Ù…Øمد علی شمس الدین شاعر لبنانی / ترجمه : Øمزه کوتی
مرگی مرا زیباتر از این مرگ نیست .
شعرهایی از Ù…Øمد علی شمس الدین شاعر لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
.............................
مقدمه ی مترجم :
Ù…Øمد علی شمس الدین از چهره های بارز شعر Ùˆ ادبیات امروز لبنان Ùˆ عرب است . این شاعر در شعر خویش به قضایای گوناگون تاریخی Ùˆ Ùکری Ù…ÛŒ پردازد . از ÙتوØات Ùˆ شکست های مسلمانان در قرون گذشته Ùˆ درد Ùˆ گرÙتاری های انسان معاصر ØŒ با مددی Ú©Ù‡ از شخصیت های هنری غرب Ùˆ عرب Ù…ÛŒ گیرد .
گاه سخن از وان Ú¯ÙˆÚ¯ Ùˆ Ú¯ÙˆÚ¯Ù† به میان Ù…ÛŒ آورد Ùˆ گاه از ابوالعلاء المعری Ùˆ ابن سینا . علاوه بر این ØŒ Ùرهنگ اقلیمی Ùˆ پردازش تاریخ کربلا از جهتی Ùˆ Øوادث معاصر از جهت دیگر ØŒ شعر او را از دیگر همگنان خود متمایز Ù…ÛŒ کند . اگر Ú†Ù‡ بسیاری از این Ù…Ùاهیم را Ù…ÛŒ توان در شعر دیگر شاعران یاÙت ØŒ اما از آنجا Ú©Ù‡ هر شاعری رؤیت Ùˆ قرائت دیگرگونه ÛŒ خود را دارد ØŒ نمی توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ Ù…Øمد علی شمس الدین همان ساز را Ù…ÛŒ نوازد .
از مهم ترین عناصر شعر او خورشید است . در جایی Ú¯Ùته است Ú©Ù‡ این خورشید از نام او « شمس » Ùˆ از نقاشی های وان Ú¯ÙˆÚ¯ سرچشمه Ù…ÛŒ گیرد . از مهم ترین اماکنی Ú©Ù‡ بدان ها پرداخته هم یکی غرناطه است . غرناطه را Ù…ÛŒ توان از چند گوشه با شاعران عرب پیوند داد . یکی تاریخ اندلس ØŒ دیگر ÙلسÙÙ‡ Ùˆ ادبیات اندلسی در قرون گذشته Ùˆ سه دیگر ارتباط انسانی شاعران جهان با اسپانیا Ùˆ شاعرانی چون Ùدریکو گارسیا لورکا ØŒ آنتونیو ماچادو ØŒ راÙائل آلبرتی Ùˆ دیگران . البته پرداختن به اندلس Ùˆ غرناطه Ùˆ در Ú©Ù„ تاریخ اسپانیای مسلمان ØŒ دیگر شاعران عرب را نیز به خود مشغول کرده است . نزار قبانی Ú©Ù‡ بهترین شعرهای خود را از اسپانیا Ùˆ درباره ÛŒ تاریخ آن Ùˆ تاریخ زن اسپانیا نوشته ØŒ عبد الوهاب البیاتی Ú©Ù‡ در کشورهای اسپانیایی زبان بیشتر از جهان عرب Øتی معرو٠تر است Ùˆ نیز آدونیس Ú©Ù‡ به تاریخ اندلس در بیشتر کارهایش اشاراتی کرده است .
پس Ù…ÛŒ بینیم شعر امروز عرب ØŒ Ùˆ به تاسی از این عناصر ØŒ خود را با اندلس Ùˆ تاریخ آن تÙسیر Ù…ÛŒ کند .
از مهم ترین شخصیت هایی Ú©Ù‡ شاعران عرب Ùˆ از جمله Ù…Øمد علی شمس الدین را به خود مشغول کرده ØŒ شاعر Ùˆ ادیب بزرگ قرن پنجم هجری ابوالعلاء المعری است . ابوالعلاء المعری Ú©Ù‡ عمری با بدبینی Ùˆ تاریکی Ùˆ گیاه خواری زیست ØŒ Ùˆ گرÙتار سه زندان ( به Ú¯Ùته ÛŒ خودش ) : زندان تن ØŒ کوری Ùˆ خانه ØŒ بود ØŒ در شعر معاصر عرب بینایی Ùˆ بصیرت خود را باز Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ این شاعر معاصر است Ú©Ù‡ گرÙتار کوری Ùˆ زندان تن شده ØŒ Ùˆ ابوالعلاء المعری به شاهدی بر گرÙتاری ها Ùˆ دردهای معاصران تبدیل Ù…ÛŒ شود . پرداختن به هر شخصیتی تاریخی در شعر معاصر عرب را نقاب Ù…ÛŒ گویند . پس Ù…Øمد علی شمس الدین از مسئله نقاب بر کنار نبوده است . بگویم Ú©Ù‡ نقاب را برای نخستین بار عبدالوهاب البیاتی Ù…Ø·Ø±Ø Ùˆ روی این پروسه کار کرد . از جمله شاعرانی Ú©Ù‡ نقاب را در شعر خود گسترش دادند Ùˆ ابعاد گوناگونی به آن دادند، آدونیس است . آدونیس روی Ù…Ùهوم نقاب به Ø´Ú©Ù„ÛŒ گسترده تر پرداخته است . نمی توانم اینجا نامی از Øسان عطوان شاعر سوری نبرم . این شاعر بزرگ در مجموعه شعر سترگش یعنی « غربت های ابوالعلاء المعری » از دید ابوالعلاء به تÙسیر بسیاری از قضایا پرداخته است .
از دیگر شخصیت های تاریخی Ú©Ù‡ Ù…Øمد علی شمس الدین Ùˆ دیگر شاعران عرب به آن پرداخته اند ØŒ ابوالطیب المتنبی شاعر قرن چهارم هجری است . شعر المتنبی آمیزه ای از Øکمتی عصیان گر Ùˆ قدرت طلبی است . شمشیر Ùˆ جنگ از یک جهت Ùˆ Øمکت آموزی از جهت دیگر شعر او را Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد . نمی دانم چرا هر وقت المتنبی را Ù…ÛŒ خوانم به یاد چنین Ú¯Ùت زرتشت نیچه Ù…ÛŒ اÙتم . شاید به این جهت Ú©Ù‡ المتنبی دیگرگون ساز است Ùˆ ØªØ³Ø§Ù…Ø Ù†Ø§Ù¾Ø°ÛŒØ± . قاطعانه ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ دهد . ناقدی ست ترسناک . بر قله های چیرگی ایستاده ØŒ Ùˆ مثل زرتشت نیچه از سر خود بالا Ù…ÛŒ رود . بر خود چیره گر است Ùˆ این است راز ماندگاری المتنبی .
Ù€ Ù€ Ù€
Ù…Øمد علی شمس الدین در سال 1946 در روستای بیت یاØون لبنان Ú©Ù‡ در جهت شمالی Ùلسطین قرار Ù…ÛŒ گیرد ØŒ متولد شد . تØصیلات دبیرستانی خود را در بیروت گذراند Ùˆ در سال 1963 در رشته ÛŒ تاریخ لیسانس گرÙت .
شعرهای قاچاقی برای معشوقه ام آسیا ØŒ ابری برای رؤیاهای پادشاه برکنار شده ØŒ تو را صدا Ù…ÛŒ کنم ای پادشاه Ùˆ Ù…Øبوب من ØŒ خار بنÙØ´ÛŒ ØŒ پرندگانی به سوی خورشید تلخ ØŒ آیا وقت آن نرسیده Ú©Ù‡ رقص پایان بگیرد ØŒ دریاسالار پرندگان ØŒ ابرهایی در کران های اÙÙ‚ ØŒ نام مجموعه شعرهای اوست .
ـــــــــــــــــــ
مرگ در باغستان
صدایی می آید گاه
از سوی باغستان ٠ما
که به بیداری شبانه ام
زیر ٠درختان Ùرا Ù…ÛŒ خواند .
پلک Ù…ÛŒ بندم Ùˆ Ù
آرام Ù…ÛŒ روم آویخته به تارهای Ù
این صدای آهسته .
گربه ی تاریکی مویه گری می کند
چیزی هم گون ٠هراس تاریکی ها
از خویش می ربایدم
Ùˆ Ù…ÛŒ Ùریبد مرا
که به آیین ٠جنگل ها در آیم .
Øشرات ٠کشت زار پیرامون ٠من
موسیقای ٠خود را آغاز می کنند
و آب آهسته بالا می آید
و چشم هایم را لبریز می سازد .
کودک نخستین در میان ٠دست هایم
می جهد
و کودک ٠دیگر به دنبال ٠او
راستی من کدام یک از این کودکان ام ؟
پنجاه و پنج سال اکنون
در بوستان ام
یکدیگر را به قتل می رسانند
آیا می توانم
گناهان ٠نخستین را مرتکب شوم
که سیبی به سرقت برم
که تن ٠نار را به دندان چینم ؟
Ù…ÛŒ توانم آیا Ú©Ù‡ پنجره بگشایم Ùˆ Ù
خواهش گرانه بگویم :
ای همسایه ، بیا و کمک ام کن
چشمانم از خیره ماندن بر اندوه هایم
به تنگ آمده اند ؟
بر برگ های زرد تن می سپارم
و روزنه ای می بینم
که از بین شاخ ساران
بر من گشوده می شود .
شب ، قبای ٠سیاه ٠خود را کنار زد
Ùˆ در زیر Ù Ù‚Ùبّه ØŒ همه ÛŒ اشیاء
نمودار شد
Ùˆ Ù…ÛŒ بینم . Ù…ÛŒ شنوم چیزی هم گون Ù
« جاز ٠تاریکی ها » را .
مرگی مرا زیباتر از این مرگ نیست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مربّع ٠تاریکی
( به بدیع الزمان ٠همدانی ) : روایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ او به مدتی طولانی بی هوش شد ØŒ Ùˆ نزدیکانش پنداشتند Ú©Ù‡ مرده است . آنگاه به دÙÙ† او پرداختند ØŒ Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ در گور خود به هوش آمد . Ú©Ùنش را پاره کرد . پیش از آنکه دوباره بمیرد .
.........
در Ù…Ùربّع ٠تاریکی
به تنهایی ، روز را انتظار کشیدم
تا آنچه را نهان کرده به اندرون
نمایان کند .
من در خاک Ú¯ÙÙ„ÛŒ را بدرود Ú¯Ùته بودم
و گریزان به کوه پناه بردم
بر خاک نهاده چیزی شبیه ٠جسد
Ùˆ Ú¯Ùتم : شاید Ú©Ù‡ Ùردا گرسنه باز گردم
و خواهم خوردن آنکو در دهانش
خون ٠زندگی جاری ست
و برهنه خواهم بودن
و خود را به برگانی خواهم پوشاند
Ú©Ù‡ بر تن ٠رنجورش رÙسته اند .
Ùˆ در هنگامه ÛŒ رÙجعت
Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ : گنج ٠خود را
از تاریکی ٠خاک بر گیرم .
آنگاه با خود Ú©Ùلنگی
Ùˆ شمعی Ú©Ù… نور برداشتم Ùˆ Ù
گام هایم را بردم Ùˆ به راه اÙتادم
ترسان هم چون کسی
که از پس مرگ
به سمت خانه اش باز می گردد .
Ù„Øظه ای به مانند Ú¯Ù… گشته ای
درنگ کردم .
نشانه های راه را نمی دیدم
و مکان را هراسی بود
و در تهی / جای ماده گرگی
که آنجا بود و بیدارش کردم .
چشم هایی در تاریکی
گام های مرا دنبال می کردند
Ùˆ سایه ها را جَهÙØ´ ٠اسب بود در تنگنا .
بر خاک جز توده ای از مورچه نیاÙتم
Ú©Ù‡ از Ù¾ÛŒ اش به راه اÙتادم
و به توده ای دیگر رسیدم
Ùˆ با Ú©Ùلنگ دو ضربه
بر سنگ زدم
Ùˆ در زیر Ú©Ùلنک چیزی شبیه Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ†
دوپار شد Ùˆ Ù
از گور خویش جوانکی بیرون آمد
هم چون Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ سر بر زند از یخ ـــ بر٠.
از او پرسیدم :
ای جوانک Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ† شده ÛŒ زیبا روی
من از تاریکنای زمان آمده ام
تا Ú¯ÙÙ„ÛŒ را باز گیرم .
از تو می پرسم :
« آیا ما این زندگی را یک بار می زییم
و آنگاه برای ابد می میریم
یا که این زندگی را یک بار می میریم
و برای ابد زنده می مانیم » .
و پیش از آنکه پرسش مرا جواب دهد
گریان Ùˆ خندان در آغوشم گرÙت
و این آخرین دیدار ما بود .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
Ù‡Ùت شعر برای اسماء
( 1 ) مریم و دخترش
کره اسبی آبی رنگ در آب طَهور
ترسان درین شام گاه گذر کرد .
ستاره ای بر رÙØ® ٠مریم نقش کرد ÙˆÙ
پشت باروهای زنان متواری شد .
کره اسبی می دود در تصویر خویش
مثل ٠پرنده ای گرÙتار ٠تور
مادر به سمت دخترک رÙØ® گرداند
و مثل ٠کوکبی پریشیده گذر کرد .
**
کره اسبی زیباتر از مادر خویش .
( 2 ) درخت ٠اÙسوس
( شناخت درخت ٠پشیمانی است ) لورد بایرون
اگر دانستی
پشیمان می شوی
پس رغبت نکن
به شناختن آنچه که خواهانی
تا رهایی یابی
که آدم را در بند کرد
پرسشی درباره ی معنی ٠آن .
پس نادان باش
تا پشیمان نشوی .
( 3 ) ابن عقیل
پیش از طلوع Ù Ùجر
غاÙÙ„ گیرش Ú©Ù†
Ùˆ از دهانش خون Ù Ùتّانش را بگیر .
آیا می توانی زنده بمانی
تا طلوع ٠خورشیدی دیگر ؟
آیا توانایی این را داری
که نگذاری خورشید به نارو بزند
و بهشت ٠سرکوب شده را
از بالای ٠بÙرج به درّه پرتاب Ú©Ù†ÛŒ ØŸ
میراث ٠نیرنگ ، گران است
Ùˆ زمین چون Ùتنه Ú¯Ùرد است
یعنی زمین مثل ٠لعنت Ú¯Ùرد است .
پس برای چه از خونش نمی نوشی
ابن عقیل ؟
( 4 ) میان ٠دارساز و مصلوب
نیمی از من
« از Ùرودست ٠قلب تا بالای ٠سر » را
Øلاّج Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد
و نیم ٠دیگر
« از Ùرودست ٠قلب تا گام ها » را
Øجّاج
و من در میان ی این دو
ØرÙÛŒ پرّان ام
ØرÙÛŒ Øیران
میان ٠دارساز و مصلوب
« ناتوان بادا طالب و مطلوب » .
( 5 ) Øسین
( تصویری از ابن خلدون )
« اگر به دیده ی انصا٠نگاه کردی همه ی مردم را خواهی بخشید »
خونش به هدر رÙته بود
پیش از زاده شدن
و یزید آمد
تا به اجرا در آورد
آنچه برای او مقدّر شده
از امر ٠مشیÙّت .
هیچ کس نمی تواند که گردن ٠تاریخ
و دَوَران ٠آن را بگرداند .
Ú©Ù‡ قاتل Ù…Øکوم ٠به قتل است
Ù…Øکوم به مرگ ٠سرنوشت ٠کشته ÛŒ خویش
و خدا هم چون ترازویی
بالای ٠تاریخ
سرنوشت ٠مردم را با Øکمت خود
مقدّر می سازد
Ùˆ بنده Ùˆ پادشاه را Ùرو نمی گذارد
و نه امری از مشیّت ٠خود را .
هیچ رودی « هر چند پرتوان »
به آغاز خود باز نمی تواند گشت
و زیباست که کار بزرگ ات را
در عصر ٠خویش به Ùرجام برسانی .
اما چگونه می توانی
که از قبضه ی چیرگی اش رهایی یابی ؟
( 6 ) Ùوکویاما
Ùوکویاما
در برکه ی آبی گند
پاره سنگی انداخت و گذشت
تا پشت ٠درختان
خنده زند
بر جهش ٠قورباغه های ترسان
که سرشار می کنند
سینه ی تاریخ را .
( 7 ) ابولهب
دستانش بریده بادا
که پدرش آتش است
و زادنش به روز ٠آتش
و وعده گاهش
جبروت ٠آتش
و همسرش
Øمّال ٠هیزم ٠آتش
و سرورش تا بر پایی ساعت
آتشدان اوست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
شعرهایی از Ù…Øمد علی شمس الدین شاعر لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
.............................
مقدمه ی مترجم :
Ù…Øمد علی شمس الدین از چهره های بارز شعر Ùˆ ادبیات امروز لبنان Ùˆ عرب است . این شاعر در شعر خویش به قضایای گوناگون تاریخی Ùˆ Ùکری Ù…ÛŒ پردازد . از ÙتوØات Ùˆ شکست های مسلمانان در قرون گذشته Ùˆ درد Ùˆ گرÙتاری های انسان معاصر ØŒ با مددی Ú©Ù‡ از شخصیت های هنری غرب Ùˆ عرب Ù…ÛŒ گیرد .
گاه سخن از وان Ú¯ÙˆÚ¯ Ùˆ Ú¯ÙˆÚ¯Ù† به میان Ù…ÛŒ آورد Ùˆ گاه از ابوالعلاء المعری Ùˆ ابن سینا . علاوه بر این ØŒ Ùرهنگ اقلیمی Ùˆ پردازش تاریخ کربلا از جهتی Ùˆ Øوادث معاصر از جهت دیگر ØŒ شعر او را از دیگر همگنان خود متمایز Ù…ÛŒ کند . اگر Ú†Ù‡ بسیاری از این Ù…Ùاهیم را Ù…ÛŒ توان در شعر دیگر شاعران یاÙت ØŒ اما از آنجا Ú©Ù‡ هر شاعری رؤیت Ùˆ قرائت دیگرگونه ÛŒ خود را دارد ØŒ نمی توان Ú¯Ùت Ú©Ù‡ Ù…Øمد علی شمس الدین همان ساز را Ù…ÛŒ نوازد .
از مهم ترین عناصر شعر او خورشید است . در جایی Ú¯Ùته است Ú©Ù‡ این خورشید از نام او « شمس » Ùˆ از نقاشی های وان Ú¯ÙˆÚ¯ سرچشمه Ù…ÛŒ گیرد . از مهم ترین اماکنی Ú©Ù‡ بدان ها پرداخته هم یکی غرناطه است . غرناطه را Ù…ÛŒ توان از چند گوشه با شاعران عرب پیوند داد . یکی تاریخ اندلس ØŒ دیگر ÙلسÙÙ‡ Ùˆ ادبیات اندلسی در قرون گذشته Ùˆ سه دیگر ارتباط انسانی شاعران جهان با اسپانیا Ùˆ شاعرانی چون Ùدریکو گارسیا لورکا ØŒ آنتونیو ماچادو ØŒ راÙائل آلبرتی Ùˆ دیگران . البته پرداختن به اندلس Ùˆ غرناطه Ùˆ در Ú©Ù„ تاریخ اسپانیای مسلمان ØŒ دیگر شاعران عرب را نیز به خود مشغول کرده است . نزار قبانی Ú©Ù‡ بهترین شعرهای خود را از اسپانیا Ùˆ درباره ÛŒ تاریخ آن Ùˆ تاریخ زن اسپانیا نوشته ØŒ عبد الوهاب البیاتی Ú©Ù‡ در کشورهای اسپانیایی زبان بیشتر از جهان عرب Øتی معرو٠تر است Ùˆ نیز آدونیس Ú©Ù‡ به تاریخ اندلس در بیشتر کارهایش اشاراتی کرده است .
پس Ù…ÛŒ بینیم شعر امروز عرب ØŒ Ùˆ به تاسی از این عناصر ØŒ خود را با اندلس Ùˆ تاریخ آن تÙسیر Ù…ÛŒ کند .
از مهم ترین شخصیت هایی Ú©Ù‡ شاعران عرب Ùˆ از جمله Ù…Øمد علی شمس الدین را به خود مشغول کرده ØŒ شاعر Ùˆ ادیب بزرگ قرن پنجم هجری ابوالعلاء المعری است . ابوالعلاء المعری Ú©Ù‡ عمری با بدبینی Ùˆ تاریکی Ùˆ گیاه خواری زیست ØŒ Ùˆ گرÙتار سه زندان ( به Ú¯Ùته ÛŒ خودش ) : زندان تن ØŒ کوری Ùˆ خانه ØŒ بود ØŒ در شعر معاصر عرب بینایی Ùˆ بصیرت خود را باز Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ این شاعر معاصر است Ú©Ù‡ گرÙتار کوری Ùˆ زندان تن شده ØŒ Ùˆ ابوالعلاء المعری به شاهدی بر گرÙتاری ها Ùˆ دردهای معاصران تبدیل Ù…ÛŒ شود . پرداختن به هر شخصیتی تاریخی در شعر معاصر عرب را نقاب Ù…ÛŒ گویند . پس Ù…Øمد علی شمس الدین از مسئله نقاب بر کنار نبوده است . بگویم Ú©Ù‡ نقاب را برای نخستین بار عبدالوهاب البیاتی Ù…Ø·Ø±Ø Ùˆ روی این پروسه کار کرد . از جمله شاعرانی Ú©Ù‡ نقاب را در شعر خود گسترش دادند Ùˆ ابعاد گوناگونی به آن دادند، آدونیس است . آدونیس روی Ù…Ùهوم نقاب به Ø´Ú©Ù„ÛŒ گسترده تر پرداخته است . نمی توانم اینجا نامی از Øسان عطوان شاعر سوری نبرم . این شاعر بزرگ در مجموعه شعر سترگش یعنی « غربت های ابوالعلاء المعری » از دید ابوالعلاء به تÙسیر بسیاری از قضایا پرداخته است .
از دیگر شخصیت های تاریخی Ú©Ù‡ Ù…Øمد علی شمس الدین Ùˆ دیگر شاعران عرب به آن پرداخته اند ØŒ ابوالطیب المتنبی شاعر قرن چهارم هجری است . شعر المتنبی آمیزه ای از Øکمتی عصیان گر Ùˆ قدرت طلبی است . شمشیر Ùˆ جنگ از یک جهت Ùˆ Øمکت آموزی از جهت دیگر شعر او را Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد . نمی دانم چرا هر وقت المتنبی را Ù…ÛŒ خوانم به یاد چنین Ú¯Ùت زرتشت نیچه Ù…ÛŒ اÙتم . شاید به این جهت Ú©Ù‡ المتنبی دیگرگون ساز است Ùˆ ØªØ³Ø§Ù…Ø Ù†Ø§Ù¾Ø°ÛŒØ± . قاطعانه ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ دهد . ناقدی ست ترسناک . بر قله های چیرگی ایستاده ØŒ Ùˆ مثل زرتشت نیچه از سر خود بالا Ù…ÛŒ رود . بر خود چیره گر است Ùˆ این است راز ماندگاری المتنبی .
Ù€ Ù€ Ù€
Ù…Øمد علی شمس الدین در سال 1946 در روستای بیت یاØون لبنان Ú©Ù‡ در جهت شمالی Ùلسطین قرار Ù…ÛŒ گیرد ØŒ متولد شد . تØصیلات دبیرستانی خود را در بیروت گذراند Ùˆ در سال 1963 در رشته ÛŒ تاریخ لیسانس گرÙت .
شعرهای قاچاقی برای معشوقه ام آسیا ØŒ ابری برای رؤیاهای پادشاه برکنار شده ØŒ تو را صدا Ù…ÛŒ کنم ای پادشاه Ùˆ Ù…Øبوب من ØŒ خار بنÙØ´ÛŒ ØŒ پرندگانی به سوی خورشید تلخ ØŒ آیا وقت آن نرسیده Ú©Ù‡ رقص پایان بگیرد ØŒ دریاسالار پرندگان ØŒ ابرهایی در کران های اÙÙ‚ ØŒ نام مجموعه شعرهای اوست .
ـــــــــــــــــــ
مرگ در باغستان
صدایی می آید گاه
از سوی باغستان ٠ما
که به بیداری شبانه ام
زیر ٠درختان Ùرا Ù…ÛŒ خواند .
پلک Ù…ÛŒ بندم Ùˆ Ù
آرام Ù…ÛŒ روم آویخته به تارهای Ù
این صدای آهسته .
گربه ی تاریکی مویه گری می کند
چیزی هم گون ٠هراس تاریکی ها
از خویش می ربایدم
Ùˆ Ù…ÛŒ Ùریبد مرا
که به آیین ٠جنگل ها در آیم .
Øشرات ٠کشت زار پیرامون ٠من
موسیقای ٠خود را آغاز می کنند
و آب آهسته بالا می آید
و چشم هایم را لبریز می سازد .
کودک نخستین در میان ٠دست هایم
می جهد
و کودک ٠دیگر به دنبال ٠او
راستی من کدام یک از این کودکان ام ؟
پنجاه و پنج سال اکنون
در بوستان ام
یکدیگر را به قتل می رسانند
آیا می توانم
گناهان ٠نخستین را مرتکب شوم
که سیبی به سرقت برم
که تن ٠نار را به دندان چینم ؟
Ù…ÛŒ توانم آیا Ú©Ù‡ پنجره بگشایم Ùˆ Ù
خواهش گرانه بگویم :
ای همسایه ، بیا و کمک ام کن
چشمانم از خیره ماندن بر اندوه هایم
به تنگ آمده اند ؟
بر برگ های زرد تن می سپارم
و روزنه ای می بینم
که از بین شاخ ساران
بر من گشوده می شود .
شب ، قبای ٠سیاه ٠خود را کنار زد
Ùˆ در زیر Ù Ù‚Ùبّه ØŒ همه ÛŒ اشیاء
نمودار شد
Ùˆ Ù…ÛŒ بینم . Ù…ÛŒ شنوم چیزی هم گون Ù
« جاز ٠تاریکی ها » را .
مرگی مرا زیباتر از این مرگ نیست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
مربّع ٠تاریکی
( به بدیع الزمان ٠همدانی ) : روایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ او به مدتی طولانی بی هوش شد ØŒ Ùˆ نزدیکانش پنداشتند Ú©Ù‡ مرده است . آنگاه به دÙÙ† او پرداختند ØŒ Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ در گور خود به هوش آمد . Ú©Ùنش را پاره کرد . پیش از آنکه دوباره بمیرد .
.........
در Ù…Ùربّع ٠تاریکی
به تنهایی ، روز را انتظار کشیدم
تا آنچه را نهان کرده به اندرون
نمایان کند .
من در خاک Ú¯ÙÙ„ÛŒ را بدرود Ú¯Ùته بودم
و گریزان به کوه پناه بردم
بر خاک نهاده چیزی شبیه ٠جسد
Ùˆ Ú¯Ùتم : شاید Ú©Ù‡ Ùردا گرسنه باز گردم
و خواهم خوردن آنکو در دهانش
خون ٠زندگی جاری ست
و برهنه خواهم بودن
و خود را به برگانی خواهم پوشاند
Ú©Ù‡ بر تن ٠رنجورش رÙسته اند .
Ùˆ در هنگامه ÛŒ رÙجعت
Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ : گنج ٠خود را
از تاریکی ٠خاک بر گیرم .
آنگاه با خود Ú©Ùلنگی
Ùˆ شمعی Ú©Ù… نور برداشتم Ùˆ Ù
گام هایم را بردم Ùˆ به راه اÙتادم
ترسان هم چون کسی
که از پس مرگ
به سمت خانه اش باز می گردد .
Ù„Øظه ای به مانند Ú¯Ù… گشته ای
درنگ کردم .
نشانه های راه را نمی دیدم
و مکان را هراسی بود
و در تهی / جای ماده گرگی
که آنجا بود و بیدارش کردم .
چشم هایی در تاریکی
گام های مرا دنبال می کردند
Ùˆ سایه ها را جَهÙØ´ ٠اسب بود در تنگنا .
بر خاک جز توده ای از مورچه نیاÙتم
Ú©Ù‡ از Ù¾ÛŒ اش به راه اÙتادم
و به توده ای دیگر رسیدم
Ùˆ با Ú©Ùلنگ دو ضربه
بر سنگ زدم
Ùˆ در زیر Ú©Ùلنک چیزی شبیه Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ†
دوپار شد Ùˆ Ù
از گور خویش جوانکی بیرون آمد
هم چون Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ سر بر زند از یخ ـــ بر٠.
از او پرسیدم :
ای جوانک Ù Ú©ÙŽÙÙŽÙ† شده ÛŒ زیبا روی
من از تاریکنای زمان آمده ام
تا Ú¯ÙÙ„ÛŒ را باز گیرم .
از تو می پرسم :
« آیا ما این زندگی را یک بار می زییم
و آنگاه برای ابد می میریم
یا که این زندگی را یک بار می میریم
و برای ابد زنده می مانیم » .
و پیش از آنکه پرسش مرا جواب دهد
گریان Ùˆ خندان در آغوشم گرÙت
و این آخرین دیدار ما بود .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
Ù‡Ùت شعر برای اسماء
( 1 ) مریم و دخترش
کره اسبی آبی رنگ در آب طَهور
ترسان درین شام گاه گذر کرد .
ستاره ای بر رÙØ® ٠مریم نقش کرد ÙˆÙ
پشت باروهای زنان متواری شد .
کره اسبی می دود در تصویر خویش
مثل ٠پرنده ای گرÙتار ٠تور
مادر به سمت دخترک رÙØ® گرداند
و مثل ٠کوکبی پریشیده گذر کرد .
**
کره اسبی زیباتر از مادر خویش .
( 2 ) درخت ٠اÙسوس
( شناخت درخت ٠پشیمانی است ) لورد بایرون
اگر دانستی
پشیمان می شوی
پس رغبت نکن
به شناختن آنچه که خواهانی
تا رهایی یابی
که آدم را در بند کرد
پرسشی درباره ی معنی ٠آن .
پس نادان باش
تا پشیمان نشوی .
( 3 ) ابن عقیل
پیش از طلوع Ù Ùجر
غاÙÙ„ گیرش Ú©Ù†
Ùˆ از دهانش خون Ù Ùتّانش را بگیر .
آیا می توانی زنده بمانی
تا طلوع ٠خورشیدی دیگر ؟
آیا توانایی این را داری
که نگذاری خورشید به نارو بزند
و بهشت ٠سرکوب شده را
از بالای ٠بÙرج به درّه پرتاب Ú©Ù†ÛŒ ØŸ
میراث ٠نیرنگ ، گران است
Ùˆ زمین چون Ùتنه Ú¯Ùرد است
یعنی زمین مثل ٠لعنت Ú¯Ùرد است .
پس برای چه از خونش نمی نوشی
ابن عقیل ؟
( 4 ) میان ٠دارساز و مصلوب
نیمی از من
« از Ùرودست ٠قلب تا بالای ٠سر » را
Øلاّج Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ دهد
و نیم ٠دیگر
« از Ùرودست ٠قلب تا گام ها » را
Øجّاج
و من در میان ی این دو
ØرÙÛŒ پرّان ام
ØرÙÛŒ Øیران
میان ٠دارساز و مصلوب
« ناتوان بادا طالب و مطلوب » .
( 5 ) Øسین
( تصویری از ابن خلدون )
« اگر به دیده ی انصا٠نگاه کردی همه ی مردم را خواهی بخشید »
خونش به هدر رÙته بود
پیش از زاده شدن
و یزید آمد
تا به اجرا در آورد
آنچه برای او مقدّر شده
از امر ٠مشیÙّت .
هیچ کس نمی تواند که گردن ٠تاریخ
و دَوَران ٠آن را بگرداند .
Ú©Ù‡ قاتل Ù…Øکوم ٠به قتل است
Ù…Øکوم به مرگ ٠سرنوشت ٠کشته ÛŒ خویش
و خدا هم چون ترازویی
بالای ٠تاریخ
سرنوشت ٠مردم را با Øکمت خود
مقدّر می سازد
Ùˆ بنده Ùˆ پادشاه را Ùرو نمی گذارد
و نه امری از مشیّت ٠خود را .
هیچ رودی « هر چند پرتوان »
به آغاز خود باز نمی تواند گشت
و زیباست که کار بزرگ ات را
در عصر ٠خویش به Ùرجام برسانی .
اما چگونه می توانی
که از قبضه ی چیرگی اش رهایی یابی ؟
( 6 ) Ùوکویاما
Ùوکویاما
در برکه ی آبی گند
پاره سنگی انداخت و گذشت
تا پشت ٠درختان
خنده زند
بر جهش ٠قورباغه های ترسان
که سرشار می کنند
سینه ی تاریخ را .
( 7 ) ابولهب
دستانش بریده بادا
که پدرش آتش است
و زادنش به روز ٠آتش
و وعده گاهش
جبروت ٠آتش
و همسرش
Øمّال ٠هیزم ٠آتش
و سرورش تا بر پایی ساعت
آتشدان اوست .
ـــــــــــــــــــــــــــــ