دیگر تنها نیستم . من ناقوس های تمام ِ کلیساها را حمل می کنم ، که همگی در سرم می نوازند

شعرهایی از اسماء عزایزه شاعر و مترجم فلسطینی
ترجمه : حمزه کوتی
.............................
.............................
مقدمه ی مترجم :
نسل جدید شاعران فلسطین ، نسبت به نسل گذشته ، آرام تر و درون گراتر است . نسل گذشته سلاح بر دوش می نهاد و نسل کنونی پرسش هایش را . رازهای زندگی و غم وشادی های شخصی اش را .
با گذشت شصت سال از اشغال فلسطین ، مبارزه برای آزادی فلسطین و بیرون راندن اشغال گران ، جای خود را به مبارزه با درون داده است .
اگر شاعرانی مثل محمود درویش ، سمیح القاسم ، فدوی طوقان ، توفیق زیاد ، احمد دحبور ، معین بسیسو ، و دیگر شاعران نسل اول فلسطینی بر پایه ی مبارزه ی فلسطین صاحب نام ونشان شده اند . اکنون شاعران جدید فلسطین بر اساس و پایه ی همت خود می کوشند که گفتمانی خاص داشته باشند . این نسل به پرسش هایی هستی شناسیک روی آورده . طبیعت و اشیاء بعدی غزل گون و مغموم تر دارند .
اسماء عزایزه که قبلا ً در سایت وزین ماه مگ کارهایی از او منتشر شد ـــ یکی از این شاعرانی است که گفتمانی مغایر با گفتمان نسل گذشته ی خود دارد .
ـــــــــــــــــــــــــــــ

***

حواس ّ من باد کردند
بر دریچه ای که باز نمی شود
بر چیزی جز سیاهی .

مردمک های ِ چشم هایم چون گربه
گشوده شدند
آن گاهانی که مردمی می بینم
که از گورهای خویش
بیرون می آیند
تا از قاتلی انتقام بگیرند
که نمی دانند که پهلوی آنان
دفن شده است .

بوی چهل سالی را بوییدم
که بر زمان حال اوج گرفت
بر سر انگشتان خود راه می رود
و ودکایی را بوییدم
که پر از گلوله بود .

اما من در این شب
چیزی جز جیغ ستارگان
نشنیدم .
ـــــــــ

***

می توانستیم که در اقیانوس
فرو افتیم
تا از عمق آب ها نهراسیم .

می توانستیم که بر ابرها
راه برویم
تا از بلنداها نهراسیم .

اما می توانستیم که
پیش از این فریاد بزنیم :
ای درد
چگونه از تو نهراسیم
حال که زن ـــ خدایان ما
هنوز باکره اند ؟
ـــــــــ

جدایی مسخره

مرد ، او را گنجشکی می بیند
زن ، او را سیب ِ انتظار
این گونه نمایان می شوند
در پایانه ی مرکزی اتوبوس ها .

گنجشک پر می کشد
و از دور
نقر می زند سیب را
تا که از دیده پنهان شود .

در آن گاهان که
سیب دیگری
در پایانه ی مجاور
در حال غنچه زدن بود .
ـــــــــ

آرزو

در این شام گاهان نشسته ام تا شاید آهوی ِ زخم گینی از من در آب بلغزد . حتما ً در آب خواهد لغزید اگر بر لب ِ [ رود ] ظاهر شوی و با نیزه ی خود آهوی دیگری صید کنی .
آغاز به سوق دادن ِ آن به سمت ِ اندام ِ زیرین ام کردم ، تا دوباره بزایمَش . به سمت ِ اندام ِ بالایی ام ، تا بر آن بزاق دهان اندازم . اما آب ، مثل ِ آسمان خاکستری ماند .
دیگر تنها نیستم . من ناقوس های تمام ِ کلیساها را حمل می کنم ، که همگی در سرم می نوازند ، و با هیهای خویش ، ناله ی آهو را نهان می کنند .
ـــــــــ

تفاوت

ملّتی می شناسم
که بزرگ می شود
تا کودکی را ببیند
که چگونه از سر ِ گیاهان
ملخ می چیند
و چگونه بر همه چیز
نام خود را می نویسد
و چگونه از منجنیق آزادی
ساخته می شود .

و ما ملّتی هستیم
که بزرگ نمی شود
زیرا که کودکی
پیش از آنکه ملخ اوج گیرد
سر ِ گیاه را به قتل نرساند .
ـــــــــ

آنانی که از خواب ، کناره گیری کرده اند

در اینجا فجر را ، بیداری ِ کسانی است که از شدید ِ روزهای ِ سنگین از راه رسیده اند . روزهایی تعبیه شده در کران ِ نگاه های مظنون ِ غریبان و شناگر بر بام های یقین . آنان بیداری ِ شب های سبک و هم گون دارند . بیداری ِ که خوبالودگی را پای ـــ مال می کند ، که با فعالیت ِ دروگران در فصل های ِ خستگی ، شب بیداری تل انبارش می کند .
برای آنان و برای رفقای ِ دیوارهای حُجره های کوچک ، سپیده دمی هست بهر ِ مالیدن ِ پلک ها با نعنای ِ استخوان حاد ّ انگشت هایشان . سپیده دمی برای آشتی ِ تن ِ از پای درآمده ، با جانی که این مرگ موقتی را قبول ندارد .
آنان گشادگی ِ چشم ِ همه ی مردم را سرقت می کنند ، تا خواب و هم پیمانانش را مانع شوند . از خواب ، دست برداشتن ِ شیرها از شکار را برده اند ؛ و از لجاجت ِ خواب ، ادعای شیرها بر شکار کردن ؛ و برای خواب ، حضور ِ گام ها بر پیاده های گریز ِ سنگین از رنج ِ حیلت گر ، رسیده است .
ــــــــــ