ثانیه های گریزان ــ Ù…ØÙ…د Ø§Ù„ØØ¶Ø±Ù…ÛŒ شاعر عمانی / ترجمه : ØÙ…زه کوتی
در تاریکی زمهریر
دست می جنبانند
Ú©Ù†Ú¯ÙØ±Ù‡ ÛŒ برج های کهن
ثانیه های گریزان
شعر : Ù…ØÙ…د Ø§Ù„ØØ¶Ø±Ù…ÛŒ ـــ شاعری از عمان
شب خیس می کند
کوی و برزن های روستایم را .
در تاریکی زمهریر
دست می جنبانند
Ú©Ù†Ú¯ÙØ±Ù‡ ÛŒ برج های کهن
برج هایی که به مزار
پیکارگرانی گم نام شبیه اند .
چیزی نیست تا سکوت مرگ زای را بشکند
جز پچپچه هایی که
در ÙØ¶Ø§ÛŒ جمجمه اوج Ù…ÛŒ گیرند
و تو از آستانه ها و کوچه ها
گذر می کنی
با گام هایی لبریز هراس .
نخل هایی که از قامت خویش
سالیان سال Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø®ØªÙ‡ ترند
و رودکانی که در رگ های قلب ام
جریان دارند
و دوستانی که دوش در سرم
Ø§Ø²Ø¯ØØ§Ù… کردند
این همه را ... آی
چه کسی به خاطرم آورد .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
دست می جنبانند
Ú©Ù†Ú¯ÙØ±Ù‡ ÛŒ برج های کهن
ثانیه های گریزان
شعر : Ù…ØÙ…د Ø§Ù„ØØ¶Ø±Ù…ÛŒ ـــ شاعری از عمان
شب خیس می کند
کوی و برزن های روستایم را .
در تاریکی زمهریر
دست می جنبانند
Ú©Ù†Ú¯ÙØ±Ù‡ ÛŒ برج های کهن
برج هایی که به مزار
پیکارگرانی گم نام شبیه اند .
چیزی نیست تا سکوت مرگ زای را بشکند
جز پچپچه هایی که
در ÙØ¶Ø§ÛŒ جمجمه اوج Ù…ÛŒ گیرند
و تو از آستانه ها و کوچه ها
گذر می کنی
با گام هایی لبریز هراس .
نخل هایی که از قامت خویش
سالیان سال Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø®ØªÙ‡ ترند
و رودکانی که در رگ های قلب ام
جریان دارند
و دوستانی که دوش در سرم
Ø§Ø²Ø¯ØØ§Ù… کردند
این همه را ... آی
چه کسی به خاطرم آورد .
ـــــــــــــــــــــــــــــ