شعری از جمال جمعه شاعر Ùˆ Ù…Øقق عراقی مقیم دانمارک / ترجمه : Øمزه کوتی
که ام من که بهره ور از نگارستان گل باشم
ویولون
شعر : جمال جمعه ، شاعر عراقی ــــ مقیم دانمارک
ترجمه : Øمزه کوتی
.........................................
.........................................
(1)
به سوی من به سوی من ØŒ Ø±ÙˆØ Ø§Ù… جان Ù…ÛŒ کند بر وزش گاهان ٠عطرها ØŒ ونادیده گرÙت دیرینه سالی ام را ضرباهنگ ویولون ات . Ú©Ù‡ ام من Ú©Ù‡ بهره ور از نگارستان Ú¯Ù„ باشم ØŒ Ú©Ù‡ برگ ــ صدات لرزان کردش Ùˆ Ùریادگر نمی اÙتم به سوی خویشتن . Ø´Ùایم نبخش من ٠گرÙتارت . Ø´Ùایم نبخش Ùˆ بگذار مرا Ùقیری باشم چاکرت ØŒ کاسه پیشارنده به کاشیان ٠شاد خواری ات ØŒ Ú©Ù‡ من جز دریوزه گر نسیم ات نباشم . سخت پست ام داشت خواب Ùˆ به ÙˆØشت انداخت مرا میخ ها Ùˆ اکنون ات Ù…ÛŒ بینم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ آیی Ùˆ Ù…ÛŒ روی آغشته به Øنای مساجد Ø› Ùˆ توام نمی بینی Ú©Ù‡ رخ Ù…ÛŒ نمایم Ùˆ عطر Ù…ÛŒ پراکنم چون شاخ ــ بخوری در بوی سوزان ٠وجد . Ú©Ù‡ ام من Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ غبار نعلین ات Ù…ÛŒ روم ØŒ وطلا چشم مرا نمی گیرد و٠رخ نمی دهد از بهر من آنگونه Ú©Ù‡ رخ Ù…ÛŒ دهد برای زجل خوان Ùرود آمده بر مناره های کربلا . آیا خلخال های تو بود این یا وزّاوزّ زنبوران Ú©Ù‡ اوج Ù…ÛŒ گیرد کنار در خانه ام وبرش پرپری Ùراخ کردند . نه ... نه در قلب ام سÙÙ… مادیان هایت را مکوب ØŒ Ú©Ù‡ قلب ام ماسه زار نباشد . نه ... نه سÙÙ… هایت را بر قلب ام شماره Ù…Ú©Ù† ØŒ Ú©Ù‡ قلب ام سنگ نیست . قلب من Ú¯Ù„ ٠نار باشد . نه ... نه... نه .
Ù…Øبت من سر ریز زد . من هیچ Øس نمی کردم Ú©Ù‡ چگونه مرا به باغ هایت Øمل کردند در صندوق های کشمش Ùˆ کاسه ÛŒ مرا سوراخ کردند Ùˆ بر تکیه گاه ٠روزن های تو تا Ú†Ù†Ú¯ به چراغ بزنی تا از بهر تو روشنایی یابد ØŒ آن گاه Ú©Ù‡ نیایش Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ ØŒ Ùˆ در آن ساعت ØŒ خدا هیچ کس ØŒ جز تو را نمی بیند .
(2)
آرام ای Ú¯Ù„ های روان بر کرانه هام . شادی درنَوَشتم ØŒ وبرگ ها زخمگین ام کرد Ø› Ùˆ در Ùصل هات چیزی Ùرا به Ùرا به خرداد ماه نمی خواند . آیا داستان مرا به یاد Ù…ÛŒ آورید ای Ú¯Ù„ های Ùراوان به Ùراوانی درد ØŸ راستی Ú©Ù‡ گستریده است Ù…Ùهر من بر راه هایتان . پس همگان سراغ Ù…Øبوبم میان درختان سپیدار بروید . به من Ú¯Ùتند بیا وقت برآمدن باران Ùˆ باران برآمد ØŒ اما Ù…Øبوبم برنیامد .
آرام ای گوسÙندان سرگردان ØŒ چمن شادکامی ام را نچرید . مرا وجد برگرÙته ست و٠عرب ها مسخره ام کردند Ùˆ دیدند Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ تان Ù…ÛŒ آیم Ùˆ نمی رسم Ùˆ Ù…ÛŒ رسیدم ودست رسی نمی یاÙتم . تا Ú©Ù‡ جایی صعب العبور برمن چنگال درکشید Ùˆ غزالانم ترک Ú¯Ùتند .
خورشید غایب شد و٠ماه برنیامد و٠ستارگان بدو مشتاق شدند . دستم را بگیر و راه ام بنمای . راه هایت پل هایی ست که برهوای آزاد تکیه می زنند و بر آن ها ماه تکیه دارد .
دریغا برمن ! از Ú†Ù‡ رو بهت زده شدم چون تکه تکه کردی ام به گون تاروپودی Ú©Ù‡ در Øاشیه ÛŒ قالی هات راه Ú¯Ù… کرده Ø› Ùˆ سرزنش ام کردند خویشان ام سرزنش ام کردند . آیا من جز Ù‚Ø²Ø Ù¾Ø±Ù†Ú¯Ø§Ø± تو نیستم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خمد در زمینی Ú©Ù‡ بر آن باران سر بر زد Ùˆ بند نیامد ØŸ
آگاهش کنید ... آگاهش کنید ای غزالان دوان بر جبال تجریش .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ویولون
شعر : جمال جمعه ، شاعر عراقی ــــ مقیم دانمارک
ترجمه : Øمزه کوتی
.........................................
.........................................
(1)
به سوی من به سوی من ØŒ Ø±ÙˆØ Ø§Ù… جان Ù…ÛŒ کند بر وزش گاهان ٠عطرها ØŒ ونادیده گرÙت دیرینه سالی ام را ضرباهنگ ویولون ات . Ú©Ù‡ ام من Ú©Ù‡ بهره ور از نگارستان Ú¯Ù„ باشم ØŒ Ú©Ù‡ برگ ــ صدات لرزان کردش Ùˆ Ùریادگر نمی اÙتم به سوی خویشتن . Ø´Ùایم نبخش من ٠گرÙتارت . Ø´Ùایم نبخش Ùˆ بگذار مرا Ùقیری باشم چاکرت ØŒ کاسه پیشارنده به کاشیان ٠شاد خواری ات ØŒ Ú©Ù‡ من جز دریوزه گر نسیم ات نباشم . سخت پست ام داشت خواب Ùˆ به ÙˆØشت انداخت مرا میخ ها Ùˆ اکنون ات Ù…ÛŒ بینم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ آیی Ùˆ Ù…ÛŒ روی آغشته به Øنای مساجد Ø› Ùˆ توام نمی بینی Ú©Ù‡ رخ Ù…ÛŒ نمایم Ùˆ عطر Ù…ÛŒ پراکنم چون شاخ ــ بخوری در بوی سوزان ٠وجد . Ú©Ù‡ ام من Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ غبار نعلین ات Ù…ÛŒ روم ØŒ وطلا چشم مرا نمی گیرد و٠رخ نمی دهد از بهر من آنگونه Ú©Ù‡ رخ Ù…ÛŒ دهد برای زجل خوان Ùرود آمده بر مناره های کربلا . آیا خلخال های تو بود این یا وزّاوزّ زنبوران Ú©Ù‡ اوج Ù…ÛŒ گیرد کنار در خانه ام وبرش پرپری Ùراخ کردند . نه ... نه در قلب ام سÙÙ… مادیان هایت را مکوب ØŒ Ú©Ù‡ قلب ام ماسه زار نباشد . نه ... نه سÙÙ… هایت را بر قلب ام شماره Ù…Ú©Ù† ØŒ Ú©Ù‡ قلب ام سنگ نیست . قلب من Ú¯Ù„ ٠نار باشد . نه ... نه... نه .
Ù…Øبت من سر ریز زد . من هیچ Øس نمی کردم Ú©Ù‡ چگونه مرا به باغ هایت Øمل کردند در صندوق های کشمش Ùˆ کاسه ÛŒ مرا سوراخ کردند Ùˆ بر تکیه گاه ٠روزن های تو تا Ú†Ù†Ú¯ به چراغ بزنی تا از بهر تو روشنایی یابد ØŒ آن گاه Ú©Ù‡ نیایش Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ ØŒ Ùˆ در آن ساعت ØŒ خدا هیچ کس ØŒ جز تو را نمی بیند .
(2)
آرام ای Ú¯Ù„ های روان بر کرانه هام . شادی درنَوَشتم ØŒ وبرگ ها زخمگین ام کرد Ø› Ùˆ در Ùصل هات چیزی Ùرا به Ùرا به خرداد ماه نمی خواند . آیا داستان مرا به یاد Ù…ÛŒ آورید ای Ú¯Ù„ های Ùراوان به Ùراوانی درد ØŸ راستی Ú©Ù‡ گستریده است Ù…Ùهر من بر راه هایتان . پس همگان سراغ Ù…Øبوبم میان درختان سپیدار بروید . به من Ú¯Ùتند بیا وقت برآمدن باران Ùˆ باران برآمد ØŒ اما Ù…Øبوبم برنیامد .
آرام ای گوسÙندان سرگردان ØŒ چمن شادکامی ام را نچرید . مرا وجد برگرÙته ست و٠عرب ها مسخره ام کردند Ùˆ دیدند Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ تان Ù…ÛŒ آیم Ùˆ نمی رسم Ùˆ Ù…ÛŒ رسیدم ودست رسی نمی یاÙتم . تا Ú©Ù‡ جایی صعب العبور برمن چنگال درکشید Ùˆ غزالانم ترک Ú¯Ùتند .
خورشید غایب شد و٠ماه برنیامد و٠ستارگان بدو مشتاق شدند . دستم را بگیر و راه ام بنمای . راه هایت پل هایی ست که برهوای آزاد تکیه می زنند و بر آن ها ماه تکیه دارد .
دریغا برمن ! از Ú†Ù‡ رو بهت زده شدم چون تکه تکه کردی ام به گون تاروپودی Ú©Ù‡ در Øاشیه ÛŒ قالی هات راه Ú¯Ù… کرده Ø› Ùˆ سرزنش ام کردند خویشان ام سرزنش ام کردند . آیا من جز Ù‚Ø²Ø Ù¾Ø±Ù†Ú¯Ø§Ø± تو نیستم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خمد در زمینی Ú©Ù‡ بر آن باران سر بر زد Ùˆ بند نیامد ØŸ
آگاهش کنید ... آگاهش کنید ای غزالان دوان بر جبال تجریش .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
تمام نظریات
This item is closed, it's not possible to add new comments to it or to vote on it
Comments must be approved before being published. Thank you!