دیوار کوتاه ترجمه / Øسین عباسی
ترجمیدن، کار آسانی نیست اما بی گمان، مترجمان استوار ترین ریسمان پیوند زبان ها می باشند.
ديوار٠کوتاه٠ترجمه
Øسین عباسی
Hosein.abbaci@gmail.com
چکیده:
ترجمیدن، کار آسانی نیست اما بی گمان، مترجمان استوار ترین ریسمان پیوند زبان ها Ù…ÛŒ باشند. به گمان نگارنده، برگردان متون ادبی از ترجمه ÛŒ هر متن دیگری سخت تر است، اما این دشواری دستاویزی شده تا بسیاری از بزرگان Ùˆ مترجمان، از یک سو، از ترجمه ناپذیری شعر سخن برانند Ùˆ تمام تلاش های مترجمان را _ Ú©Ù‡ اندک شمار نیست _ نادیده بگیرند Ùˆ بیرق " النادر کالمعدوم " Ùˆ " ترجمه ÛŒ شعر کاری ست Ù…Øال " براÙرازند، Ùˆ از دیگر سو، ساز Ùˆ کار Ù†Ùس گیر ترجمه را نه " هنری سترگ " Ú©Ù‡ " یک صنعت Ùˆ ÙÙ† " قلمداد کنند. آن Ú†Ù‡ در این مقال آمده، اشاره به نگرگاه Ø·ÛŒÙÛŒ است از منادیان ترجمه ناپذیری تا قائلین به ترجمه پذیری شعر. نیز، نمونه های Ùراوانی از ترجمه ÛŒ شعر Ùˆ مساله ÛŒ امانت در برگردان شعر. نگارنده از رهگذر پرسش هایی چند، دیدگاه خویش را در لابه لای نظرگاه پیش قراولان هنر ترجمه آورده است.
0. اظهار عجز نزد ستمگر ز ابلهي ست اشک کباب باعث طغيان آتش است
تکلي٠بنياد گرايان را از همين جا مشخص کنيم چون چيزي براي از دست دادن وجود ندارد؛ از منظر کامشاد (ص 94) : " قرائت شعر از راه ترجمه بسان بوسيدن زن از روي رو¬بنده است."
سخن را مي بايد با نواختن بر Ú†Ù†Ú¯ آه بياغازم؛ در ناي ني ناله هايم را بدمم Ùˆ درباره ÙŠ Ø´Ùكوه٠شÙكوه ÙŠ خويش غم¬نامه ها بسرايم؛ از اين كه ما را «خائنان» برمي شمارند Ùˆ Ø·Ùيليان خوان شعر Ùˆ هنر Ùˆ ادب مي دانند Ùˆ چونان گوسÙندان بي شبان، به هر سويي مي رانند.
هر كه از در درآمد، برگي زد Ùˆ زباني گشود، هايي داد Ùˆ هويي كرد Ùˆ بر عاقبت سياه Ùˆ كار تباه Ùˆ بر اين آب در هاون كوÙتن هامان انگشت اÙسوس گزيد Ùˆ نجوا كنان در گوش ما جار زد: هاى! در چاه عبث گرÙتار آمده ايد، شعر ترجمه ناپذير است!
1. باري ØŒ ديدگاه ØµØ§Ù„Ø Øسيني چنين است در باب ترجمه ÙŠ شعر.
نگرگاه وي را مي توان به دو بخش تقسيم نمود Ùˆ دست آخر، نتيجه گرÙت كه نتيجه اي در كار نيست. بخش نخست نگاهش‌، آب دادن به گوسÙند قرباني را مي ماند.
Øسيني،‌ در تاييد كار ترجمه، شاهكارهاي ترجمه ÙŠ شعر به شعر Ùˆ نثر به شعر Ùˆ البته برتري ادبيات بر زبان شناسي مي نويسد:
(ص 138):" ترجمه ÙŠ Ùيتز جرالد از رباعيات خيام، شاهكار است. ولي آيا Ùيتز جرالد ترجمه ÙŠ خود را با توجه به نظريات زبان شناسي جديد انجام داده است؟ وي، ‌براي القاي معاني مستتر در رباعيات خيام، از متون ادبي Ùارسي بهره گرÙته Ùˆ مثلاً در ترجمه the bird,s on the wing به شعر عطار – مرغ٠گردون در رهش پَر مي زند – توجه داشته است. آيا مي توانيم بگوييم كه ترجمه ÙŠ وي غير امين است؟ سعدي كه عمري قرآن خوان Ùˆ قرآن دادن بوده Ùˆ استاد مسلم سخن شمرده مي شده است ØŒ آيه ÙŠ « انا اقرب اليه من Øبل الوريد» را چنين ترجمه كرده است:
دوست، نزديك تر از من به من است و اين عجب تر كه من از وي دورم
Ú†Ù‡ كنم با كه توان Ú¯Ùت كه او در كنار من Ùˆ من مهجورم
يا ØاÙظ، كه قرآن را با چهارده روايت مي دانسته است، عبارت قرآني «ظلوماً جهولاً» را در بيت مشهور « آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه ÙŠ Ùال به نام من٠ديوانه زدند»
به ديوانه ترجمه كرده است .آيا مي توانيم بگوييم كه سعدي Ùˆ ØاÙظ در ترجمه ÙŠ قرآن از اصول Ùˆ موازين ترجمه تخل٠كرده اند ... (ص 139) لازم است بدانيم كه زبان شناسي در خدمت ادبيات است Ùˆ با معيارهاي زبان شناختي براي ادبيات نمي توانيم دستور صادر كنيم. زبان شناسي با زبان سر Ùˆ كار دارد Ùˆ اجماع زبان شناسان در اين باره اتÙاق نظر دارند كه شعر Ùˆ ادبيات از Øوزه ÙŠ زبان معمول Ùراتر است... رسم است كه هنرهاي بياني را با Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« صنعت»، نام گذاري كنند Ùˆ مثلاً از صنعت تشبيه Ùˆ استعاره سخن بگويند، غاÙÙ„ از اين كه صنعت، ياد گرÙتني است Ùˆ در اين صورت با Ùراگيري «صنايع ادبي » همگان شاعر مي شدند ... (ص 142) تخيل بي¬كران شاعر با اصول Ùˆ موازين زبان شناسي به اندازه در نمي آيد... به ازاي آيه ÙŠ «و اشتعل الرأس شيبا» Ú†Ù‡ كلماتي در ترجمه برگزينيم كه آتش گرÙتن سر، Ùˆ تبديل شدن موي سر به خاكستر را القا كند؟ قدر مسلم اين است كه چنين چيزي Ù…Øال است ...( ص 143) پس نتيجه مي گيريم كه اولاً ترجمه ÙŠ شعر شاعراني چون ØاÙظ Ùˆ شكسپير Ù…Øال است Ùˆ به Ùرض Ù…Øال ]Øسيني به مترجمان / گوسÙندان اميد مي دهد[ بسيار بسيار دشوار است. ثانياً ياد گرÙتن اصول Ùˆ موازين ترجمه ضروري است ولي در بسياري از اين اصول، در عمل كاري از پيش نمي برد..."
وصÙÙŠ كه Øسيني براي ترجمه مي آورد، نشان گر صنعت بودن ترجمه است. اما آيا اين صنعت پيش¬رونده نيست Ùˆ صنعت گر را تا آستان استادي Ùˆ مهارت Ùˆ زبردستي رهنمون نمي شود. شاعران آري هنرمند اند اما آيا شمع الهام شاعران بسياري، پس از چندي، خاموش نمي شود . نويسندگان آيا به بازنويسي نوشته هاي پيشين خود نمي پردازند Ùˆ چرخ آسياب شان از توليد باز نمي ماند Ùˆ صنعت¬گر نمي شوند. مترجم اما مي تواند با هر کار تازه اي، تجربه اي سودمند تر به Ú†Ù†Ú¯ آورد. اگر Ú†Ù‡ متن مبدا او را به زنجير مي كشد ولي او از آغاز مي داند كه به سراغ Ú†Ù‡ متني مي رود Ùˆ از اين رو آهنگ جنگ مي کند؛ ‌پس¬زمينه ÙŠ انديشه اش را سرشار از واژگان Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù‡Ø§ÙŠ آن متن مي نمايد. او با بازسرايي، يك شعر خوب را به شعري خوب بدل مي كند. او ديگر مترجم نيست. هست؛ اما مترجم – شاعر است.
Øسيني ØŒ مترجمان شعر را به قتل گاه جلجتّا مي برد.(ص 149)
" رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويي ولي شناسان رÙتند از اين ولايت"
«ولايت» علاوه بر معناي مصداقي(Denotative)‌آن – مكان: ديار، ‌مملكت – مرهم، معناي «دوستي» هم هست... ايهام از مواردي است كه اصطلاØاً آن را «ترجمه ناپذير» untranslatable مي نامند... (ص 151) پيداست كه ايهام ناشي از موسيقي كلام ØŒ به زبان ترجمه در نمي آيد، يعني از Ù…Øالات است."
Ùˆ بدين سان، Øسيني از ترجمه ناپذيري سازه هاي يك شعر سخن مي راند Ùˆ از صÙØÙ‡ ÙŠ 145 تا 165 هنرهاي بياني، Ù„ØÙ† نوشته يا Ú¯Ùتار Ùˆ جز اين ها را ترجمه ناپذير مي خواند Ùˆ تير خلاص را مي زند (ص 199): " با اين اوصاÙØŒ آيا مي توان شعر را به زبان ديگري برگرداند؟ شلي در رساله ÙŠ دÙاع از شعر( ln defence of poetry) مي گويد كه ترجمه ÙŠ شعر از زباني به زبان ديگر مثل اين است كه آدمي بخواهد براي كش٠راز رنگ Ùˆ بوي Ú¯Ù„ بنÙشه، آن را در كوره ÙŠ آزمايش بگذارد. پس ترجمه ÙŠ شعر كاري عبث است... (ص 204) صورت Ùˆ Ù…Øتواي جدايي ناپذير شعر در قالب ترجمه دگرگون شده است Ùˆ جلوه هاي جادويي آن از بين رÙته است... (ص 206) Øقيقت ناگريز اين است كه شعر ØاÙظ به ترجمه در نمي آيد، هم¬چنان كه شعر شلي يا به ميزان شعر هر شاعر بزرگ ديگر. با اين Øال، گاهي دري باز مي شود Ùˆ ترجمه ÙŠ شعر، ته رنگي از متن اصلي را ØÙظ مي كند. چنين پديده اي در Øكم النادر كالمعدوم است."
در واقع اگر كسي بتواند از اين نوادر شبه معدوم، ‌نمونه هاي بيش تري ارائه دهد Ùˆ سازه هاي ترجمه ناپذير شعر را به زانو در آورد Ùˆ از اين همه Ù…Øال Ùˆ Ùتواي اجماع بر عدم، امكان بسازد كاري بس سترگ كرده، ديگر نبايد يك صنعت¬گر صر٠قلمداد شود.
2. پيداست كه اØوال شهيدانش Ú†Ù‡ باشد آن جا كه به شمشير ببرند ÙƒÙÙ† را
از گرگوري راباسا، چيزي بيش از Ù„Ø·Ù ØµØ§Ù„Ø Øسيني عايدمان نمي شود (ص 30): " ترجمه هرگز نمي شود نسخه برداري باشد، ترجمه رو نوشت اصل نيست. چنان¬كه از ريشه ÙŠ لاتيني اين Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¨Ø± مي آيد، ترجمه گذار به سمت ديگر است... تنها مي توانيم اميدوار باشيم كه نكته ÙŠ ظريÙÙŠ در ترجمه از دست نرÙته باشد. اين ناممكن بودن، چيزي است كه در نهايت شعر را ترجمه ناشدني مي كند، يا اگر دقيق تر بگوييم، باز Ø¢Ùريني آن را به زبان ديگر ناممكن مي كند." راباسا، در تاييد Ùˆ آب¬ياري درخت تنومند يأس، شاهدان Ùˆ هم قطاراني دارد:(ص 30) : " رابرت Ùراست، ترجمه را سنگ Ù…Øكي براي تعري٠شعر مي دانست: آن¬چه به ترجمه در نمي آيد."
3. شيشه ÙŠ دل را شكستن اØتياجش سنگ نيست اين دل٠ما با نگاهي سرد پَرپَر مي شود
ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØªØ± مي نمايد. Øر٠تازه ÙŠ نوشته ÙŠ او «ضرورت استÙاده مترجمان از عمليات Ùرا جمله اي است» زيرا ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ Ú¯Ùتمان Ùˆ نه جمله را واØد ترجمه مي پندارد.
(ص 7-8): " Ú¯Ùتمان (discours) ‌با واØدي بزرگ تر از جمله سر Ùˆ كار دارد... Ú¯Ùتمان را نبايد با متن اشتباه گرÙت. Ú¯Ùتمان مجموعه ÙŠ عناصر، لوازم Ùˆ شرايطي است كه چنان Ú†Ù‡ گرد هم جمع آيند، متن را به وجود مي آورند. بنابراين متن، Øاصل Ùˆ نتيجه ÙŠ Ú¯Ùتمان است. به سخن ديگر، Ú¯Ùتمان Ùرايند Ùˆ متن Ùراورده ÙŠ آن است. Ú¯Ùتمان پويا Ùˆ متن ايستاست."
آيا سخن ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ بدين معنا نيست كه شعر را نبايد تØت اللÙظي، جمله به جمله يا پاراگراÙÙŠ ترجمه نمود؟ آيا در ترجمه ÙŠ شعر، شمّ زباني بيش از هر چيز ديگر موثر نيست؟ با Ùيلتر شمّ زباني مي توان - بلكه بايد - بسياري از چيزهاي زايد Ùˆ نامتعار٠در زبان مقصد را Øذ٠نمود Ùˆ يا بر زبان مقصد اÙزود. يعني به قول ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ (ص 34)" ... از عمليات Ùرا جمله اي استÙاده نمود." ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ نمونه هايي ياد مي كند:
(ص 35-36): " كساني كه تجربه ي آموزش ادبيات انگليسي در خارج از اروپا و به خصوص در عربستان داشته اند، اغلب به مساله اي در يكي از غزل هاي شكسپير اشاره كرده اند.. Shall l compare thee to a summer,s day
Ùهم اين بيت براي كساني كه در سرزمين هاي گرم Ùˆ Ø¢Ùتابي زيسته اند، به خصوص براي اعراب[ مراد او هم عرب هاست Ùˆ هم اعراب] بسيار مشكل است. در اين بيت شكسپير معشوق خود را به روزي تابستاني تشبيه مي كند كه براي انگليسي هايي كه در سرزميني سرد Ùˆ هميشه ابر به سربرده اند، پديده اي نادر Ùˆ دلپذير است، اما براي عربي كه براي ذره اي رطوبت Ùˆ سايه له¬له مي زند، درك ناشدني است... اصل كيÙيت براي عرب نقض شده است... اين كه بين آن عرب Ùˆ اين غزل ارتباط برقرار نمي شود مربوط است به تÙاوت Ú¯Ùتمان ها در Ùرهنگ هاي متÙاوت – مساله ÙŠ هميشگي ترجمه در Ø³Ø·ÙˆØ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ† است."
پس Ú†Ù‡ بسا مي توان Ú¯Ùت: ترجمه ÙŠ شعر هماره بايد نو شود Ùˆ به روز در آيد زيرا Ú¯Ùتمان ها، دگرگون مي شوند. استعاره ها جان مايه ÙŠ واژگان را مي دوشند Ùˆ پس از چندي به سويي پرتاب مي كنند Ùˆ از اين رو شعر بايد به روز شود تا قابليت خود را از ك٠ندهد.
اما ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ بيرق جنگ با مترجمان شعر برمي اÙزازد:
(ص 72): " Ùرث معتقد است كه به دليل وجود ظراÙت هاي آوايي Ùˆ واجي نمي توان شعرهاي سوپنبرن، ‌شاعر انگليسي را به زبان هاي ديگر ترجمه كرد. كساني كه براي ترجمه ÙŠ متن هايي نظير چرند Ùˆ پرند دهخدا به زبان هاي ديگر تلاش كرده باشند با اين تجربه آشنايي دارند. بخش هايي در اين متن ها هست كه نمونه ÙŠ اعلاي ترجمه ناپذيري است."
البته ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ Ùتيله ÙŠ جزم را پايين تر مي كشد:
(ص 74-75 ):" اديب سلطاني در ترجمه ÙŠ كانت به اين نتيجه مي رسد كه مي توان كانت را به شيوه ÙŠ مبدأ مدار [كه بيش تر هواي نويسنده دارد] ترجمه كرد... در مقابل اين گرايش كاري است كه مثلاً Ùيتز جرالد با خيام Ùˆ كريم مشروطه Ú†ÙŠ با « Øيدر بابايه سلام» شهريار كرده است. به نظر مي رسد در ترجمه ÙŠ شعر، چنان Ú†Ù‡ بخواهيم به تاثير برابر دست يابيم، راهي جز باز Ø¢Ùريني transcreation))‌ نداشته باشيم."
البته ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ غاÙÙ„ نمي شود كه اين كار نبايد بي در Ùˆ پنجره Ùˆ پيكر انجام پذيرد (ص 85): " صورت اÙراطي ترجمه ÙŠ Ùرهنگي را يا اين مثال مي توان نشان داد كه مثلاً رومئو Ùˆ ژوليت شكسپير را طوري ترجمه كنيم كه شبيه ليلي Ùˆ مجنون از كار در آيد."
Ùˆ در پايان راهي Ùرا پيش پاي آبله ÙŠ مترجمان مي نهد:
(ص 140): " بهترين ترجمه ÙŠ هملت به زبان Ùارسي ترجمه اي است كه خود شكسپير، چنان Ú†Ù‡ به زبان Ùارسي مي نوشت، آن را آن گونه مي نوشت."
ديدگاه ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ را نمي توان ناديده انگاشت. به راستي معشوق / معشوقه ÙŠ پنهان در پس پشت ضماير Ùˆ اÙعال Ùˆ نام هاي Ùارسي، چگونه به عربي برگردان شود؟
ضمير Ùˆ Ùعل Ùˆ اسم عربي، شاعر عرب را رسوا مي كند، شاعر پارسي اما خواهان نماياندن دلداه اش به بيگانگان نيست.
4. ابر چشمم به هواي رخ تو باراني ست پشت مژگان دو چشمت دل من زنداني ست
Ù…Øمد رضا باطني از خلاقيت يك نظام ارتباطي سخن مي گويد (ص 14): " كه براي توليد Ùˆ درك زنجيره هاي تازه، Ùˆ در نتيجه براي مبادله ÙŠ پيام هاي تازه، توانايي نامØدود داشته باشد" Ùˆ عرصه ÙŠ ستيز Ùˆ هماوردي را كارزار شعر مي داند (ص 105): " آن جا كه قدرت استنباط مخاطب بيش از همه جا به چالش كشيده مي شود، زمينه ÙŠ ادبيات Ùˆ به خصوص شعر است. شعر، Ùˆ نه نظم، قلمرو خيال است؛ جايي است كه ديوارهاي واقعيت Ùرومي ريزد Ùˆ انديشه در آسمان بي¬كران آزادانه به پرواز در مي آيد." Ú©Ù‡ اشاره اي ارزش مند است به تÙاوت شعر Ùˆ نظم. شعر خوب، يك متن گشاده Ùˆ بي پهلو است. كشتي تصور سازي نبايد در ساØÙ„ واژگان لنگر بيندازد. مترجم خوب، همزاد يك شاعر خوب است. هر دو توامان رنج ها را با وجود اقيانوس ها Ùاصله Ùˆ قرن ها دوري بر دوش مي كشند؛ يكي رنج سرودن Ùˆ ديگري نيز سرودن را... گيريم كه نامش را بازسرايي Ùˆ بازآÙريني نهاده اند. اما در هر روي، در كار ترجمه – Ùˆ نه صنعت – مي يابد به سان هنر٠شعر خلاقيت داشت. پاره اي از قواعد ترجمه آن دم كه با خيزاب هاي سهمگين شعر رو در رو مي شوند، از رمق مي اÙتند زيرا سرودن شعر را قاعده اي اسير نمي كند كه ترجمه / باز سرايي اش را. دختر ٠شعر Ùˆ خيال مادر را نمي توان به بند كشيد. نيز ترجمه ÙŠ شعر را. آيا ترجمه ÙŠ خوب شعر به شعر هنري بس بديع نيست!
باطني ØŒ با Øر٠دل Ùˆ خواسته ÙŠ ما همراه است (ص108 -109): " در يك اثر شاعرانه، همه چيز Ú¯Ùته نمي شود؛ Ùقط آن اندازه Ú¯Ùته مي شود كه خواننده يا شنونده بتواند خط ارتباطي با خالق اثر برقرار كند ولي در عين Øال، آن قدر هم آزادي داشته باشد كه بتواند تا Øدي Ø¢Ùريننده باشد Ùˆ در تعبير نهايي سهمي داشته باشد... بنابراين در يك اثر هنري، ‌همه چيز بيان نمي شود... در اين جا مي توان اين سوال را Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯: چرا ما بايد اين رنج را برخود هموار كنيم Ùˆ گره هايي را كه هنرمند آگاهانه در كارش انداخته است، دانه دانه باز كنيم؟"
آيا روي سخن باطني، با ما مترجمان نيست؟ مترجم آيا بايد تمام رازهاي شعر را ترجمه كند؟ اگر به اين كار دست نيازد منتقدان، ÙƒÚ˜Ùهمش مي خوانند. شايد اگر مترجم را « باز سرا» و« شاعر دوم شعر» بناميم زخم ها Ùˆ زخم زبان ها را التيامي باشد.
باطني، جمله را واØد ترجمه مي نامد اما دست كم در اين كتاب نمي گويد كه واØد شعر چيست: واژه ØŒ مصراع ØŒ جمله Ùˆ يا ... يا شايد Øالا كه شعر جنگل رمز Ùˆ راز است Ùˆ آهويي گريز پا، نبايد آن را در دام Ùˆ دانه ÙŠ قانون Ùˆ قاعده به بند كشيد!
5. مرا به كوه Ù†Ùس گير عاشقي بردند Ùˆ از بلندترين قله اش رها كردند
كتاب عباس امام، تركيبي است از ترجمه Ùˆ تألي٠. (ص 69):" شعر Ùرمان هاي خاص خود را دارد... (ص 78 – 79)" ترجمه... نوعي تÙسير متن زبان مبدا Ùˆ باز Ø¢Ùريني هم¬سنگ آن در زبان مقصد است كه Ùرايند هاي موجود در آن به قرار زير است:
1. گزينش عناصري از الگوي معنايي كه واژه يا ساختار متن زبان مبدا، انتخاب نهايي Ùˆ قطعي يكي از تÙاسير ممكن زبان مبدا از نظر معناي متن؛
2. گزينش عناصري از الگوي معنايي كه واژه يا ساختار متن زبان مقصد كه كما بيش با «معنا» Ùˆ «نØوه ÙŠ بيان معنا » در زبان مبدا مشابه باشند.
به همين دليل Ùˆ بر همين اساس،يكي از مترجمان انگليسي زبان براي [يك] شعر آلماني، پنج معادل انگليسي ... را ارائه داده است... (ص 85) كتاب ترجمه شده اي كه Ùقط Ùˆ Ùقط از Ù„Øاظ دستوري درست باشد، Øداكثر به مانكن مي ماند كه پرچم كشوري خارجي بر آن انداخته باشند."
پس مي توان در كار ترجمه ÙŠ شعر، دخل Ùˆ تصر٠كرد . دست كم، ‌نمونه اي كه امام مي آورد Ùˆ Ø¢Ùرين هايي كه نثار ميرزا Øبيب اصÙهاني مي كند، گوياي اين سخن است.
نمايشنامه ÙŠ Le miss thorope (ص 200) " نوشته ÙŠ موليير در سال 1869 â€[ توسط] ميرزا Øبيب اصÙهاني با نام گزارش مردم گريز كه ... (ص 227) در آن نامAlceste السست به مونس Ùˆ نام philinte Ùيلينت به Ù†Ø§ØµØ Ø¨Ø¯Ù„ شده است. ميرزا Øبيب (ص 229) زبان ØاÙظ را در كام موليير مي برد: (ص 232)
ناصØ: بسا مقام كه نايد صÙاي قلب به كار صÙاي قلب گهي ريشخند آرد بار
تو خود بگوي کز آن ها توان بماند خموش؟ بÙود كدام كه صÙراي من نيايد جوش؟
شوم دژم به غم و رنج ژر٠تيره نژند چو بنگرم به ميان شان چنين كسان باشند
به هيچ سو نَبَرَد جز مداهن و بيعار ستم كننده و خود خواه و خائن ومكار
گذشت آب زسر، زين سپس مراست مراد كه از بشر برم از ريشه هر چه باداباد"
نويسنده ÙŠ مقاله ]مريم سنجايي[ بر آن است (ص 232) " در اين قسمت بسيار مهم نمايشنامه، تسلط بر واژگان Ùˆ مهارت Ùني اØتمالاً مبين اعتقادات شخصي مترجم هستند. « مونس» نيز همانند همتاي Ùرانسوي خود در شهر Ùˆ دربار ايران، جز « چاپلوسي سخيÙØŒ بي عدالتي، منÙعت طلبي، دغل بازي Ùˆ رذالت »‌ چيزي نمي بيند Ùˆ همانند السست خشمگينانه در پي اين است كه « از هر Ú†Ù‡ آدم Ùˆ آدمي است بÙبÙرد. استÙاده از تعبير ايراني، صÙرا جوش آمدن [كنايه از خشمگين شدن] دربرابر
Labile mechaufferÙرانسوي Ùˆ «آب از سر گذشتن» [كنايه از نوميدشدن] دربرابر Juny puis plus terir نشان دهنده ÙŠ مهارت Ùˆ كاركشتگي مترجم مي باشد. هم چنين استÙاده ÙŠ مترجم از سه واژه ÙŠ Ùارسي سره ÙŠ «دژم» [غمگين Ùˆ غضبناك] «ژرÙ» Ùˆ « نژند» [رنجيده خاطر] مي تواند نشانه هايي از دل بستگي وي [Øبيب الله اصÙهاني] به شعر Ùردوسي در شاهنامه باشد... (ص 239) به رغم پاره اي نارسايي ها، ميرزا Øبيب مترجم در توسل به تعابير Ùارسي، ذكر ابيات Ùˆ اشعار ØاÙظ Ùˆ استÙاده از تعابير كليدي به درك مقصود موليير در تعديل Ùˆ Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ù‚ÙˆØ§Ø¹Ø¯ سنتي Ùرانسه ( با استÙاده از تعبيرات طنز آميز زبان روزمره ÙŠ Ùرانسوي ) نائل آمد."
اين نمونه ها نشان از آن دارد كه مترجم در مانداب قواعد گرÙتار نيست. به پيش مي تازد Ùˆ هماره از انديشه ÙŠ ديگران وام ها مي ستاند Ùˆ در بانك ترجمه مي پردازد. آيا نمونه اي كه ذكر آن گذشت، ترجمه را از خشت خام صنعت به Øريم Øرير هنر نزديك نمي كند؟
6. يا اين شعر كه بديع الزمان از اديب صابر نقل مي كند و بر آن ترجمه نام مي نهند:
(Øاشيه ÙŠ ص 241) :
" ديگران در Øال Ùˆ نعمت كسب كردن مايلند او به نام نيك Ùˆ نعمت بذل كردن مايل است
كه گويا از اين بيت ترجمه شده :
عشق المكارم Ùهو مشغول بها Ùˆ المكرمات قليلة العشاقÙ"
7. خارم ولي كلاب زمن مي توان گرÙت از بس كه پاي صØبت Ú¯Ù„ ها نشسته ام
شيوايي شعر زاده ÙŠ خيال Ùˆ ايماژ هاي برآمده از نهانگاه شاعر است. شاعر، بي تاثير كسان Ùˆ چيزها شعر نمي سرايد. به چشم Ùˆ دل مي بنيد؛ پديده اي او را مي Ùريبد يا سخني درشت خرمن درونش را به آتش مي کشد. نطÙÙ‡ ÙŠ كلامي را Ùرو مي بلعد Ùˆ از نو مي پردازد. الهام شعر از عرش به Ùرش نازل نمي شود، Ùرش به Ùرش است. شاعر، بايد از ديگران اثر بپذيرد تا سنگلاخ راه سرايش را بپيمايد Ùˆ به چاه يوس٠شعر برسد.
(ص 23 -27):" شيخ اجل سعدي از متنبي اثر پذيرÙته است... بسياري از مضامين متني را اقتباس كرده يا از او ملهم شده Ùˆ كليات او شاهد صدقي بر اين پردازش شيوا Ùˆ دل نشين است:
Ùˆ إذا كانت النÙوس٠كباراً تعبت ÙÙŠ Ù…Ùرادها الأجسامÙ
جان شيرين كه رنج كش باشد تن مسكين چگونه خوش باشد
ÙƒÙÙŠ بجسمي Ù†Øولاً أنني رجل لولا Ù…Øادثتي اياك لم ترني
گويي بدن ضعي٠سعدي نقشي است گرÙته از ميانت
گر واسطه ي سخن نبودي در وهم نيامدي دهانت
Ùˆ اسمع من ألÙاظه اللغة التي يلذّ٠بها سمعي Ùˆ إن ضÙÙ…Ùنت شتمي
كه دشنام از لب٠لعلت به شيرين تر دعا ماند
إن النÙيس Ù†Ùيس Øيثما كانا
جوهر اگر در خَلاب اÙتد همچنان Ù†Ùيس است"
سعدي نه تنها يك شاعر بزرگ كه مترجمي بس بزرگ تر است. در همين Ùراز واپسين، شي Ø¡ Ù†Ùيس به گوهر Ùˆ Øيثما به خلاب ترجمه شده كه با ذائقه ÙŠ شعري Ùˆ سليقه ÙŠ ايراني هم گون است. خلاب در اشعار بارکش معنايي است كه نمي توان Øيثما را به جاي آن گذارد. هنر ترجمه ÙŠ سعدي آن جا آشكارتر مي شود كه ابيات ياد شده را مرور كنيم؛ يك بيت متنبي به يك بيت، يك بيت متنبي به دو بيت، يك بيت متنبي به يك مصرع ،‌يك مصرع متنبي به يك سطر نثر بدل شده است يا اين بيت:
يا اعدل الناس الا ÙÙŠ معاملتي Ùيك الخصام Ùˆ انت الخصم Ùˆ الØكم
8. كه خود متنبي از دعبل خزاعي اقتباس نموده: (Øاشيه ÙŠ ص 259)
" Ùˆ لست٠ارجو انتصاÙاً منك ما ذَرَÙَتْ عينٌ دموعاً Ùˆ انتَ الخصم Ùˆ الØكم
[نيز از اين بيت ابن الرومي]
غدا الدهر لي خصماً Ùˆ ÙÙŠ Ù…Øكماً Ùكي٠بخصم٠ضالع٠و هو ÙŠØكم "
سعدي نيز به نوبه ÙŠ خود از هنر اقتباس Ùˆ ترجمه بهره ها داشته Ùˆ اين بيت را كه چند دست Ùˆ دهان Ùˆ سينه گشته به زبان Ùارسي Ùˆ به شيوايي Ùˆ رسايي برگردانده است:
هر Ú†Ù‡ كني تو بر Øقي Øاكم Ùˆ دست مطلقي پيش٠كه داوري برند از تو كه خصم Ùˆ داوري
9. هنر بزرگ ترجمه را در ØاÙظ نيز مي توان ياÙت Ùˆ در منوچهري:
منوچهري مي سرايد: (ص 76-77)
" جرعه بر خاك همي ريزيم از جام شراب جرعه بر خاك همي ريزند مردان اديب
با جوانمردي بسيار بÙود چون نبÙود خاك را از Ù‚Ø¯Ø Ù…Ø±Ø¯Ù Ø¬ÙˆØ§Ù†Ù…Ø±Ø¯ نصيب
[Ùˆ ØاÙظ]: اگر شراب خوري جرعه اي Ùشان بر خاك از آن گناه كه Ù†Ùعي رسد به غير Ú†Ù‡ باك
[هردو] متاثر از: شربنا Ùˆ أهرقنا علي الارض Ùضله Ùˆ للأرض من كأس الكرام نصيب٠"
Ùرشيدوَرد اين ها را مي ستايد اما نيك آگاه است كه:
(ص 11-12)" ترجمه هم بر دستگاه واژگان زبان Ùارسي تاثير كرده است Ùˆ هم بر دستگاه دستوري آن... دختر رز، ترجمه ÙŠ بنت العنب Ùˆ ابنت الكرم Ùˆ ابنت العنقود:
ابن المعتز: علالي به صوت٠ناي٠وعود٠و القياني دم٠ابنة٠العنقود
خاقاني: مرا سجدگه ، بيت بنت العنب به كه از بيت ام القري مي گريزم
ØاÙظ:دوستان دختر رز توبه زمستوري كرد شد سوي Ù…Øتسب Ùˆ كار به دستوري كرد"
نيز،‌ Ùرشيد ورد سخني دارد كه شايد به مذاق بسياري نسازد:
(ص 70- 71â€): " تغييرات ترجمه اي غير علمي Ùˆ غير Ùني كه وارد زبان ما شده است از ده هزار متجاوز است Ùˆ نگارنده تنها ده هزار از اين اصطلاØات را [ تا سال 1356] به دو زبان Ùرانسه Ùˆ انگليسي گرد آورده است. بعضي از متعصبان با اين اصطلاØات مخالÙند Ùˆ وجود آن ها را در زبان Ùارسي دليل ناتواني Ùˆ ضع٠آن مي دانند Ùˆ اين امر طبيعي را مغاير غرور ملي Ùˆ مخال٠شوؤن Ùرهنگي ايران مي دانند. ولي اين انديشه، ‌پنداري باطل بيش نيست زيرا در جهان نه زبان پاك وجود دارد نه نژاد Ùˆ Ùرهنگ خالص Ùˆ زبان ها Ùˆ Ùرهنگ هاي جهان از آميزش Ùˆ پيوند با يك ديگر به وجود مي آيند Ùˆ زبان Ùˆ Ùرهنگ پاك، چيزي جز زبان Ùˆ Ùرهنگ ناتوان نيست. نهايت آن كه اخذ Ùرهنگ Ùˆ تمدن Ùˆ تعبيرات بيگانه نبايد استقلال زبان Ùˆ Ùرهنگ ما را از ميان ببرد Ùˆ إلا اگر اين كار موجب غني شدن Ùˆ بارور گرديدن آن شود، بسيار هم Ù…Ùيد است."
به راستي اين مهم بر عهده Ùˆ گرده ÙŠ كيست؟ هنر انتقال پيام Ùˆ Ùربه كردن زبان Ùˆ Ùرهنگ. مترجمان را بايد بازرگانان بازار Ùرهنگ Ùˆ زبان برشمرد كه هر Ú†Ù‡ مي شنوند، آبستن آن مي شوند Ùˆ نو واژه Ùˆ ايماژي مي Ø¢Ùرينند. Øال، شعر باشد يا نثر، Øكمت باشد يا نكوهش Ùˆ ستايش، واژه باشد يا عبارت. وقتي مي شنوند: النصØ٠عند الملأ تقريع چون سير Ùˆ سركه مي جوشند تا اين Øكمت را به زبان مادري خويش منتقل سازند. تا اين كالاي پر بها را در اختيار هم ميهنان خويش بگذارند تا به جاي مقدمه چيني ها Ùˆ سرك كشيدن به بانك واژه ها با يك بيت شعر، Øكمت Ø§Ù„Ù†ØµØ Ø¹Ù†Ø¯ الملأ تقريع را به زيبايي Ùˆ شيوايي Ùˆ رسايي بگويد:
هر نصØيت كه بر ملا باشد آن نصيØت به جز ÙضيØت نيست
آيا هنري بالاتر از اين سراغ داريد!
10. (ص 173-174): " در ويس Ùˆ رامين، Ùخر الدين اسعد گرگاني سروده است:
هر آن كو زاغ باشد رهنمايش به گورستان بÙود پيوسته جايش
Ùˆ جلال الدين Ù…Øمد در مثنوي Ú¯Ùته است:
جان٠او دنباله ي زاغان پَرَد زاغ او را سوي گورستان بَرَد
كه ماخوذ است از بيت:
إذا كان الغراب٠دليلَ قوم٠سيÙهديهم سبيلَ الهالكينا "
ترجمه ÙŠ شعر به شعر بايد، هر از چندگاهي براي ديگر بار انجام گيرد زيرا نسل نو، معاني كهن را در جامه هاي نو مي پسندد. نيز، استعاره ها، جان ٠واژه ها را مي ستانند Ùˆ به گورستان Ùرهنگ واژه ها مي سپارند Ùˆ با نامي، واژه اي، اصطلاØÙŠ چند صباØÙŠ خوش مي گذرانند Ùˆ آن را علم مي كنند؛ يك روز كلاغ مظهر همه ÙŠ شوم بختي ها مي شود Ùˆ ديگر روز بوÙ٠كور.
ميردامادي از ترجمه ÙŠ عالي شعر به شعر مثالي مي آورد: (ص 228) " قصيده ÙŠ «لامية العجم طغرايي اصÙهاني» از غÙرر قصايد به زبان عربي Ùˆ سروده ÙŠ ايراني نژادي عربي سراي است كه آقاي دكتر Ù…Øمد آبادي باويل آن را چنين به رشته ÙŠ نظم پارسي كشيده اند Ùˆ به راستي « Øد همين است سخن راني Ùˆ زيبايي را.»
أصالة٠الرأي صنانتني عن الخطل Ù Ùˆ ØÙليةÙ٠الÙضل زانتني لدي العطلÙ
راي ستوارم Ù†Ú¯Ù‡ دارد ز Øر٠سرسري زيور Ùضلم بيارايد گه٠بي زيوري
Ùيما الإقامة٠بالزوراء لا سكني بها Ùˆ « لا ناÙتي Ùيها Ùˆ لا جملي»
كي توان بي خانمان آسود؟در بغداد از آنك نيست ما را اشتري آن جا نه ماده نه نري
اعلل النÙس بالامال أرقبها ما اضيقَ العيش ÙŽ لولا ÙÙسØة٠الأملÙ
Ù†Ùس خود را مي Ùريبم با Ùراوان آرزو تنگ بودي زندگي بي آرزويي سرسري
قد رشØّوك لأمر٠لو Ùطنتَ له Ùاربأ بنÙسك٠أن ترعي مع الهملÙ
گر بداني بهر كاري بس بزرگت ساختند Ù†Ùس خود برتر شمار از اين كه با دونان چري "
Ùˆ نمونه اي مي آورد از ترجمه ÙŠ Ùارسي به عربي كه البته گمان مي رود Ù†ÙŽÙَس Ùردوسي در اين ترجمه چنان كه بايد، دميده نشده است: (ص 344)
" Ùريدون Ùرخ Ùرشته نبود ز Ù…Ùشك Ùˆ ز عنبر سرشته نبود
به داد Ùˆ دهش ياÙت آن نيكوئي تو داد Ùˆ دهش كن Ùريدون Ùˆ توئي
إن Ùريدون لم يكن ملكا Ùˆ لا من المسك كان معجونا
بالعدل٠و الجود٠نال مكرمَةً ÙاعدÙلْ Ùˆ جÙد كي تكن Ùريدونا "
پس دامادي به ترجمه ي شعر به شعر ايمان دارد و نمونه هاي عالي آورده است همچنان كه
11. Øكيمي، بنا بر ديدگاه (ص 68) مول٠كتاب « طريقه ÙŠ ترجمه » .. ترجمه را به سه نوع بخش كرده است: عالي ØŒ مرذول Ùˆ مقبول [ Ùˆ شعر را] زير اين سه نوع آورده است:
ترجمه ي عالي شعر به شعر؛ ترجمه ي مرذول شعر به شعر، ترجمه ي مقبول شعر به شعر. "
12. Øبيب اللهي، با مثال هايي كه مي آورد، به ترجمه ÙŠ دقيق Ùˆ هم هنگام، عالي Ù„Ùظ به Ù„Ùظ باور دارد اگر Ú†Ù‡ آن را كاري نزديك به Ù…Øال مي داند:(ص 74-75)
"سألت ÙÙŠ النوم أبي آدماً Ùقلت٠القلب٠به وامقÙ
ابنك Ùˆ الله٠ابو Øازم٠صلي عليك الملك٠الخالقÙ
Ùقال لي إن كان مني Ùˆ Ù…ÙÙ† نسلي ÙØوا امكم طالق
مضمون Ùوق را يكي از شاعران Ùارسي زبان،‌ تقريباً Ù„Ùظ به Ù„Ùظ ترجمه كرده Ùˆ در هجو سوزني شاعر مي گويد:
دوش ديدم به خواب آدم را دست٠Øوا گرÙته اندر دست
Ú¯Ùتمش: سوزني نبيره ÙŠ توست Ú¯Ùت: Øوا به سه طلاق اَر هست! "
آيا ترجمه ÙŠ منظوم زيبايي نيست؟ آيا ضرورت دارد كه شمار ابيات زبان مبدا Ùˆ مقصد يكي باشد؟ شعر، هنر است Ùˆ ترجمه نيز هنر Ùروكاستن Ùˆ يا اÙزودن Øجم Ùراوان يا اندک واژگان Ùˆ تصاوير به مقداري متÙاوت با همان رسايي Ùˆ شيوايي به زباني ديگر است. شاعر عرب مي توانست Øاشيه ها Ùˆ Øشوهاي Ùراواني بر ابيات سه گانه اش بيÙزايد. اين ها پياز داغ است نه انديشه. چاشني است نه خود غذا. بي شك، هنر مترجم اين است كه اين غذا با مذاق من ايراني Ùارسي دان جور در آيد، كه در ترجمه ÙŠ بالا، كاملاً جÙت Ùˆ جور در آمده است. مراد شعر ( كه هجو است) در شعر Ùارسي ياÙت مي شود. وزن Ùˆ قاÙيه دارد. پس تبديل شدن ابوØازم به سوزني يا سه بيت به دو بيت يا طلاق دادن به سه طلاق كردن، به ذوق برمي گردد كه هجو كننده ÙŠ سوزني با هنري كه Ø¢Ùريده، به اين مهم دست يازيده است.
Ø´Ú¯Ùت است كه Øبيب اللهي نمونه هاي بسياري مي آورد اما همچنان اصرار مي ورزد كه اين كار (ص 82) " نزديك به Ù…Øال است" از اين نمونه ها ست: (ص 82- 90)
[بØتري]: له Øد صمصام٠و مشية Øيّة Ùˆ قالب عشاق٠و قلب٠ØزينÙ
رودكي: تيزي شمشير دارد و روش مار كالبد عاشقان و گونه ي غمگين "
13. ميان ماندن Ùˆ رÙتن درنگ مي كشدم بگو سلام بگويم Ùˆ يا خداØاÙظ درخشان در كار شعر به ترجمه ÙŠ آزاد ايمان دارد:
(ص 120)" ... تا ممكن است شيوه Ùˆ سبك را ØÙظ نمايد Ùˆ اين گونه ترجمه را ترجمه ÙŠ آزاد مي نامند كه مترجم با اصل معنا Ùˆ مقصود مول٠گاهي مطالبي را بيان مي كند كه در اصل نيست ولي در اساس با آن مطابقت دارد Ùˆ Øول Ù…Øور كلام مول٠دور مي زند ... ترجمه ÙŠ كتاب كليله Ùˆ دمنه... به پارسي ... نظم رودكي... در غايت ÙصاØت Ùˆ بلاغت است يا ترجمه ÙŠ منظوم قانعي در ردي٠ترجمه هاي آزاد خوب [ خلا٠ترجمه ÙŠ مقيد Ùˆ Ù…Øدود] به شمار مي رود."
14. جان سخن ديدگاه Øكيم اين است: (ص 175) " Ú†Ù‡ بسا در ساز Ùˆ كار ترجمه، Ù…Ùاهيم سترگي از دست رود كه بازگشت پذير نباشد. دو زبان، تا هر اندازه هم به يك ديگر نزديك باشند، باز بار واژگاني Ùˆ Ù…Ùاهيم چندي به هنگام ترجمه از معنا Ùˆ گستره ÙŠ خود در زبان مبدا بازمي مانند Ùˆ منتقل نمي شوند." وي، اين پديده را «زيان هاي جبران ناپذير Ù…Ùهومي» نام مي نهد كه بايد براي باز گرداندن Ùˆ جلوگيري از زيان، كمر همت بست." از اين رو Ú†Ù‡ بسا بايد Ú¯Ùت: واژگاني كه در نگاه نخست Øشو Ùˆ زاند مي آيند ØŒ در كار ترجمه چنان كارساز Ùˆ سودمند باشند كه معنا بدون آن ها مبهم مي ماند.
15. سپيد گشتن مو ترجمان اين سخن است كه سر بر آر ز خواب گران ، سپيده دميد
كورش صÙوي اما، دوشا دوش مترجمان مي ايستد. هر چند سخن وي به مذاق ناقدان خوش نيايد ولي، جان بخش Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§Ùزاست. وي مي نويسد:
(ص 46) " اختيارات مترجم بيش تر از Ù…Øدوديت ها ÙŠ اوست .. در چهارچوب اختيارات مترجم، ديگر درستي يا نادرستي متن مقصد Ù…Ø·Ø±Ø Ù†ÙŠØ³ØªØŒ بلكه مي بايست با اصطلاØاتي چون« رسايي» ØŒ «رواني»، « سليسي» Ùˆ جز آن به نقد پرداخت."
صÙوي، اصولي براي گذر از تنگنا Ùˆ گلوگاه ترجمه ناپذيري Ùرا روي ما مي نهد تا (ص 67-68 ) " با به كار گيري اختيارات Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ØŒ به عنوان راه Øلي براي مساله ÙŠ ترجمه ÙŠ ناپذيري، از ترجمه ÙŠ معنايي گذر كرده Ùˆ به قلمرو ترجمه ÙŠ ارتباطي، يعني بر گردان متن با توجه به مخاطب نزديك شويم."
منابع:
1. ادبيات Ùˆ تعهد در اسلام، Ù…Øمد رضا Øکيمي، دÙتر نشر Ùرهنگ اسلامي، 1358.
2. درباره ÙŠ زبان Ùارسي، دکتر مهدي درخشان، موسسه ÙŠ انتشارات Ùˆ چاپ دانشگاه تهران، آبان 1367.
3. مضامين مشترک در ادب Ùارسي Ùˆ عربي، دکتر سيد Ù…Øمد مير دامادي، انتشارات Ùˆ چاپ دانشگاه تهران، آبان 1371.
4. ارمغان نويد، ابوالقاسم Øبيب اللهي( نويد )،انتشارات ميثم تمار، چاپ اول: 1363.
5. اگر اين خيانت نباشد؛ ترجمه و امکانات آن،گرگوري راباسا، ترجمه ي عبدالله کوثري، مترجم، سال چهارم، شماره ي16.
6. Ù‡Ùت Ú¯Ùتار درباره ÙŠ ترجمه، کورش صÙوي، نشر مرکز، چاپ پنجم: 1382.
7. چکامه هاي متنبي، ترجمه به انگليسي: اÙÙŠ. جÙÙŠ.آربري، مقدمه – يادداشت ها Ùˆ ترجمه: موسي اسوار، انتشارات هرمس، چاپ اول: 1384.
8. پيرامون ترجمه( مجموعه مقالات )ØŒ دکتر خسرو Ùرشيدورد، سازمان چاپ Ùˆ انتشارات وزارت Ùرهنگ Ùˆ ارشاد اسلامي، چاپ اول: پاييز 1381.
9. سخن Ùˆ سخن وران، بديع الزمان Ùروزان Ùر، شرکت سهامي انتشارات خوارزمي، چاپ دوم: شهريور 1350 Ù‡.Ø´.
10. المتنبي ÙÙŠ عيون قصائده، إختارها Ùˆ علق عليها الدکتور ياسين الأيوبي، المکتبة العصرية، صيدا _ بيروت: 2004.
11. Ú¯Ùتمان Ùˆ ترجمه، علي ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ نشر مرکز، چاپ اول: 1377.
12. از ترجمه، عباس امام، انتشارات خالدين، چاپ اول: تابستان 1378.
13. پيرامون زبان Ùˆ زبان شناسي( مجموعه مقالات )ØŒ Ù…Øمد رضا باطني، موسسه ÙŠ انتشارات آگاه، چاپ سوم: زمستان 1385.
14. نظري به ترجمه، ØµØ§Ù„Ø Øسيني، انتشارات نيلوÙر، چاپ اول: پاييز 1375.
15. علم الترجة التطبيقي، الدکتور أسعد مظÙر الدين الØکيم، دار طلاس للدراسات Ùˆ الترجمة، الطبعة الأولي: 1994.
16. مترجمان،خائنان؛ مته به خشخاش چند کتاب، Øسن کامشاد، نشر ني، چاپ اول: 1386.
ديوار٠کوتاه٠ترجمه
Øسین عباسی
Hosein.abbaci@gmail.com
چکیده:
ترجمیدن، کار آسانی نیست اما بی گمان، مترجمان استوار ترین ریسمان پیوند زبان ها Ù…ÛŒ باشند. به گمان نگارنده، برگردان متون ادبی از ترجمه ÛŒ هر متن دیگری سخت تر است، اما این دشواری دستاویزی شده تا بسیاری از بزرگان Ùˆ مترجمان، از یک سو، از ترجمه ناپذیری شعر سخن برانند Ùˆ تمام تلاش های مترجمان را _ Ú©Ù‡ اندک شمار نیست _ نادیده بگیرند Ùˆ بیرق " النادر کالمعدوم " Ùˆ " ترجمه ÛŒ شعر کاری ست Ù…Øال " براÙرازند، Ùˆ از دیگر سو، ساز Ùˆ کار Ù†Ùس گیر ترجمه را نه " هنری سترگ " Ú©Ù‡ " یک صنعت Ùˆ ÙÙ† " قلمداد کنند. آن Ú†Ù‡ در این مقال آمده، اشاره به نگرگاه Ø·ÛŒÙÛŒ است از منادیان ترجمه ناپذیری تا قائلین به ترجمه پذیری شعر. نیز، نمونه های Ùراوانی از ترجمه ÛŒ شعر Ùˆ مساله ÛŒ امانت در برگردان شعر. نگارنده از رهگذر پرسش هایی چند، دیدگاه خویش را در لابه لای نظرگاه پیش قراولان هنر ترجمه آورده است.
0. اظهار عجز نزد ستمگر ز ابلهي ست اشک کباب باعث طغيان آتش است
تکلي٠بنياد گرايان را از همين جا مشخص کنيم چون چيزي براي از دست دادن وجود ندارد؛ از منظر کامشاد (ص 94) : " قرائت شعر از راه ترجمه بسان بوسيدن زن از روي رو¬بنده است."
سخن را مي بايد با نواختن بر Ú†Ù†Ú¯ آه بياغازم؛ در ناي ني ناله هايم را بدمم Ùˆ درباره ÙŠ Ø´Ùكوه٠شÙكوه ÙŠ خويش غم¬نامه ها بسرايم؛ از اين كه ما را «خائنان» برمي شمارند Ùˆ Ø·Ùيليان خوان شعر Ùˆ هنر Ùˆ ادب مي دانند Ùˆ چونان گوسÙندان بي شبان، به هر سويي مي رانند.
هر كه از در درآمد، برگي زد Ùˆ زباني گشود، هايي داد Ùˆ هويي كرد Ùˆ بر عاقبت سياه Ùˆ كار تباه Ùˆ بر اين آب در هاون كوÙتن هامان انگشت اÙسوس گزيد Ùˆ نجوا كنان در گوش ما جار زد: هاى! در چاه عبث گرÙتار آمده ايد، شعر ترجمه ناپذير است!
1. باري ØŒ ديدگاه ØµØ§Ù„Ø Øسيني چنين است در باب ترجمه ÙŠ شعر.
نگرگاه وي را مي توان به دو بخش تقسيم نمود Ùˆ دست آخر، نتيجه گرÙت كه نتيجه اي در كار نيست. بخش نخست نگاهش‌، آب دادن به گوسÙند قرباني را مي ماند.
Øسيني،‌ در تاييد كار ترجمه، شاهكارهاي ترجمه ÙŠ شعر به شعر Ùˆ نثر به شعر Ùˆ البته برتري ادبيات بر زبان شناسي مي نويسد:
(ص 138):" ترجمه ÙŠ Ùيتز جرالد از رباعيات خيام، شاهكار است. ولي آيا Ùيتز جرالد ترجمه ÙŠ خود را با توجه به نظريات زبان شناسي جديد انجام داده است؟ وي، ‌براي القاي معاني مستتر در رباعيات خيام، از متون ادبي Ùارسي بهره گرÙته Ùˆ مثلاً در ترجمه the bird,s on the wing به شعر عطار – مرغ٠گردون در رهش پَر مي زند – توجه داشته است. آيا مي توانيم بگوييم كه ترجمه ÙŠ وي غير امين است؟ سعدي كه عمري قرآن خوان Ùˆ قرآن دادن بوده Ùˆ استاد مسلم سخن شمرده مي شده است ØŒ آيه ÙŠ « انا اقرب اليه من Øبل الوريد» را چنين ترجمه كرده است:
دوست، نزديك تر از من به من است و اين عجب تر كه من از وي دورم
Ú†Ù‡ كنم با كه توان Ú¯Ùت كه او در كنار من Ùˆ من مهجورم
يا ØاÙظ، كه قرآن را با چهارده روايت مي دانسته است، عبارت قرآني «ظلوماً جهولاً» را در بيت مشهور « آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه ÙŠ Ùال به نام من٠ديوانه زدند»
به ديوانه ترجمه كرده است .آيا مي توانيم بگوييم كه سعدي Ùˆ ØاÙظ در ترجمه ÙŠ قرآن از اصول Ùˆ موازين ترجمه تخل٠كرده اند ... (ص 139) لازم است بدانيم كه زبان شناسي در خدمت ادبيات است Ùˆ با معيارهاي زبان شناختي براي ادبيات نمي توانيم دستور صادر كنيم. زبان شناسي با زبان سر Ùˆ كار دارد Ùˆ اجماع زبان شناسان در اين باره اتÙاق نظر دارند كه شعر Ùˆ ادبيات از Øوزه ÙŠ زبان معمول Ùراتر است... رسم است كه هنرهاي بياني را با Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« صنعت»، نام گذاري كنند Ùˆ مثلاً از صنعت تشبيه Ùˆ استعاره سخن بگويند، غاÙÙ„ از اين كه صنعت، ياد گرÙتني است Ùˆ در اين صورت با Ùراگيري «صنايع ادبي » همگان شاعر مي شدند ... (ص 142) تخيل بي¬كران شاعر با اصول Ùˆ موازين زبان شناسي به اندازه در نمي آيد... به ازاي آيه ÙŠ «و اشتعل الرأس شيبا» Ú†Ù‡ كلماتي در ترجمه برگزينيم كه آتش گرÙتن سر، Ùˆ تبديل شدن موي سر به خاكستر را القا كند؟ قدر مسلم اين است كه چنين چيزي Ù…Øال است ...( ص 143) پس نتيجه مي گيريم كه اولاً ترجمه ÙŠ شعر شاعراني چون ØاÙظ Ùˆ شكسپير Ù…Øال است Ùˆ به Ùرض Ù…Øال ]Øسيني به مترجمان / گوسÙندان اميد مي دهد[ بسيار بسيار دشوار است. ثانياً ياد گرÙتن اصول Ùˆ موازين ترجمه ضروري است ولي در بسياري از اين اصول، در عمل كاري از پيش نمي برد..."
وصÙÙŠ كه Øسيني براي ترجمه مي آورد، نشان گر صنعت بودن ترجمه است. اما آيا اين صنعت پيش¬رونده نيست Ùˆ صنعت گر را تا آستان استادي Ùˆ مهارت Ùˆ زبردستي رهنمون نمي شود. شاعران آري هنرمند اند اما آيا شمع الهام شاعران بسياري، پس از چندي، خاموش نمي شود . نويسندگان آيا به بازنويسي نوشته هاي پيشين خود نمي پردازند Ùˆ چرخ آسياب شان از توليد باز نمي ماند Ùˆ صنعت¬گر نمي شوند. مترجم اما مي تواند با هر کار تازه اي، تجربه اي سودمند تر به Ú†Ù†Ú¯ آورد. اگر Ú†Ù‡ متن مبدا او را به زنجير مي كشد ولي او از آغاز مي داند كه به سراغ Ú†Ù‡ متني مي رود Ùˆ از اين رو آهنگ جنگ مي کند؛ ‌پس¬زمينه ÙŠ انديشه اش را سرشار از واژگان Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù‡Ø§ÙŠ آن متن مي نمايد. او با بازسرايي، يك شعر خوب را به شعري خوب بدل مي كند. او ديگر مترجم نيست. هست؛ اما مترجم – شاعر است.
Øسيني ØŒ مترجمان شعر را به قتل گاه جلجتّا مي برد.(ص 149)
" رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويي ولي شناسان رÙتند از اين ولايت"
«ولايت» علاوه بر معناي مصداقي(Denotative)‌آن – مكان: ديار، ‌مملكت – مرهم، معناي «دوستي» هم هست... ايهام از مواردي است كه اصطلاØاً آن را «ترجمه ناپذير» untranslatable مي نامند... (ص 151) پيداست كه ايهام ناشي از موسيقي كلام ØŒ به زبان ترجمه در نمي آيد، يعني از Ù…Øالات است."
Ùˆ بدين سان، Øسيني از ترجمه ناپذيري سازه هاي يك شعر سخن مي راند Ùˆ از صÙØÙ‡ ÙŠ 145 تا 165 هنرهاي بياني، Ù„ØÙ† نوشته يا Ú¯Ùتار Ùˆ جز اين ها را ترجمه ناپذير مي خواند Ùˆ تير خلاص را مي زند (ص 199): " با اين اوصاÙØŒ آيا مي توان شعر را به زبان ديگري برگرداند؟ شلي در رساله ÙŠ دÙاع از شعر( ln defence of poetry) مي گويد كه ترجمه ÙŠ شعر از زباني به زبان ديگر مثل اين است كه آدمي بخواهد براي كش٠راز رنگ Ùˆ بوي Ú¯Ù„ بنÙشه، آن را در كوره ÙŠ آزمايش بگذارد. پس ترجمه ÙŠ شعر كاري عبث است... (ص 204) صورت Ùˆ Ù…Øتواي جدايي ناپذير شعر در قالب ترجمه دگرگون شده است Ùˆ جلوه هاي جادويي آن از بين رÙته است... (ص 206) Øقيقت ناگريز اين است كه شعر ØاÙظ به ترجمه در نمي آيد، هم¬چنان كه شعر شلي يا به ميزان شعر هر شاعر بزرگ ديگر. با اين Øال، گاهي دري باز مي شود Ùˆ ترجمه ÙŠ شعر، ته رنگي از متن اصلي را ØÙظ مي كند. چنين پديده اي در Øكم النادر كالمعدوم است."
در واقع اگر كسي بتواند از اين نوادر شبه معدوم، ‌نمونه هاي بيش تري ارائه دهد Ùˆ سازه هاي ترجمه ناپذير شعر را به زانو در آورد Ùˆ از اين همه Ù…Øال Ùˆ Ùتواي اجماع بر عدم، امكان بسازد كاري بس سترگ كرده، ديگر نبايد يك صنعت¬گر صر٠قلمداد شود.
2. پيداست كه اØوال شهيدانش Ú†Ù‡ باشد آن جا كه به شمشير ببرند ÙƒÙÙ† را
از گرگوري راباسا، چيزي بيش از Ù„Ø·Ù ØµØ§Ù„Ø Øسيني عايدمان نمي شود (ص 30): " ترجمه هرگز نمي شود نسخه برداري باشد، ترجمه رو نوشت اصل نيست. چنان¬كه از ريشه ÙŠ لاتيني اين Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¨Ø± مي آيد، ترجمه گذار به سمت ديگر است... تنها مي توانيم اميدوار باشيم كه نكته ÙŠ ظريÙÙŠ در ترجمه از دست نرÙته باشد. اين ناممكن بودن، چيزي است كه در نهايت شعر را ترجمه ناشدني مي كند، يا اگر دقيق تر بگوييم، باز Ø¢Ùريني آن را به زبان ديگر ناممكن مي كند." راباسا، در تاييد Ùˆ آب¬ياري درخت تنومند يأس، شاهدان Ùˆ هم قطاراني دارد:(ص 30) : " رابرت Ùراست، ترجمه را سنگ Ù…Øكي براي تعري٠شعر مي دانست: آن¬چه به ترجمه در نمي آيد."
3. شيشه ÙŠ دل را شكستن اØتياجش سنگ نيست اين دل٠ما با نگاهي سرد پَرپَر مي شود
ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØªØ± مي نمايد. Øر٠تازه ÙŠ نوشته ÙŠ او «ضرورت استÙاده مترجمان از عمليات Ùرا جمله اي است» زيرا ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ Ú¯Ùتمان Ùˆ نه جمله را واØد ترجمه مي پندارد.
(ص 7-8): " Ú¯Ùتمان (discours) ‌با واØدي بزرگ تر از جمله سر Ùˆ كار دارد... Ú¯Ùتمان را نبايد با متن اشتباه گرÙت. Ú¯Ùتمان مجموعه ÙŠ عناصر، لوازم Ùˆ شرايطي است كه چنان Ú†Ù‡ گرد هم جمع آيند، متن را به وجود مي آورند. بنابراين متن، Øاصل Ùˆ نتيجه ÙŠ Ú¯Ùتمان است. به سخن ديگر، Ú¯Ùتمان Ùرايند Ùˆ متن Ùراورده ÙŠ آن است. Ú¯Ùتمان پويا Ùˆ متن ايستاست."
آيا سخن ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ بدين معنا نيست كه شعر را نبايد تØت اللÙظي، جمله به جمله يا پاراگراÙÙŠ ترجمه نمود؟ آيا در ترجمه ÙŠ شعر، شمّ زباني بيش از هر چيز ديگر موثر نيست؟ با Ùيلتر شمّ زباني مي توان - بلكه بايد - بسياري از چيزهاي زايد Ùˆ نامتعار٠در زبان مقصد را Øذ٠نمود Ùˆ يا بر زبان مقصد اÙزود. يعني به قول ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ (ص 34)" ... از عمليات Ùرا جمله اي استÙاده نمود." ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ نمونه هايي ياد مي كند:
(ص 35-36): " كساني كه تجربه ي آموزش ادبيات انگليسي در خارج از اروپا و به خصوص در عربستان داشته اند، اغلب به مساله اي در يكي از غزل هاي شكسپير اشاره كرده اند.. Shall l compare thee to a summer,s day
Ùهم اين بيت براي كساني كه در سرزمين هاي گرم Ùˆ Ø¢Ùتابي زيسته اند، به خصوص براي اعراب[ مراد او هم عرب هاست Ùˆ هم اعراب] بسيار مشكل است. در اين بيت شكسپير معشوق خود را به روزي تابستاني تشبيه مي كند كه براي انگليسي هايي كه در سرزميني سرد Ùˆ هميشه ابر به سربرده اند، پديده اي نادر Ùˆ دلپذير است، اما براي عربي كه براي ذره اي رطوبت Ùˆ سايه له¬له مي زند، درك ناشدني است... اصل كيÙيت براي عرب نقض شده است... اين كه بين آن عرب Ùˆ اين غزل ارتباط برقرار نمي شود مربوط است به تÙاوت Ú¯Ùتمان ها در Ùرهنگ هاي متÙاوت – مساله ÙŠ هميشگي ترجمه در Ø³Ø·ÙˆØ Ú¯ÙˆÙ†Ø§Ú¯ÙˆÙ† است."
پس Ú†Ù‡ بسا مي توان Ú¯Ùت: ترجمه ÙŠ شعر هماره بايد نو شود Ùˆ به روز در آيد زيرا Ú¯Ùتمان ها، دگرگون مي شوند. استعاره ها جان مايه ÙŠ واژگان را مي دوشند Ùˆ پس از چندي به سويي پرتاب مي كنند Ùˆ از اين رو شعر بايد به روز شود تا قابليت خود را از ك٠ندهد.
اما ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ بيرق جنگ با مترجمان شعر برمي اÙزازد:
(ص 72): " Ùرث معتقد است كه به دليل وجود ظراÙت هاي آوايي Ùˆ واجي نمي توان شعرهاي سوپنبرن، ‌شاعر انگليسي را به زبان هاي ديگر ترجمه كرد. كساني كه براي ترجمه ÙŠ متن هايي نظير چرند Ùˆ پرند دهخدا به زبان هاي ديگر تلاش كرده باشند با اين تجربه آشنايي دارند. بخش هايي در اين متن ها هست كه نمونه ÙŠ اعلاي ترجمه ناپذيري است."
البته ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ Ùتيله ÙŠ جزم را پايين تر مي كشد:
(ص 74-75 ):" اديب سلطاني در ترجمه ÙŠ كانت به اين نتيجه مي رسد كه مي توان كانت را به شيوه ÙŠ مبدأ مدار [كه بيش تر هواي نويسنده دارد] ترجمه كرد... در مقابل اين گرايش كاري است كه مثلاً Ùيتز جرالد با خيام Ùˆ كريم مشروطه Ú†ÙŠ با « Øيدر بابايه سلام» شهريار كرده است. به نظر مي رسد در ترجمه ÙŠ شعر، چنان Ú†Ù‡ بخواهيم به تاثير برابر دست يابيم، راهي جز باز Ø¢Ùريني transcreation))‌ نداشته باشيم."
البته ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ غاÙÙ„ نمي شود كه اين كار نبايد بي در Ùˆ پنجره Ùˆ پيكر انجام پذيرد (ص 85): " صورت اÙراطي ترجمه ÙŠ Ùرهنگي را يا اين مثال مي توان نشان داد كه مثلاً رومئو Ùˆ ژوليت شكسپير را طوري ترجمه كنيم كه شبيه ليلي Ùˆ مجنون از كار در آيد."
Ùˆ در پايان راهي Ùرا پيش پاي آبله ÙŠ مترجمان مي نهد:
(ص 140): " بهترين ترجمه ÙŠ هملت به زبان Ùارسي ترجمه اي است كه خود شكسپير، چنان Ú†Ù‡ به زبان Ùارسي مي نوشت، آن را آن گونه مي نوشت."
ديدگاه ØµÙ„Ø Ø¬Ùˆ را نمي توان ناديده انگاشت. به راستي معشوق / معشوقه ÙŠ پنهان در پس پشت ضماير Ùˆ اÙعال Ùˆ نام هاي Ùارسي، چگونه به عربي برگردان شود؟
ضمير Ùˆ Ùعل Ùˆ اسم عربي، شاعر عرب را رسوا مي كند، شاعر پارسي اما خواهان نماياندن دلداه اش به بيگانگان نيست.
4. ابر چشمم به هواي رخ تو باراني ست پشت مژگان دو چشمت دل من زنداني ست
Ù…Øمد رضا باطني از خلاقيت يك نظام ارتباطي سخن مي گويد (ص 14): " كه براي توليد Ùˆ درك زنجيره هاي تازه، Ùˆ در نتيجه براي مبادله ÙŠ پيام هاي تازه، توانايي نامØدود داشته باشد" Ùˆ عرصه ÙŠ ستيز Ùˆ هماوردي را كارزار شعر مي داند (ص 105): " آن جا كه قدرت استنباط مخاطب بيش از همه جا به چالش كشيده مي شود، زمينه ÙŠ ادبيات Ùˆ به خصوص شعر است. شعر، Ùˆ نه نظم، قلمرو خيال است؛ جايي است كه ديوارهاي واقعيت Ùرومي ريزد Ùˆ انديشه در آسمان بي¬كران آزادانه به پرواز در مي آيد." Ú©Ù‡ اشاره اي ارزش مند است به تÙاوت شعر Ùˆ نظم. شعر خوب، يك متن گشاده Ùˆ بي پهلو است. كشتي تصور سازي نبايد در ساØÙ„ واژگان لنگر بيندازد. مترجم خوب، همزاد يك شاعر خوب است. هر دو توامان رنج ها را با وجود اقيانوس ها Ùاصله Ùˆ قرن ها دوري بر دوش مي كشند؛ يكي رنج سرودن Ùˆ ديگري نيز سرودن را... گيريم كه نامش را بازسرايي Ùˆ بازآÙريني نهاده اند. اما در هر روي، در كار ترجمه – Ùˆ نه صنعت – مي يابد به سان هنر٠شعر خلاقيت داشت. پاره اي از قواعد ترجمه آن دم كه با خيزاب هاي سهمگين شعر رو در رو مي شوند، از رمق مي اÙتند زيرا سرودن شعر را قاعده اي اسير نمي كند كه ترجمه / باز سرايي اش را. دختر ٠شعر Ùˆ خيال مادر را نمي توان به بند كشيد. نيز ترجمه ÙŠ شعر را. آيا ترجمه ÙŠ خوب شعر به شعر هنري بس بديع نيست!
باطني ØŒ با Øر٠دل Ùˆ خواسته ÙŠ ما همراه است (ص108 -109): " در يك اثر شاعرانه، همه چيز Ú¯Ùته نمي شود؛ Ùقط آن اندازه Ú¯Ùته مي شود كه خواننده يا شنونده بتواند خط ارتباطي با خالق اثر برقرار كند ولي در عين Øال، آن قدر هم آزادي داشته باشد كه بتواند تا Øدي Ø¢Ùريننده باشد Ùˆ در تعبير نهايي سهمي داشته باشد... بنابراين در يك اثر هنري، ‌همه چيز بيان نمي شود... در اين جا مي توان اين سوال را Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯: چرا ما بايد اين رنج را برخود هموار كنيم Ùˆ گره هايي را كه هنرمند آگاهانه در كارش انداخته است، دانه دانه باز كنيم؟"
آيا روي سخن باطني، با ما مترجمان نيست؟ مترجم آيا بايد تمام رازهاي شعر را ترجمه كند؟ اگر به اين كار دست نيازد منتقدان، ÙƒÚ˜Ùهمش مي خوانند. شايد اگر مترجم را « باز سرا» و« شاعر دوم شعر» بناميم زخم ها Ùˆ زخم زبان ها را التيامي باشد.
باطني، جمله را واØد ترجمه مي نامد اما دست كم در اين كتاب نمي گويد كه واØد شعر چيست: واژه ØŒ مصراع ØŒ جمله Ùˆ يا ... يا شايد Øالا كه شعر جنگل رمز Ùˆ راز است Ùˆ آهويي گريز پا، نبايد آن را در دام Ùˆ دانه ÙŠ قانون Ùˆ قاعده به بند كشيد!
5. مرا به كوه Ù†Ùس گير عاشقي بردند Ùˆ از بلندترين قله اش رها كردند
كتاب عباس امام، تركيبي است از ترجمه Ùˆ تألي٠. (ص 69):" شعر Ùرمان هاي خاص خود را دارد... (ص 78 – 79)" ترجمه... نوعي تÙسير متن زبان مبدا Ùˆ باز Ø¢Ùريني هم¬سنگ آن در زبان مقصد است كه Ùرايند هاي موجود در آن به قرار زير است:
1. گزينش عناصري از الگوي معنايي كه واژه يا ساختار متن زبان مبدا، انتخاب نهايي Ùˆ قطعي يكي از تÙاسير ممكن زبان مبدا از نظر معناي متن؛
2. گزينش عناصري از الگوي معنايي كه واژه يا ساختار متن زبان مقصد كه كما بيش با «معنا» Ùˆ «نØوه ÙŠ بيان معنا » در زبان مبدا مشابه باشند.
به همين دليل Ùˆ بر همين اساس،يكي از مترجمان انگليسي زبان براي [يك] شعر آلماني، پنج معادل انگليسي ... را ارائه داده است... (ص 85) كتاب ترجمه شده اي كه Ùقط Ùˆ Ùقط از Ù„Øاظ دستوري درست باشد، Øداكثر به مانكن مي ماند كه پرچم كشوري خارجي بر آن انداخته باشند."
پس مي توان در كار ترجمه ÙŠ شعر، دخل Ùˆ تصر٠كرد . دست كم، ‌نمونه اي كه امام مي آورد Ùˆ Ø¢Ùرين هايي كه نثار ميرزا Øبيب اصÙهاني مي كند، گوياي اين سخن است.
نمايشنامه ÙŠ Le miss thorope (ص 200) " نوشته ÙŠ موليير در سال 1869 â€[ توسط] ميرزا Øبيب اصÙهاني با نام گزارش مردم گريز كه ... (ص 227) در آن نامAlceste السست به مونس Ùˆ نام philinte Ùيلينت به Ù†Ø§ØµØ Ø¨Ø¯Ù„ شده است. ميرزا Øبيب (ص 229) زبان ØاÙظ را در كام موليير مي برد: (ص 232)
ناصØ: بسا مقام كه نايد صÙاي قلب به كار صÙاي قلب گهي ريشخند آرد بار
تو خود بگوي کز آن ها توان بماند خموش؟ بÙود كدام كه صÙراي من نيايد جوش؟
شوم دژم به غم و رنج ژر٠تيره نژند چو بنگرم به ميان شان چنين كسان باشند
به هيچ سو نَبَرَد جز مداهن و بيعار ستم كننده و خود خواه و خائن ومكار
گذشت آب زسر، زين سپس مراست مراد كه از بشر برم از ريشه هر چه باداباد"
نويسنده ÙŠ مقاله ]مريم سنجايي[ بر آن است (ص 232) " در اين قسمت بسيار مهم نمايشنامه، تسلط بر واژگان Ùˆ مهارت Ùني اØتمالاً مبين اعتقادات شخصي مترجم هستند. « مونس» نيز همانند همتاي Ùرانسوي خود در شهر Ùˆ دربار ايران، جز « چاپلوسي سخيÙØŒ بي عدالتي، منÙعت طلبي، دغل بازي Ùˆ رذالت »‌ چيزي نمي بيند Ùˆ همانند السست خشمگينانه در پي اين است كه « از هر Ú†Ù‡ آدم Ùˆ آدمي است بÙبÙرد. استÙاده از تعبير ايراني، صÙرا جوش آمدن [كنايه از خشمگين شدن] دربرابر
Labile mechaufferÙرانسوي Ùˆ «آب از سر گذشتن» [كنايه از نوميدشدن] دربرابر Juny puis plus terir نشان دهنده ÙŠ مهارت Ùˆ كاركشتگي مترجم مي باشد. هم چنين استÙاده ÙŠ مترجم از سه واژه ÙŠ Ùارسي سره ÙŠ «دژم» [غمگين Ùˆ غضبناك] «ژرÙ» Ùˆ « نژند» [رنجيده خاطر] مي تواند نشانه هايي از دل بستگي وي [Øبيب الله اصÙهاني] به شعر Ùردوسي در شاهنامه باشد... (ص 239) به رغم پاره اي نارسايي ها، ميرزا Øبيب مترجم در توسل به تعابير Ùارسي، ذكر ابيات Ùˆ اشعار ØاÙظ Ùˆ استÙاده از تعابير كليدي به درك مقصود موليير در تعديل Ùˆ Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ù‚ÙˆØ§Ø¹Ø¯ سنتي Ùرانسه ( با استÙاده از تعبيرات طنز آميز زبان روزمره ÙŠ Ùرانسوي ) نائل آمد."
اين نمونه ها نشان از آن دارد كه مترجم در مانداب قواعد گرÙتار نيست. به پيش مي تازد Ùˆ هماره از انديشه ÙŠ ديگران وام ها مي ستاند Ùˆ در بانك ترجمه مي پردازد. آيا نمونه اي كه ذكر آن گذشت، ترجمه را از خشت خام صنعت به Øريم Øرير هنر نزديك نمي كند؟
6. يا اين شعر كه بديع الزمان از اديب صابر نقل مي كند و بر آن ترجمه نام مي نهند:
(Øاشيه ÙŠ ص 241) :
" ديگران در Øال Ùˆ نعمت كسب كردن مايلند او به نام نيك Ùˆ نعمت بذل كردن مايل است
كه گويا از اين بيت ترجمه شده :
عشق المكارم Ùهو مشغول بها Ùˆ المكرمات قليلة العشاقÙ"
7. خارم ولي كلاب زمن مي توان گرÙت از بس كه پاي صØبت Ú¯Ù„ ها نشسته ام
شيوايي شعر زاده ÙŠ خيال Ùˆ ايماژ هاي برآمده از نهانگاه شاعر است. شاعر، بي تاثير كسان Ùˆ چيزها شعر نمي سرايد. به چشم Ùˆ دل مي بنيد؛ پديده اي او را مي Ùريبد يا سخني درشت خرمن درونش را به آتش مي کشد. نطÙÙ‡ ÙŠ كلامي را Ùرو مي بلعد Ùˆ از نو مي پردازد. الهام شعر از عرش به Ùرش نازل نمي شود، Ùرش به Ùرش است. شاعر، بايد از ديگران اثر بپذيرد تا سنگلاخ راه سرايش را بپيمايد Ùˆ به چاه يوس٠شعر برسد.
(ص 23 -27):" شيخ اجل سعدي از متنبي اثر پذيرÙته است... بسياري از مضامين متني را اقتباس كرده يا از او ملهم شده Ùˆ كليات او شاهد صدقي بر اين پردازش شيوا Ùˆ دل نشين است:
Ùˆ إذا كانت النÙوس٠كباراً تعبت ÙÙŠ Ù…Ùرادها الأجسامÙ
جان شيرين كه رنج كش باشد تن مسكين چگونه خوش باشد
ÙƒÙÙŠ بجسمي Ù†Øولاً أنني رجل لولا Ù…Øادثتي اياك لم ترني
گويي بدن ضعي٠سعدي نقشي است گرÙته از ميانت
گر واسطه ي سخن نبودي در وهم نيامدي دهانت
Ùˆ اسمع من ألÙاظه اللغة التي يلذّ٠بها سمعي Ùˆ إن ضÙÙ…Ùنت شتمي
كه دشنام از لب٠لعلت به شيرين تر دعا ماند
إن النÙيس Ù†Ùيس Øيثما كانا
جوهر اگر در خَلاب اÙتد همچنان Ù†Ùيس است"
سعدي نه تنها يك شاعر بزرگ كه مترجمي بس بزرگ تر است. در همين Ùراز واپسين، شي Ø¡ Ù†Ùيس به گوهر Ùˆ Øيثما به خلاب ترجمه شده كه با ذائقه ÙŠ شعري Ùˆ سليقه ÙŠ ايراني هم گون است. خلاب در اشعار بارکش معنايي است كه نمي توان Øيثما را به جاي آن گذارد. هنر ترجمه ÙŠ سعدي آن جا آشكارتر مي شود كه ابيات ياد شده را مرور كنيم؛ يك بيت متنبي به يك بيت، يك بيت متنبي به دو بيت، يك بيت متنبي به يك مصرع ،‌يك مصرع متنبي به يك سطر نثر بدل شده است يا اين بيت:
يا اعدل الناس الا ÙÙŠ معاملتي Ùيك الخصام Ùˆ انت الخصم Ùˆ الØكم
8. كه خود متنبي از دعبل خزاعي اقتباس نموده: (Øاشيه ÙŠ ص 259)
" Ùˆ لست٠ارجو انتصاÙاً منك ما ذَرَÙَتْ عينٌ دموعاً Ùˆ انتَ الخصم Ùˆ الØكم
[نيز از اين بيت ابن الرومي]
غدا الدهر لي خصماً Ùˆ ÙÙŠ Ù…Øكماً Ùكي٠بخصم٠ضالع٠و هو ÙŠØكم "
سعدي نيز به نوبه ÙŠ خود از هنر اقتباس Ùˆ ترجمه بهره ها داشته Ùˆ اين بيت را كه چند دست Ùˆ دهان Ùˆ سينه گشته به زبان Ùارسي Ùˆ به شيوايي Ùˆ رسايي برگردانده است:
هر Ú†Ù‡ كني تو بر Øقي Øاكم Ùˆ دست مطلقي پيش٠كه داوري برند از تو كه خصم Ùˆ داوري
9. هنر بزرگ ترجمه را در ØاÙظ نيز مي توان ياÙت Ùˆ در منوچهري:
منوچهري مي سرايد: (ص 76-77)
" جرعه بر خاك همي ريزيم از جام شراب جرعه بر خاك همي ريزند مردان اديب
با جوانمردي بسيار بÙود چون نبÙود خاك را از Ù‚Ø¯Ø Ù…Ø±Ø¯Ù Ø¬ÙˆØ§Ù†Ù…Ø±Ø¯ نصيب
[Ùˆ ØاÙظ]: اگر شراب خوري جرعه اي Ùشان بر خاك از آن گناه كه Ù†Ùعي رسد به غير Ú†Ù‡ باك
[هردو] متاثر از: شربنا Ùˆ أهرقنا علي الارض Ùضله Ùˆ للأرض من كأس الكرام نصيب٠"
Ùرشيدوَرد اين ها را مي ستايد اما نيك آگاه است كه:
(ص 11-12)" ترجمه هم بر دستگاه واژگان زبان Ùارسي تاثير كرده است Ùˆ هم بر دستگاه دستوري آن... دختر رز، ترجمه ÙŠ بنت العنب Ùˆ ابنت الكرم Ùˆ ابنت العنقود:
ابن المعتز: علالي به صوت٠ناي٠وعود٠و القياني دم٠ابنة٠العنقود
خاقاني: مرا سجدگه ، بيت بنت العنب به كه از بيت ام القري مي گريزم
ØاÙظ:دوستان دختر رز توبه زمستوري كرد شد سوي Ù…Øتسب Ùˆ كار به دستوري كرد"
نيز،‌ Ùرشيد ورد سخني دارد كه شايد به مذاق بسياري نسازد:
(ص 70- 71â€): " تغييرات ترجمه اي غير علمي Ùˆ غير Ùني كه وارد زبان ما شده است از ده هزار متجاوز است Ùˆ نگارنده تنها ده هزار از اين اصطلاØات را [ تا سال 1356] به دو زبان Ùرانسه Ùˆ انگليسي گرد آورده است. بعضي از متعصبان با اين اصطلاØات مخالÙند Ùˆ وجود آن ها را در زبان Ùارسي دليل ناتواني Ùˆ ضع٠آن مي دانند Ùˆ اين امر طبيعي را مغاير غرور ملي Ùˆ مخال٠شوؤن Ùرهنگي ايران مي دانند. ولي اين انديشه، ‌پنداري باطل بيش نيست زيرا در جهان نه زبان پاك وجود دارد نه نژاد Ùˆ Ùرهنگ خالص Ùˆ زبان ها Ùˆ Ùرهنگ هاي جهان از آميزش Ùˆ پيوند با يك ديگر به وجود مي آيند Ùˆ زبان Ùˆ Ùرهنگ پاك، چيزي جز زبان Ùˆ Ùرهنگ ناتوان نيست. نهايت آن كه اخذ Ùرهنگ Ùˆ تمدن Ùˆ تعبيرات بيگانه نبايد استقلال زبان Ùˆ Ùرهنگ ما را از ميان ببرد Ùˆ إلا اگر اين كار موجب غني شدن Ùˆ بارور گرديدن آن شود، بسيار هم Ù…Ùيد است."
به راستي اين مهم بر عهده Ùˆ گرده ÙŠ كيست؟ هنر انتقال پيام Ùˆ Ùربه كردن زبان Ùˆ Ùرهنگ. مترجمان را بايد بازرگانان بازار Ùرهنگ Ùˆ زبان برشمرد كه هر Ú†Ù‡ مي شنوند، آبستن آن مي شوند Ùˆ نو واژه Ùˆ ايماژي مي Ø¢Ùرينند. Øال، شعر باشد يا نثر، Øكمت باشد يا نكوهش Ùˆ ستايش، واژه باشد يا عبارت. وقتي مي شنوند: النصØ٠عند الملأ تقريع چون سير Ùˆ سركه مي جوشند تا اين Øكمت را به زبان مادري خويش منتقل سازند. تا اين كالاي پر بها را در اختيار هم ميهنان خويش بگذارند تا به جاي مقدمه چيني ها Ùˆ سرك كشيدن به بانك واژه ها با يك بيت شعر، Øكمت Ø§Ù„Ù†ØµØ Ø¹Ù†Ø¯ الملأ تقريع را به زيبايي Ùˆ شيوايي Ùˆ رسايي بگويد:
هر نصØيت كه بر ملا باشد آن نصيØت به جز ÙضيØت نيست
آيا هنري بالاتر از اين سراغ داريد!
10. (ص 173-174): " در ويس Ùˆ رامين، Ùخر الدين اسعد گرگاني سروده است:
هر آن كو زاغ باشد رهنمايش به گورستان بÙود پيوسته جايش
Ùˆ جلال الدين Ù…Øمد در مثنوي Ú¯Ùته است:
جان٠او دنباله ي زاغان پَرَد زاغ او را سوي گورستان بَرَد
كه ماخوذ است از بيت:
إذا كان الغراب٠دليلَ قوم٠سيÙهديهم سبيلَ الهالكينا "
ترجمه ÙŠ شعر به شعر بايد، هر از چندگاهي براي ديگر بار انجام گيرد زيرا نسل نو، معاني كهن را در جامه هاي نو مي پسندد. نيز، استعاره ها، جان ٠واژه ها را مي ستانند Ùˆ به گورستان Ùرهنگ واژه ها مي سپارند Ùˆ با نامي، واژه اي، اصطلاØÙŠ چند صباØÙŠ خوش مي گذرانند Ùˆ آن را علم مي كنند؛ يك روز كلاغ مظهر همه ÙŠ شوم بختي ها مي شود Ùˆ ديگر روز بوÙ٠كور.
ميردامادي از ترجمه ÙŠ عالي شعر به شعر مثالي مي آورد: (ص 228) " قصيده ÙŠ «لامية العجم طغرايي اصÙهاني» از غÙرر قصايد به زبان عربي Ùˆ سروده ÙŠ ايراني نژادي عربي سراي است كه آقاي دكتر Ù…Øمد آبادي باويل آن را چنين به رشته ÙŠ نظم پارسي كشيده اند Ùˆ به راستي « Øد همين است سخن راني Ùˆ زيبايي را.»
أصالة٠الرأي صنانتني عن الخطل Ù Ùˆ ØÙليةÙ٠الÙضل زانتني لدي العطلÙ
راي ستوارم Ù†Ú¯Ù‡ دارد ز Øر٠سرسري زيور Ùضلم بيارايد گه٠بي زيوري
Ùيما الإقامة٠بالزوراء لا سكني بها Ùˆ « لا ناÙتي Ùيها Ùˆ لا جملي»
كي توان بي خانمان آسود؟در بغداد از آنك نيست ما را اشتري آن جا نه ماده نه نري
اعلل النÙس بالامال أرقبها ما اضيقَ العيش ÙŽ لولا ÙÙسØة٠الأملÙ
Ù†Ùس خود را مي Ùريبم با Ùراوان آرزو تنگ بودي زندگي بي آرزويي سرسري
قد رشØّوك لأمر٠لو Ùطنتَ له Ùاربأ بنÙسك٠أن ترعي مع الهملÙ
گر بداني بهر كاري بس بزرگت ساختند Ù†Ùس خود برتر شمار از اين كه با دونان چري "
Ùˆ نمونه اي مي آورد از ترجمه ÙŠ Ùارسي به عربي كه البته گمان مي رود Ù†ÙŽÙَس Ùردوسي در اين ترجمه چنان كه بايد، دميده نشده است: (ص 344)
" Ùريدون Ùرخ Ùرشته نبود ز Ù…Ùشك Ùˆ ز عنبر سرشته نبود
به داد Ùˆ دهش ياÙت آن نيكوئي تو داد Ùˆ دهش كن Ùريدون Ùˆ توئي
إن Ùريدون لم يكن ملكا Ùˆ لا من المسك كان معجونا
بالعدل٠و الجود٠نال مكرمَةً ÙاعدÙلْ Ùˆ جÙد كي تكن Ùريدونا "
پس دامادي به ترجمه ي شعر به شعر ايمان دارد و نمونه هاي عالي آورده است همچنان كه
11. Øكيمي، بنا بر ديدگاه (ص 68) مول٠كتاب « طريقه ÙŠ ترجمه » .. ترجمه را به سه نوع بخش كرده است: عالي ØŒ مرذول Ùˆ مقبول [ Ùˆ شعر را] زير اين سه نوع آورده است:
ترجمه ي عالي شعر به شعر؛ ترجمه ي مرذول شعر به شعر، ترجمه ي مقبول شعر به شعر. "
12. Øبيب اللهي، با مثال هايي كه مي آورد، به ترجمه ÙŠ دقيق Ùˆ هم هنگام، عالي Ù„Ùظ به Ù„Ùظ باور دارد اگر Ú†Ù‡ آن را كاري نزديك به Ù…Øال مي داند:(ص 74-75)
"سألت ÙÙŠ النوم أبي آدماً Ùقلت٠القلب٠به وامقÙ
ابنك Ùˆ الله٠ابو Øازم٠صلي عليك الملك٠الخالقÙ
Ùقال لي إن كان مني Ùˆ Ù…ÙÙ† نسلي ÙØوا امكم طالق
مضمون Ùوق را يكي از شاعران Ùارسي زبان،‌ تقريباً Ù„Ùظ به Ù„Ùظ ترجمه كرده Ùˆ در هجو سوزني شاعر مي گويد:
دوش ديدم به خواب آدم را دست٠Øوا گرÙته اندر دست
Ú¯Ùتمش: سوزني نبيره ÙŠ توست Ú¯Ùت: Øوا به سه طلاق اَر هست! "
آيا ترجمه ÙŠ منظوم زيبايي نيست؟ آيا ضرورت دارد كه شمار ابيات زبان مبدا Ùˆ مقصد يكي باشد؟ شعر، هنر است Ùˆ ترجمه نيز هنر Ùروكاستن Ùˆ يا اÙزودن Øجم Ùراوان يا اندک واژگان Ùˆ تصاوير به مقداري متÙاوت با همان رسايي Ùˆ شيوايي به زباني ديگر است. شاعر عرب مي توانست Øاشيه ها Ùˆ Øشوهاي Ùراواني بر ابيات سه گانه اش بيÙزايد. اين ها پياز داغ است نه انديشه. چاشني است نه خود غذا. بي شك، هنر مترجم اين است كه اين غذا با مذاق من ايراني Ùارسي دان جور در آيد، كه در ترجمه ÙŠ بالا، كاملاً جÙت Ùˆ جور در آمده است. مراد شعر ( كه هجو است) در شعر Ùارسي ياÙت مي شود. وزن Ùˆ قاÙيه دارد. پس تبديل شدن ابوØازم به سوزني يا سه بيت به دو بيت يا طلاق دادن به سه طلاق كردن، به ذوق برمي گردد كه هجو كننده ÙŠ سوزني با هنري كه Ø¢Ùريده، به اين مهم دست يازيده است.
Ø´Ú¯Ùت است كه Øبيب اللهي نمونه هاي بسياري مي آورد اما همچنان اصرار مي ورزد كه اين كار (ص 82) " نزديك به Ù…Øال است" از اين نمونه ها ست: (ص 82- 90)
[بØتري]: له Øد صمصام٠و مشية Øيّة Ùˆ قالب عشاق٠و قلب٠ØزينÙ
رودكي: تيزي شمشير دارد و روش مار كالبد عاشقان و گونه ي غمگين "
13. ميان ماندن Ùˆ رÙتن درنگ مي كشدم بگو سلام بگويم Ùˆ يا خداØاÙظ درخشان در كار شعر به ترجمه ÙŠ آزاد ايمان دارد:
(ص 120)" ... تا ممكن است شيوه Ùˆ سبك را ØÙظ نمايد Ùˆ اين گونه ترجمه را ترجمه ÙŠ آزاد مي نامند كه مترجم با اصل معنا Ùˆ مقصود مول٠گاهي مطالبي را بيان مي كند كه در اصل نيست ولي در اساس با آن مطابقت دارد Ùˆ Øول Ù…Øور كلام مول٠دور مي زند ... ترجمه ÙŠ كتاب كليله Ùˆ دمنه... به پارسي ... نظم رودكي... در غايت ÙصاØت Ùˆ بلاغت است يا ترجمه ÙŠ منظوم قانعي در ردي٠ترجمه هاي آزاد خوب [ خلا٠ترجمه ÙŠ مقيد Ùˆ Ù…Øدود] به شمار مي رود."
14. جان سخن ديدگاه Øكيم اين است: (ص 175) " Ú†Ù‡ بسا در ساز Ùˆ كار ترجمه، Ù…Ùاهيم سترگي از دست رود كه بازگشت پذير نباشد. دو زبان، تا هر اندازه هم به يك ديگر نزديك باشند، باز بار واژگاني Ùˆ Ù…Ùاهيم چندي به هنگام ترجمه از معنا Ùˆ گستره ÙŠ خود در زبان مبدا بازمي مانند Ùˆ منتقل نمي شوند." وي، اين پديده را «زيان هاي جبران ناپذير Ù…Ùهومي» نام مي نهد كه بايد براي باز گرداندن Ùˆ جلوگيري از زيان، كمر همت بست." از اين رو Ú†Ù‡ بسا بايد Ú¯Ùت: واژگاني كه در نگاه نخست Øشو Ùˆ زاند مي آيند ØŒ در كار ترجمه چنان كارساز Ùˆ سودمند باشند كه معنا بدون آن ها مبهم مي ماند.
15. سپيد گشتن مو ترجمان اين سخن است كه سر بر آر ز خواب گران ، سپيده دميد
كورش صÙوي اما، دوشا دوش مترجمان مي ايستد. هر چند سخن وي به مذاق ناقدان خوش نيايد ولي، جان بخش Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§Ùزاست. وي مي نويسد:
(ص 46) " اختيارات مترجم بيش تر از Ù…Øدوديت ها ÙŠ اوست .. در چهارچوب اختيارات مترجم، ديگر درستي يا نادرستي متن مقصد Ù…Ø·Ø±Ø Ù†ÙŠØ³ØªØŒ بلكه مي بايست با اصطلاØاتي چون« رسايي» ØŒ «رواني»، « سليسي» Ùˆ جز آن به نقد پرداخت."
صÙوي، اصولي براي گذر از تنگنا Ùˆ گلوگاه ترجمه ناپذيري Ùرا روي ما مي نهد تا (ص 67-68 ) " با به كار گيري اختيارات Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ØŒ به عنوان راه Øلي براي مساله ÙŠ ترجمه ÙŠ ناپذيري، از ترجمه ÙŠ معنايي گذر كرده Ùˆ به قلمرو ترجمه ÙŠ ارتباطي، يعني بر گردان متن با توجه به مخاطب نزديك شويم."
منابع:
1. ادبيات Ùˆ تعهد در اسلام، Ù…Øمد رضا Øکيمي، دÙتر نشر Ùرهنگ اسلامي، 1358.
2. درباره ÙŠ زبان Ùارسي، دکتر مهدي درخشان، موسسه ÙŠ انتشارات Ùˆ چاپ دانشگاه تهران، آبان 1367.
3. مضامين مشترک در ادب Ùارسي Ùˆ عربي، دکتر سيد Ù…Øمد مير دامادي، انتشارات Ùˆ چاپ دانشگاه تهران، آبان 1371.
4. ارمغان نويد، ابوالقاسم Øبيب اللهي( نويد )،انتشارات ميثم تمار، چاپ اول: 1363.
5. اگر اين خيانت نباشد؛ ترجمه و امکانات آن،گرگوري راباسا، ترجمه ي عبدالله کوثري، مترجم، سال چهارم، شماره ي16.
6. Ù‡Ùت Ú¯Ùتار درباره ÙŠ ترجمه، کورش صÙوي، نشر مرکز، چاپ پنجم: 1382.
7. چکامه هاي متنبي، ترجمه به انگليسي: اÙÙŠ. جÙÙŠ.آربري، مقدمه – يادداشت ها Ùˆ ترجمه: موسي اسوار، انتشارات هرمس، چاپ اول: 1384.
8. پيرامون ترجمه( مجموعه مقالات )ØŒ دکتر خسرو Ùرشيدورد، سازمان چاپ Ùˆ انتشارات وزارت Ùرهنگ Ùˆ ارشاد اسلامي، چاپ اول: پاييز 1381.
9. سخن Ùˆ سخن وران، بديع الزمان Ùروزان Ùر، شرکت سهامي انتشارات خوارزمي، چاپ دوم: شهريور 1350 Ù‡.Ø´.
10. المتنبي ÙÙŠ عيون قصائده، إختارها Ùˆ علق عليها الدکتور ياسين الأيوبي، المکتبة العصرية، صيدا _ بيروت: 2004.
11. Ú¯Ùتمان Ùˆ ترجمه، علي ØµÙ„Ø Ø¬ÙˆØŒ نشر مرکز، چاپ اول: 1377.
12. از ترجمه، عباس امام، انتشارات خالدين، چاپ اول: تابستان 1378.
13. پيرامون زبان Ùˆ زبان شناسي( مجموعه مقالات )ØŒ Ù…Øمد رضا باطني، موسسه ÙŠ انتشارات آگاه، چاپ سوم: زمستان 1385.
14. نظري به ترجمه، ØµØ§Ù„Ø Øسيني، انتشارات نيلوÙر، چاپ اول: پاييز 1375.
15. علم الترجة التطبيقي، الدکتور أسعد مظÙر الدين الØکيم، دار طلاس للدراسات Ùˆ الترجمة، الطبعة الأولي: 1994.
16. مترجمان،خائنان؛ مته به خشخاش چند کتاب، Øسن کامشاد، نشر ني، چاپ اول: 1386.