چند شعر از آدم ØØ§ØªÙ… شاعر عراقی ترجمه : ØÙ…زه کوتی
دست های مان را به خون خیس کردند .
در برابر روزهای مان نمی ایستیم
....
چند شعر از آدم ØØ§ØªÙ… شاعر عراقی
ترجمه : ØÙ…زه کوتی
ــــ
آدم ØØ§ØªÙ… ( سعدون ØØ§ØªÙ… الدراجی ) در میسان عراق در سال 1957 متولد شد . عمری را در پایتخت های جهان با در به دری زیست . در لبنان آغاز به نشر شعر Ùˆ مقاله کرد . همراه رسمی ابو علی شاعر Ùلسطینی مجله ( رصی٠81 ) را راه اندازی کرد . این دو شعر از مجموعه ÛŒ « هیچ کس » ( لا Ø£ØØ¯ ) انتخاب Ùˆ ترجمه شده اند .
آدم ØØ§ØªÙ… در تاریخ 17 / 12 / 1993 در سن سی Ùˆ شش سالگی بر اثر سکته ÛŒ قلبی در گذشت Ùˆ در گورستان ( درب السیم ) در صیدای لبنان به خاک سپرده شد . مرگ آدم ØØ§ØªÙ… مرا به یاد مرگ بدر شاکر السیاب انداخت Ú©Ù‡ چگونه در غربت Ùˆ درد مرد . بدر هم در سن سی Ùˆ شش سالگی بر اثر دردهای مزمن در گذشت . بدر Ùˆ آدم دردی مشترک را ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ کشیدند . یادشان گرامی باد تا ابد الآباد .
ــــ
بیگانه
به روان عبدالله صیام
همان وقت Ú©Ù‡ انگشت های Ø¢ÙØªØ§Ø¨
با خون باز پس Ú¯Ø±ÙØªÙ†
مشغول بودند
جنگاور به قتل رسید .
هوا دست کوبی ٠ستم کاری بود
و مقتول
باقی مانده ی ستارگان را می شمرد
ــ Ù…ÛŒ Ú¯ÙØª ــ
زیباست اگر انسان زیر درختی بمیرد
زیباست اگر انسان در دور ترین نقطه ÛŒ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ بمیرد
در همان وقت که مقتول
به سمت شبش می خزید
و عقاب ها به شکوه ٠قدیمی خویش .
**
اما مقتول
به خواب Ø±ÙØª
خورشید انکارش کرد
خلأ به او نارو زد
اما درختان ØŒ عقاب ها Ùˆ ØÙˆÙ…Ù‡ هاش
بر آن ها
خوابی عظیم متراکم شد .
ــــ
مرد Ø®ÙØªÙ‡
تپه ها می خوابند
Ùˆ مرد Ø®ÙØªÙ‡
برای ستارگان Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ ÛŒ روزگارانش
لبخند می زند
در دریای نهایت های شکست خورده .
**
آن اشیا:
شکستن عکس برادر است
یادبود سرودی قدیمی
باغچه ی خانه
شکستن تندرها در مکانی دور
تلنبار شدن دیوارها به نیت گریختن
ØÙ…له ای ویران گر به پایه های قلب
مشتی عقیق
که عمر را زینت بخشید
با نبوغ دلباختگی .
پرچم هاست که پشت شعاع زلالی
تکان می خورند
ایستادن روی برج ها
که پشت آن ها
خون و خنده
با ثانیه های Ø®ÙØ±ÙŽØ¯Ù‡Ø§ بازی Ù…ÛŒ کنند .
اشیایی دور می شوند
در هم شکسته از ÙˆØØ´Øª شام گاهان
Ùˆ نا امید شدن از Ø´ÙØ§ÛŒ امید
ترس دیرینه از روزی که در آن
سترگ تر می شود سایه ی زوال
از شبی که در آن
کابوس ها همگی می آیند
روشن Ùˆ صاÙ
چون نیزه ای که در اعماق
مدار Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ Ù…ÛŒ کاود .
ــــ
بوتیمار
این میوه های خلأ است
موجی Ø´Ú¯ÙØª انگیز
Ú©Ù‡ Ø·Ø±Ø ÙØ±Ø§Ø± را Ù…ÛŒ ریزد
دریاچه ای با شالی آبی رنگ
که بر سایه ی برج ها می موید .
چه کنیم
با دریاهایی که
دست های مان را به خون خیس کردند .
در برابر روزهای مان نمی ایستیم
تا منتظر ضربه ی تیغ بمانیم
که آذرخش ها را تدارک می بیند .
**
ما Ú†Ù‡ ÙˆØØ´Øª انگیز هستیم
من و تو
بر دریاچه ی هاجر
موج و پرندگانش
و درخششی که
بر آن ایستاده اند .
بوتیمار :
دیروز شغال را دیدم
Ú©Ù‡ پنجاهمین سالگرد تولدش را جشن Ú¯Ø±ÙØªÙ‡
کلاغ را دیدم که بر زندگی می خندید
جغد را که برای ویرانی ها دست می زد
و تقدیرهای زیبا را تهدید می کرد
Ùˆ آهنگ گناه را به بازی Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است .
بوتیمار :
شنیدم که خدا
پرده ی روز را می درید
انسان و پرندگان و بشریت را
Ù†ÙØ±ÛŒÙ† Ù…ÛŒ کرد .
شنیدم Ù…ÛŒ Ú¯ÙØª :
Ú†Ù‡ سخت است ذی روØ1 خدا باشد .
ــــ
1 : ذی Ø±ÙˆØ Ø¯Ø± برابر کلمه ÛŒ « کائن » به کار Ø±ÙØªÙ‡ شده . اگر Ú†Ù‡ کلمه ای ست عربی ØŒ ولی به نظرم Ù…ÛŒ رسد بهتر Ù…ÛŒ تواند معنی این واژه را در این متن برساند . Ù…
سه وضعیت
( 1 )
ببران در جنگل ها
به چه می اندیشند ؟
جز به پرواز
برای شکار کردن شهابی شلیک شده به نیستی .
( 2 )
و آخر سر
آینه ها
ÙØ±Ø§Ù…وشی انسان بیگانه را
به یاد آوردند
به شب بازش گرداندند
Ú©Ù‡ با نیروی جانوران ÙˆØØ´ÛŒ
به ماه می نگرد
و تا سپیده دم سیگار می کشد .
می شمارد :
چند Ø±ÙˆØ Ø¨Ø±Ø§ÛŒ آن کشتگان کاÙÛŒ ست ØŸ
بعد جواب می دهد :
یک مرده برای تمام Ø§Ø±ÙˆØ§Ø Ú©Ø´ØªØ§Ø±Ú¯Ø±Ø§Ù† کاÙÛŒ ست .
( 3 )
مردی و سه آینه
یکی برای روز
دیگری برای شام گاه دلسوزی بر کسانی که آمدند
و آینه ی سوم را در هم شکستند .
ــــ
گروگان غیب
( برای تو .. همان طور که می دانی )
تو هم چنین :
مثل دیگر بابونه ها
به شام گاه قول می دهی
ØµØ¨Ø Ù‡Ø§ÙˆÛŒÙ‡ را آماده Ú©Ù†ÛŒ
تا تمامی سخن
در سکوت مرثیه Ø¨ÛŒÙØªØ¯ .
تو هم چنین :
شب عروسی بر کرانه ی جنگ ها هستی
بوی خون و درختان می دهی
برای توست همه ÛŒ ØØ³ پشیمانی مردی عاشق
که در سپیده دم
از میدان اعدام می گذرد .
تو هم چنین :
تکرار قتل هستی
تندبادی طلایی
Ú©Ù‡ با دیوانگی شوریده ØØ§Ù„ شد
با چشم هایی آبی
Ú©Ù‡ ÙØ±ÛŒØ¨ خرسندشان نمی کند .
« و دو پستان هم چون ترکه های انار
Ùˆ Ø´Ú©Ù…ÛŒ صیقل ÛŒØ§ÙØªÙ‡
با شقایق های نعمانی »
تو از مهر تهی هستی
و شبی که ما را سمت تو آورد
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ زد : همه ÛŒ دوستدارانت آمدند .
تو هم چنین :
زیبا هستی چون گروگان های غیب
چون پلی که می گذرد از آن مقتول
به سمت شام گاهی زیبا .
ــــ
ماخذ : لا Ø£ØØ¯ ØŒ آدم ØØ§ØªÙ… ØŒ منشورات کراس ØŒ لبنان ØŒ الطبعة الأولی 1996