چهار شعر از Ù…Øمود درویش / ترجمه : Øمزه کوتی
با سایه ات جن غزل ها را لمس کن ، تا سخن بر عسل شهوات بیدار شود
چهار شعر از Ù…Øمود درویش شاعر Ùلسطینی
ترجمه : Øمزه کوتی
برای اولین بار دریا را می بیند
برای اولین بار دریا را درون خود Ù…ÛŒ بیند . کشتی بارش خشکی ست . در کاویدن اسکله هایی برای خشکی . از کشته های کلمات Ùˆ پاشنه ÛŒ آشیل به دÙاع برخاستیم . این سÙر را تا رسیدن به آغاز ادامه دادیم . Ú†Ù‡ کسی دریا را متوق٠می کند تا آغاز را بر کرانه هاش بیابیم ØŸ Ùˆ روایت گر ØŒ کشتی را به پشت گره Ù…ÛŒ زد . خواستار بازگشت به صدای بیروت : بیرون نروید . داشت Ùصلی تازه از معجزات Ùˆ قاتل خود Ù…ÛŒ نوشت Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ نوشتن را به پایان برد . قهرمان های داستان آغاز به بازی کردند Ùˆ بر او شاش کردند Ùˆ شاشیدند بر بابل اش . تا دریا را درون خود ببیند Ùˆ بر دوش بار سنگین سخن را Øمل کند .
ـــــــــ
شیهه ای بر تپه
شیهه ÛŒ اسب ها : در Ùرود ØŒ در Ùراز
عکس ام را به همسرم Ù…ÛŒ دهم . اگر بمیرم آن را بر دیوار بیاویز . Ù…ÛŒ گوید : آیا برای آن دیواری هست ØŸ Ú¯Ùتم : اتاق Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ Ù…ÛŒ سازیم . ـــ کجا ... در کدام خانه ØŸ
شیهه ÛŒ اسب ها : در Ùرود ØŒ در Ùراز
آیا زنی سی ساله به یک وجب زمین نیاز دارد تا عکس اسب سوارش را در قابی جا دهد ØŸ Ùˆ آیا Ù…ÛŒ توانم به قله ÛŒ آب کوه صعب برسم . Ú©Ù‡ تپه دره Ùˆ Øصار است Ø› Ùˆ نیمه ÛŒ راه دو راهی Ù…ÛŒ شود . آه از Ú©ÙˆÚ†ÛŒ Ú©Ù‡ شهید ØŒ شهید را Ù…ÛŒ کشد .
عکس ام را به همسرم می دهم . عکس ام را سوراخ کن تا در تو اسب تازه ای شیهه کشد .
شیهه ÛŒ اسب ها : در Ùرود ØŒ در Ùراز .
ـــــــــ
خزان ٠تازه ی زن ٠آتش
خزان ٠تازه ÛŒ زن ٠آتش . باش همان گونه Ú©Ù‡ اساطیر Ùˆ شهواتت Ø¢Ùریدند . پیاده رویی باش Ú©Ù‡ از Ú¯Ù„ سرخ ام نمی اÙتد . بادهایی باش برای دریانوردانی Ú©Ù‡ نمی خواهند به دریا بزنند . بس تو را هنگام هبوط خزان Ù…ÛŒ خواهم . بس آرزو دارم Ú©Ù‡ گریزان باشم بر پایی از پرنیان Ù…Ø¯Ø§ÛŒØ . زنان قلب ام باش . نام های چشمم . دریچه ÛŒ باغ . مادری برای نومیدی ام از زمین . Ùرشتگان ام باش . گناه دو ساق پیرمون ام . تو را قبل از ØÚ© شدن خون ام با تندبادها Ùˆ زنبور دوست دارم . همان گونه Ú©Ù‡ بودی باش . باش به گونه ای Ú©Ù‡ نیستی . با سایه ات جن غزل ها را لمس Ú©Ù† ØŒ تا سخن بر عسل شهوات بیدار شود . دوستت دارم . دوستت ندارم . نمی توانم به سرزمین ام بازگردم . نمی خواهم به تن ام بازگردم . بعد از این خزان نمی وخواهم نزد کسی باز گردم .
ـــــــــ
من از آنجایم
من از آنجایم . مثل مردم متولد شدم . مادری دارم Ùˆ خانه ای با پنجره های بسیار . برادرانی دارم . دوستانی Ùˆ زندانی با دریچه ای سرد . موجی دارم Ú©Ù‡ مرغ دریاش ربود . دورنمای خاص خود را دارم . گیاهی اÙزون . ماهی دارم در دورنای کلام . روزی ٠پرندگان Ùˆ زیتون بنی جاودان . از زمین گذشتم قبل از آنکه شمشیرها بگذرند بر تنی Ú©Ù‡ آن را به خوان تبدیل کردند . من از آنجایم . آسمان را به مام باز Ù…ÛŒ گردانم وقتی آسمان بر مادرش گریه کند . Ù…ÛŒ گریم تا مرا ابری بازگشته بشناسد .
هر گونه سخنی Ú©Ù‡ مناسب دادگاه خون است آموختم تا قانون بشکنم . همه ÛŒ سخن را یاد گرÙتم . آن را تÙکیک کردم تا در آن واژه ای بگنجانم : وطن .
ـــــــــ
ماخذ : ورد أقل ØŒ Ù…Øمود درویش ( این کتاب تØت عنوان « Ú¯Ù„ÛŒ اندک » با ترجمه ÛŒ این مترجم به چاپ خواهد رسید ) . Ù…
چهار شعر از Ù…Øمود درویش شاعر Ùلسطینی
ترجمه : Øمزه کوتی
برای اولین بار دریا را می بیند
برای اولین بار دریا را درون خود Ù…ÛŒ بیند . کشتی بارش خشکی ست . در کاویدن اسکله هایی برای خشکی . از کشته های کلمات Ùˆ پاشنه ÛŒ آشیل به دÙاع برخاستیم . این سÙر را تا رسیدن به آغاز ادامه دادیم . Ú†Ù‡ کسی دریا را متوق٠می کند تا آغاز را بر کرانه هاش بیابیم ØŸ Ùˆ روایت گر ØŒ کشتی را به پشت گره Ù…ÛŒ زد . خواستار بازگشت به صدای بیروت : بیرون نروید . داشت Ùصلی تازه از معجزات Ùˆ قاتل خود Ù…ÛŒ نوشت Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ نوشتن را به پایان برد . قهرمان های داستان آغاز به بازی کردند Ùˆ بر او شاش کردند Ùˆ شاشیدند بر بابل اش . تا دریا را درون خود ببیند Ùˆ بر دوش بار سنگین سخن را Øمل کند .
ـــــــــ
شیهه ای بر تپه
شیهه ÛŒ اسب ها : در Ùرود ØŒ در Ùراز
عکس ام را به همسرم Ù…ÛŒ دهم . اگر بمیرم آن را بر دیوار بیاویز . Ù…ÛŒ گوید : آیا برای آن دیواری هست ØŸ Ú¯Ùتم : اتاق Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ Ù…ÛŒ سازیم . ـــ کجا ... در کدام خانه ØŸ
شیهه ÛŒ اسب ها : در Ùرود ØŒ در Ùراز
آیا زنی سی ساله به یک وجب زمین نیاز دارد تا عکس اسب سوارش را در قابی جا دهد ØŸ Ùˆ آیا Ù…ÛŒ توانم به قله ÛŒ آب کوه صعب برسم . Ú©Ù‡ تپه دره Ùˆ Øصار است Ø› Ùˆ نیمه ÛŒ راه دو راهی Ù…ÛŒ شود . آه از Ú©ÙˆÚ†ÛŒ Ú©Ù‡ شهید ØŒ شهید را Ù…ÛŒ کشد .
عکس ام را به همسرم می دهم . عکس ام را سوراخ کن تا در تو اسب تازه ای شیهه کشد .
شیهه ÛŒ اسب ها : در Ùرود ØŒ در Ùراز .
ـــــــــ
خزان ٠تازه ی زن ٠آتش
خزان ٠تازه ÛŒ زن ٠آتش . باش همان گونه Ú©Ù‡ اساطیر Ùˆ شهواتت Ø¢Ùریدند . پیاده رویی باش Ú©Ù‡ از Ú¯Ù„ سرخ ام نمی اÙتد . بادهایی باش برای دریانوردانی Ú©Ù‡ نمی خواهند به دریا بزنند . بس تو را هنگام هبوط خزان Ù…ÛŒ خواهم . بس آرزو دارم Ú©Ù‡ گریزان باشم بر پایی از پرنیان Ù…Ø¯Ø§ÛŒØ . زنان قلب ام باش . نام های چشمم . دریچه ÛŒ باغ . مادری برای نومیدی ام از زمین . Ùرشتگان ام باش . گناه دو ساق پیرمون ام . تو را قبل از ØÚ© شدن خون ام با تندبادها Ùˆ زنبور دوست دارم . همان گونه Ú©Ù‡ بودی باش . باش به گونه ای Ú©Ù‡ نیستی . با سایه ات جن غزل ها را لمس Ú©Ù† ØŒ تا سخن بر عسل شهوات بیدار شود . دوستت دارم . دوستت ندارم . نمی توانم به سرزمین ام بازگردم . نمی خواهم به تن ام بازگردم . بعد از این خزان نمی وخواهم نزد کسی باز گردم .
ـــــــــ
من از آنجایم
من از آنجایم . مثل مردم متولد شدم . مادری دارم Ùˆ خانه ای با پنجره های بسیار . برادرانی دارم . دوستانی Ùˆ زندانی با دریچه ای سرد . موجی دارم Ú©Ù‡ مرغ دریاش ربود . دورنمای خاص خود را دارم . گیاهی اÙزون . ماهی دارم در دورنای کلام . روزی ٠پرندگان Ùˆ زیتون بنی جاودان . از زمین گذشتم قبل از آنکه شمشیرها بگذرند بر تنی Ú©Ù‡ آن را به خوان تبدیل کردند . من از آنجایم . آسمان را به مام باز Ù…ÛŒ گردانم وقتی آسمان بر مادرش گریه کند . Ù…ÛŒ گریم تا مرا ابری بازگشته بشناسد .
هر گونه سخنی Ú©Ù‡ مناسب دادگاه خون است آموختم تا قانون بشکنم . همه ÛŒ سخن را یاد گرÙتم . آن را تÙکیک کردم تا در آن واژه ای بگنجانم : وطن .
ـــــــــ
ماخذ : ورد أقل ØŒ Ù…Øمود درویش ( این کتاب تØت عنوان « Ú¯Ù„ÛŒ اندک » با ترجمه ÛŒ این مترجم به چاپ خواهد رسید ) . Ù…