلقكم ØŒ نه كمدين. مردم را Ø³Ø±ØØ§Ù„ نمي آورم، بلكه تظاهر به سرخوشي مي كنم.
همانند امپراتور روم مي خندم Ùˆ يا همانند يك شاگرد ØØ³Ø§Ø³ مدرسه ØŒ چنان در خنديدن Ø±Ø§ØØª هستم كه برايم آدم هاي قرن Ù‡ÙØ¯Ù‡ Ùˆ نوزده يكسان است.
موقعيت طلب ØŒ من براي تمام اعصار مي خندم ØŒ به مهارت ÙƒÙØ§Ø´ÙŠ ÙƒÙ‡ ÙƒÙØ´ تعمير مي كند.
در سينه ام خنده هاي Ø§Ù…Ø±ÙŠÙƒØ§ØŒØ§ÙØ±ÙŠÙ‚ا، سÙيد Ùˆ سرخ Ùˆ زرد را جا داده ام. در ازاء قيمت مناسبي ØŒ اجازه مي دهم طبق خواسته هاي كارگردان خنده از سينه ام بيرون بريزد. من بي همانند شده ام. روي نوار Ùˆ ØµÙØØ§Øª مي خندم Ùˆ كارگردانان تلويزيون با Ø§ØØªØ±Ø§Ù… با من برخورد مي كنند.
من عزادارانه مي خندم،ملايم، ديوانه وار، همانند راننده ي اتوبوس يا همانند كارگر بقالي مي خندم.
خنده ÙŠ صبØÚ¯Ø§Ù‡ÙŠ ØŒ خنده ÙŠ شبانه Ùˆ عصرانه Ùˆ خنده هاي گرگ Ùˆ ميش.
به طور خلاصه هر گاه Ùˆ هر كجا خنده لازم باشد ØŒ مي خندم. لازم به تذكر است كه بگويم چنين ØØ±ÙÙ‡ اي خسته كننده نيست، بخصوص كه اين كار تخصص من است. استاد خنده هاي مسري شده ام.
این شغل مرا در مقام کمدین های درجه سه Ùˆ چهار Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ ترسند ØŒ بی مانند کرده است Ùˆ آن هم با دلایل کاÙی، زیرا Ú©Ù‡ شنونده های آنها ØŒ نکته ÛŒ ظری٠آن ها را نمی گیرند. بنابر این بیشتر شب ها را من در کلاب های شبانه Ù…ÛŒ گذرانم آن هم به عنوان منتشر کننده ÛŒ مطلق خنده.
کار من خندیدن به طور مسری است آن هم در قسمت های ضعی٠برنامه ØŒ Ú©Ù‡ باید خیلی دقیق زمان آن را رعایت کنم. خنده های عمیق Ùˆ از ته دل من نباید زود سر داده شود Ùˆ همین طور نباید بی موقع خنده سر دهم،باید درست در Ù„ØØ¸Ù‡ ÛŒ لازم خنده سر داده شود، در یک زمان از قبل تعیین شده من باید خنده را سر دهم. سپس به همراه من تمام تماشاگران خنده سر Ù…ÛŒ دهند Ùˆ جوک کمدین نجات پیدا Ù…ÛŒ کند.. ولی من با خستگی طاقت ÙØ±Ø³Ø§ خودم را به اتاق پشت صØÙ†Ù‡ Ù…ÛŒ رسانم، کتم را Ù…ÛŒ پوشم ØŒ Ùˆ Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ از این Ú©Ù‡ کار امشبم تمام شده است.
در خانه معمولن تلگرام ها منتظر من هستند، Ú©Ù‡ به طور اورژانسی خنده های من را لازم دارند، Ú©Ù‡ باید همین سه شنبه ظبط شود. چند ساعت بعد نشسته ام در گرمای قطاری سریع السیر Ùˆ از سرنوشت خودم Ù…ÛŒ نالم. لازم به Ú¯ÙØªÙ† نیست Ú©Ù‡ هر هنگام Ú©Ù‡ در تعطیلات به سر Ù…ÛŒ برم یا کار نمی کنم ØŒ کمترین علاقه به خندیدن ندارم «دست های گاوچران Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ است آن گاه Ú©Ù‡ بتواند گاو را ÙØ±Ø§Ù…وش کند، آجر کار Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ است وقتی بتواند ملات را ÙØ±Ø§Ù…وش کند، Ùˆ نجار معمولن درهای خانه اش کار نمی کند Ùˆ یا کمد هایی دارد Ú©Ù‡ باز Ùˆ بسته نمی شوند ØŒ شیرینی پز ها از ترشی لذت Ù…ÛŒ برند، قصاب ها از شیرینی لذت Ù…ÛŒ برند، Ùˆ نانوا از سوسیس بیشتر از نان لذت Ù…ÛŒ برد. گاو باز براي ØªÙØ±ÙŠØØŒ ÙƒÙØªØ± بازي مي كند، بوكسور ها از ديدن خون دماغ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´Ø§Ù† رنگ خود را مي بازند، كه من همه اين ها را طبيعي مي دانم. زيرا كه من هرگز وقتي سر كار هستم نمي خندم.
من آدم ساكتي هستم Ùˆ مردم هم ØÙ‚ دارند من را آدم منÙÙŠ تصور كنند.
در طول سال هاي اول ازدواجم ØŒ همسرم به من مي Ú¯ÙØª :‹بخند.› ولي از آن زمان تاكنون متوجه شده است كه نمي توانم به اين خواهش او جامه عمل بپوشانم.
من وقتي كه مي توانم عضلات خسته Ùˆ منقبض صورتم را Ø§Ø³ØªØ±Ø§ØØª بدهم Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„Ù…ØŒ Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø®Ø³ØªÙ‡ ام در آرامش كامل است. در ØÙ‚يقت خنده ديگران من را عصبي مي كند زيرا كه مرا به ياد شغلم مي اندازد. به همين دليل ازدواج ما يك ازدواج ساكت Ùˆ ØµÙ„Ø Ø§Ù…ÙŠØ² بود. زيرا كه همسر من ÙØ±Ø§Ù…وش كرده چگونه بخندد .
هر از گاهي او را در ØØ§Ù„ لبخند مي يابم Ùˆ من نيز لبخند مي زنم. ما با Ù„ØÙ†ÙŠ Ø¢Ø±Ø§Ù… با هم Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ مي كنيم. زيرا كه از صداي نايت كلاب ها بيزاريم Ùˆ از صداي كه گاه استوديو ظبط را پر مي كند. ان هايي كه از من شناختي ندارند، تصورشان از من يك ÙØ±Ø¯ ساكت است، شايد هم باشم زيرا كه من دهانم را Ùقط براي خنديدن باز
مي كنم.
من زندگي را با يك بيان سرد طي مي كنم Ùˆ گاه گاه به خودم اجازه يك لبخند آرام را مي دهم، گاه از خودم مي پرسم كه آيا هرگز خنديده ام؟ Ùكر مي كنم نه.
خواهر ها Ùˆ برادر هايم هميشه من را به عنوان يك پسر جدي مي شناخته اند ØŒ به همين دليل من به ÙØ±Ù… هاي مختل٠مي خندم ولي هرگز خنده ÙŠ واقعي خود را نشنيده ام.
ترجمه اي از آلماني به انگليسي
ليلا ونه ويتس.