گزیده متن هایی از سعدی یوس٠شاعر عراقی (2) / ترجمه : ØÙ…زه کوتی
چقدر دوست دارم اکنون
باران ببارد
ابر بر ک٠دستم ÙØ±ÙˆØ¯ آید
گزیده متن هایی از سعدی یوس٠شاعر و مترجم عراقی (2)
ترجمه : ØÙ…زه کوتی
ـــــــــــــــــــ
زن ٠اسب سوار
ØØ¨Ø§Ø¨ ها را دوست داری
با سینه بر اسب ٠خویش
ÙØ´Ø§Ø± Ù…ÛŒ آوری
پستان ها و ران هایت را
سخت می چسبانی
Ù†ÙØ³ ـــ Ù†ÙØ³ Ù…ÛŒ زنی
و عطر می ریزی .
.........
.........
.........
ای زن ٠اسب سوار
با اسب ٠خسته ی خویش
به کجا می روی ؟
ــــــــــــــــــــــــ
پرسش
خَرسند هستی بدان چه
دیگر زنان بدان خرسند نیستند .
مثلا ً :
تو می گویی برای چه مرد ، زن را سوراخ می کند
و برای چه زن ، مرد را سوراخ نمی کند ؟
بسیار خوب ...
اما من می دانم اگر تو
با آنکه دوست داری همبستر شدی
خواهی Ú¯ÙØª : Ùˆ بعد Ú†Ù‡ ØŸ
همه ÛŒ ØØ§Ù„ت ها یکی است
و برای چه این همه کلمات .
ــــــــــــــــــــــــ
لباس
توی آپارتمان
سر تا پا برهنه راه می روی
از اتاقی به اتاقی دیگر می گردی
اما وقتی که از اتاقی به اتاق دیگری می روی
از هوا لباس می سازی
و بال ـــ بال می زنی .
.........
.........
لباس تو چه بلند است .
ــــــــــــــــــــــــ
زن ٠بی رمق
از کجا بگیرمت ؟
نه پستان ، گنجایی دست ٠مرا دارد
و نه لعاب .
ران های غزال گون ٠تو آیا
چیزی جز دویدن می دانند ؟
هنگامی که دست بر کمرگاه ٠تو
ØÙ„قه Ù…ÛŒ زنم
ضلع هایی بر نوک ٠انگشت هایم
نقش می بندد .
اما تو ، وقتی عشق بازی می کنیم
بال ـــ بال می زنی
به پرواز در می آیی
ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ نشینی
و سخت به عود چنگ می زنی .
ــــــــــــــــــــــــ
گاز انبر
نوک انگشت های تازه ات
نوک انگشت های جاری شده ات
که هر وقت جاک شراب را می گیری
نزدیک است بر میز سر ریز بزنند
نوک انگشت هایی که در آنها می درخشد شراب
چون درخشیدن کریستال
نوک انگشت هایی Ú©Ù‡ در Ø´ÙØ±Ù٠است چیزی
آن ها را لمس کند
نوک انگشت هایت :
شیر Ù Ú¯ÙÙ„ Ù Ø³ÙØ±Ø®
و شاخه ی کوچ ٠گردو .
.........
.........
.........
این نوک انگشت ها
چه صمغی برای نخستین بار
از آن ها سر ریز زد
تا بر آلت [ تناسلی ] من تا شود
چون گاز انبری نقره گون ؟
ــــــــــــــــــــــــ
نصØÛŒØª مرد ٠تجربه گر
هنگامی Ú©Ù‡ ØµØ§ØØ¨ ٠زنی شدی
سعی کن نرم باشی .
برای اینکه پوست Ù ØªÙ…Ø³Ø§Ø Ú¯ÙˆÙ† تو
ÙˆØØ´Øª ناک است
و تاریخ ٠جنس تو ، یعنی تاریخ مذّکر
همگی شر ّ است
و آن چیزی که میان پاهای تو
آویزان و برجسته است
چندان شاد نیست
از این رو ØŒ ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ Ú©Ù…ÛŒ نرم باش .
ــــــــــــــــــــــــ
در واشنگتن سکویر
گریبالدی ، شمشیر انقلابی را
در غلا٠می گذارد
و سکویی هست که
بر آن دختر دانش آموزی سیاه پوست
می نشیند
Ùˆ زیر Ø¢ÙØªØ§Ø¨ عرق Ù…ÛŒ کند .
Ùˆ ØµÙØÙ‡ ÛŒ شطرنجی هست
Ú©Ù‡ بیدق هایی به ØØ¬Ù… سنجاب دارد
Ùˆ گرد آن را چند پیر مرد Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اند .
خانمی Ú¯ÙØª :
سگ ٠این زن Ù ÙØ§ØØ´Ù‡ Ú†Ù‡ زیباست .
.........
.........
.........
در 20 / 11 / 2008
سگی
کاخ سÙید در واشنگتن را
ترک خواهد کرد .
ــــــــــــــــــــــــ
خاموشی
در خاموشی ، باران ٠واپسین
ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ بارد
در خاموشی ، رویش ٠عل٠ها
آغاز می شود
در خاموشی ، عسل اوّل می رسد
در خاموشی ØŒ به شرابی مرد اÙÚ©Ù†
گوش می سپارم
و در آرامش
از پوست ام عربده کشان می جهد
و گل های زن را خیس می کند .
ــــــــــــــــــــــــ
ابر
ابرهایی سپید بر ÙØ±Ø§Ø² کوه ها
ابرهایی که نزدیک نیستند .
باد مرطوب میان Ú¯Ù„ های Ù‡ÙÙ„ Ù…ÛŒ پوید
کشتی از کرانه ی دریا دور می شود .
چقدر دوست دارم اکنون
باران ببارد
ابر بر ک٠دستم ÙØ±ÙˆØ¯ آید
و رنگ خاکستر را از کوه های عدن بزداید
و به آنها سبزینگی بخشد :
سرو ، صنوبر ، سبزه
و بوی جنگل پس از باران .
ــــــــــــــــــــــــ
اتاق
در آن نیست مگر کتابخانه ای
تختخواب
و پوستری .
هواپیما آمد
Ùˆ تختخواب را به هوا ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯
و آخرین کتاب را
و با موشک های خود
پوسترهایی چسباند .
ــــــــــــــــــــــــ
باران ببارد
ابر بر ک٠دستم ÙØ±ÙˆØ¯ آید
گزیده متن هایی از سعدی یوس٠شاعر و مترجم عراقی (2)
ترجمه : ØÙ…زه کوتی
ـــــــــــــــــــ
زن ٠اسب سوار
ØØ¨Ø§Ø¨ ها را دوست داری
با سینه بر اسب ٠خویش
ÙØ´Ø§Ø± Ù…ÛŒ آوری
پستان ها و ران هایت را
سخت می چسبانی
Ù†ÙØ³ ـــ Ù†ÙØ³ Ù…ÛŒ زنی
و عطر می ریزی .
.........
.........
.........
ای زن ٠اسب سوار
با اسب ٠خسته ی خویش
به کجا می روی ؟
ــــــــــــــــــــــــ
پرسش
خَرسند هستی بدان چه
دیگر زنان بدان خرسند نیستند .
مثلا ً :
تو می گویی برای چه مرد ، زن را سوراخ می کند
و برای چه زن ، مرد را سوراخ نمی کند ؟
بسیار خوب ...
اما من می دانم اگر تو
با آنکه دوست داری همبستر شدی
خواهی Ú¯ÙØª : Ùˆ بعد Ú†Ù‡ ØŸ
همه ÛŒ ØØ§Ù„ت ها یکی است
و برای چه این همه کلمات .
ــــــــــــــــــــــــ
لباس
توی آپارتمان
سر تا پا برهنه راه می روی
از اتاقی به اتاقی دیگر می گردی
اما وقتی که از اتاقی به اتاق دیگری می روی
از هوا لباس می سازی
و بال ـــ بال می زنی .
.........
.........
لباس تو چه بلند است .
ــــــــــــــــــــــــ
زن ٠بی رمق
از کجا بگیرمت ؟
نه پستان ، گنجایی دست ٠مرا دارد
و نه لعاب .
ران های غزال گون ٠تو آیا
چیزی جز دویدن می دانند ؟
هنگامی که دست بر کمرگاه ٠تو
ØÙ„قه Ù…ÛŒ زنم
ضلع هایی بر نوک ٠انگشت هایم
نقش می بندد .
اما تو ، وقتی عشق بازی می کنیم
بال ـــ بال می زنی
به پرواز در می آیی
ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ نشینی
و سخت به عود چنگ می زنی .
ــــــــــــــــــــــــ
گاز انبر
نوک انگشت های تازه ات
نوک انگشت های جاری شده ات
که هر وقت جاک شراب را می گیری
نزدیک است بر میز سر ریز بزنند
نوک انگشت هایی که در آنها می درخشد شراب
چون درخشیدن کریستال
نوک انگشت هایی Ú©Ù‡ در Ø´ÙØ±Ù٠است چیزی
آن ها را لمس کند
نوک انگشت هایت :
شیر Ù Ú¯ÙÙ„ Ù Ø³ÙØ±Ø®
و شاخه ی کوچ ٠گردو .
.........
.........
.........
این نوک انگشت ها
چه صمغی برای نخستین بار
از آن ها سر ریز زد
تا بر آلت [ تناسلی ] من تا شود
چون گاز انبری نقره گون ؟
ــــــــــــــــــــــــ
نصØÛŒØª مرد ٠تجربه گر
هنگامی Ú©Ù‡ ØµØ§ØØ¨ ٠زنی شدی
سعی کن نرم باشی .
برای اینکه پوست Ù ØªÙ…Ø³Ø§Ø Ú¯ÙˆÙ† تو
ÙˆØØ´Øª ناک است
و تاریخ ٠جنس تو ، یعنی تاریخ مذّکر
همگی شر ّ است
و آن چیزی که میان پاهای تو
آویزان و برجسته است
چندان شاد نیست
از این رو ØŒ ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ Ú©Ù…ÛŒ نرم باش .
ــــــــــــــــــــــــ
در واشنگتن سکویر
گریبالدی ، شمشیر انقلابی را
در غلا٠می گذارد
و سکویی هست که
بر آن دختر دانش آموزی سیاه پوست
می نشیند
Ùˆ زیر Ø¢ÙØªØ§Ø¨ عرق Ù…ÛŒ کند .
Ùˆ ØµÙØÙ‡ ÛŒ شطرنجی هست
Ú©Ù‡ بیدق هایی به ØØ¬Ù… سنجاب دارد
Ùˆ گرد آن را چند پیر مرد Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اند .
خانمی Ú¯ÙØª :
سگ ٠این زن Ù ÙØ§ØØ´Ù‡ Ú†Ù‡ زیباست .
.........
.........
.........
در 20 / 11 / 2008
سگی
کاخ سÙید در واشنگتن را
ترک خواهد کرد .
ــــــــــــــــــــــــ
خاموشی
در خاموشی ، باران ٠واپسین
ÙØ±Ùˆ Ù…ÛŒ بارد
در خاموشی ، رویش ٠عل٠ها
آغاز می شود
در خاموشی ، عسل اوّل می رسد
در خاموشی ØŒ به شرابی مرد اÙÚ©Ù†
گوش می سپارم
و در آرامش
از پوست ام عربده کشان می جهد
و گل های زن را خیس می کند .
ــــــــــــــــــــــــ
ابر
ابرهایی سپید بر ÙØ±Ø§Ø² کوه ها
ابرهایی که نزدیک نیستند .
باد مرطوب میان Ú¯Ù„ های Ù‡ÙÙ„ Ù…ÛŒ پوید
کشتی از کرانه ی دریا دور می شود .
چقدر دوست دارم اکنون
باران ببارد
ابر بر ک٠دستم ÙØ±ÙˆØ¯ آید
و رنگ خاکستر را از کوه های عدن بزداید
و به آنها سبزینگی بخشد :
سرو ، صنوبر ، سبزه
و بوی جنگل پس از باران .
ــــــــــــــــــــــــ
اتاق
در آن نیست مگر کتابخانه ای
تختخواب
و پوستری .
هواپیما آمد
Ùˆ تختخواب را به هوا ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯
و آخرین کتاب را
و با موشک های خود
پوسترهایی چسباند .
ــــــــــــــــــــــــ