متن هایی از عقل العویط شاعر لبنانی / ترجمه : Øمزه کوتی
و در پایان
اندیشه ها معنی زنان را
ارج می گذارند
که بدون آنان
هیچ اهمیّتی برای عشق نیست .
شعرهایی از عقل العویط ـــ شاعر لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
.............................
دکتر عقل العویط شاعر ØŒ منتقد ØŒ روزنامه نگار واستاد دانشگاه لبنانی درسال 1952 متولد شد . تاØالا نزدیک به ده مجموعه شعر به چاپ رسانده است . او سردبیر بخش Ùرهنگی « ملØÙ‚ النهار » در بیروت Ùˆ مدرس روزنامه نگاری Ùˆ مدرنیسم در شعر عربی در دانشگاه قدیس یوس٠بیروت است . شعرهای او به زبان های : Ùرانسوی ØŒ انگلیسی ØŒ اسپانیایی ØŒ آلمانی Ùˆ اکنون به Ùارسی ØŒ ترجمه شده اند .
پاک کننده ÛŒ غربت آب 1981 ØŒ غمگین بر Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ ÛŒ تن 1985 ØŒ خوانش تاریکی 1986 ØŒ زیر Ø¢Ùتاب تن درونی 1991 ØŒ هیچ کس را دعوت نمی کنم 1994 ØŒ مقام درخت سرو 1996 ØŒ آزاد کردن مقتول 2001 نام مجموعه شعرهایی Ú©Ù‡ دکتر عقل العویط منتشر کرده است .
...................
هیاهوی اندیشه ها
هیاهوی اندیشه ها
دشنه ÛŒ زندگی Ùˆ Ù
رهنمای سخن اند
به سوی روان های ویران .
از سر Ùرود Ù…ÛŒ آیند
امّا خراش هایی در آن باقی می گذارند .
هیاهوی اندیشه ها
غریزه ی سر را برمی آشوبند
Ùˆ Ù„Øظه ÛŒ نزدیک شدن
به Ùضای پنجره را .
برای همین به سمت واژه
صعود می کنم
تا هیاهویش را زخم گین سازم
یا خودکشی کنم .
Ùرقی نمی کند
امّا هیچ کس از خودکشی من آگاه نیست
چرا که هم چنان زنده می مانم .
.........................................
.........................................
اشیاء
در شب ، اشیاء
اندیشه هایی باطنی می شوند
زیرا که نمی توانیم
آن ها را ببینیم .
شکل آن ها را مجسّم می کنیم
امّا دربه درند
و در شب ، رؤیاها
از نزد ما پر می کشند
و ازینگونه اشیاء
خواب خود را غنیمت می شمارند
و در غیاب ما بزرگ می شوند .
.........................................
.........................................
آشوب گریزان
آشوب ٠برآمده از سرم
دردناک است
امّا ورق ها نمی دانند .
در همان گاه من زوزه می کشم
لبخند می زنم بر دستان ام که
به اندیشه های خود پیچیده شده اند .
هنگامی که آشوب ٠گریزان
از کلاه را می ربایند
و در پایان
هیاهو از انگشتان ام روانه می شود
بعد از آنکه اندیشه ی دست ها می گریزد
و در پایان
اندیشه ها معنی زنان را
ارج می گذارند
که بدون آنان
هیچ اهمیّتی برای عشق نیست .
برای همین
دستان من نزدیک می شوند
در Øالی Ú©Ù‡ اندیشه های من
در هم پیچیده شده اند
و با این ، جهان ناپدید می شود .
.........................................
.........................................
چه کنیم
چه کنیم اگر مکانی
برای اندیشه های خود
در انبوهی ٠سَر نیابیم .
چه کنیم اگر اندیشه ها
از ما بگریزند .
.........................................
.........................................
رابطه
بر دست های خود
رشک می بریم
وقتی که می نویسند .
بر دست های خود
رشک می بریم
برای اینکه
به خواهش های ما
خیانت می کنند .
.........................................
.........................................
اندیشه ها معنی زنان را
ارج می گذارند
که بدون آنان
هیچ اهمیّتی برای عشق نیست .
شعرهایی از عقل العویط ـــ شاعر لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
.............................
دکتر عقل العویط شاعر ØŒ منتقد ØŒ روزنامه نگار واستاد دانشگاه لبنانی درسال 1952 متولد شد . تاØالا نزدیک به ده مجموعه شعر به چاپ رسانده است . او سردبیر بخش Ùرهنگی « ملØÙ‚ النهار » در بیروت Ùˆ مدرس روزنامه نگاری Ùˆ مدرنیسم در شعر عربی در دانشگاه قدیس یوس٠بیروت است . شعرهای او به زبان های : Ùرانسوی ØŒ انگلیسی ØŒ اسپانیایی ØŒ آلمانی Ùˆ اکنون به Ùارسی ØŒ ترجمه شده اند .
پاک کننده ÛŒ غربت آب 1981 ØŒ غمگین بر Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ ÛŒ تن 1985 ØŒ خوانش تاریکی 1986 ØŒ زیر Ø¢Ùتاب تن درونی 1991 ØŒ هیچ کس را دعوت نمی کنم 1994 ØŒ مقام درخت سرو 1996 ØŒ آزاد کردن مقتول 2001 نام مجموعه شعرهایی Ú©Ù‡ دکتر عقل العویط منتشر کرده است .
...................
هیاهوی اندیشه ها
هیاهوی اندیشه ها
دشنه ÛŒ زندگی Ùˆ Ù
رهنمای سخن اند
به سوی روان های ویران .
از سر Ùرود Ù…ÛŒ آیند
امّا خراش هایی در آن باقی می گذارند .
هیاهوی اندیشه ها
غریزه ی سر را برمی آشوبند
Ùˆ Ù„Øظه ÛŒ نزدیک شدن
به Ùضای پنجره را .
برای همین به سمت واژه
صعود می کنم
تا هیاهویش را زخم گین سازم
یا خودکشی کنم .
Ùرقی نمی کند
امّا هیچ کس از خودکشی من آگاه نیست
چرا که هم چنان زنده می مانم .
.........................................
.........................................
اشیاء
در شب ، اشیاء
اندیشه هایی باطنی می شوند
زیرا که نمی توانیم
آن ها را ببینیم .
شکل آن ها را مجسّم می کنیم
امّا دربه درند
و در شب ، رؤیاها
از نزد ما پر می کشند
و ازینگونه اشیاء
خواب خود را غنیمت می شمارند
و در غیاب ما بزرگ می شوند .
.........................................
.........................................
آشوب گریزان
آشوب ٠برآمده از سرم
دردناک است
امّا ورق ها نمی دانند .
در همان گاه من زوزه می کشم
لبخند می زنم بر دستان ام که
به اندیشه های خود پیچیده شده اند .
هنگامی که آشوب ٠گریزان
از کلاه را می ربایند
و در پایان
هیاهو از انگشتان ام روانه می شود
بعد از آنکه اندیشه ی دست ها می گریزد
و در پایان
اندیشه ها معنی زنان را
ارج می گذارند
که بدون آنان
هیچ اهمیّتی برای عشق نیست .
برای همین
دستان من نزدیک می شوند
در Øالی Ú©Ù‡ اندیشه های من
در هم پیچیده شده اند
و با این ، جهان ناپدید می شود .
.........................................
.........................................
چه کنیم
چه کنیم اگر مکانی
برای اندیشه های خود
در انبوهی ٠سَر نیابیم .
چه کنیم اگر اندیشه ها
از ما بگریزند .
.........................................
.........................................
رابطه
بر دست های خود
رشک می بریم
وقتی که می نویسند .
بر دست های خود
رشک می بریم
برای اینکه
به خواهش های ما
خیانت می کنند .
.........................................
.........................................