گویی که صدات
از ناف رؤیا باز می گردد
از خشونت بیداری شبانه
و از آرامش شبق .
</div

گزیده شعرهایی از پروین حبیب شاعر ، و پژوهش گر بحرینی
ترجمه : حمزه کوتی
.............................
پروین حبیب شاعر بحرینی ـــ متولد 1969 ـــ از جمله شاعرانی است که در عرصه ی فرهنگ و پژوهش فعالیت چشم گیری دارد . از وی تاکنون یک کتاب شعر ، تحت عنوان « مردانگی ترسان تو ، کودکی کاغذین من » به سال 2001 ، و کتابی پیرامون شعر نزار قبانی به نام « تکنیک های بیان در شعر نزار قبانی » در سال 1999 منتشر شده است . کتاب شعری با عنوان « شکوفه های سرخ » و هم چنین پژوهش نامه ای درباره ی تلویزیون تحت عنوان « صاحبان تصویر » در دست انتشار دارد . اخیرا ً مجموعه شعری با نام « به آینه پشت کردم » از او منتشر شده است . شعرهای زیر از مجموعه ی « مردانگی تو ، کودکی کاغذین من » انتخاب شده اند .

گرگرفتن

این عصر فرو رفته است
ما را سایه ای نیست
که گریه ی نخل ها را تکرار کند
و بریزد نقره ی میوه ها را
در سراب چشم ها .

ای لرزش آسمان
دریا را با موج کاونده مان
تنها بگذار .
ـــــــــــــــــــــــــــــ

هاویه

در فروهشتن غربت خویش
چون پاره ای ابر تنها مانده
بالا بلند
با تو بازمی گردم
تا شاید
از ناخشنودی بدورماندگان
در امان بمانم
و قلب تو را
در ساعت هاویه روشن کنم .
ـــــــــــــــــــــــــــــ

چیزی براق

درضجه ی زندان ها
زیر خورشید خلأ
گرفتار چنگال ها
می وزد ومی افتد
تا بیدار نشود تن براق
و نهان گردد لذت
تو پیرشده ای ، ای دل .

روان در روزهایی نامُرده
گویی که صدات
از ناف رؤیا باز می گردد
از خشونت بیداری شبانه
و از آرامش شبق .
ـــــــــــــــــــــــــــــ


یکی وقت

( به نزار قبانی )

اکنون در دوراهی وقت
نیایش می شکافد
و اخگر سرخ گل مرا
بر عابران پرتاب می کند .
کلمات من اینجا
مثل نور رخنه می کنند .
من بدانان
نیرنگ غریبان را داده ام
خطای جنین ها و گلوی نمک .
هنگام که سایه ی تحریم شده را
تماشا می کنی
گردن های مان پنهان می روند
اکنون در دو راهی وقت .
ـــــــــــــــــــــــــــــ


برگ سفید

توان من ، وزش نسیمی
در روزی خندان است .
معصیتی بازی گر
در شهری رو به دریا .
وارد کادر می شوم
و هرگز بیرون نمی آیم .
لبخند فوتوگرافی من
بر قلبم نهیب می زند
و خانه ای در عصر است
صورت زردم .
آیا خیلی بزرگ شده ام
ویا اندکی ؟

شب من برگی سفید است .
ـــــــــــــــــــــــــــــ


آبیا

در بود ِ تو می پریشیدم
و در آن ، من
انتظار رویش گام ها را داشتم
وعطری تازه به ساحل ها
می رسید .

ما اینجا
سفر را سبک
به لرزش وامی داریم
و تن را چون سایه در تاریکی
باز می گشاییم
برای جان های مسافر
در اثیر گر گرفته . (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1 : اثیر : فلک آتش ، اِتِر ، جوّ . م

توضیح : مجموعه ی « مردانگی تو ، کودکی کاغذین من » تحت عنوان « زنبقی در وحشت سپیدی » در آینده ای نزدیک با ترجمه ی این نگارنده منتشر خواهد شد . م