نپرس ای تو ، ای شاعر
این زمین را جز معصیت
چیزی بیدار نمی کند .


سلامی به بغداد
شعر : آدونیس ـــ شاعر سوری مقیم پاریس
ترجمه : حمزه کوتی
ــــــــــــــــــــــــ
مقدمه ی مترجم :

شعر « سلامی به بغداد » در سال 2003 در هنگامه ی یورش به عراق نوشته شد .
این شعر از نظر تاریخی و زبانی اهمیت بسیاری دارد و حکایت از موضع گیری شاعری می کند که همواره دردهای میهن ِ مام برای او مهم و حیاتی است . اگر چه سال ها از اشغال عراق می گذرد ، ولی آیا جنگ ها به پایان رسیده است .
شعر سلامی به بغداد در اصل ، سلامی به تمام کره ی زمین است .
در یک جمله می توان گفت که شاعری چون آدونیس یک تاریخ نگار است ؛ و تنها شعر است که می تواند علیه تاریخ و تزویر آن غلبه کند و تنها شعر است که می تواند مورخان دروغین و قدرت طلب را رسوا کند .
تاریخی که تنها فتوحات ملت ها را نمایان می کند ، تاریخ هولناک و وحشتناکی ست ؛
و قتل کودکان ، دوختن لب های روشنفکران و بستن دریچه های آزادی بسی هولناک تر از اینهاست ؛ و جنگ علیه پرنده و کودک غیر قابل بخشش :
درود بر صفای وقت .
ـــــــــ


قهوه را کنار بگذار
و چیز دیگری بنوش
و گوش بسپار به آنچه اشغال گران می گویند :
با کمک آسمان
جنگی آشتی ساز بر پا می کنیم
آب زندگی را از کرانه های هادسون و تایمز می بریم
تا در دجله و فرات جاری شود .

***

جنگی بر ضد ّ آب و درختان
بر ضد ّ مُرغان و چهره های کودکان
از بین دست های شان .
آتشی برون می جهد
از میخ هایی که سر شان می خزد
و بر کتف هاشان دست خدایان است .

***

هوا می نالد
برگرفته بر نیزاری که نام اش زمین است
و خاک ، سُرخ و سیاه می شود
در تانک ها و بمب افکن ها
در موشک ـــ ماهیانی پروازگر
در روزگاری که ترکش ها
بر آن گام می گذارند
در آتشفشان هایی فضایی
که آب های گرم و سیّال خود را می پراکنند .

***

لغزیدن بگیر بر کمرگاه ِ سوراخ شده ات
بغداد !
اشغال گران در آغوش بادی زاده شده اند
که بر چارپا راه می رود .
با لطفی خاص از آسمان شان
که جهان را آماده می کند
برای نهنگ ِ زبان ِ مقدّس شان
تا آن را فرو ببلعد .

***

درست همان گونه که اشغال گران می گویند :
انگار که این آسمان ِ مام
تنها از فرزندان ِ خویش
تغذیه می کند .

***

ای اشغال گران
آیا ما نیز باور کنیم
که موشک هایی پیامبرانه
اشغال را در بر دارند
و اینکه تمدّن تنها از زباله های هسته ای به وجود می آید ؟
خاکستری کهن و تازه زیر قدم های شان :
آیا می دانی که به کدام هاویه رسیده ای
ای قدم های راه گم کرده ؟

***

مرگ ما اکنون در عقربه های ساعت
اقامت دارد
و اندوه های ما تلاش می کنند
تا ناخن های خویش
در تن های ابرها فرو کنند .

***

زَهی سرزمینی که بدان تعلّق دارم من :
نام ِ آن سکوت
و جز دردها ، چیزی در آن نیست
و اینک او اکنون که پُر است از گورهایی ایستا و متحرّک .

***

زَهی سرزمینی که بدان تعلّق دارم من :
زمینی آشناگر در آتش سوزی ها
و انسان ها به مَثَل ِ هیزمی تَر .

***

چه بَهی گون باشی ای سنگ ِ سومری
قلب ِ تو هنوز هم
با گیلگامش می تپد
و اکنون او آماده است تا دوباره به پا خیزد
برای کاویدن ِ زندگی
با این تفاوت که راهنمای ِ او این بار
غباری هسته ای ست .

***

دریچه ها را بستیم
بعد از آنکه با روزنامه هایی تاریخ نگار ِ اشغال
آن ها را پاک کردیم
و بر گورها ، آخرین گل ها را انداختیم .
به کجا برویم
راه نیز گام های ِ خود را دیگر تصدیق نمی کند .

***

میهنی در شُرُف از یاد بردن ِ نام ِ خویش
و برای چه ؟
گُلی سوری به من آموخت
چگونه بخوابم میان ِ آغوش های شام . ( 1 )
قاتل ، نان ِ ترانه را خورده است .
نپرس ای تو ، ای شاعر
این زمین را جز معصیت
چیزی بیدار نمی کند .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1 : شام ، همان سرزمین شام ، که متشکل از عراق ، لبنان ، سوریه و لبنان است . م