. تنها به بیرق در هوا نگریستیم

دو شعر از عبده وازن شاعر و منتقد لبنانی
ترجمه : حمزه کوتی

صندوق ِ گذشته

سواران ِ حکایتی که کس تعریف نکرد ؛ صندوق ِ گذشته ی ما را گشودند ؛ و انگشتری و مرواریدی نایاب به سرقت بردند . از ما گذشتند بی که جرأت کنیم صداشان کنیم . تنها به بیرق در هوا نگریستیم . چشم هاشان آبی رنگ و بی آب بود . چهره هاشان از چکادهای زنگار بالاتر بود . کلاهخودشان زیر آفتاب می درخشید و شمشیرهاشان در نیام ها بی قرار . هنگامی که از تپه صعود کردند ، چون سایه هایی رنگین در نظر آمدند . به سمت غروب ، نفس هاشان صعود می کرد چون عطر کندر . می بایست چشم های مان را ببندیم تا آنان را به حکایت بازگردانیم ؛ [ حکایتی ] که کس تعریف نکرد .
حکایتی که از آن درگریختند ، ناقص می ماند ؛ و ما پشت تپه در انتظار آنان می مانیم . باشد که حکایت کامل شود چون ماه ِ تابستان .
ـــــــــ

خیش

فصل برداشت که در انتظار آنان است . غُرَبای* خرمن گاه ها و کشت زاران . با آن چه کنند اگر زود غافل گیرشان کرد آفتاب . اگر روز پیش تازد از آنان تا وادی هاش و تا فرودست هایی که پایان نمی پذیرند نه با سبز خویش و نه با ابرها .

فصل برداشت که باز در انتظار آنان است . غُرَبایی که می توانند دورتر از رؤیاهای خویش بروند . می توانند در انتظار صدایی بمانند که قارچ ها را نشان شان می دهد .

فصل برداشت زیر گرمی نگاه هاشان تازه شد در سایه ی حیرت شان . با آن چه کنند اگر غافل گیرشان کرد صبح . آن دم که در انتظار ستاره ای هستند که خلسه وار از دست داده اند .

با فصل برداشت چه کنند غربای خرمن گاه ها و کشت زاران که دستی به خیش نزدند و به عقب نگاه کردند . بعد از آن ما فرزندان شب خواهیم شد . سیاه چون دلسختانی که نقره ی ماه را به سرقت بردند . به آب آسمان اعتماد خواهیم کرد ، شاید تا زنگاری که از پدران خود به ارث بردیم بشوییم بعد از آنکه در فرود ِ سیاهی و سکوت سقوط کردند .
ـــــــــ
* غُرَبا : غریبان ، بیگانگان . این کلمه را همان گونه که در متن عربی آمده به کار بردم . اگر چه می دانم سره گویان را خوش نمی آید . م