دو شعر از عبده وازن شاعر Ùˆ منتقد لبنانی / Øمزه کوتی
. تنها به بیرق در هوا نگریستیم
دو شعر از عبده وازن شاعر و منتقد لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
صندوق ٠گذشته
سواران Ù Øکایتی Ú©Ù‡ کس تعری٠نکرد Ø› صندوق ٠گذشته ÛŒ ما را گشودند Ø› Ùˆ انگشتری Ùˆ مرواریدی نایاب به سرقت بردند . از ما گذشتند بی Ú©Ù‡ جرأت کنیم صداشان کنیم . تنها به بیرق در هوا نگریستیم . چشم هاشان آبی رنگ Ùˆ بی آب بود . چهره هاشان از چکادهای زنگار بالاتر بود . کلاهخودشان زیر Ø¢Ùتاب Ù…ÛŒ درخشید Ùˆ شمشیرهاشان در نیام ها بی قرار . هنگامی Ú©Ù‡ از تپه صعود کردند ØŒ چون سایه هایی رنگین در نظر آمدند . به سمت غروب ØŒ Ù†Ùس هاشان صعود Ù…ÛŒ کرد چون عطر کندر . Ù…ÛŒ بایست چشم های مان را ببندیم تا آنان را به Øکایت بازگردانیم Ø› [ Øکایتی ] Ú©Ù‡ کس تعری٠نکرد .
Øکایتی Ú©Ù‡ از آن درگریختند ØŒ ناقص Ù…ÛŒ ماند Ø› Ùˆ ما پشت تپه در انتظار آنان Ù…ÛŒ مانیم . باشد Ú©Ù‡ Øکایت کامل شود چون ماه ٠تابستان .
ـــــــــ
خیش
Ùصل برداشت Ú©Ù‡ در انتظار آنان است . غÙرَبای* خرمن گاه ها Ùˆ کشت زاران . با آن Ú†Ù‡ کنند اگر زود غاÙÙ„ گیرشان کرد Ø¢Ùتاب . اگر روز پیش تازد از آنان تا وادی هاش Ùˆ تا Ùرودست هایی Ú©Ù‡ پایان نمی پذیرند نه با سبز خویش Ùˆ نه با ابرها .
Ùصل برداشت Ú©Ù‡ باز در انتظار آنان است . غÙرَبایی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانند دورتر از رؤیاهای خویش بروند . Ù…ÛŒ توانند در انتظار صدایی بمانند Ú©Ù‡ قارچ ها را نشان شان Ù…ÛŒ دهد .
Ùصل برداشت زیر گرمی نگاه هاشان تازه شد در سایه ÛŒ Øیرت شان . با آن Ú†Ù‡ کنند اگر غاÙÙ„ گیرشان کرد ØµØ¨Ø . آن دم Ú©Ù‡ در انتظار ستاره ای هستند Ú©Ù‡ خلسه وار از دست داده اند .
با Ùصل برداشت Ú†Ù‡ کنند غربای خرمن گاه ها Ùˆ کشت زاران Ú©Ù‡ دستی به خیش نزدند Ùˆ به عقب نگاه کردند . بعد از آن ما Ùرزندان شب خواهیم شد . سیاه چون دلسختانی Ú©Ù‡ نقره ÛŒ ماه را به سرقت بردند . به آب آسمان اعتماد خواهیم کرد ØŒ شاید تا زنگاری Ú©Ù‡ از پدران خود به ارث بردیم بشوییم بعد از آنکه در Ùرود ٠سیاهی Ùˆ سکوت سقوط کردند .
ـــــــــ
* غÙرَبا : غریبان ØŒ بیگانگان . این کلمه را همان گونه Ú©Ù‡ در متن عربی آمده به کار بردم . اگر Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ دانم سره گویان را خوش نمی آید . Ù…
دو شعر از عبده وازن شاعر و منتقد لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
صندوق ٠گذشته
سواران Ù Øکایتی Ú©Ù‡ کس تعری٠نکرد Ø› صندوق ٠گذشته ÛŒ ما را گشودند Ø› Ùˆ انگشتری Ùˆ مرواریدی نایاب به سرقت بردند . از ما گذشتند بی Ú©Ù‡ جرأت کنیم صداشان کنیم . تنها به بیرق در هوا نگریستیم . چشم هاشان آبی رنگ Ùˆ بی آب بود . چهره هاشان از چکادهای زنگار بالاتر بود . کلاهخودشان زیر Ø¢Ùتاب Ù…ÛŒ درخشید Ùˆ شمشیرهاشان در نیام ها بی قرار . هنگامی Ú©Ù‡ از تپه صعود کردند ØŒ چون سایه هایی رنگین در نظر آمدند . به سمت غروب ØŒ Ù†Ùس هاشان صعود Ù…ÛŒ کرد چون عطر کندر . Ù…ÛŒ بایست چشم های مان را ببندیم تا آنان را به Øکایت بازگردانیم Ø› [ Øکایتی ] Ú©Ù‡ کس تعری٠نکرد .
Øکایتی Ú©Ù‡ از آن درگریختند ØŒ ناقص Ù…ÛŒ ماند Ø› Ùˆ ما پشت تپه در انتظار آنان Ù…ÛŒ مانیم . باشد Ú©Ù‡ Øکایت کامل شود چون ماه ٠تابستان .
ـــــــــ
خیش
Ùصل برداشت Ú©Ù‡ در انتظار آنان است . غÙرَبای* خرمن گاه ها Ùˆ کشت زاران . با آن Ú†Ù‡ کنند اگر زود غاÙÙ„ گیرشان کرد Ø¢Ùتاب . اگر روز پیش تازد از آنان تا وادی هاش Ùˆ تا Ùرودست هایی Ú©Ù‡ پایان نمی پذیرند نه با سبز خویش Ùˆ نه با ابرها .
Ùصل برداشت Ú©Ù‡ باز در انتظار آنان است . غÙرَبایی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانند دورتر از رؤیاهای خویش بروند . Ù…ÛŒ توانند در انتظار صدایی بمانند Ú©Ù‡ قارچ ها را نشان شان Ù…ÛŒ دهد .
Ùصل برداشت زیر گرمی نگاه هاشان تازه شد در سایه ÛŒ Øیرت شان . با آن Ú†Ù‡ کنند اگر غاÙÙ„ گیرشان کرد ØµØ¨Ø . آن دم Ú©Ù‡ در انتظار ستاره ای هستند Ú©Ù‡ خلسه وار از دست داده اند .
با Ùصل برداشت Ú†Ù‡ کنند غربای خرمن گاه ها Ùˆ کشت زاران Ú©Ù‡ دستی به خیش نزدند Ùˆ به عقب نگاه کردند . بعد از آن ما Ùرزندان شب خواهیم شد . سیاه چون دلسختانی Ú©Ù‡ نقره ÛŒ ماه را به سرقت بردند . به آب آسمان اعتماد خواهیم کرد ØŒ شاید تا زنگاری Ú©Ù‡ از پدران خود به ارث بردیم بشوییم بعد از آنکه در Ùرود ٠سیاهی Ùˆ سکوت سقوط کردند .
ـــــــــ
* غÙرَبا : غریبان ØŒ بیگانگان . این کلمه را همان گونه Ú©Ù‡ در متن عربی آمده به کار بردم . اگر Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ دانم سره گویان را خوش نمی آید . Ù…