نزار قبانی Ù…Ùقود الاثر ابدی در گیسوان عشق / مجید زمانی اصل
اکنون بی نزار جهان Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ù…ÛŒ کند Ø› دوستی بزرگ را از دست داده است . Ú©Ù‡ برابر یورش زشتی ها به عشق Ùˆ ØØ±Ù…ت عشق Ùˆ جای گاه پاک عشق Ú©Ù‡ همان
زن معاصر است ؛ می ایستاد و سینه گاه خود را سنگر می ساخت

نزار قبانی ØŒ Ù…Ùقود الاثری ابدی
در گیسوان عشق
شعرهای نزار قبانی
به ترجمه ی : موسی اسوار
◠مجید زمانی اصل
◠نزار قبانی در21/ 3 / 1923در دمشق متولد شد .ØªØØµÛŒÙ„ات خود را در این شهر به پایان برد .
در سال 1945 در رشته ÛŒ ØÙ‚وق در دانش گاه دمشق ÙØ§Ø±Øº Ø§Ù„ØªØØµÛŒÙ„ شد . Ùˆ سپس به استخدام وزارت خارجه سوریه در آمد Ùˆ به مدت 21 سال در سمتهای دیپلماتیک در قاهره ØŒ آنکارا ØŒ لندن ØŒ مادرید ØŒ Ù¾Ú©Ù† Ùˆ بیروت خدمت کرد .
در سال 1966 از مشاغل دیپلماتیک Ø§Ø³ØªØ¹ÙØ§ کرد ØŒ Ùˆ به بیروت Ø±ÙØª Ùˆ در آن جا مؤسسه ای انتشاراتی به نام خود دایر کرد . پس از در Ú¯Ø±ÙØªÙ† جنگ های داخلی در لبنان Ùˆ کشته شدن همسر او در سال 1982 نخست به ژنو Ùˆ سپس به لندن Ø±ÙØª . Ùˆ تا اواخر عمر در همان جا ماندگار شد . او در سال 1998 در گذشت . Ùˆ بنا به وصیّت او در آرام گاه خانواده Ú¯ÛŒ در دمشق به خاک سپرده شد .
وقتی Ú©Ù‡ عشق یکی از بزرگ ترین ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´ را از دست داد ØŒ Ú©Ù… مانده بود سر به صخره ها بکوبد Ùˆ به سمت بلندترین خرسنگ ها برود . Ùˆ خود را از بلندترین آبشارهای جهان پرتاب کند.
ولی صدای ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ را ] نزار قبانی [ از ÙØ±Ø§Ø²Ù‡Ø§ شنید Ú©Ù‡ با صدای آبی ÛŒ مهربانی شعر او را از خودکشی مانع Ù…ÛŒ شود ØŒ Ùˆ عشق از Ù„Ø·Ø§ÙØª تصویر Ùˆ ساده Ú¯ÛŒ ÛŒ عمیق کلام اش چندان مست شد Ø› Ú©Ù‡ دست از خودکشی برداشت ØŒ Ùˆ در بازگشت به جاده ÛŒ امید Ùˆ زنده Ú¯ÛŒ کلام سبز ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ نزار قبانی را بر عل٠ها Ùˆ صخره ها ØŒ برای یاسمن ها Ùˆ رودها Ùˆ برای تمام پرنده گان جهان به زمزمه برد . Ùˆ در Ø±ÙˆØ ØªÙ…Ø§Ù…ÛŒ ÛŒ اشیاء ØØ§Ù„ت Ø±ÙˆØØ§Ù†ÛŒ ÛŒ نزار قبانی ÛŒ شعر دمیده شد . عشق شاعر به ØÙ‘اق معناهای شعر نزار شد Ùˆ یتیمی ÛŒ خویش را به خویش تسلیت Ú¯ÙØª . نزار آتش دوستی ÛŒ انسان را به جان خرید ØŒ Ùˆ در ملکوت زمین قدیسی ÛŒ زمین شد . هر چند آسمان Ùˆ زیبائی اش را در جای جای جان خود پنهان داشت .
از دیدن این قدیس زمینی Ú©Ù‡ ØØ±Ù…ت ومقام زن را کتاب مقدس خود Ù…ÛŒ دانست Ø› ØØ§Ù„تی این گونه به Ú¯ÙØª دل Ù…ÛŒ آید Ø› Ú©Ù‡ اگر در ابتدا کلمه بود این کلمه ØŒ شعر بود . Ùˆ این شعر ØŒ معطر نبود مگر به خواب های آبی ÛŒ دمشقی عشق Ú©Ù‡ نزار قبانی آن را بر قلب ها مکتوب کرده است . بر قلب آدمی Ùˆ اشیاء جهان . آیا Ø´Ø±Ø Ø§Ø¨Ø¹Ø§Ø¯ Ú©Ù„ÛŒ ÛŒ زخم ها ØŒ Ø´ÙØ§ÛŒ همان زخم ها نیست Ùˆ Ø´Ø±Ø Ø²Ø´ØªÛŒ ها عبور از زشتی ها نیست . اکنون بی نزار جهان Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ù…ÛŒ کند Ø› دوستی بزرگ را از دست داده است . Ú©Ù‡ برابر یورش زشتی ها به عشق Ùˆ ØØ±Ù…ت عشق Ùˆ جای گاه پاک عشق Ú©Ù‡ همان زن معاصر است Ø› Ù…ÛŒ ایستاد Ùˆ سینه گاه خود را سنگر Ù…ÛŒ ساخت Ùˆ به همین دلیل است Ú©Ù‡ آدونیس در جایی از Ú¯ÙØªÙ‡ های بسیارش راجع به نزار قبانی Ù…ÛŒ گوید : با Ùقدان نزار قبانی پاره ای زیبا از جهان ما از دست Ù…ÛŒ رود . جهانی Ú©Ù‡ زشتی از همه سو به آن یورش Ù…ÛŒ برد . با Ùقدان او نبود شاعر بزرگ را Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ از او آموخته ام Ùˆ همیشه خواهم آموخت . نیز دوستی بزرگ Ùˆ انسانی بزرگ را از دست Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ بینم . وقتی Ú©Ù‡ شعر این مه ارغوانی ÛŒ ÙØ±Ø§ زمینی بر سر انگشتان نزار Ù…ÛŒ نشست . اگر او را برکت مبارکی جدید Ù…ÛŒ دید Ú©Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ÛŒ تازه را در هوای اهرامی ÛŒ دایرة المعار٠بشری Ù…ÛŒ دانست . دل اش را چونان گنجشک Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ بر دست Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØª ØŒ تا بر شانه های شعر بنشیند . Ùˆ گرنه بر پوست آبی ÛŒ کاغذ کاغذها موج های کلام خود را Ù‡ÛŒ نمی کرد . Ùˆ باز به سکوت Ùˆ انتظار به شکار آناتی دیگر گشت ها Ù…ÛŒ زد . هیچ قلبی چون قلب او مساعد برای بر ÙØ±Ø§Ø² کردن به سمت Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ مه ارغوانی ÛŒ شعر نبود . رعشه های Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± شعر چون غباری بر پلک های او همیشه Ú¯ÛŒ بود . کاÙÛŒ ست پلک ها را بر هم زند . تا شعر را برابر دیده گان خویش به هیات تاریخی از درخت Ùˆ پرنده Ùˆ زیتون Ùˆ دریائی از گیسوان انسانی ÛŒ عشق ØŒ تجلی شود . Ùˆ غریب نیست Ú©Ù‡ اگر بگویم Ø› نزار قبانی Ù…Ùقودالاثری ابدی در گیسوان عشق به ØØ±Ù…ت Ùˆ پاکی ÛŒ زن معاصر جهان است .
نزار قبانی رئیس جمهور کشور جمهوری عشق است . Ú©Ù‡ به تعداد اشک های زن رأی آورده است . اشک های تاریخی ÛŒ تمام زن های جهان علی الخصوص تاریخ اشک زن عرب . Ùˆ اگر شعر نزار درخت است ØŒ تمام برگ های این تاریخ Ø¯ÙØªØ±ÛŒ ست Ú©Ù‡ رنج ها ÛŒ زن را در آن مکتوب Ù…ÛŒ بینید .
Ùˆ آیا روØÛŒ Ú©Ù‡ از ÙØ±Ø§Ø² این درخت بال کشید ØŒ بسان یکی پرنده Ú©Ù‡ تاریخ اشک زن را بر پشت بال خود دارد Ø› Ø±ÙˆØ Ù†Ø²Ø§Ø± نیست ØŸ
به Ú¯ÙØª خود نزار گوش بسپاریم Ú©Ù‡ به Ø´Ú©Ù„ÛŒ دیگر بیان کرده است ØŒ آن جا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید : اگر سرود درخت بود در برگ های اش ازهمه ÛŒ تاریخ درخت آگاه Ù…ÛŒ شدیم . اما سرود پرنده ای ست Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ای Ú©Ù‡ تاریخ Ùˆ ØÛŒØ§Øª Ùˆ کره ÛŒ زمین را بر پشت خود بر Ù…ÛŒ دارد ØŒ Ùˆ پرواز Ù…ÛŒ کند . هر چند این پرنده (نزار قبانی ) از ÙØ±Ø§Ø² رود انسانیت پرواز کرده است ØŒ Ùˆ در بیکرانه- Ú¯ÛŒ ÛŒ مرگ سامانه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . اما ردّ عبور این پرنده از ÙØ±Ø§Ø² رود رنگین کمانی ست از کلمات است . Ú©Ù‡ دیده گان ما را قلمروی تازه Ù…ÛŒ بخشد . با این همه این پرنده آوازه خوان گردن سپار ابدی آن نیست Ú©Ù‡ تنها در کنار پنجره ÛŒ نیم گشوده Ùˆ مهتابی رو به مهتاب Ù " زن " نت های جان اش را از منقار واژه گان هجی کند . Ú©Ù‡ بایدها Ùˆ اجبارها Ù‚ÙØ³ÛŒ اند Ú©Ù‡ بال های این پرنده را بی Ù…Ø³Ø§ØØª Ùˆ گشت Ù…ÛŒ کند ØŒ Ùˆ او را به ØÙˆØ§Ù„ÛŒ ÛŒ پوچی Ùˆ دوّاری هلاک خواه Ù…ÛŒ کشاند . برای همین است Ú©Ù‡ عهدنامه ÛŒ اجباری را بی امضا رها Ù…ÛŒ کند . عشق ØØµØ§Ø± Ø´Ú©Ù†ÛŒ ست . Ú©Ù‡ یک سویه ها را رها Ù…ÛŒ کند . از زبان خود نزار بشنویم Ø› شعر Ú¯ÙØªÙ† من درباره ÛŒ زن به هیچ روی به این معنا نیست Ú©Ù‡ من با پیکر او عهدنامه ای ابدی امضا کرده ام . عشق در نزد من در آغوش Ú¯Ø±ÙØªÙ† جهان Ùˆ به بر Ú¯Ø±ÙØªÙ† انسان است . گاه وطن نیز معشوقه ای زیباتر Ùˆ پر بها تر از همه ÛŒ معشوقه ها Ù…ÛŒ شود . ØªÙØ§ÙˆØª من با دیگران این است Ú©Ù‡ نه طّب عرب را قبول دارم نه جادوگری عرب را ØŒ وبه خود اجازه نمی دهم Ú©Ù‡ بیرون از اتاق عمل همین طور قهوه بخورم Ùˆ سیگار دود کنم Ùˆ برای طول عمر بیمار دعا کنم . غریزه ÛŒ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ کشیدن قوی ترین غرایز من است .
اکنون به گشت عاشقانه های نزار Ù…ÛŒ رویم Ø› تا اخلاق نورانی ÛŒ عشق بر قلب ما انشاء شود . نزار با آن Ú©Ù‡ ØØ±ÛŒÙ… زن را به Ø§ØØªØ±Ø§Ù… است ØŒ اما این Ø§ØØªØ±Ø§Ù… باید دو جانبه باشد Ùˆ این Ø§ØØªØ±Ø§Ù… گذاری نباید ØØµØ§Ø±ÛŒ باشد Ø› Ú©Ù‡ آدمی را در سیم خاردار نظمی هلاک ÙØ±Ø§ بخواند . این جا یاد شعری از بیکل به ترجمه ÛŒ اØÙ…د شاملو Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… ØŒ آن جا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید :
پرواز اعتماد را با یک دیگر تجربه کنیم و گرنه می شکنیم بالهای دوستی مان را ...
این جا نیز نزار اعتماد دوگانه را خواستار Ùˆ سپاس گذاری به پهنه ÛŒ پرواز هر یک به اندازه ÛŒ وسعت ٠آسمانی ÛŒ اخلاق Ø±ÙˆØ Ù‡Ø± آدم ØŒ Ú©Ù‡ Ø±ÙˆØ Ù‡Ø§ ØŒ هر یک پهنه هایی را در جست Ùˆ جوی اند Ú©Ù‡ دل به خواه آنان است .
پرخاش ادبیانه ی نزار را به رخ عشق این چنین است :
با عادات کوچک من کاری نداشته باشی / با اشیای کوچک من / با قلمی که با آن می نویسم / و اوراقی که سیاه مشق خود را بر آنها نقش می زنم / و جا کلیدی که در دست می گیرم / و قهوه ای که می نوشم / و کراواتهایی که خریداری می کنم / تو را با نویسنده گی ی من کاری نباشد / که منطقی نیست من به انگشتان تو بنویسم / و باریه های تو دم بر آرم / منطقی نیست که من با لبان تو بخندم / و تو با چشمهای من گریه کنی !! .
Ø§Ù†ØØµØ§Ø± Ùکر نوشته های شاعر ØŒ شاعر را از مردم دور نگاه Ù…ÛŒ دارد Ùˆ از شعر جانی بی کالبد Ù…ÛŒ سازد ØŒ Ú©Ù‡ هیچ دلی را در جاذبه نیست ØŒ Ùˆ انگار ستاره ای ست Ú©Ù‡ در دور باطل خویش Ù…ÛŒ چرخد ØŒ با هیچ سوسوی به قلبی Ùˆ به روØÛŒ Ùˆ مخاطبی ØŒ شعر بی مخاطب سمÙونی ست Ú©Ù‡ برای کران اجرا Ù…ÛŒ شود . هر چند با هورا Ùˆ ک٠بلند ØØ¶Ø§Ø± همراه باشد . برای همین است Ú©Ù‡ نزار عقیده دارد Ú©Ù‡ شعر بیش از دیدار با مردم در ØÚ©Ù… وزغ مرده ÛŒ آزمایش گاه است ØŒ Ùˆ همین Ú©Ù‡ با مردم دیدار Ù…ÛŒ کند جان در کالبد اش Ù…ÛŒ دمد Ùˆ ناگاه برمی جنبد Ùˆ بر آب ها برمی جهد . وقتی Ú©Ù‡ شعرم را برای مردم Ù…ÛŒ خوانم از همه اختران در منظومه ÛŒ شمسی بزرگ تر Ù…ÛŒ شوم . در یک آن به ØÚ©Ù…یت تمدن ها Ùˆ انواع بدل Ù…ÛŒ شوم .
من کهن ترین پایتخت اندوه ام / Ùˆ زخم ام نقشی ÙØ±Ø¹ÙˆÙ†ÛŒ ست . / درد من چونان Ù„Ú©Ù‡ ÛŒ روغن است / گسترده شده از بیروت تا چین / درد من کاروانی ست / از Ø®Ù„ÙØ§ÛŒ شام در قرن Ù‡ÙØªÙ… میلادی ست تا چین / Ùˆ در دهان اژدها Ú¯Ù… گشته اند .
Ú¯ÙØª ات ÙØ±Ø´ÛŒ ایرانی ست / Ùˆ چشم ها ÛŒ ات دو گنجشک دمشقی ست
که میان دیوارها به پرواز در می آیند / و دل ام کبوتری ست
Ú©Ù‡ بر ÙØ±Ø§Ø² دست های ات Ø³ÙØ± Ù…ÛŒ کند .
نزار قبانی عشق را در کلیت Ùˆ جز اشیاء جهان Ùˆ ØØ§Ù„ت ها روØÛŒ ÛŒ انسان ØŒ به مشق دل Ù…ÛŒ برد ØŒ Ùˆ لشکر واژه گان تمام دایرة المعار٠جهان را غلام این امیره Ù…ÛŒ کند . از ذهن درختان Ù…ÛŒ گذرد ØŒ با ابرها Ù…ÛŒ بارد ØŒ با ماهیان شنا Ù…ÛŒ کند . همراه اشک ها اشک Ù…ÛŒ شود Ø› با تبسم ها چونان کودکی شاد Ù…ÛŒ شود . از میان گندم زار کلام ØŒ شتابان Ùˆ رقصان Ù…ÛŒ گذرد تا بر پیکر شعر جاهلی سنگ پرتاب کند . با گنجشک ها دوستی Ù…ÛŒ کند . نقش قالی را خادم گام های عشق Ù…ÛŒ داند ØŒ وبرابرش Ù…ÛŒ ایستد . تا برای او چای خوشبختی تعار٠کند . تمام تمدن ها را Ù…ÛŒ رود Ùˆ ØØªÛŒ از کنار توØÙ‘Ø´ بی ترس Ù…ÛŒ گذرد تا صدای آبی ÛŒ عشق را Ú©Ù‡ در نقش پیرهن زنی مراکشی پنهان است به بیت بیت شعرش ØŒ هجی کند .
از Ùنجان ها ØŒ شکردان ØŒ ØØ¨Ù‡ ÛŒ قند ØŒ چتر ØŒ شانه ØŒ خال رخسار ØŒ سایه ÛŒ اندوه در چشم ها ØŒ Ùˆ کوچکترین رمز Ùˆ راز آدمی Ù…ÛŒ رود ØŒ تا کشور عشق را پایه گذاری کند . Ùˆ با تمام ØØ±ÙˆÙ ندا نشانی ÛŒ چشم های عشق را به تما Ù… دریاها پیشکش کند . نزار ÙØ±ÙˆØ´Ù†Ø¯Ù‡ ÛŒ بهت Ùˆ تØÛŒØ± عشق است به آدمیان جهان Ú©Ù‡ بی کتاب مقدس عشق تمام قلب ها بوی خودکشی خواهد Ú¯Ø±ÙØª . تمام پرنده گان موجود جهان Ùˆ تمام پرنده گانی Ú©Ù‡ زاده خواهند شد ØŒ Ùˆ بال باز به پرواز Ù…ÛŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯ ØŒ Ùˆ از سمت باران ها Ù…ÛŒ آیند Ùˆ بر ÙØ±ÙˆØ¯Ú¯Ø§Ù‡ چشم های عشق Ù…ÛŒ نشینند ØŒ اندوهی بر پشت بال های خود دارند ØŒ Ú©Ù‡ همانا خبر Ù…Ùقودالاثر شدن ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ بزرگ عشق ØŒ در گیسوان بیکران لایتناهی هاست .
او جزئی از منظومه ی شمسی ی عشق است . که در چرخش ها ی اش همواره عطر از کلام او نام او دارد .
بیش از این نمی توانم / در بیشه های گیسوان ات پیش روی کنم
Ú©Ù‡ از سال ها پیش / در روزنامه ها اعلام کرده اند / Ú©Ù‡ من Ù…Ùقودالاثر شده ام / Ùˆ تا اطلاع ثانوی / هم چنان من Ù…Ùقودالاثر هستم .
ـــــــــ
زن معاصر است ؛ می ایستاد و سینه گاه خود را سنگر می ساخت

نزار قبانی ØŒ Ù…Ùقود الاثری ابدی
در گیسوان عشق
شعرهای نزار قبانی
به ترجمه ی : موسی اسوار
◠مجید زمانی اصل
◠نزار قبانی در21/ 3 / 1923در دمشق متولد شد .ØªØØµÛŒÙ„ات خود را در این شهر به پایان برد .
در سال 1945 در رشته ÛŒ ØÙ‚وق در دانش گاه دمشق ÙØ§Ø±Øº Ø§Ù„ØªØØµÛŒÙ„ شد . Ùˆ سپس به استخدام وزارت خارجه سوریه در آمد Ùˆ به مدت 21 سال در سمتهای دیپلماتیک در قاهره ØŒ آنکارا ØŒ لندن ØŒ مادرید ØŒ Ù¾Ú©Ù† Ùˆ بیروت خدمت کرد .
در سال 1966 از مشاغل دیپلماتیک Ø§Ø³ØªØ¹ÙØ§ کرد ØŒ Ùˆ به بیروت Ø±ÙØª Ùˆ در آن جا مؤسسه ای انتشاراتی به نام خود دایر کرد . پس از در Ú¯Ø±ÙØªÙ† جنگ های داخلی در لبنان Ùˆ کشته شدن همسر او در سال 1982 نخست به ژنو Ùˆ سپس به لندن Ø±ÙØª . Ùˆ تا اواخر عمر در همان جا ماندگار شد . او در سال 1998 در گذشت . Ùˆ بنا به وصیّت او در آرام گاه خانواده Ú¯ÛŒ در دمشق به خاک سپرده شد .
وقتی Ú©Ù‡ عشق یکی از بزرگ ترین ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†Ø´ را از دست داد ØŒ Ú©Ù… مانده بود سر به صخره ها بکوبد Ùˆ به سمت بلندترین خرسنگ ها برود . Ùˆ خود را از بلندترین آبشارهای جهان پرتاب کند.
ولی صدای ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ را ] نزار قبانی [ از ÙØ±Ø§Ø²Ù‡Ø§ شنید Ú©Ù‡ با صدای آبی ÛŒ مهربانی شعر او را از خودکشی مانع Ù…ÛŒ شود ØŒ Ùˆ عشق از Ù„Ø·Ø§ÙØª تصویر Ùˆ ساده Ú¯ÛŒ ÛŒ عمیق کلام اش چندان مست شد Ø› Ú©Ù‡ دست از خودکشی برداشت ØŒ Ùˆ در بازگشت به جاده ÛŒ امید Ùˆ زنده Ú¯ÛŒ کلام سبز ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ نزار قبانی را بر عل٠ها Ùˆ صخره ها ØŒ برای یاسمن ها Ùˆ رودها Ùˆ برای تمام پرنده گان جهان به زمزمه برد . Ùˆ در Ø±ÙˆØ ØªÙ…Ø§Ù…ÛŒ ÛŒ اشیاء ØØ§Ù„ت Ø±ÙˆØØ§Ù†ÛŒ ÛŒ نزار قبانی ÛŒ شعر دمیده شد . عشق شاعر به ØÙ‘اق معناهای شعر نزار شد Ùˆ یتیمی ÛŒ خویش را به خویش تسلیت Ú¯ÙØª . نزار آتش دوستی ÛŒ انسان را به جان خرید ØŒ Ùˆ در ملکوت زمین قدیسی ÛŒ زمین شد . هر چند آسمان Ùˆ زیبائی اش را در جای جای جان خود پنهان داشت .
از دیدن این قدیس زمینی Ú©Ù‡ ØØ±Ù…ت ومقام زن را کتاب مقدس خود Ù…ÛŒ دانست Ø› ØØ§Ù„تی این گونه به Ú¯ÙØª دل Ù…ÛŒ آید Ø› Ú©Ù‡ اگر در ابتدا کلمه بود این کلمه ØŒ شعر بود . Ùˆ این شعر ØŒ معطر نبود مگر به خواب های آبی ÛŒ دمشقی عشق Ú©Ù‡ نزار قبانی آن را بر قلب ها مکتوب کرده است . بر قلب آدمی Ùˆ اشیاء جهان . آیا Ø´Ø±Ø Ø§Ø¨Ø¹Ø§Ø¯ Ú©Ù„ÛŒ ÛŒ زخم ها ØŒ Ø´ÙØ§ÛŒ همان زخم ها نیست Ùˆ Ø´Ø±Ø Ø²Ø´ØªÛŒ ها عبور از زشتی ها نیست . اکنون بی نزار جهان Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ù…ÛŒ کند Ø› دوستی بزرگ را از دست داده است . Ú©Ù‡ برابر یورش زشتی ها به عشق Ùˆ ØØ±Ù…ت عشق Ùˆ جای گاه پاک عشق Ú©Ù‡ همان زن معاصر است Ø› Ù…ÛŒ ایستاد Ùˆ سینه گاه خود را سنگر Ù…ÛŒ ساخت Ùˆ به همین دلیل است Ú©Ù‡ آدونیس در جایی از Ú¯ÙØªÙ‡ های بسیارش راجع به نزار قبانی Ù…ÛŒ گوید : با Ùقدان نزار قبانی پاره ای زیبا از جهان ما از دست Ù…ÛŒ رود . جهانی Ú©Ù‡ زشتی از همه سو به آن یورش Ù…ÛŒ برد . با Ùقدان او نبود شاعر بزرگ را Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ از او آموخته ام Ùˆ همیشه خواهم آموخت . نیز دوستی بزرگ Ùˆ انسانی بزرگ را از دست Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ بینم . وقتی Ú©Ù‡ شعر این مه ارغوانی ÛŒ ÙØ±Ø§ زمینی بر سر انگشتان نزار Ù…ÛŒ نشست . اگر او را برکت مبارکی جدید Ù…ÛŒ دید Ú©Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ÛŒ تازه را در هوای اهرامی ÛŒ دایرة المعار٠بشری Ù…ÛŒ دانست . دل اش را چونان گنجشک Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ بر دست Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØª ØŒ تا بر شانه های شعر بنشیند . Ùˆ گرنه بر پوست آبی ÛŒ کاغذ کاغذها موج های کلام خود را Ù‡ÛŒ نمی کرد . Ùˆ باز به سکوت Ùˆ انتظار به شکار آناتی دیگر گشت ها Ù…ÛŒ زد . هیچ قلبی چون قلب او مساعد برای بر ÙØ±Ø§Ø² کردن به سمت Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ مه ارغوانی ÛŒ شعر نبود . رعشه های Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø± شعر چون غباری بر پلک های او همیشه Ú¯ÛŒ بود . کاÙÛŒ ست پلک ها را بر هم زند . تا شعر را برابر دیده گان خویش به هیات تاریخی از درخت Ùˆ پرنده Ùˆ زیتون Ùˆ دریائی از گیسوان انسانی ÛŒ عشق ØŒ تجلی شود . Ùˆ غریب نیست Ú©Ù‡ اگر بگویم Ø› نزار قبانی Ù…Ùقودالاثری ابدی در گیسوان عشق به ØØ±Ù…ت Ùˆ پاکی ÛŒ زن معاصر جهان است .
نزار قبانی رئیس جمهور کشور جمهوری عشق است . Ú©Ù‡ به تعداد اشک های زن رأی آورده است . اشک های تاریخی ÛŒ تمام زن های جهان علی الخصوص تاریخ اشک زن عرب . Ùˆ اگر شعر نزار درخت است ØŒ تمام برگ های این تاریخ Ø¯ÙØªØ±ÛŒ ست Ú©Ù‡ رنج ها ÛŒ زن را در آن مکتوب Ù…ÛŒ بینید .
Ùˆ آیا روØÛŒ Ú©Ù‡ از ÙØ±Ø§Ø² این درخت بال کشید ØŒ بسان یکی پرنده Ú©Ù‡ تاریخ اشک زن را بر پشت بال خود دارد Ø› Ø±ÙˆØ Ù†Ø²Ø§Ø± نیست ØŸ
به Ú¯ÙØª خود نزار گوش بسپاریم Ú©Ù‡ به Ø´Ú©Ù„ÛŒ دیگر بیان کرده است ØŒ آن جا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید : اگر سرود درخت بود در برگ های اش ازهمه ÛŒ تاریخ درخت آگاه Ù…ÛŒ شدیم . اما سرود پرنده ای ست Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ای Ú©Ù‡ تاریخ Ùˆ ØÛŒØ§Øª Ùˆ کره ÛŒ زمین را بر پشت خود بر Ù…ÛŒ دارد ØŒ Ùˆ پرواز Ù…ÛŒ کند . هر چند این پرنده (نزار قبانی ) از ÙØ±Ø§Ø² رود انسانیت پرواز کرده است ØŒ Ùˆ در بیکرانه- Ú¯ÛŒ ÛŒ مرگ سامانه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . اما ردّ عبور این پرنده از ÙØ±Ø§Ø² رود رنگین کمانی ست از کلمات است . Ú©Ù‡ دیده گان ما را قلمروی تازه Ù…ÛŒ بخشد . با این همه این پرنده آوازه خوان گردن سپار ابدی آن نیست Ú©Ù‡ تنها در کنار پنجره ÛŒ نیم گشوده Ùˆ مهتابی رو به مهتاب Ù " زن " نت های جان اش را از منقار واژه گان هجی کند . Ú©Ù‡ بایدها Ùˆ اجبارها Ù‚ÙØ³ÛŒ اند Ú©Ù‡ بال های این پرنده را بی Ù…Ø³Ø§ØØª Ùˆ گشت Ù…ÛŒ کند ØŒ Ùˆ او را به ØÙˆØ§Ù„ÛŒ ÛŒ پوچی Ùˆ دوّاری هلاک خواه Ù…ÛŒ کشاند . برای همین است Ú©Ù‡ عهدنامه ÛŒ اجباری را بی امضا رها Ù…ÛŒ کند . عشق ØØµØ§Ø± Ø´Ú©Ù†ÛŒ ست . Ú©Ù‡ یک سویه ها را رها Ù…ÛŒ کند . از زبان خود نزار بشنویم Ø› شعر Ú¯ÙØªÙ† من درباره ÛŒ زن به هیچ روی به این معنا نیست Ú©Ù‡ من با پیکر او عهدنامه ای ابدی امضا کرده ام . عشق در نزد من در آغوش Ú¯Ø±ÙØªÙ† جهان Ùˆ به بر Ú¯Ø±ÙØªÙ† انسان است . گاه وطن نیز معشوقه ای زیباتر Ùˆ پر بها تر از همه ÛŒ معشوقه ها Ù…ÛŒ شود . ØªÙØ§ÙˆØª من با دیگران این است Ú©Ù‡ نه طّب عرب را قبول دارم نه جادوگری عرب را ØŒ وبه خود اجازه نمی دهم Ú©Ù‡ بیرون از اتاق عمل همین طور قهوه بخورم Ùˆ سیگار دود کنم Ùˆ برای طول عمر بیمار دعا کنم . غریزه ÛŒ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ کشیدن قوی ترین غرایز من است .
اکنون به گشت عاشقانه های نزار Ù…ÛŒ رویم Ø› تا اخلاق نورانی ÛŒ عشق بر قلب ما انشاء شود . نزار با آن Ú©Ù‡ ØØ±ÛŒÙ… زن را به Ø§ØØªØ±Ø§Ù… است ØŒ اما این Ø§ØØªØ±Ø§Ù… باید دو جانبه باشد Ùˆ این Ø§ØØªØ±Ø§Ù… گذاری نباید ØØµØ§Ø±ÛŒ باشد Ø› Ú©Ù‡ آدمی را در سیم خاردار نظمی هلاک ÙØ±Ø§ بخواند . این جا یاد شعری از بیکل به ترجمه ÛŒ اØÙ…د شاملو Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… ØŒ آن جا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید :
پرواز اعتماد را با یک دیگر تجربه کنیم و گرنه می شکنیم بالهای دوستی مان را ...
این جا نیز نزار اعتماد دوگانه را خواستار Ùˆ سپاس گذاری به پهنه ÛŒ پرواز هر یک به اندازه ÛŒ وسعت ٠آسمانی ÛŒ اخلاق Ø±ÙˆØ Ù‡Ø± آدم ØŒ Ú©Ù‡ Ø±ÙˆØ Ù‡Ø§ ØŒ هر یک پهنه هایی را در جست Ùˆ جوی اند Ú©Ù‡ دل به خواه آنان است .
پرخاش ادبیانه ی نزار را به رخ عشق این چنین است :
با عادات کوچک من کاری نداشته باشی / با اشیای کوچک من / با قلمی که با آن می نویسم / و اوراقی که سیاه مشق خود را بر آنها نقش می زنم / و جا کلیدی که در دست می گیرم / و قهوه ای که می نوشم / و کراواتهایی که خریداری می کنم / تو را با نویسنده گی ی من کاری نباشد / که منطقی نیست من به انگشتان تو بنویسم / و باریه های تو دم بر آرم / منطقی نیست که من با لبان تو بخندم / و تو با چشمهای من گریه کنی !! .
Ø§Ù†ØØµØ§Ø± Ùکر نوشته های شاعر ØŒ شاعر را از مردم دور نگاه Ù…ÛŒ دارد Ùˆ از شعر جانی بی کالبد Ù…ÛŒ سازد ØŒ Ú©Ù‡ هیچ دلی را در جاذبه نیست ØŒ Ùˆ انگار ستاره ای ست Ú©Ù‡ در دور باطل خویش Ù…ÛŒ چرخد ØŒ با هیچ سوسوی به قلبی Ùˆ به روØÛŒ Ùˆ مخاطبی ØŒ شعر بی مخاطب سمÙونی ست Ú©Ù‡ برای کران اجرا Ù…ÛŒ شود . هر چند با هورا Ùˆ ک٠بلند ØØ¶Ø§Ø± همراه باشد . برای همین است Ú©Ù‡ نزار عقیده دارد Ú©Ù‡ شعر بیش از دیدار با مردم در ØÚ©Ù… وزغ مرده ÛŒ آزمایش گاه است ØŒ Ùˆ همین Ú©Ù‡ با مردم دیدار Ù…ÛŒ کند جان در کالبد اش Ù…ÛŒ دمد Ùˆ ناگاه برمی جنبد Ùˆ بر آب ها برمی جهد . وقتی Ú©Ù‡ شعرم را برای مردم Ù…ÛŒ خوانم از همه اختران در منظومه ÛŒ شمسی بزرگ تر Ù…ÛŒ شوم . در یک آن به ØÚ©Ù…یت تمدن ها Ùˆ انواع بدل Ù…ÛŒ شوم .
من کهن ترین پایتخت اندوه ام / Ùˆ زخم ام نقشی ÙØ±Ø¹ÙˆÙ†ÛŒ ست . / درد من چونان Ù„Ú©Ù‡ ÛŒ روغن است / گسترده شده از بیروت تا چین / درد من کاروانی ست / از Ø®Ù„ÙØ§ÛŒ شام در قرن Ù‡ÙØªÙ… میلادی ست تا چین / Ùˆ در دهان اژدها Ú¯Ù… گشته اند .
Ú¯ÙØª ات ÙØ±Ø´ÛŒ ایرانی ست / Ùˆ چشم ها ÛŒ ات دو گنجشک دمشقی ست
که میان دیوارها به پرواز در می آیند / و دل ام کبوتری ست
Ú©Ù‡ بر ÙØ±Ø§Ø² دست های ات Ø³ÙØ± Ù…ÛŒ کند .
نزار قبانی عشق را در کلیت Ùˆ جز اشیاء جهان Ùˆ ØØ§Ù„ت ها روØÛŒ ÛŒ انسان ØŒ به مشق دل Ù…ÛŒ برد ØŒ Ùˆ لشکر واژه گان تمام دایرة المعار٠جهان را غلام این امیره Ù…ÛŒ کند . از ذهن درختان Ù…ÛŒ گذرد ØŒ با ابرها Ù…ÛŒ بارد ØŒ با ماهیان شنا Ù…ÛŒ کند . همراه اشک ها اشک Ù…ÛŒ شود Ø› با تبسم ها چونان کودکی شاد Ù…ÛŒ شود . از میان گندم زار کلام ØŒ شتابان Ùˆ رقصان Ù…ÛŒ گذرد تا بر پیکر شعر جاهلی سنگ پرتاب کند . با گنجشک ها دوستی Ù…ÛŒ کند . نقش قالی را خادم گام های عشق Ù…ÛŒ داند ØŒ وبرابرش Ù…ÛŒ ایستد . تا برای او چای خوشبختی تعار٠کند . تمام تمدن ها را Ù…ÛŒ رود Ùˆ ØØªÛŒ از کنار توØÙ‘Ø´ بی ترس Ù…ÛŒ گذرد تا صدای آبی ÛŒ عشق را Ú©Ù‡ در نقش پیرهن زنی مراکشی پنهان است به بیت بیت شعرش ØŒ هجی کند .
از Ùنجان ها ØŒ شکردان ØŒ ØØ¨Ù‡ ÛŒ قند ØŒ چتر ØŒ شانه ØŒ خال رخسار ØŒ سایه ÛŒ اندوه در چشم ها ØŒ Ùˆ کوچکترین رمز Ùˆ راز آدمی Ù…ÛŒ رود ØŒ تا کشور عشق را پایه گذاری کند . Ùˆ با تمام ØØ±ÙˆÙ ندا نشانی ÛŒ چشم های عشق را به تما Ù… دریاها پیشکش کند . نزار ÙØ±ÙˆØ´Ù†Ø¯Ù‡ ÛŒ بهت Ùˆ تØÛŒØ± عشق است به آدمیان جهان Ú©Ù‡ بی کتاب مقدس عشق تمام قلب ها بوی خودکشی خواهد Ú¯Ø±ÙØª . تمام پرنده گان موجود جهان Ùˆ تمام پرنده گانی Ú©Ù‡ زاده خواهند شد ØŒ Ùˆ بال باز به پرواز Ù…ÛŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯ ØŒ Ùˆ از سمت باران ها Ù…ÛŒ آیند Ùˆ بر ÙØ±ÙˆØ¯Ú¯Ø§Ù‡ چشم های عشق Ù…ÛŒ نشینند ØŒ اندوهی بر پشت بال های خود دارند ØŒ Ú©Ù‡ همانا خبر Ù…Ùقودالاثر شدن ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ بزرگ عشق ØŒ در گیسوان بیکران لایتناهی هاست .
او جزئی از منظومه ی شمسی ی عشق است . که در چرخش ها ی اش همواره عطر از کلام او نام او دارد .
بیش از این نمی توانم / در بیشه های گیسوان ات پیش روی کنم
Ú©Ù‡ از سال ها پیش / در روزنامه ها اعلام کرده اند / Ú©Ù‡ من Ù…Ùقودالاثر شده ام / Ùˆ تا اطلاع ثانوی / هم چنان من Ù…Ùقودالاثر هستم .
ـــــــــ