در تاریکی زمهریر
دست می جنبانند
کنگُره ی برج های کهن


ثانیه های گریزان
شعر : محمد الحضرمی ـــ شاعری از عمان

شب خیس می کند
کوی و برزن های روستایم را .
در تاریکی زمهریر
دست می جنبانند
کنگُره ی برج های کهن
برج هایی که به مزار
پیکارگرانی گم نام شبیه اند .
چیزی نیست تا سکوت مرگ زای را بشکند
جز پچپچه هایی که
در فضای جمجمه اوج می گیرند
و تو از آستانه ها و کوچه ها
گذر می کنی
با گام هایی لبریز هراس .


نخل هایی که از قامت خویش
سالیان سال برافراخته ترند
و رودکانی که در رگ های قلب ام
جریان دارند
و دوستانی که دوش در سرم
ازدحام کردند
این همه را ... آی
چه کسی به خاطرم آورد .
ـــــــــــــــــــــــــــــ