یار ِ من بر مفرش ِ راه ِ پُر رهگذر
تکیه زده است
بر پاره ابر ظهر
و گریزان است .


برای شکل خویش از پرندگان دلیل می آورم
شعر : نجلاء عثمان التوم / شاعر سودانی
ترجمه : حمزه کوتی
ـــــــــــــــــــ
مقدمه : این شعر از مجموعه ی « کبوتری کور در ناف کاهن » سروده ی خانم نجلاء عثمان التوم انتخاب شده است . در آینده نمونه ای از متن های این شاعر را ارائه خواهیم کرد . م

( 1 )

رخ بگرداندم بر آن کس که من بودم
و به جای آنکه خود را بنگرم
پروانه ها زاده شد و کهرُبایی سیاه سرچشمه گرفت .
بر خویش سلام گفتم
با خش ـــ خش هراسناک به خاطر پروانه ای خاموش
و از ترس ِ خویشتن
بُرهه ی وقت روشنی گرفت
و تصاویری دور روان گشت
و نورها بازتابانده شد .

( 2 )

یار ِ من بر مفرش ِ راه ِ پُر رهگذر
تکیه زده است
بر پاره ابر ظهر
و گریزان است .

( 3 )

مرا هیچ تنی در توان ام نیست .
بر شکل خویش
از پرندگان دلیل می طلبم
و باقی را تخمین می زنم .

( 4 )

بر تو سلام گفتم
با خش ـــ خش ِ ترسناک به خاطر پروانه ای
که تو را می شناسد .
زمان ....
مرا دردناک می کرد
رازهای من پارس می کردند
آن رودخانه های شبانه ی بی زبان .

زخم را باز می گشودم
تا از من رهایی یابد
اما او در پریشان حالی ، آفتاب می گرفت
و به سمت ِ من ، به سمت ِ من ، به سمت ِ من
کاتبان ِ آب ِ زنده
مهندسان ِ الواح
مرا نوشتند
و بازگشت .

( 5 )

اکنون از آن ِ من است
تو را برای خاطر غفلت ِ معنا گرفتم
برای خاطر سینه بند ِ محو شدن .
اکنون تو از آن ِ منی :
آزادی فراموشی
تا که بال هایم مرا پرسیدند :
بال ها چیست ؟
و دست هایت از من پرسیدند
که هستی ؟
گفتم : من خانه ی خویشتن ام
گفتم : درهای خانه ام
و تو از آن ِ منی .
من ِ دور .... رفتن به سمت ِ زن ِ دور کفایت ام نمی کند .
چهره ی خود را با سرگردانی فرو می پوشم
تا چهره ی تو را در فراموشی
از خود گم کنم
همانند موجی که موجی را فرا می گیرد
همانند کوهی که نفس می کشد .
و تکالیف خود را برشمردم :
فردا تو را هیزم وار می شکنم : بر زخم های گران سنگ ات گریه می کنم
دیروز تو را سوزاندم : بر تو تلنبار شدم
اکنون ... تا رؤیاها
گم ات می کنم
ـــ اای خُرسند ـــ
به تاریکی
اتاق ِ مبهم ِ خواب .
ـــــــــــــــــــــــــــــ