سه شعر از جاکلین سلام شاعر سوری / ترجمه : Øمزه کوتی
Ù…ÛŒ پندارم Ú©Ù‡ این Ø¢Ùتاب هایی رسیده است
اگر چند تیرگی اکنون
بس بسیار است .
شعرهایی از جاکلین سلام شاعر سوری ـــ مقیم کانادا
ترجمه : Øمزه کوتی
ـــــــــــــــــــــــــــــ
چیدن ٠سÙرخ
گرد و ارغوان گون
انبوهان می شود
بر دریچه ÛŒ صÙبØ
Ùˆ صÙØÙ‡ ÛŒ Ùضای پوینده در آبیا .
Ù…ÛŒ پندارم Ú©Ù‡ این Ø¢Ùتاب هایی رسیده است
اگر چند تیرگی اکنون
بس بسیار است .
Ùˆ خواهم آشامیدن از پستان Ùجر
نورانیّت ٠آÙرینش را :
میوه ـــ میوه ـــ میوه .
ــــــــــــــــــــــــ
قلبی و تبعیدگاهی
تبعیدگاهی اینجا
تبعیدگاهی آنجا
و من هماره دوست ات دارم
آیا مگر قلب یکی نیست ؟
سرمایی اینجا
سنگی آنجا
و من هماره به تو زنده ام
آیا مگر راه یکی نیست ؟
Ùˆ به خاطر ØµØ¨Ø Ú¯Ø§Ù‡ عشق Ùˆ Ú¯Ù„
ماه ٠تنها ، پنهان می شود .
ــــــــــــــــــــــــ
درگیر می شویم در آغاز
خسته ام کردی !
و درگیر می شوم با ابر
با قلب
با دل
با او ، وقتی که می آید .
ریشه های ٠هستی را دنبال می کنم
و تصویر ٠خود را
در تو ژر٠می نگرم .
هرگاه روزگار
دریچه ای می بندد
می میرم ، می میرم از سرما .
ــــــــــــــــــــــــ