Ú¯ÙÙ„ ٠نخستین از Ùادیا الخشن شاعر لبنانی / ترجمه : Øمزه کوتی
تن دروازه ÛŒ Øوادث نامنتظر است
Ú¯ÙÙ„ ٠نخستین
شعر : Ùادیا الخشن شاعر لبنانی ــــ مقیم دانمارک
ترجمه : Øمزه کوتی
ـــــــــ
یادداشت مترجم :
Ùادیا الخشن شاعری لبنانی است . مقیم دانمارک . شعر او دیوارهای غربت را در هم Ù…ÛŒ شکند Ùˆ با جهان یگانه Ù…ÛŒ شود . اگر Ú†Ù‡ او سال ها دور از وطن خویش به سر Ù…ÛŒ برد ØŒ اما این دوری نتوانست او را از وطن Ùˆ از عمق هستی دور کند . در مورد ( قصیدة النثر ) یعنی شعر سپید عربی نظری خوشبینانه دارد Ùˆ آن اینکه آینده ÛŒ شعر عربی را همین قصیدة النثر Ù…ÛŒ سازد .
شعر Ùادیا الخشن امیدوار کننده است . این بانوی عزیز به نظر من جان تازه ای Ù…ÛŒ دمد در تن ٠خسته ÛŒ زن ٠عرب Ùˆ علی الخصوص تن ٠شعر ٠زن . Ú©Ù‡ Øقا Ù‹ شعر Ú©Ù‡ در عربی با واژه ÛŒ مؤنث ( قصیدة ) شناخته Ù…ÛŒ شود ØŒ ریشه ای زنانه دارد .
بسیار اندوهگین ام در این زمانه ای Ú©Ù‡ در جهان Ù…ÛŒ بینم به شاعرانی اهمیت Ù…ÛŒ دهند ØŒ Ú©Ù‡ بویی از شاعری نبرده اند Ùˆ درک شاعرانه ای از جنس ( Ú©Ù‡ خود زندگی است ) ØŒ از Øوادث ØŒ از نقد تاریخ ØŒ از تØلیل اشیاء Ùˆ عناصر ØŒ از قدرت نهÙته Ùˆ ( متاسÙانه ) سرکوÙته ÛŒ زبان ندارند ØŒ Ùˆ شاعری را قبول دارند Ú©Ù‡ با زبانی ایستا Ùˆ کهنه گرا اظهار وجود Ù…ÛŒ کند .
ـــــــــــــــــــ
( 1 )
اینجا آینه ای هست
که مرا نمی بیند .
گویی من بر شیشه ها
سخت گرÙته ام .
خاک ام هواست
و تصویر ٠من از آب
به سان ٠تکّه ای آذرخش
خارج می شود .
نوشتن درباره ی تو
اینجا
Ùیض است Ùˆ قایق Ùˆ
گمراهی ست .
( 2 )
از پستان تا پستان
مهاجرت Ù…ÛŒ کند Ù…Ùرغ ٠عشق
با اندیشه ای سرمست
Ùˆ سایه اÙÚ©Ù†
بر تالاب های تن ـــ زن .
تن دروازه ÛŒ Øوادث نامنتظر است
که میان ٠عشق و عشق ٠دیگر
نهاده می شود
هم چو تابی که می گیرد اوج
چون عصب ٠آتش .
( 3 )
Ù…ÛŒ بینم Ú©Ù‡ با Ú¯ÙÙ„ ٠نخستین ٠خویش
بالا می روی از درخشش آینه ها
و سایه هایی
از میان ابروها می اندازی .
آیا نخ های شادی
و خمیر ٠گدازه ات را
به من نمی دهی
تا مرزها را بشکاÙÙ… .
( 4 )
ای جنگ های سرد ٠من
ای مرگ ٠مهر آگین ٠من
من دچار ٠توام
و قلم ٠من
روشنایی های شهر است .
( 5 )
با یک بوسه
راه را طی کردم .
( 6 )
چند تکّه نان با آتش ٠تو
پخته شد
و چقدر در تن تو
گندم له له زد
و چقدر موج های بلوتوث
تو را به کار گرÙتند .
تو در سرزمین های بیگانه ی خویش
سرگردان بودی
یادت هست ؟
وقتی گلابی را بر تب ٠ماسه
پرتاب کردی
و دریا آه کشید
Ùˆ مروارید Ù Ù…Øروم Ùریاد زد :
ای .... خدا .
( 7 )
بر دامن های Ù
من ٠انبوه به عناوین ٠پروازگر
شادخویی ٠سØر آگین
بر می جهد .
عÙا٠گون باز Ù…ÛŒ گردم
هماره به برگ ٠تارورت
چون ستاره ای که بر گرد ٠آن
نظریه ها می گردد .
با خلخال های مسی
بر سر Ùرو Ù…ÛŒ اÙتند
طی٠های ÙÙ„Ú© ٠نار
و انگشت ٠سبابه ی خویش
به سمت ٠باد می گیرم .
هرگاه آهنگ ٠تو می کنم
انیشتین مرا با غبار ٠نسبی اش
خیس می کند
Ùˆ هرگاه از تو Ùرار کردم
نیوتن مرا به درخت ٠تو
به سان ٠سیبی از آتش
باز می گرداند .
( 8 )
اینک این داستان هاست .
برای روزگار مقراضی نیست
تا بدون هیچ لغزشی
سمت ٠من راه برود .
این بذر ایستاده است
Ùˆ خنده اش در Ùصل ها
گردش گری می کند .
طبایع ها را به طبیعت باز گردان (1 )
هم سان ٠شهد ٠زنبور باش .
ای که از دهان ٠بهار
وارد ٠عشق شدی
و بر شیر ٠قصیده ی نورس
دراز کشیدی
شیطان را دو سه چهار بار رجم کن
و خوشخوی باش
با شیطان ٠شعر
که او
Ùرشته ÛŒ تو Ùˆ Ùرشته ÛŒ من است .
( 9 )
ای به آب ٠شیرین شکارگر !
چه وقت در مدار تپیدن
بهاری [ برای من ] تدارک می بینی
تا Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ کند ØŸ
Ùˆ Ú©ÛŒ به Ø®Ùرد Ù…ÛŒ رسی
تا از جان آه بکشی ؟
( 10 )
من اشکی مست را
زیر پا می گیرم
و برای دلی می خندم
که بر تاب نشست .
( 11 )
زبانم گرÙتار ٠شکر بود
Ù„Øظه ای Ú©Ù‡ پوست درخت را Ù…ÛŒ مکیدی .
صدای مهر ورزت
انگار از Ùنای Ù…ÙÙ‡ Ù…ÛŒ آمد بیرون
سمت Ù Ùضای گرم دیگر
و با همه ی دست هاش
بر تندرَوی ٠قانون Ù…ÛŒ Ú©ÙˆÙت .
( 12 )
اما
ای ز عشق بلیغ تر
و سکوت و شرابش
تØلیل رÙته
ای ماغمار ٠آب شده
ای نرگس ٠غرق ٠در دریاچه های متن ٠خویش
نخ شهوتی دور را سست کن
Ú©Ù‡ در اÙÙ‚ Ù…ÛŒ نالد .
( 13 )
اکنون برقص
اگر از سقوط کردن
می هراسی .
برقص اکنون
اگر نمی دانی که چگونه
نوØÙ‡ را به Ù†ÙˆØ Ø¨Ø¯Ù„ Ú©Ù†ÛŒ
Ùˆ از آب Ù Ú¯ÙÙ„ توÙانی بسازی .
( 14 )
اینگونه
میان لب ٠نوازنده Ùˆ Ù…Ùهر Ù†ÛŒ
در پوستر ورقی
Ùˆ در کوره های Ùقر بودی
Ùˆ روز Ùˆ Ú¯ÙÙ„ خشک را Ù…ÛŒ پختی
در آن زمان که جلبک ها
خمیازه می کشیدند
و بر اریکه های مرجان
خرابی نشسته بود .
تندیس ها
در چهره ی تو
نعره می زدند
و بر نرمه ی گوش ات
هواپیماها قهقهه می زدند .
آیا چهره به تخم مرغی آب پز تبدیل شده ؟
آیا رؤیا ، قهوه ای با شیری سیاه شده است ؟
و عشق ؟
آیا میوه ای هورمونیکی شده
که با چشم ات می چینی ؟
( 15 )
ای که با لب های خویش
روزگار زیبا را آغاز می کند
و با زبان ٠شیرینش
کره ی زمین را سوراخ می کند .
( 16 )
چشم من بر کول ٠گربه اÙتاد
Ù„Øظه ای Ú©Ù‡ شمع نگران بر
نخ ریس ٠موج
خود را تر کرد
و بر موج ٠کمرگاه خودکشی کرد
و تو در رؤیا نشسته بودی
در گرمای ٠تخت ٠موسیقی .
ای بی خیال !
بر پلّه های عشق
آب ٠تو تمرین می کند
و بر جوبارگان ٠ترانه ها
کره های ٠تو می غلتند .
چه می تواند بگوید چشم
برای صÙØÙ‡ ای Ú©Ù‡ تو را
با النگوی نقره ای اش هر صبØ
سیلی می زند
چه می تواند بگوید عشق
برای زن ٠شاهدی که
لمس شدن ٠پرنیان تپنده بر پیراهن را
درک می کند
و آنگاه نهان می شود .
( 17 )
هرگاه سراغ من آمدی
دود از چوب ٠دÙترها بلند Ù…ÛŒ شد
Ùˆ از Ùرط ٠عشق
دوان
Ùریاد Ù…ÛŒ کشند پرده ها :
آتش ... آتش .
( 18 )
تَرَک اما به مقدار کاÙÛŒ
گسترده می شود
و زندانی ٠پادشاه
در زیر تاج
Ù…Øبوس است .
( 19 )
گوشه های ٠نان بریده شده
معبرها بسته است
و عَرَق سرریز می زند
از چهره اش
سرریز می زند ... سرریز می زند
و از او در می گیرد آتش
و بالا و بالاتر می رود .
اینگونه خون براÙروخته Ù…ÛŒ شود
از دهان ٠انار ٠نورس .
و از بادیه های چشم
اندیشه ی نگرانی به وجود می آید .
پس در روز کسوÙ
آیا نور را بذرهایی هست ؟
خواب Ùرزندی عصیان گر است
و رسولان خمیرند
Ùˆ ترازوها Ù…Ùقود شده
و خط ّ قایم میان ٠دو ضلع
نیزه ای است در سری که
می درود .
( 20 )
چشم چه می تواند بگوید
برای صÙØÙ‡ ای Ú©Ù‡ تو را
با النگوی نقره ای اش هر صبØ
سیلی می زند ؟
چه می تواند بگوید عشق
برای زن ٠شاهدی که
لمس شدن ٠پرنیان تپنده بر پیراهن را
درک می کند
و آنگاه نهان می شود .
( 21 )
هرگاه سراغ من آمدی
دود از چوب ٠دÙترها بلند Ù…ÛŒ شد
Ùˆ از Ùرط ٠عشق
دوان
Ùریاد Ù…ÛŒ کشند پرده ها :
آتش ... آتش .
( 22 )
راه نمایان و آماده است
در Øالیکه جدول ضرب
پارو می زند
در زخم ٠خون چکانش .
من چه نیازی
به مکعّب های اÙلاطون دارم
Ú©Ù‡ سر ٠تو دودکش ÙلسÙÙ‡ است ØŸ
چه نیازی به شمشیر ٠سامورایی دارم
Ú©Ù‡ ضربه زدن بر آب Øرام است ØŸ
Ú†Ù‡ نیازی به اصØاب ٠که٠٠عرب دارم
که سپیده دم ٠تو بیداری ٠دریا
و شب ٠تو پارویی تنهاست ؟
ای که آینه هات
مرا به غمزه ÛŒ چشمی گرÙتار کردند
و دریایت پستانم را دزدید .
چه نیازی دارم به جنگ ستارگان
که ماه های سبز و سوسو زن ٠تو
در کلاسورهای من می گردند ؟
چه نیازی دارم به خمپاره های تیز تک
که اگر پوک و کور بودند
اگر کور و پوک بودند .
وقت Ùراغت ØŒ ØرÙÙ‡ نیست
سکوت جایزه نیست
Ùˆ کاÙلار ØŒ مرا در برابر سینه ات
Øمایت نمی کند
Ú©Ù‡ با Ù‡Ùت ساز Ùرار Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ اما .
( 23 )
غبارشان سیاه است
و با طعم ٠زبان آمیخته می شود
همانطور Ú©Ù‡ پیری ناباکوÙ
با خمیر مایه ی کودکی
درهم می آمیزد .
چه هولناک است
چه هولناک است
شیر وارد زندگی زناشویی می شود
Ùˆ منبرها نطÙÙ‡ ها را
به خانه های معاشرت Ùرا Ù…ÛŒ خوانند .
جهان گوشتی سÙید بر بستر است
اینجا خیزاب های خون
جریان دارد
و در رگ ها شهوات جاری است
Ùˆ دلیل ها Ùˆ خواجگان Øشیش
و روسپی خانه های شبق
و پرهای شمع
و شراب های هیاهو و دود .
جهان گوشتی سیاه است
سÙره هایی در Øضور بیماری .
جهان گوشتی خاکستری ست
میوه ای در پایتخت ٠ثروت .
ای خدا تو گردش می کنی
من در برابر نوجوانی بی خبران
بر قالب کاتو می ترسم .
زن کجا تکّه ی گوشتش را پنهان کند ؟
Ùˆ روی دÙترها
شکست ها گذر دارند
و اشک در روغن ٠تقویم ها
روان است .
سرزمین ها بر میز
Øکایت را به جا گذاشتند
و معدن ها بر آن ها قهقهه می زنند
و بر نقش آن ها سنگ ها
بر می جهند .
( 24 )
وقت Ùراغت ØŒ ØرÙÙ‡ نیست
سکوت جایزه نیست
Ùˆ کاÙلار ØŒ مرا در برابر سینه ات
Øمایت نمی کند
Ú©Ù‡ با Ù‡Ùت ساز Ùرار Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ
اما ...
( 25 )
[ زمان ] Ù Øال کور است
خیابان کور است
Ùˆ همگان Ùریاد Ù…ÛŒ کشند
چه کسی ... چه کسی چراغ را خاموش کرد ؟
( 26 )
منشورهای رولت هنوز هم سو سو می زنند
Ùˆ تخیّل ØŒ بخار ساونای Ùنلاندی است
و بر دید رس اش زنان ٠برهنه ی رنوار ( 2 )
Ùˆ زنان Ù Ùرانچسکا ( 3 )
و دختران ٠تولوز . ( 4 )
شاعر گوسÙند آتش سوزی است
شهوتی که شهوات را می سوزاند .
این گونه است که چرخ شکاری
به ÙˆØشت Ù…ÛŒ اÙتد
تا بر سر راه
تنها بمیرد .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت های مترجم :
1 : طبایع : خوی ها ، سرشت های طبیعت .
2 : رنوار : نقاش امپرسیونیست Ùرانسوی .
3 : Ùرانچسکا : نقاش ایتالیایی .
4 : تولوز : شهری در جنوب غرب Ùرانسه .
mahmag نوشت
م-ب