متن هایی از سعدی یوس٠شاعر عراقی (1) / ترجمه : Øمزه کوتی
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای کارگران ٠زباله ها
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به خانم خبر نگار
به جوانان ٠خسته از بØØ«
گزیده متن هایی از سعدی یوس٠شاعر و مترجم عراقی ـــ مقیم لندن ( 1 )
گزینش Ùˆ ترجمه : Øمزه کوتی
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه ی مترجم :
سعدی یوس٠از مهم ترین صداهای شعر امروز عرب وعراق است . او در سال 1934 در ابوالخصیب به جهان آمد . تØصیلات ابتدایی را در همین منطقه ودوره ÛŒ متوسطه را در بصره به پایان رساند . پس از اتمام دوره ÛŒ دانش سرای عالی به تدریس پرداخت .از جوانی وارد سیاست شد . چند سالی در الجزایر به سر برد Ùˆ همانجا به تدریس مشغول شد چندی در لبنان بود Ùˆ هم اکنون در لندن زندگی Ù…ÛŒ کند . در دهه ÛŒ هشتاد از شاعران تاثیر گذار بر نسل جوان بود . نوشتن قصیدة النثر را در دهه ÛŒ هشتاد آغاز کرد اگر Ú†Ù‡ تاهمین اکنون بر موسیقی شعر تÙعیله در شعرش تاکید Ù…ÛŒ کند .
او اشعاری از یانیس ریتسوس شاعر یونانی ØŒ والت ویتمن شاعر آمریکایی Ùˆ آغازگر شعر سپید ØŒ ناظم Øکمت شاعر ترکی Ùˆ لورکا شاعر اسپانیایی ترجمه کرد . ( 1 )
ترجمه ÛŒ او از شعرهای یانیس ریتسوس بر شعر جوان عرب بسیار تاثیر گذاشت . تجربه گری Ùˆ نوشتن در امتداد عناصر از ویژگی های شعر اوست .او Ù…ÛŒ کوشد Ú©Ù‡ برای اشیاء در شعر خود مکانی ومیهنی برپاکند . انÙجار یک نارنجک همان سان تارهای شعرش را به لرزه در Ù…ÛŒ آورد Ú©Ù‡ تپیدن قلب زن .
در یکی از Ú¯Ùت Ùˆ گوهاش Ú¯Ùته است Ú©Ù‡ پدر ومادرش خواستند او Ù…Øمد سعدی یوس٠نام گذاری کنند . اما از آنجا سه نام در یک شناسنامه جایز نبود به سعدی اکتÙا کردند . سعدی یوس٠می گوید بعدها Ú©Ù‡ با شعر سعدی شیرازی آشنا شدم بیشتر دوست دار نام خود شدم Ùˆ شعرهای Ùارسی Ú©Ù‡ به عربی ترجمه شده از شعرهایی Ú©Ù‡ او به عربی نوشته زیباترند . در ادامه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ نام دختر Ú©ÙˆÚ†Ú© اش را شیراز نهاده است Ùˆ او اکنون « شیراز سعدی » نام دارد .
Ù…Øمود درویش درباره ÛŒ سعدی یوس٠می گوید : تا وقتی Ú©Ù‡ سعدی Ù…ÛŒ نویسد من هیچ گونه نگرانی ندارم .
ستاره Ùˆ خاکستر ØŒ به دور از آسمان نخستین ØŒ تمامی شب ها ØŒ ساعت واپسین ØŒ بهشت از یاد رÙتگان ØŒ شعرهای پایتخت کهن سال ØŒ زندگی ØµØ±ÛŒØ ØŒ نواده ÛŒ امرؤ القیس ØŒ شعرهای نیویورک ØŒ ایروتیک Ùˆ آخرین کمونیست وغیره از کتاب های شعر اوست .
ــــــــــــــــــــــــ
پرواز
تکه ابری در [ Ùضای ] چاشت گاهان
در می غلتد .
کودک اگر بودم
با دست Ù…ÛŒ گرÙتمش
Ùˆ به باغ اش Ù…ÛŒ اÙکندم
چون توده ای .
به توده وارد می شدم
Ùˆ به سگ ها Ù…ÛŒ Ùرمودم :
پارس کنید ... تا پرواز کنم .
ـــــــــــــــــــ
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای میوه Ùروش
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر !
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای خیابان ها Ùˆ تÙÙ†Ú¯ ها
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ای « بیریّه » ی سرخ
ای خورشید ٠بر موهای پسرک
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای نگهبانان ٠مقر Ù‘
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای دهانه های شب ØŒ ای راز شب
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به خستگی لذت بخش بر چشم های زیبایتان
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به کودکان در لباس مدرسه
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به دخترکان دوست داشتنی
و دوست دار
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به قهوه خانه ÛŒ کنار پیاده رو
به ام ّ نبیل
بخند !
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ام Ù‘ نبیل ... بخند !
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به چای ابو علی
ای سوختگان صدای هواپیماها
بر توپ خانه هایتان
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای کارگران ٠زباله ها
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به خانم خبر نگار
به جوانان ٠خسته از بØØ«
به سکوت ٠« تولیو »
به آنکه « شغیله » را دوبار بر من عرضه کرد
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به انقلاب های منÙجر شده
چون ک٠صابون ها در سیاهه ی « بیانیه » ی کودک
به انقلابی در قهوه خانه : ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
به انقلابی در قلب ام : ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
به زن ام ØŒ ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر .
ـــــــــــــــــــ
نسخه ی اول
گاهی نیازمند Ùلسطین ام
برای Ú†Ù‡ ØµØ¨Ø Ú¯Ø§Ù‡Ø§Ù†
پنجره باز می شود ؟
در قهوه گاه می نشینم و
می اندیشم .
**
روزنامه های امروز چه می گویند ؟
در قهوه ، خود را می نوشم
و در چای
چهره ی زن ام را می بینم .
**
سگی تنها
زیر باران اردیبهشت .
من تو را دوست دارم
ای متÙاوت چشم
لباس های اندک را دوست دارم
تدبیر تو را
این خشونت بار سیاه را
موهای سیاه ات را
چشم های سیاه ات را .
دوستت دارم
هنگامی که می میری
دوستت دارم
هنگامی که باز می گردی
بر لب هایم چیست
جز قهوه و چای ؟
و در چشم هایم
جز روزنامه های امروز .
Ùˆ تو از ساØÙ„ باز Ù…ÛŒ گردی
سنگین از گل خطمی
سنگین از مقتولان
سنگین از نام Ùلسطین .
ـــــــــــــــــــ
لک لک اردیبهشت
این گونه آمد
بی طبل و گروه موسیقی
آرام و خسته نزدش آمد
در Ù„Øظه ÛŒ اوّل : انتخاب آشیانه
در Ù„Øظه ÛŒ دوّم : چوبی Ú©Ù‡ آشیانه Ù…ÛŒ شود
در Ù„Øظه ÛŒ سوّم : آشیانه
و اما شهر
هم چنان در Ùرود بود
نمی داند برای چه آمد
هرگز نمی داند چه کار می کند
و هیچ نمی داند
وقتی کوچ او را صدا بزند .
ـــــــــــــــــــ
باتنه
کوه هایی چون مکه ، خشک
یکی وادی چون مکه ، لم یزرع
و تو ای هلالی
از ذره ÛŒ ماسه Ùقیرتر هستی
و سر گشتگی را با سرگشتگی عوض کردی .
ـــــــــــــــــــ
( 1 ) باتنه : شهری است در شرق الجزایر که یکی از قرارگاه های هلالیون بود در غرب جهان عرب .
گنجشک ها
برای اینکه شما تنها Ù…Ùرغانی هستید
در این سرزمین ٠بی Øاصل .
برای اینکه بی درخت سکونت می کنید
و برای اینکه درخت
او را پناه نمی دهد چیزی در این سرزمین ٠بی Øاصل
مگر چشم های ٠من و گورستان
و شما به گورستان در آمدید .
ـــــــــــــــــــ
مراجعه
« قهوه خانه ای بر لب دریا »
اما تو جز با صØرا
نمی روی .
..........
..........
..........
چرا این گونه اشیاء
سبقت می گیرند .
ـــــــــــــــــــ
دخترم مریم
هزاران آیینه ذخیره می کند
بی که او را به ستوه آورد
آنچه در آنهاست .
اما من امروز مریم را
در میدان ها متÙاوت Ù…ÛŒ بینم
بر آینه اش چهره ی پیامبری مرده را
خنج می زند .
ـــــــــــــــــــ
منظره ( 2 )
تورها خشک می شود
و ماهی گیر
میان هزاران مشغله ی کوچک اش .
قایق بر ماسه زار خشک قرار گرÙته
Ù…Ùرغکان ٠دریا نخی سÙید بر آب اند
Ùˆ زاغان نخی سیاه بر ساØÙ„ .
بر قایق ، زاغ نقر می زند
Ùˆ Ù…Ùرغک دریا Ùرو Ù…ÛŒ نشیند
و تن هایی شراب گون
برهنه می چمند میان ٠ماسه زار و دریا .
ـــــــــــــــــــ
تابستان
تابستانی Ø¢Ùریقایی بر کرانه
تابستانی وهرانی
اگر تنها ØاÙظه ÛŒ سبزینگی ابر آگین گردد
کوه های خلیج ٠عدن را
چون لنگری بزرگ خواهی دید .
کودکان و زنان ٠شراب گون شنا می کنند
و تو با شنل ٠پشمی ات
آیا می خواهی در زمستانی که خود ساختی
گرم شوی ؟
ـــــــــــــــــــ
قات
پس ناگزیر از آزمودن ایم
و چه بسا اندک تجربه کردی
تا بیشتر بدانی
و چه بسا بیشتر تجربه کردی تا کم تر بدانی
و تو در یَمَن
یَمانی نیستی اگر گیاه ٠سبز را نچشیده باشی
باید که تعمیدت کرد .
اما گیاه ٠سبز در آن شب
راه تو بود به سمت ٠ودکا
راه ٠تو به سمت ٠شعر Ùˆ Øضرموت .
ـــــــــــــــــــ
قات : از گون های گیاهان مخدر . م
گنجشکان
در این صÙبØ
برای نخستین بار گنجشکی را دیدم
بر ساقه ی نازک گیاهکی زرد
گیاهکی Ú©Ù‡ مساÙرخانه ÛŒ دریایی
با آن آذین می شد .
ساقه می لرزد
گنجشکی دیگر می آید
ساقه کج می شود
سومین گنجشک می آید
ساقه به سجود Ù…ÛŒ اÙتد .
ناگهان و با یک جهش
سه گنجشک پر می کشند
دورتر از مساÙرخانه ÛŒ دریایی
و زیر پیراهن ام
هزاران گنجشک می لرزند .
ـــــــــــــــــــ
زنان اتیوپی
زنان اتیوپی می رقصند
و در تالار مدرسه ی عالی مارکسیسم علمی
( خور شکسته )
مارکس ترانه می خواند
همراه با آهنگ ٠طبلی Ø¢Ùریقایی .
ـــــــــــــــــــ
تریم
دمون اینجا
از گورستان ٠خانه نزدیک تر است
دمون دور است
دورتر ، به گونه ای که انگار
امرؤالقیس به آن هرگز نرسیده است .
.........
.........
زمین همگی مسجد است
آیا نعلین ات را در نیاوردی ؟
ـــــــــــــــــــ
یَمَن
ای سرزمین ٠صد٠ها
ای سرزمین ٠زمین گرÙته شده از دندان های دریا
ای سرزمین ٠انقلابیون شهرها
ای سرزمین ٠شهرهای از یاد رÙته
ای سرزیمن ی بزهای چون غزالان
ای سرزمین Ù Ù…Ùرغان ٠دریا
ای سرزمین ٠سنگ استوار چون Ú¯ÙÙ„
ای سرزمین Ù Ú¯ÙÙ„ استوار چون سنگ
ای سرزمین ٠صیادان .
.........
.........
.........
آیا Ø¢Ùرینش آغاز Ù…ÛŒ شود ØŸ
Ú†Ù‡ کسی Ø¢Ùرینش را آغاز Ù…ÛŒ کند ØŸ
ـــــــــــــــــــ
ریلکه
پریشانØال
جست و جو می کند مریم را
در باغ
یا در بچّه هایی در خانه ای دیگر
یا در مساÙت های بی ستاره
و ریلکه
زرد روی
چشم به راه
و از سرما به خود لرزان
کنار ایوان
آن گام نخست را انتظار می کشد
آیا مریم از راه رسید ؟
دریا بر لب ٠ایوان بود
و گل خیس می شد
و چشم هاش بر پنجره ی خانه ای دیگر بود .
ـــــــــــــــــــ
منظره هایی گوناگون
ابرهایی سÙید
در باد می دوند
و شاخه های نهال برآمده
بازوهایشان را بالا می برند
میان دیوار و سیم ها
Ùˆ به ابرهای سÙید Ù…ÛŒ گویند
ما را ببرید .
*
من این برون آمده از درختان را می شناسم
می شناسمش
هر بهار با من سخن می گوید
و دم ٠دروازه از من استقبال می کند
و ما به کشور درختان راه می برد
این برون آمده را می شناسم
اما امسال مرا
کنار دروازه متوق٠کند
و به کشور درختان راهم نداد
اما نپرسیدم : برای چه ؟
*
Ù‡Ùت دودکش
بر Ø³Ø·Ø Ø®Ø§Ù†Ù‡ هایی غبار آلود
Ù†Ùس Ù…ÛŒ کشند
Ù‡Ùت دودکش
بر Ø³Ø·Ø Ø®Ø§Ù†Ù‡ هایی غبار آلود
خاموش می شوند
Ù‡Ùت دودکش
پرنده کدام یک را برخواهد گزید ؟
ـــــــــــــــــــ
زن
چگونه به سمت ٠او گام بسپارم اکنون ؟
در چه سرزمینی او ببینم
از کدام خیابان ها
و شهرها بپرسم ؟
و اگر راه به خانه اش بردم
( این را جدال طلبانه بگویم )
آیا دکمه ÛŒ در را Ùشار بدهم ØŸ
چگونه جواب بدهم
چگونه در چهره اش نگاه کنم
چگونه آن شراب ٠لرزان میان انگشت ها را
لمس کنم
چگونه سلام کنم
Ùˆ عذاب سالیان را درود بÙرستم ØŸ
***
یک بار ، بیست سال پیش
در قطار خنک
شبی کامل ، او را بوسیدم .
ـــــــــــــــــــ
میخانه ÛŒ Ùرودگاه آتن
ناگهان میخانه تهی شد
آخرین هواپیماها
در نیمه های شب پرواز کردند
و رهگذران ٠اندک
با لباس ها و صندلی هاشان
زیر ٠نوری Ú©Ù… سوی Ø®Ùتند
دیگر هیچ کس میخانه را به ستوه می آرد
و اکنون همگی می آیند :
Øساب دار میخانه
قهوه چی زیبا
سپور سالن
نگهبانی که همیشه تاخیر می کند
عطر Ùروشان
مسئول شراب Ùروشی
دÙتر دار
شب بیداران بسیار
Ùˆ نیز هومر Ùˆ گربه ÛŒ مدیر Ùرودگاه
.........
.........
ازین گونه در دریا
میخانه ای به وجود می آید
و در کرانه ی دریا
یونانیان ٠شب
میخانه ÛŒ خود را ØŒ چون Ùرودگاه
بنا می کنند .
ـــــــــــــــــــ
Ù…Ùرغان ٠دریایی
سنگ ریزه ها در آب
نمایان اند .
تو لخت بودی
تن سپرده با دریا .
.........
.........
.........
در دورنا پرنده ای می گذرد
و در دست های ٠من
پستان ٠تو می لرزد
به انتظار آنکه پرواز کند .
ـــــــــــــــــــ
1 : در نوشتن پاگرا٠اول Ùˆ دوم از مقدمه ÛŒ آقای موسی اسوار بر شعرهای سعدی یوس٠که در کتاب ارجمند « از سرود باران تا مزامیر Ú¯Ù„ سرخ » آمده ØŒ استÙاده کردم . Ù…
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به خانم خبر نگار
به جوانان ٠خسته از بØØ«
گزیده متن هایی از سعدی یوس٠شاعر و مترجم عراقی ـــ مقیم لندن ( 1 )
گزینش Ùˆ ترجمه : Øمزه کوتی
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه ی مترجم :
سعدی یوس٠از مهم ترین صداهای شعر امروز عرب وعراق است . او در سال 1934 در ابوالخصیب به جهان آمد . تØصیلات ابتدایی را در همین منطقه ودوره ÛŒ متوسطه را در بصره به پایان رساند . پس از اتمام دوره ÛŒ دانش سرای عالی به تدریس پرداخت .از جوانی وارد سیاست شد . چند سالی در الجزایر به سر برد Ùˆ همانجا به تدریس مشغول شد چندی در لبنان بود Ùˆ هم اکنون در لندن زندگی Ù…ÛŒ کند . در دهه ÛŒ هشتاد از شاعران تاثیر گذار بر نسل جوان بود . نوشتن قصیدة النثر را در دهه ÛŒ هشتاد آغاز کرد اگر Ú†Ù‡ تاهمین اکنون بر موسیقی شعر تÙعیله در شعرش تاکید Ù…ÛŒ کند .
او اشعاری از یانیس ریتسوس شاعر یونانی ØŒ والت ویتمن شاعر آمریکایی Ùˆ آغازگر شعر سپید ØŒ ناظم Øکمت شاعر ترکی Ùˆ لورکا شاعر اسپانیایی ترجمه کرد . ( 1 )
ترجمه ÛŒ او از شعرهای یانیس ریتسوس بر شعر جوان عرب بسیار تاثیر گذاشت . تجربه گری Ùˆ نوشتن در امتداد عناصر از ویژگی های شعر اوست .او Ù…ÛŒ کوشد Ú©Ù‡ برای اشیاء در شعر خود مکانی ومیهنی برپاکند . انÙجار یک نارنجک همان سان تارهای شعرش را به لرزه در Ù…ÛŒ آورد Ú©Ù‡ تپیدن قلب زن .
در یکی از Ú¯Ùت Ùˆ گوهاش Ú¯Ùته است Ú©Ù‡ پدر ومادرش خواستند او Ù…Øمد سعدی یوس٠نام گذاری کنند . اما از آنجا سه نام در یک شناسنامه جایز نبود به سعدی اکتÙا کردند . سعدی یوس٠می گوید بعدها Ú©Ù‡ با شعر سعدی شیرازی آشنا شدم بیشتر دوست دار نام خود شدم Ùˆ شعرهای Ùارسی Ú©Ù‡ به عربی ترجمه شده از شعرهایی Ú©Ù‡ او به عربی نوشته زیباترند . در ادامه Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ نام دختر Ú©ÙˆÚ†Ú© اش را شیراز نهاده است Ùˆ او اکنون « شیراز سعدی » نام دارد .
Ù…Øمود درویش درباره ÛŒ سعدی یوس٠می گوید : تا وقتی Ú©Ù‡ سعدی Ù…ÛŒ نویسد من هیچ گونه نگرانی ندارم .
ستاره Ùˆ خاکستر ØŒ به دور از آسمان نخستین ØŒ تمامی شب ها ØŒ ساعت واپسین ØŒ بهشت از یاد رÙتگان ØŒ شعرهای پایتخت کهن سال ØŒ زندگی ØµØ±ÛŒØ ØŒ نواده ÛŒ امرؤ القیس ØŒ شعرهای نیویورک ØŒ ایروتیک Ùˆ آخرین کمونیست وغیره از کتاب های شعر اوست .
ــــــــــــــــــــــــ
پرواز
تکه ابری در [ Ùضای ] چاشت گاهان
در می غلتد .
کودک اگر بودم
با دست Ù…ÛŒ گرÙتمش
Ùˆ به باغ اش Ù…ÛŒ اÙکندم
چون توده ای .
به توده وارد می شدم
Ùˆ به سگ ها Ù…ÛŒ Ùرمودم :
پارس کنید ... تا پرواز کنم .
ـــــــــــــــــــ
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای میوه Ùروش
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر !
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای خیابان ها Ùˆ تÙÙ†Ú¯ ها
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ای « بیریّه » ی سرخ
ای خورشید ٠بر موهای پسرک
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای نگهبانان ٠مقر Ù‘
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای دهانه های شب ØŒ ای راز شب
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به خستگی لذت بخش بر چشم های زیبایتان
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به کودکان در لباس مدرسه
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به دخترکان دوست داشتنی
و دوست دار
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به قهوه خانه ÛŒ کنار پیاده رو
به ام ّ نبیل
بخند !
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ام Ù‘ نبیل ... بخند !
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به چای ابو علی
ای سوختگان صدای هواپیماها
بر توپ خانه هایتان
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر ای کارگران ٠زباله ها
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به خانم خبر نگار
به جوانان ٠خسته از بØØ«
به سکوت ٠« تولیو »
به آنکه « شغیله » را دوبار بر من عرضه کرد
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر به انقلاب های منÙجر شده
چون ک٠صابون ها در سیاهه ی « بیانیه » ی کودک
به انقلابی در قهوه خانه : ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
به انقلابی در قلب ام : ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
به زن ام ØŒ ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر
ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ خیر .
ـــــــــــــــــــ
نسخه ی اول
گاهی نیازمند Ùلسطین ام
برای Ú†Ù‡ ØµØ¨Ø Ú¯Ø§Ù‡Ø§Ù†
پنجره باز می شود ؟
در قهوه گاه می نشینم و
می اندیشم .
**
روزنامه های امروز چه می گویند ؟
در قهوه ، خود را می نوشم
و در چای
چهره ی زن ام را می بینم .
**
سگی تنها
زیر باران اردیبهشت .
من تو را دوست دارم
ای متÙاوت چشم
لباس های اندک را دوست دارم
تدبیر تو را
این خشونت بار سیاه را
موهای سیاه ات را
چشم های سیاه ات را .
دوستت دارم
هنگامی که می میری
دوستت دارم
هنگامی که باز می گردی
بر لب هایم چیست
جز قهوه و چای ؟
و در چشم هایم
جز روزنامه های امروز .
Ùˆ تو از ساØÙ„ باز Ù…ÛŒ گردی
سنگین از گل خطمی
سنگین از مقتولان
سنگین از نام Ùلسطین .
ـــــــــــــــــــ
لک لک اردیبهشت
این گونه آمد
بی طبل و گروه موسیقی
آرام و خسته نزدش آمد
در Ù„Øظه ÛŒ اوّل : انتخاب آشیانه
در Ù„Øظه ÛŒ دوّم : چوبی Ú©Ù‡ آشیانه Ù…ÛŒ شود
در Ù„Øظه ÛŒ سوّم : آشیانه
و اما شهر
هم چنان در Ùرود بود
نمی داند برای چه آمد
هرگز نمی داند چه کار می کند
و هیچ نمی داند
وقتی کوچ او را صدا بزند .
ـــــــــــــــــــ
باتنه
کوه هایی چون مکه ، خشک
یکی وادی چون مکه ، لم یزرع
و تو ای هلالی
از ذره ÛŒ ماسه Ùقیرتر هستی
و سر گشتگی را با سرگشتگی عوض کردی .
ـــــــــــــــــــ
( 1 ) باتنه : شهری است در شرق الجزایر که یکی از قرارگاه های هلالیون بود در غرب جهان عرب .
گنجشک ها
برای اینکه شما تنها Ù…Ùرغانی هستید
در این سرزمین ٠بی Øاصل .
برای اینکه بی درخت سکونت می کنید
و برای اینکه درخت
او را پناه نمی دهد چیزی در این سرزمین ٠بی Øاصل
مگر چشم های ٠من و گورستان
و شما به گورستان در آمدید .
ـــــــــــــــــــ
مراجعه
« قهوه خانه ای بر لب دریا »
اما تو جز با صØرا
نمی روی .
..........
..........
..........
چرا این گونه اشیاء
سبقت می گیرند .
ـــــــــــــــــــ
دخترم مریم
هزاران آیینه ذخیره می کند
بی که او را به ستوه آورد
آنچه در آنهاست .
اما من امروز مریم را
در میدان ها متÙاوت Ù…ÛŒ بینم
بر آینه اش چهره ی پیامبری مرده را
خنج می زند .
ـــــــــــــــــــ
منظره ( 2 )
تورها خشک می شود
و ماهی گیر
میان هزاران مشغله ی کوچک اش .
قایق بر ماسه زار خشک قرار گرÙته
Ù…Ùرغکان ٠دریا نخی سÙید بر آب اند
Ùˆ زاغان نخی سیاه بر ساØÙ„ .
بر قایق ، زاغ نقر می زند
Ùˆ Ù…Ùرغک دریا Ùرو Ù…ÛŒ نشیند
و تن هایی شراب گون
برهنه می چمند میان ٠ماسه زار و دریا .
ـــــــــــــــــــ
تابستان
تابستانی Ø¢Ùریقایی بر کرانه
تابستانی وهرانی
اگر تنها ØاÙظه ÛŒ سبزینگی ابر آگین گردد
کوه های خلیج ٠عدن را
چون لنگری بزرگ خواهی دید .
کودکان و زنان ٠شراب گون شنا می کنند
و تو با شنل ٠پشمی ات
آیا می خواهی در زمستانی که خود ساختی
گرم شوی ؟
ـــــــــــــــــــ
قات
پس ناگزیر از آزمودن ایم
و چه بسا اندک تجربه کردی
تا بیشتر بدانی
و چه بسا بیشتر تجربه کردی تا کم تر بدانی
و تو در یَمَن
یَمانی نیستی اگر گیاه ٠سبز را نچشیده باشی
باید که تعمیدت کرد .
اما گیاه ٠سبز در آن شب
راه تو بود به سمت ٠ودکا
راه ٠تو به سمت ٠شعر Ùˆ Øضرموت .
ـــــــــــــــــــ
قات : از گون های گیاهان مخدر . م
گنجشکان
در این صÙبØ
برای نخستین بار گنجشکی را دیدم
بر ساقه ی نازک گیاهکی زرد
گیاهکی Ú©Ù‡ مساÙرخانه ÛŒ دریایی
با آن آذین می شد .
ساقه می لرزد
گنجشکی دیگر می آید
ساقه کج می شود
سومین گنجشک می آید
ساقه به سجود Ù…ÛŒ اÙتد .
ناگهان و با یک جهش
سه گنجشک پر می کشند
دورتر از مساÙرخانه ÛŒ دریایی
و زیر پیراهن ام
هزاران گنجشک می لرزند .
ـــــــــــــــــــ
زنان اتیوپی
زنان اتیوپی می رقصند
و در تالار مدرسه ی عالی مارکسیسم علمی
( خور شکسته )
مارکس ترانه می خواند
همراه با آهنگ ٠طبلی Ø¢Ùریقایی .
ـــــــــــــــــــ
تریم
دمون اینجا
از گورستان ٠خانه نزدیک تر است
دمون دور است
دورتر ، به گونه ای که انگار
امرؤالقیس به آن هرگز نرسیده است .
.........
.........
زمین همگی مسجد است
آیا نعلین ات را در نیاوردی ؟
ـــــــــــــــــــ
یَمَن
ای سرزمین ٠صد٠ها
ای سرزمین ٠زمین گرÙته شده از دندان های دریا
ای سرزمین ٠انقلابیون شهرها
ای سرزمین ٠شهرهای از یاد رÙته
ای سرزیمن ی بزهای چون غزالان
ای سرزمین Ù Ù…Ùرغان ٠دریا
ای سرزمین ٠سنگ استوار چون Ú¯ÙÙ„
ای سرزمین Ù Ú¯ÙÙ„ استوار چون سنگ
ای سرزمین ٠صیادان .
.........
.........
.........
آیا Ø¢Ùرینش آغاز Ù…ÛŒ شود ØŸ
Ú†Ù‡ کسی Ø¢Ùرینش را آغاز Ù…ÛŒ کند ØŸ
ـــــــــــــــــــ
ریلکه
پریشانØال
جست و جو می کند مریم را
در باغ
یا در بچّه هایی در خانه ای دیگر
یا در مساÙت های بی ستاره
و ریلکه
زرد روی
چشم به راه
و از سرما به خود لرزان
کنار ایوان
آن گام نخست را انتظار می کشد
آیا مریم از راه رسید ؟
دریا بر لب ٠ایوان بود
و گل خیس می شد
و چشم هاش بر پنجره ی خانه ای دیگر بود .
ـــــــــــــــــــ
منظره هایی گوناگون
ابرهایی سÙید
در باد می دوند
و شاخه های نهال برآمده
بازوهایشان را بالا می برند
میان دیوار و سیم ها
Ùˆ به ابرهای سÙید Ù…ÛŒ گویند
ما را ببرید .
*
من این برون آمده از درختان را می شناسم
می شناسمش
هر بهار با من سخن می گوید
و دم ٠دروازه از من استقبال می کند
و ما به کشور درختان راه می برد
این برون آمده را می شناسم
اما امسال مرا
کنار دروازه متوق٠کند
و به کشور درختان راهم نداد
اما نپرسیدم : برای چه ؟
*
Ù‡Ùت دودکش
بر Ø³Ø·Ø Ø®Ø§Ù†Ù‡ هایی غبار آلود
Ù†Ùس Ù…ÛŒ کشند
Ù‡Ùت دودکش
بر Ø³Ø·Ø Ø®Ø§Ù†Ù‡ هایی غبار آلود
خاموش می شوند
Ù‡Ùت دودکش
پرنده کدام یک را برخواهد گزید ؟
ـــــــــــــــــــ
زن
چگونه به سمت ٠او گام بسپارم اکنون ؟
در چه سرزمینی او ببینم
از کدام خیابان ها
و شهرها بپرسم ؟
و اگر راه به خانه اش بردم
( این را جدال طلبانه بگویم )
آیا دکمه ÛŒ در را Ùشار بدهم ØŸ
چگونه جواب بدهم
چگونه در چهره اش نگاه کنم
چگونه آن شراب ٠لرزان میان انگشت ها را
لمس کنم
چگونه سلام کنم
Ùˆ عذاب سالیان را درود بÙرستم ØŸ
***
یک بار ، بیست سال پیش
در قطار خنک
شبی کامل ، او را بوسیدم .
ـــــــــــــــــــ
میخانه ÛŒ Ùرودگاه آتن
ناگهان میخانه تهی شد
آخرین هواپیماها
در نیمه های شب پرواز کردند
و رهگذران ٠اندک
با لباس ها و صندلی هاشان
زیر ٠نوری Ú©Ù… سوی Ø®Ùتند
دیگر هیچ کس میخانه را به ستوه می آرد
و اکنون همگی می آیند :
Øساب دار میخانه
قهوه چی زیبا
سپور سالن
نگهبانی که همیشه تاخیر می کند
عطر Ùروشان
مسئول شراب Ùروشی
دÙتر دار
شب بیداران بسیار
Ùˆ نیز هومر Ùˆ گربه ÛŒ مدیر Ùرودگاه
.........
.........
ازین گونه در دریا
میخانه ای به وجود می آید
و در کرانه ی دریا
یونانیان ٠شب
میخانه ÛŒ خود را ØŒ چون Ùرودگاه
بنا می کنند .
ـــــــــــــــــــ
Ù…Ùرغان ٠دریایی
سنگ ریزه ها در آب
نمایان اند .
تو لخت بودی
تن سپرده با دریا .
.........
.........
.........
در دورنا پرنده ای می گذرد
و در دست های ٠من
پستان ٠تو می لرزد
به انتظار آنکه پرواز کند .
ـــــــــــــــــــ
1 : در نوشتن پاگرا٠اول Ùˆ دوم از مقدمه ÛŒ آقای موسی اسوار بر شعرهای سعدی یوس٠که در کتاب ارجمند « از سرود باران تا مزامیر Ú¯Ù„ سرخ » آمده ØŒ استÙاده کردم . Ù…