شعرهایی از Øَمّادی الهاشمی شاعر Ùˆ نقاش عراقی / ترجمه : Øمزه کوتی
یوهان سباستیان باخ
چهار بار نام اش را
میان ٠دیوارهای ٠اتاق
تکرار می کند
گزیده شعرهایی از Øَمّادی الهاشمی شاعر Ùˆ نقاش عراقی ـــ مقیم بلژیک
ترجمه : Øمزه کوتی
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه : Øمادی الهاشمی بیشتر در Øوزه نقاشی Ùعالیت Ù…ÛŒ کند . اما از نوشتن Ùˆ سرایش شعر نیز غاÙÙ„ نمانده است . او چند مجموعه شعر تاکنون نوشته است . Ù…Ùرغ بهشت ØŒ هر ØµØ¨Ø Ú¯Ø§Ù‡ ØŒ رقم زن Ú¯ÙÙ„ ØŒ شیء Ù…Ùقود از آثار او در زمینه ÛŒ شعر است . Øمادی اکنون در بلژیک زندگی Ù…ÛŒ کند .
Ù…Ùرغ ٠بهشت
ØµØ¨Ø Ù Ø²ÙˆØ¯
Ù…Ùرغ ٠بهشت
بر چوب ٠پنجره ی باز نشست
از تپش ٠بال هاش
من هوای جهان را تنÙّس کردم .
... در تکّه ی چوب
بقیه ی روز موعود را .
ـــــــــ
پژواک
یوهان سباستیان باخ
چهار بار نام اش را
میان ٠دیوارهای ٠اتاق
تکرار می کند
که در آن نیست مگر
یک صندلی
و پاره ای نور .
ـــــــــ
ماسه ها
باد می وزد
Ùˆ Ú©ÙØ´ های مرا ماسه ها
پر می کنند .
سرم تهی ست
مگر از چشم انداز دریایی
که از آن می گذرند
مرغکان دریا
مثل ٠قنّینه هایی سÙید Ùˆ خالی .
ـــــــــ
از دریچه
Ù…Ùرغان ٠مهاجر Ù…ÛŒ گذرند
از Ùراز ٠سق٠ها Ùˆ دودکش های رازآلود
از برابر ٠خانه
و از ابعاد ٠این زمین
که هوای ٠خاطر ٠تو را
بر بسته است .
ـــــــــ
سیالیّت
... و نزدیک ٠اضطراب ٠هوا
من دگرسانی ٠شکل های تو را
تعقیب کردم
و هنگامی که خسته شدم
مرا جز این سیّالیّت ٠هراس ناک
در هستی Ù Ùضا نبود .
ـــــــــ
روشنایی
به کار Ú¯ÙÙ„ بگیر مرا
آنچنان ٠که دوست داری
که من دچار ٠اکتشا٠٠خویش ام
همانند ٠کاسنی ÙˆØØ´ÛŒ
که نور می پاشد
به نزدیک ٠سبزینگی ٠دریا
و سبکی ٠هوا .
ـــــــــ
زن ٠تن سپرده
Ú©Ùتران بر کلیساها
باران در خیابان
Ùˆ زن ٠نیم Ø®Ùته
که چهره اش نزدیک ٠زمین است
Ù…Ùهر همواره ÛŒ جسم ها .
***
آنچه می بینی هیچ نیست
زنی بر زمین دراز کشیده
شدت Ù Ù…Ùهر .
پالتوها را در بیاورید
تا بیشتر گرم شود .
ـــــــــ
ققنوس
من مثل Ù…Ùرغی آتشین
می سوزم .
نام های نخستین ٠تو
نزدیک ٠غرق شدن من هستند .
ـــــــــ
Ú©Ù…
در پایان ٠این شب ٠خوش
در خیابان های شهر
Ùکر Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ Ù…Ùهربانی Ú©Ù…ÛŒ Ú©Ù‡
در ک٠دست هایت هست
مثل ٠آبی نگران
در دور دست Ùرو Ù…ÛŒ اÙتد .
پاهای تو
در ماسه ها پنهان می شود .
ـــــــــ
پرسش
ای برادر Ø¢Ùریقایی من
بعد از این همه سال هایی که
جنگیدی
Ú†Ù‡ یاÙتی
Ú©Ù‡ Ùریاد زدی ØŸ
ـــــــــ
مردی در قهوه خانه
من مثل ٠چشمه ای تاریک
مثل ٠یک Ø¢Ùریقایی
که دوست دار شب است
نزدیک دیوار ایستاده ام
و سیگار می کشم .
ـــــــــ
سیزیÙ
مثل یک جنگاور متواری شدم
که باد او را
از روزگارانی دور دنبال می کرد
با برق شمشیرهایی
که می درخشید
بر دامنه ی کوه ها .
ـــــــــ
منظره
انسان زیر درخت
نشسته است
Ùˆ بی Øرکت دنبال Ù…ÛŒ کند
کاÙÛŒ است
گنجشکی پرواز کند
تا این صØنه ها را تغییر دهد .
ـــــــــ
دریا
رخ می گردانم
دریا را می بینم
Ùˆ لب Ùرو Ù…ÛŒ بندم .
بر تپه ها
چکاوک های شام گاه
زاری می کنند .
ـــــــــ
بالش ها
نزد تو می آیم
با قلبی تازه زاد
که اعضای خود را
مرطوب می کنند
عل٠های صبØ
بعد از شبی تابستانی
و آرام
بر بالش ها .
ـــــــــ
چهار بار نام اش را
میان ٠دیوارهای ٠اتاق
تکرار می کند
گزیده شعرهایی از Øَمّادی الهاشمی شاعر Ùˆ نقاش عراقی ـــ مقیم بلژیک
ترجمه : Øمزه کوتی
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه : Øمادی الهاشمی بیشتر در Øوزه نقاشی Ùعالیت Ù…ÛŒ کند . اما از نوشتن Ùˆ سرایش شعر نیز غاÙÙ„ نمانده است . او چند مجموعه شعر تاکنون نوشته است . Ù…Ùرغ بهشت ØŒ هر ØµØ¨Ø Ú¯Ø§Ù‡ ØŒ رقم زن Ú¯ÙÙ„ ØŒ شیء Ù…Ùقود از آثار او در زمینه ÛŒ شعر است . Øمادی اکنون در بلژیک زندگی Ù…ÛŒ کند .
Ù…Ùرغ ٠بهشت
ØµØ¨Ø Ù Ø²ÙˆØ¯
Ù…Ùرغ ٠بهشت
بر چوب ٠پنجره ی باز نشست
از تپش ٠بال هاش
من هوای جهان را تنÙّس کردم .
... در تکّه ی چوب
بقیه ی روز موعود را .
ـــــــــ
پژواک
یوهان سباستیان باخ
چهار بار نام اش را
میان ٠دیوارهای ٠اتاق
تکرار می کند
که در آن نیست مگر
یک صندلی
و پاره ای نور .
ـــــــــ
ماسه ها
باد می وزد
Ùˆ Ú©ÙØ´ های مرا ماسه ها
پر می کنند .
سرم تهی ست
مگر از چشم انداز دریایی
که از آن می گذرند
مرغکان دریا
مثل ٠قنّینه هایی سÙید Ùˆ خالی .
ـــــــــ
از دریچه
Ù…Ùرغان ٠مهاجر Ù…ÛŒ گذرند
از Ùراز ٠سق٠ها Ùˆ دودکش های رازآلود
از برابر ٠خانه
و از ابعاد ٠این زمین
که هوای ٠خاطر ٠تو را
بر بسته است .
ـــــــــ
سیالیّت
... و نزدیک ٠اضطراب ٠هوا
من دگرسانی ٠شکل های تو را
تعقیب کردم
و هنگامی که خسته شدم
مرا جز این سیّالیّت ٠هراس ناک
در هستی Ù Ùضا نبود .
ـــــــــ
روشنایی
به کار Ú¯ÙÙ„ بگیر مرا
آنچنان ٠که دوست داری
که من دچار ٠اکتشا٠٠خویش ام
همانند ٠کاسنی ÙˆØØ´ÛŒ
که نور می پاشد
به نزدیک ٠سبزینگی ٠دریا
و سبکی ٠هوا .
ـــــــــ
زن ٠تن سپرده
Ú©Ùتران بر کلیساها
باران در خیابان
Ùˆ زن ٠نیم Ø®Ùته
که چهره اش نزدیک ٠زمین است
Ù…Ùهر همواره ÛŒ جسم ها .
***
آنچه می بینی هیچ نیست
زنی بر زمین دراز کشیده
شدت Ù Ù…Ùهر .
پالتوها را در بیاورید
تا بیشتر گرم شود .
ـــــــــ
ققنوس
من مثل Ù…Ùرغی آتشین
می سوزم .
نام های نخستین ٠تو
نزدیک ٠غرق شدن من هستند .
ـــــــــ
Ú©Ù…
در پایان ٠این شب ٠خوش
در خیابان های شهر
Ùکر Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ Ù…Ùهربانی Ú©Ù…ÛŒ Ú©Ù‡
در ک٠دست هایت هست
مثل ٠آبی نگران
در دور دست Ùرو Ù…ÛŒ اÙتد .
پاهای تو
در ماسه ها پنهان می شود .
ـــــــــ
پرسش
ای برادر Ø¢Ùریقایی من
بعد از این همه سال هایی که
جنگیدی
Ú†Ù‡ یاÙتی
Ú©Ù‡ Ùریاد زدی ØŸ
ـــــــــ
مردی در قهوه خانه
من مثل ٠چشمه ای تاریک
مثل ٠یک Ø¢Ùریقایی
که دوست دار شب است
نزدیک دیوار ایستاده ام
و سیگار می کشم .
ـــــــــ
سیزیÙ
مثل یک جنگاور متواری شدم
که باد او را
از روزگارانی دور دنبال می کرد
با برق شمشیرهایی
که می درخشید
بر دامنه ی کوه ها .
ـــــــــ
منظره
انسان زیر درخت
نشسته است
Ùˆ بی Øرکت دنبال Ù…ÛŒ کند
کاÙÛŒ است
گنجشکی پرواز کند
تا این صØنه ها را تغییر دهد .
ـــــــــ
دریا
رخ می گردانم
دریا را می بینم
Ùˆ لب Ùرو Ù…ÛŒ بندم .
بر تپه ها
چکاوک های شام گاه
زاری می کنند .
ـــــــــ
بالش ها
نزد تو می آیم
با قلبی تازه زاد
که اعضای خود را
مرطوب می کنند
عل٠های صبØ
بعد از شبی تابستانی
و آرام
بر بالش ها .
ـــــــــ