null


رغبتی به تفسیر شعر ندارم . آن را روشمند و مرزبندی نمی کنم
هراس ها و اندوه هایی هست که جوشش می کنند
و به شعر و اشک تبدیل می شوند . حکایت این است



رساله ای درباره ی شعر
عقیل علی شاعر عراقی
ترجمه : حمزه کوتی
ـــــــــــــــــــــــــــــ

دیباچه ی مترجم :
عقیل علی شاعر عراقی ، در سال 1949 در شعر الناصریة ، در جنوب عراق متولد شد . در سراسر عمر به نانوایی پرداخت . زندگی او درویشانه بود . یار او هادی السید نقاش کارتون خواب عراقی نمونه این درویشان بود ، که امام علی را مقتدای خود می دانستند و او را خداگونه می دیدند . به گونه ای که قسم خوردن به حضرت علی برای آنان از قسم خوردن به خدا مهم تر بود . این درویشان هیچ ابایی نداشتند که به خاطر یک دوست فقیری دست به دزدی بزنند . کما اینکه هادی السید ، به خاطر یکی از دوستان هنرمندش که در وضعیت اسفناکی قرار گرفته و تازه از زندان آزاد شده بود ، مبادرت به دزدیدن بخاری کرد . تا دوستش بتواند در سرمای سوزان به کار هنری اش بپردازد .
از جمله مجموعه شعرهای عقیل علی « باغ های آدم » است . مجموعه ی دیگر او « آخرین پرنده متواری می شود » نام دارد ، که خالد المعالی شاعر ، مترجم و مدیر انتشارات « الجمل » در آلمان آن را در 1994 و با انتخاب خود به چاپ رساند .
عقیل علی در روز 15/5/2005 در کنار پیاده رویی در بغداد درگذشت .
رساله ای که او درباره ی شعر نوشت باز می گردد به دوران جوانی اش . این گفتار کوتاه در سال 1974 در مجله ی « الکلمه » منتشر شد . اگر چه سال هایی طولانی از انتشار آن گذشته ، ولی هنوز گیرایی و شیرینی خود را حفظ کرده است .
ـــــــــــــــــــ


رغبتی به تفسیر شعر ندارم . آن را روشمند و مرزبندی نمی کنم . هراس ها و اندوه هایی هست که جوشش می کنند و به شعر و اشک تبدیل می شوند . حکایت این است .
زمان شعر و حجم آن با خود جوشی و بی هیچ وعده ی پیشینی زاده می شود .
آنچه را که این روزها نوشته می شود نمی پسندم . کوشش و تلاش هایی هست که می خواهند شعر را عقیم و سترون کنند . شعر برای ما جسمی گند با لباس هایی پاکیزه است ؛ و قصیدة النثر ، به ویژه ، به مرارت و تلخی محاصره شده و برتری آن تنها رهین شاعران آن است . فکر نمی کنم که محمد الماغوط ( 1 ) حق آن را ادا کرده باشد .
در مدت زمان کوتاهی به نمونه ای از نوشته هایی متباین دست یافتم که چه بسا پایه ی ادبی من بودند . از آن پس ، با صبر و گاه با بیهودگی شروع به جستن راه های خود کردم . نخست تحت تاثیر ندای مردی شدم که می گفت : « خودکشی تاجگذاری همه ی لذت ها و سرخوشی هاست » . اما با محاکات با او نپرداختم . ولی او مرا به هیجان می آورد و من در انتظار او می نشستم .
در ذیقار بیست سال به صلیب آویخته شدم ؛ و یزید بر آستانه ی درد و رنج ایستاده بود . از این جاست که میل عمیقی به گریختن بیدار می شود . از چه چیز ؟ و به کجا ؟ چه بسا در شعر ، جهان ها و رنگ های شفاف و درخشانی باشد . برای همین است که می نویسم .
آیا چیز مهمی گفتم ؟ نمی دانم ، و به آن هم رغبتی ندارم .
در پایان بگویم که من از روز اول ، از دشنام روزها و آکنده به ترس گذشتم و مهمانان خانواده و فانوس های جوانی ، مرا نوشیدند . گردن من بودم . در زندان پیامبر با مِهر فنا می شوم . سر خود را از آب های قبیله بیرون می کشانم ؛ برافروخته چون خشم و گند چون ناجوانمردی .
ـــــــــــــــــــ

1 : محمد الماغوط : از بزرگ ترین شاعران نثر نویس امروز عرب است . او در سال 1934 و بنا به گفته ای در سال 1930 در دمشق متولد شد . او اساسا ً شاعری است اندوه گین و بدبین نسبت به زندگی و سیاست . این بدبینی نیز بر زبان شعر او تاثیر فراوانی گذاشته است . ادبیات شفاهی و ادبیات کوچه بازاری در شعر او دخالت چشم گیری دارد . او معمولا ً بی نظم می نویسد . در انتخاب کلمات آزاد است . در شعر او حضرت مسیح در کنار پله بازی کن اسطوره ای جهان قرار می گیرد . قوطی های حلبی ، زندگی زاغه نشینی ، عشق فقیرانه ، بی پولی ، سیگارهای ارزان قیمت . این است شعر محمد الماغوط .
محمد الماغوط هیچ وقت نظریات روشنفکری مجله ی شعر را ، که تاثیر فراوانی بر تفکر شعر معاصر عرب گذاشت ، قبول نداشت و هیچ گاه نتوانست شعر عروضی و تفعیله را برتابد . او می گفت من شاعر بی سوادی هستم . حوصله ی نظریه ی پردازی ندارم . شعر را همان گونه که می بینم و حس می کنم ، می نویسم . محمد الماغوط در بهار سال 2006 در بیروت درگذشت . م