Ù…ØÙ…د علی شمس الدین شاعر لبنانی / ترجمه : ØÙ…زه کوتی
مرگی مرا زیباتر از این مرگ نیست .

شعرهایی از Ù…ØÙ…د علی شمس الدین شاعر لبنانی
ترجمه : ØÙ…زه کوتی
.............................
.............................
مقدمه ی مترجم :
Ù…ØÙ…د علی شمس الدین از چهره های بارز شعر Ùˆ ادبیات امروز لبنان Ùˆ عرب است . این شاعر در شعر خویش به قضایای گوناگون تاریخی Ùˆ Ùکری Ù…ÛŒ پردازد . از ÙØªÙˆØØ§Øª Ùˆ شکست های مسلمانان در قرون گذشته Ùˆ درد Ùˆ Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ های انسان معاصر ØŒ با مددی Ú©Ù‡ از شخصیت های هنری غرب Ùˆ عرب Ù…ÛŒ گیرد .
گاه سخن از وان Ú¯ÙˆÚ¯ Ùˆ Ú¯ÙˆÚ¯Ù† به میان Ù…ÛŒ آورد Ùˆ گاه از ابوالعلاء المعری Ùˆ ابن سینا . علاوه بر این ØŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اقلیمی Ùˆ پردازش تاریخ کربلا از جهتی Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« معاصر از جهت دیگر ØŒ شعر او را از دیگر همگنان خود متمایز Ù…ÛŒ کند . اگر Ú†Ù‡ بسیاری از این Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… را Ù…ÛŒ توان در شعر دیگر شاعران ÛŒØ§ÙØª ØŒ اما از آنجا Ú©Ù‡ هر شاعری رؤیت Ùˆ قرائت دیگرگونه ÛŒ خود را دارد ØŒ نمی توان Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ Ù…ØÙ…د علی شمس الدین همان ساز را Ù…ÛŒ نوازد .
از مهم ترین عناصر شعر او خورشید است . در جایی Ú¯ÙØªÙ‡ است Ú©Ù‡ این خورشید از نام او « شمس » Ùˆ از نقاشی های وان Ú¯ÙˆÚ¯ سرچشمه Ù…ÛŒ گیرد . از مهم ترین اماکنی Ú©Ù‡ بدان ها پرداخته هم یکی غرناطه است . غرناطه را Ù…ÛŒ توان از چند گوشه با شاعران عرب پیوند داد . یکی تاریخ اندلس ØŒ دیگر ÙلسÙÙ‡ Ùˆ ادبیات اندلسی در قرون گذشته Ùˆ سه دیگر ارتباط انسانی شاعران جهان با اسپانیا Ùˆ شاعرانی چون ÙØ¯Ø±ÛŒÚ©Ùˆ گارسیا لورکا ØŒ آنتونیو ماچادو ØŒ Ø±Ø§ÙØ§Ø¦Ù„ آلبرتی Ùˆ دیگران . البته پرداختن به اندلس Ùˆ غرناطه Ùˆ در Ú©Ù„ تاریخ اسپانیای مسلمان ØŒ دیگر شاعران عرب را نیز به خود مشغول کرده است . نزار قبانی Ú©Ù‡ بهترین شعرهای خود را از اسپانیا Ùˆ درباره ÛŒ تاریخ آن Ùˆ تاریخ زن اسپانیا نوشته ØŒ عبد الوهاب البیاتی Ú©Ù‡ در کشورهای اسپانیایی زبان بیشتر از جهان عرب ØØªÛŒ معرو٠تر است Ùˆ نیز آدونیس Ú©Ù‡ به تاریخ اندلس در بیشتر کارهایش اشاراتی کرده است .
پس Ù…ÛŒ بینیم شعر امروز عرب ØŒ Ùˆ به تاسی از این عناصر ØŒ خود را با اندلس Ùˆ تاریخ آن ØªÙØ³ÛŒØ± Ù…ÛŒ کند .
از مهم ترین شخصیت هایی Ú©Ù‡ شاعران عرب Ùˆ از جمله Ù…ØÙ…د علی شمس الدین را به خود مشغول کرده ØŒ شاعر Ùˆ ادیب بزرگ قرن پنجم هجری ابوالعلاء المعری است . ابوالعلاء المعری Ú©Ù‡ عمری با بدبینی Ùˆ تاریکی Ùˆ گیاه خواری زیست ØŒ Ùˆ Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± سه زندان ( به Ú¯ÙØªÙ‡ ÛŒ خودش ) : زندان تن ØŒ کوری Ùˆ خانه ØŒ بود ØŒ در شعر معاصر عرب بینایی Ùˆ بصیرت خود را باز Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ این شاعر معاصر است Ú©Ù‡ Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± کوری Ùˆ زندان تن شده ØŒ Ùˆ ابوالعلاء المعری به شاهدی بر Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ ها Ùˆ دردهای معاصران تبدیل Ù…ÛŒ شود . پرداختن به هر شخصیتی تاریخی در شعر معاصر عرب را نقاب Ù…ÛŒ گویند . پس Ù…ØÙ…د علی شمس الدین از مسئله نقاب بر کنار نبوده است . بگویم Ú©Ù‡ نقاب را برای نخستین بار عبدالوهاب البیاتی Ù…Ø·Ø±Ø Ùˆ روی این پروسه کار کرد . از جمله شاعرانی Ú©Ù‡ نقاب را در شعر خود گسترش دادند Ùˆ ابعاد گوناگونی به آن دادند، آدونیس است . آدونیس روی Ù…Ùهوم نقاب به Ø´Ú©Ù„ÛŒ گسترده تر پرداخته است . نمی توانم اینجا نامی از ØØ³Ø§Ù† عطوان شاعر سوری نبرم . این شاعر بزرگ در مجموعه شعر سترگش یعنی « غربت های ابوالعلاء المعری » از دید ابوالعلاء به ØªÙØ³ÛŒØ± بسیاری از قضایا پرداخته است .
از دیگر شخصیت های تاریخی Ú©Ù‡ Ù…ØÙ…د علی شمس الدین Ùˆ دیگر شاعران عرب به آن پرداخته اند ØŒ ابوالطیب المتنبی شاعر قرن چهارم هجری است . شعر المتنبی آمیزه ای از ØÚ©Ù…تی عصیان گر Ùˆ قدرت طلبی است . شمشیر Ùˆ جنگ از یک جهت Ùˆ ØÙ…کت آموزی از جهت دیگر شعر او را Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد . نمی دانم چرا هر وقت المتنبی را Ù…ÛŒ خوانم به یاد چنین Ú¯ÙØª زرتشت نیچه Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÙ… . شاید به این جهت Ú©Ù‡ المتنبی دیگرگون ساز است Ùˆ ØªØ³Ø§Ù…Ø Ù†Ø§Ù¾Ø°ÛŒØ± . قاطعانه ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ دهد . ناقدی ست ترسناک . بر قله های چیرگی ایستاده ØŒ Ùˆ مثل زرتشت نیچه از سر خود بالا Ù…ÛŒ رود . بر خود چیره گر است Ùˆ این است راز ماندگاری المتنبی .
Ù€ Ù€ Ù€
Ù…ØÙ…د علی شمس الدین در سال 1946 در روستای بیت یاØÙˆÙ† لبنان Ú©Ù‡ در جهت شمالی Ùلسطین قرار Ù…ÛŒ گیرد ØŒ متولد شد . ØªØØµÛŒÙ„ات دبیرستانی خود را در بیروت گذراند Ùˆ در سال 1963 در رشته ÛŒ تاریخ لیسانس Ú¯Ø±ÙØª .
شعرهای قاچاقی برای معشوقه ام آسیا ØŒ ابری برای رؤیاهای پادشاه برکنار شده ØŒ تو را صدا Ù…ÛŒ کنم ای پادشاه Ùˆ Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ من ØŒ خار Ø¨Ù†ÙØ´ÛŒ ØŒ پرندگانی به سوی خورشید تلخ ØŒ آیا وقت آن نرسیده Ú©Ù‡ رقص پایان بگیرد ØŒ دریاسالار پرندگان ØŒ ابرهایی در کران های اÙÙ‚ ØŒ نام مجموعه شعرهای اوست .
ـــــــــــــــــــ
مرگ در باغستان
صدایی می آید گاه
از سوی باغستان ٠ما
که به بیداری شبانه ام
زیر ٠درختان ÙØ±Ø§ Ù…ÛŒ خواند .
پلک Ù…ÛŒ بندم Ùˆ Ù
آرام Ù…ÛŒ روم آویخته به تارهای Ù
این صدای آهسته .
گربه ی تاریکی مویه گری می کند
چیزی هم گون ٠هراس تاریکی ها
از خویش می ربایدم
Ùˆ Ù…ÛŒ ÙØ±ÛŒØ¨Ø¯ مرا
که به آیین ٠جنگل ها در آیم .
ØØ´Ø±Ø§Øª ٠کشت زار پیرامون ٠من
موسیقای ٠خود را آغاز می کنند
و آب آهسته بالا می آید
و چشم هایم را لبریز می سازد .
کودک نخستین در میان ٠دست هایم
می جهد
و کودک ٠دیگر به دنبال ٠او
راستی من کدام یک از این کودکان ام ؟
پنجاه و پنج سال اکنون
در بوستان ام
یکدیگر را به قتل می رسانند
آیا می توانم
گناهان ٠نخستین را مرتکب شوم
که سیبی به سرقت برم
که تن ٠نار را به دندان چینم ؟
Ù…ÛŒ توانم آیا Ú©Ù‡ پنجره بگشایم Ùˆ Ù
خواهش گرانه بگویم :
ای همسایه ، بیا و کمک ام کن
چشمانم از خیره ماندن بر اندوه هایم
به تنگ آمده اند ؟
بر برگ های زرد تن می سپارم
و روزنه ای می بینم
که از بین شاخ ساران
بر من گشوده می شود .
شب ، قبای ٠سیاه ٠خود را کنار زد
Ùˆ در زیر Ù Ù‚ÙØ¨Ù‘Ù‡ ØŒ همه ÛŒ اشیاء
نمودار شد
Ùˆ Ù…ÛŒ بینم . Ù…ÛŒ شنوم چیزی هم گون Ù
« جاز ٠تاریکی ها » را .
مرگی مرا زیباتر از این مرگ نیست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مربّع ٠تاریکی
( به بدیع الزمان ٠همدانی ) : روایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ او به مدتی طولانی بی هوش شد ØŒ Ùˆ نزدیکانش پنداشتند Ú©Ù‡ مرده است . آنگاه به دÙÙ† او پرداختند ØŒ Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ در گور خود به هوش آمد . Ú©Ùنش را پاره کرد . پیش از آنکه دوباره بمیرد .
.........
در Ù…ÙØ±Ø¨Ù‘ع ٠تاریکی
به تنهایی ، روز را انتظار کشیدم
تا آنچه را نهان کرده به اندرون
نمایان کند .
من در خاک Ú¯ÙÙ„ÛŒ را بدرود Ú¯ÙØªÙ‡ بودم
و گریزان به کوه پناه بردم
بر خاک نهاده چیزی شبیه ٠جسد
Ùˆ Ú¯ÙØªÙ… : شاید Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯Ø§ گرسنه باز گردم
و خواهم خوردن آنکو در دهانش
خون ٠زندگی جاری ست
و برهنه خواهم بودن
و خود را به برگانی خواهم پوشاند
Ú©Ù‡ بر تن ٠رنجورش Ø±ÙØ³ØªÙ‡ اند .
Ùˆ در هنگامه ÛŒ Ø±ÙØ¬Ø¹Øª
Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ : گنج ٠خود را
از تاریکی ٠خاک بر گیرم .
آنگاه با خود Ú©Ùلنگی
Ùˆ شمعی Ú©Ù… نور برداشتم Ùˆ Ù
گام هایم را بردم Ùˆ به راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…
ترسان هم چون کسی
که از پس مرگ
به سمت خانه اش باز می گردد .
Ù„ØØ¸Ù‡ ای به مانند Ú¯Ù… گشته ای
درنگ کردم .
نشانه های راه را نمی دیدم
و مکان را هراسی بود
و در تهی / جای ماده گرگی
که آنجا بود و بیدارش کردم .
چشم هایی در تاریکی
گام های مرا دنبال می کردند
Ùˆ سایه ها را Ø¬ÙŽÙ‡ÙØ´ ٠اسب بود در تنگنا .
بر خاک جز توده ای از مورچه Ù†ÛŒØ§ÙØªÙ…
Ú©Ù‡ از Ù¾ÛŒ اش به راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…
و به توده ای دیگر رسیدم
Ùˆ با Ú©Ùلنگ دو ضربه
بر سنگ زدم
Ùˆ در زیر Ú©Ùلنک چیزی شبیه Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ†
دوپار شد Ùˆ Ù
از گور خویش جوانکی بیرون آمد
هم چون Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ سر بر زند از یخ ـــ بر٠.
از او پرسیدم :
ای جوانک Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ† شده ÛŒ زیبا روی
من از تاریکنای زمان آمده ام
تا Ú¯ÙÙ„ÛŒ را باز گیرم .
از تو می پرسم :
« آیا ما این زندگی را یک بار می زییم
و آنگاه برای ابد می میریم
یا که این زندگی را یک بار می میریم
و برای ابد زنده می مانیم » .
و پیش از آنکه پرسش مرا جواب دهد
گریان Ùˆ خندان در آغوشم Ú¯Ø±ÙØª
و این آخرین دیدار ما بود .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
Ù‡ÙØª شعر برای اسماء
( 1 ) مریم و دخترش
کره اسبی آبی رنگ در آب طَهور
ترسان درین شام گاه گذر کرد .
ستاره ای بر Ø±ÙØ® ٠مریم نقش کرد ÙˆÙ
پشت باروهای زنان متواری شد .
کره اسبی می دود در تصویر خویش
مثل ٠پرنده ای Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± ٠تور
مادر به سمت دخترک Ø±ÙØ® گرداند
و مثل ٠کوکبی پریشیده گذر کرد .
**
کره اسبی زیباتر از مادر خویش .
( 2 ) درخت Ù Ø§ÙØ³ÙˆØ³
( شناخت درخت ٠پشیمانی است ) لورد بایرون
اگر دانستی
پشیمان می شوی
پس رغبت نکن
به شناختن آنچه که خواهانی
تا رهایی یابی
که آدم را در بند کرد
پرسشی درباره ی معنی ٠آن .
پس نادان باش
تا پشیمان نشوی .
( 3 ) ابن عقیل
پیش از طلوع Ù ÙØ¬Ø±
غاÙÙ„ گیرش Ú©Ù†
Ùˆ از دهانش خون Ù ÙØªÙ‘انش را بگیر .
آیا می توانی زنده بمانی
تا طلوع ٠خورشیدی دیگر ؟
آیا توانایی این را داری
که نگذاری خورشید به نارو بزند
و بهشت ٠سرکوب شده را
از بالای Ù Ø¨ÙØ±Ø¬ به درّه پرتاب Ú©Ù†ÛŒ ØŸ
میراث ٠نیرنگ ، گران است
Ùˆ زمین چون ÙØªÙ†Ù‡ Ú¯ÙØ±Ø¯ است
یعنی زمین مثل ٠لعنت Ú¯ÙØ±Ø¯ است .
پس برای چه از خونش نمی نوشی
ابن عقیل ؟
( 4 ) میان ٠دارساز و مصلوب
نیمی از من
« از ÙØ±ÙˆØ¯Ø³Øª ٠قلب تا بالای ٠سر » را
ØÙ„اّج Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد
و نیم ٠دیگر
« از ÙØ±ÙˆØ¯Ø³Øª ٠قلب تا گام ها » را
ØØ¬Ù‘اج
و من در میان ی این دو
ØØ±ÙÛŒ پرّان ام
ØØ±ÙÛŒ ØÛŒØ±Ø§Ù†
میان ٠دارساز و مصلوب
« ناتوان بادا طالب و مطلوب » .
( 5 ) ØØ³ÛŒÙ†
( تصویری از ابن خلدون )
« اگر به دیده ی انصا٠نگاه کردی همه ی مردم را خواهی بخشید »
خونش به هدر Ø±ÙØªÙ‡ بود
پیش از زاده شدن
و یزید آمد
تا به اجرا در آورد
آنچه برای او مقدّر شده
از امر ٠مشیÙّت .
هیچ کس نمی تواند که گردن ٠تاریخ
و دَوَران ٠آن را بگرداند .
Ú©Ù‡ قاتل Ù…ØÚ©ÙˆÙ… ٠به قتل است
Ù…ØÚ©ÙˆÙ… به مرگ ٠سرنوشت ٠کشته ÛŒ خویش
و خدا هم چون ترازویی
بالای ٠تاریخ
سرنوشت ٠مردم را با ØÚ©Ù…ت خود
مقدّر می سازد
Ùˆ بنده Ùˆ پادشاه را ÙØ±Ùˆ نمی گذارد
و نه امری از مشیّت ٠خود را .
هیچ رودی « هر چند پرتوان »
به آغاز خود باز نمی تواند گشت
و زیباست که کار بزرگ ات را
در عصر ٠خویش به ÙØ±Ø¬Ø§Ù… برسانی .
اما چگونه می توانی
که از قبضه ی چیرگی اش رهایی یابی ؟
( 6 ) Ùوکویاما
Ùوکویاما
در برکه ی آبی گند
پاره سنگی انداخت و گذشت
تا پشت ٠درختان
خنده زند
بر جهش ٠قورباغه های ترسان
که سرشار می کنند
سینه ی تاریخ را .
( 7 ) ابولهب
دستانش بریده بادا
که پدرش آتش است
و زادنش به روز ٠آتش
و وعده گاهش
جبروت ٠آتش
و همسرش
ØÙ…ّال ٠هیزم ٠آتش
و سرورش تا بر پایی ساعت
آتشدان اوست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ

شعرهایی از Ù…ØÙ…د علی شمس الدین شاعر لبنانی
ترجمه : ØÙ…زه کوتی
.............................
.............................
مقدمه ی مترجم :
Ù…ØÙ…د علی شمس الدین از چهره های بارز شعر Ùˆ ادبیات امروز لبنان Ùˆ عرب است . این شاعر در شعر خویش به قضایای گوناگون تاریخی Ùˆ Ùکری Ù…ÛŒ پردازد . از ÙØªÙˆØØ§Øª Ùˆ شکست های مسلمانان در قرون گذشته Ùˆ درد Ùˆ Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ های انسان معاصر ØŒ با مددی Ú©Ù‡ از شخصیت های هنری غرب Ùˆ عرب Ù…ÛŒ گیرد .
گاه سخن از وان Ú¯ÙˆÚ¯ Ùˆ Ú¯ÙˆÚ¯Ù† به میان Ù…ÛŒ آورد Ùˆ گاه از ابوالعلاء المعری Ùˆ ابن سینا . علاوه بر این ØŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اقلیمی Ùˆ پردازش تاریخ کربلا از جهتی Ùˆ ØÙˆØ§Ø¯Ø« معاصر از جهت دیگر ØŒ شعر او را از دیگر همگنان خود متمایز Ù…ÛŒ کند . اگر Ú†Ù‡ بسیاری از این Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… را Ù…ÛŒ توان در شعر دیگر شاعران ÛŒØ§ÙØª ØŒ اما از آنجا Ú©Ù‡ هر شاعری رؤیت Ùˆ قرائت دیگرگونه ÛŒ خود را دارد ØŒ نمی توان Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ Ù…ØÙ…د علی شمس الدین همان ساز را Ù…ÛŒ نوازد .
از مهم ترین عناصر شعر او خورشید است . در جایی Ú¯ÙØªÙ‡ است Ú©Ù‡ این خورشید از نام او « شمس » Ùˆ از نقاشی های وان Ú¯ÙˆÚ¯ سرچشمه Ù…ÛŒ گیرد . از مهم ترین اماکنی Ú©Ù‡ بدان ها پرداخته هم یکی غرناطه است . غرناطه را Ù…ÛŒ توان از چند گوشه با شاعران عرب پیوند داد . یکی تاریخ اندلس ØŒ دیگر ÙلسÙÙ‡ Ùˆ ادبیات اندلسی در قرون گذشته Ùˆ سه دیگر ارتباط انسانی شاعران جهان با اسپانیا Ùˆ شاعرانی چون ÙØ¯Ø±ÛŒÚ©Ùˆ گارسیا لورکا ØŒ آنتونیو ماچادو ØŒ Ø±Ø§ÙØ§Ø¦Ù„ آلبرتی Ùˆ دیگران . البته پرداختن به اندلس Ùˆ غرناطه Ùˆ در Ú©Ù„ تاریخ اسپانیای مسلمان ØŒ دیگر شاعران عرب را نیز به خود مشغول کرده است . نزار قبانی Ú©Ù‡ بهترین شعرهای خود را از اسپانیا Ùˆ درباره ÛŒ تاریخ آن Ùˆ تاریخ زن اسپانیا نوشته ØŒ عبد الوهاب البیاتی Ú©Ù‡ در کشورهای اسپانیایی زبان بیشتر از جهان عرب ØØªÛŒ معرو٠تر است Ùˆ نیز آدونیس Ú©Ù‡ به تاریخ اندلس در بیشتر کارهایش اشاراتی کرده است .
پس Ù…ÛŒ بینیم شعر امروز عرب ØŒ Ùˆ به تاسی از این عناصر ØŒ خود را با اندلس Ùˆ تاریخ آن ØªÙØ³ÛŒØ± Ù…ÛŒ کند .
از مهم ترین شخصیت هایی Ú©Ù‡ شاعران عرب Ùˆ از جمله Ù…ØÙ…د علی شمس الدین را به خود مشغول کرده ØŒ شاعر Ùˆ ادیب بزرگ قرن پنجم هجری ابوالعلاء المعری است . ابوالعلاء المعری Ú©Ù‡ عمری با بدبینی Ùˆ تاریکی Ùˆ گیاه خواری زیست ØŒ Ùˆ Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± سه زندان ( به Ú¯ÙØªÙ‡ ÛŒ خودش ) : زندان تن ØŒ کوری Ùˆ خانه ØŒ بود ØŒ در شعر معاصر عرب بینایی Ùˆ بصیرت خود را باز Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ این شاعر معاصر است Ú©Ù‡ Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± کوری Ùˆ زندان تن شده ØŒ Ùˆ ابوالعلاء المعری به شاهدی بر Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ ها Ùˆ دردهای معاصران تبدیل Ù…ÛŒ شود . پرداختن به هر شخصیتی تاریخی در شعر معاصر عرب را نقاب Ù…ÛŒ گویند . پس Ù…ØÙ…د علی شمس الدین از مسئله نقاب بر کنار نبوده است . بگویم Ú©Ù‡ نقاب را برای نخستین بار عبدالوهاب البیاتی Ù…Ø·Ø±Ø Ùˆ روی این پروسه کار کرد . از جمله شاعرانی Ú©Ù‡ نقاب را در شعر خود گسترش دادند Ùˆ ابعاد گوناگونی به آن دادند، آدونیس است . آدونیس روی Ù…Ùهوم نقاب به Ø´Ú©Ù„ÛŒ گسترده تر پرداخته است . نمی توانم اینجا نامی از ØØ³Ø§Ù† عطوان شاعر سوری نبرم . این شاعر بزرگ در مجموعه شعر سترگش یعنی « غربت های ابوالعلاء المعری » از دید ابوالعلاء به ØªÙØ³ÛŒØ± بسیاری از قضایا پرداخته است .
از دیگر شخصیت های تاریخی Ú©Ù‡ Ù…ØÙ…د علی شمس الدین Ùˆ دیگر شاعران عرب به آن پرداخته اند ØŒ ابوالطیب المتنبی شاعر قرن چهارم هجری است . شعر المتنبی آمیزه ای از ØÚ©Ù…تی عصیان گر Ùˆ قدرت طلبی است . شمشیر Ùˆ جنگ از یک جهت Ùˆ ØÙ…کت آموزی از جهت دیگر شعر او را Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد . نمی دانم چرا هر وقت المتنبی را Ù…ÛŒ خوانم به یاد چنین Ú¯ÙØª زرتشت نیچه Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÙ… . شاید به این جهت Ú©Ù‡ المتنبی دیگرگون ساز است Ùˆ ØªØ³Ø§Ù…Ø Ù†Ø§Ù¾Ø°ÛŒØ± . قاطعانه ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ دهد . ناقدی ست ترسناک . بر قله های چیرگی ایستاده ØŒ Ùˆ مثل زرتشت نیچه از سر خود بالا Ù…ÛŒ رود . بر خود چیره گر است Ùˆ این است راز ماندگاری المتنبی .
Ù€ Ù€ Ù€
Ù…ØÙ…د علی شمس الدین در سال 1946 در روستای بیت یاØÙˆÙ† لبنان Ú©Ù‡ در جهت شمالی Ùلسطین قرار Ù…ÛŒ گیرد ØŒ متولد شد . ØªØØµÛŒÙ„ات دبیرستانی خود را در بیروت گذراند Ùˆ در سال 1963 در رشته ÛŒ تاریخ لیسانس Ú¯Ø±ÙØª .
شعرهای قاچاقی برای معشوقه ام آسیا ØŒ ابری برای رؤیاهای پادشاه برکنار شده ØŒ تو را صدا Ù…ÛŒ کنم ای پادشاه Ùˆ Ù…ØØ¨ÙˆØ¨ من ØŒ خار Ø¨Ù†ÙØ´ÛŒ ØŒ پرندگانی به سوی خورشید تلخ ØŒ آیا وقت آن نرسیده Ú©Ù‡ رقص پایان بگیرد ØŒ دریاسالار پرندگان ØŒ ابرهایی در کران های اÙÙ‚ ØŒ نام مجموعه شعرهای اوست .
ـــــــــــــــــــ
مرگ در باغستان
صدایی می آید گاه
از سوی باغستان ٠ما
که به بیداری شبانه ام
زیر ٠درختان ÙØ±Ø§ Ù…ÛŒ خواند .
پلک Ù…ÛŒ بندم Ùˆ Ù
آرام Ù…ÛŒ روم آویخته به تارهای Ù
این صدای آهسته .
گربه ی تاریکی مویه گری می کند
چیزی هم گون ٠هراس تاریکی ها
از خویش می ربایدم
Ùˆ Ù…ÛŒ ÙØ±ÛŒØ¨Ø¯ مرا
که به آیین ٠جنگل ها در آیم .
ØØ´Ø±Ø§Øª ٠کشت زار پیرامون ٠من
موسیقای ٠خود را آغاز می کنند
و آب آهسته بالا می آید
و چشم هایم را لبریز می سازد .
کودک نخستین در میان ٠دست هایم
می جهد
و کودک ٠دیگر به دنبال ٠او
راستی من کدام یک از این کودکان ام ؟
پنجاه و پنج سال اکنون
در بوستان ام
یکدیگر را به قتل می رسانند
آیا می توانم
گناهان ٠نخستین را مرتکب شوم
که سیبی به سرقت برم
که تن ٠نار را به دندان چینم ؟
Ù…ÛŒ توانم آیا Ú©Ù‡ پنجره بگشایم Ùˆ Ù
خواهش گرانه بگویم :
ای همسایه ، بیا و کمک ام کن
چشمانم از خیره ماندن بر اندوه هایم
به تنگ آمده اند ؟
بر برگ های زرد تن می سپارم
و روزنه ای می بینم
که از بین شاخ ساران
بر من گشوده می شود .
شب ، قبای ٠سیاه ٠خود را کنار زد
Ùˆ در زیر Ù Ù‚ÙØ¨Ù‘Ù‡ ØŒ همه ÛŒ اشیاء
نمودار شد
Ùˆ Ù…ÛŒ بینم . Ù…ÛŒ شنوم چیزی هم گون Ù
« جاز ٠تاریکی ها » را .
مرگی مرا زیباتر از این مرگ نیست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مربّع ٠تاریکی
( به بدیع الزمان ٠همدانی ) : روایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ او به مدتی طولانی بی هوش شد ØŒ Ùˆ نزدیکانش پنداشتند Ú©Ù‡ مرده است . آنگاه به دÙÙ† او پرداختند ØŒ Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ در گور خود به هوش آمد . Ú©Ùنش را پاره کرد . پیش از آنکه دوباره بمیرد .
.........
در Ù…ÙØ±Ø¨Ù‘ع ٠تاریکی
به تنهایی ، روز را انتظار کشیدم
تا آنچه را نهان کرده به اندرون
نمایان کند .
من در خاک Ú¯ÙÙ„ÛŒ را بدرود Ú¯ÙØªÙ‡ بودم
و گریزان به کوه پناه بردم
بر خاک نهاده چیزی شبیه ٠جسد
Ùˆ Ú¯ÙØªÙ… : شاید Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯Ø§ گرسنه باز گردم
و خواهم خوردن آنکو در دهانش
خون ٠زندگی جاری ست
و برهنه خواهم بودن
و خود را به برگانی خواهم پوشاند
Ú©Ù‡ بر تن ٠رنجورش Ø±ÙØ³ØªÙ‡ اند .
Ùˆ در هنگامه ÛŒ Ø±ÙØ¬Ø¹Øª
Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ : گنج ٠خود را
از تاریکی ٠خاک بر گیرم .
آنگاه با خود Ú©Ùلنگی
Ùˆ شمعی Ú©Ù… نور برداشتم Ùˆ Ù
گام هایم را بردم Ùˆ به راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…
ترسان هم چون کسی
که از پس مرگ
به سمت خانه اش باز می گردد .
Ù„ØØ¸Ù‡ ای به مانند Ú¯Ù… گشته ای
درنگ کردم .
نشانه های راه را نمی دیدم
و مکان را هراسی بود
و در تهی / جای ماده گرگی
که آنجا بود و بیدارش کردم .
چشم هایی در تاریکی
گام های مرا دنبال می کردند
Ùˆ سایه ها را Ø¬ÙŽÙ‡ÙØ´ ٠اسب بود در تنگنا .
بر خاک جز توده ای از مورچه Ù†ÛŒØ§ÙØªÙ…
Ú©Ù‡ از Ù¾ÛŒ اش به راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…
و به توده ای دیگر رسیدم
Ùˆ با Ú©Ùلنگ دو ضربه
بر سنگ زدم
Ùˆ در زیر Ú©Ùلنک چیزی شبیه Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ†
دوپار شد Ùˆ Ù
از گور خویش جوانکی بیرون آمد
هم چون Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ سر بر زند از یخ ـــ بر٠.
از او پرسیدم :
ای جوانک Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ† شده ÛŒ زیبا روی
من از تاریکنای زمان آمده ام
تا Ú¯ÙÙ„ÛŒ را باز گیرم .
از تو می پرسم :
« آیا ما این زندگی را یک بار می زییم
و آنگاه برای ابد می میریم
یا که این زندگی را یک بار می میریم
و برای ابد زنده می مانیم » .
و پیش از آنکه پرسش مرا جواب دهد
گریان Ùˆ خندان در آغوشم Ú¯Ø±ÙØª
و این آخرین دیدار ما بود .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
Ù‡ÙØª شعر برای اسماء
( 1 ) مریم و دخترش
کره اسبی آبی رنگ در آب طَهور
ترسان درین شام گاه گذر کرد .
ستاره ای بر Ø±ÙØ® ٠مریم نقش کرد ÙˆÙ
پشت باروهای زنان متواری شد .
کره اسبی می دود در تصویر خویش
مثل ٠پرنده ای Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± ٠تور
مادر به سمت دخترک Ø±ÙØ® گرداند
و مثل ٠کوکبی پریشیده گذر کرد .
**
کره اسبی زیباتر از مادر خویش .
( 2 ) درخت Ù Ø§ÙØ³ÙˆØ³
( شناخت درخت ٠پشیمانی است ) لورد بایرون
اگر دانستی
پشیمان می شوی
پس رغبت نکن
به شناختن آنچه که خواهانی
تا رهایی یابی
که آدم را در بند کرد
پرسشی درباره ی معنی ٠آن .
پس نادان باش
تا پشیمان نشوی .
( 3 ) ابن عقیل
پیش از طلوع Ù ÙØ¬Ø±
غاÙÙ„ گیرش Ú©Ù†
Ùˆ از دهانش خون Ù ÙØªÙ‘انش را بگیر .
آیا می توانی زنده بمانی
تا طلوع ٠خورشیدی دیگر ؟
آیا توانایی این را داری
که نگذاری خورشید به نارو بزند
و بهشت ٠سرکوب شده را
از بالای Ù Ø¨ÙØ±Ø¬ به درّه پرتاب Ú©Ù†ÛŒ ØŸ
میراث ٠نیرنگ ، گران است
Ùˆ زمین چون ÙØªÙ†Ù‡ Ú¯ÙØ±Ø¯ است
یعنی زمین مثل ٠لعنت Ú¯ÙØ±Ø¯ است .
پس برای چه از خونش نمی نوشی
ابن عقیل ؟
( 4 ) میان ٠دارساز و مصلوب
نیمی از من
« از ÙØ±ÙˆØ¯Ø³Øª ٠قلب تا بالای ٠سر » را
ØÙ„اّج Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد
و نیم ٠دیگر
« از ÙØ±ÙˆØ¯Ø³Øª ٠قلب تا گام ها » را
ØØ¬Ù‘اج
و من در میان ی این دو
ØØ±ÙÛŒ پرّان ام
ØØ±ÙÛŒ ØÛŒØ±Ø§Ù†
میان ٠دارساز و مصلوب
« ناتوان بادا طالب و مطلوب » .
( 5 ) ØØ³ÛŒÙ†
( تصویری از ابن خلدون )
« اگر به دیده ی انصا٠نگاه کردی همه ی مردم را خواهی بخشید »
خونش به هدر Ø±ÙØªÙ‡ بود
پیش از زاده شدن
و یزید آمد
تا به اجرا در آورد
آنچه برای او مقدّر شده
از امر ٠مشیÙّت .
هیچ کس نمی تواند که گردن ٠تاریخ
و دَوَران ٠آن را بگرداند .
Ú©Ù‡ قاتل Ù…ØÚ©ÙˆÙ… ٠به قتل است
Ù…ØÚ©ÙˆÙ… به مرگ ٠سرنوشت ٠کشته ÛŒ خویش
و خدا هم چون ترازویی
بالای ٠تاریخ
سرنوشت ٠مردم را با ØÚ©Ù…ت خود
مقدّر می سازد
Ùˆ بنده Ùˆ پادشاه را ÙØ±Ùˆ نمی گذارد
و نه امری از مشیّت ٠خود را .
هیچ رودی « هر چند پرتوان »
به آغاز خود باز نمی تواند گشت
و زیباست که کار بزرگ ات را
در عصر ٠خویش به ÙØ±Ø¬Ø§Ù… برسانی .
اما چگونه می توانی
که از قبضه ی چیرگی اش رهایی یابی ؟
( 6 ) Ùوکویاما
Ùوکویاما
در برکه ی آبی گند
پاره سنگی انداخت و گذشت
تا پشت ٠درختان
خنده زند
بر جهش ٠قورباغه های ترسان
که سرشار می کنند
سینه ی تاریخ را .
( 7 ) ابولهب
دستانش بریده بادا
که پدرش آتش است
و زادنش به روز ٠آتش
و وعده گاهش
جبروت ٠آتش
و همسرش
ØÙ…ّال ٠هیزم ٠آتش
و سرورش تا بر پایی ساعت
آتشدان اوست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ