نامه ای از نزار قبانی / ترجمه : Øمزه کوتی
از ایستادن در برابر چوبه ÛŒ دار ترسی ندارم . اما از ایستادن در برابر چشمان Ùاطمه Ù…ÛŒ ترسم .
Ù…ÛŒ ترسم از ایستادن در برابر چشمان Ùاطمه
( نامه ای از نزار قبانی به لامع الØر شاعر لبنانی )
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
برادر Ù…Øبوبم لامع :
نامه ÛŒ مهر آمیزت ØŒ همه ÛŒ Ø³Ù„Ø§Ø Ù‡Ø§ÛŒÙ… را از من گرÙت Ø› به گونه ای Ú©Ù‡ نمی دانم چگونه در برابر باران های عشق Ùˆ Ù…Øبتت سایه ساری بیابم .
من در برابر همه ÛŒ ضربه های سرنوشت توانایم . اما با ضربه های عشق Ø®Ùرد Ù…ÛŒ شوم Ùˆ مثل تابلویی شیشه ای در کلیسایی کهن پرّان Ù…ÛŒ شوم . من از مرگ با Ø³Ù„Ø§Ø Ù‡Ø§ÛŒ متعار٠نمی ترسم . اما از مرگ عاشقانه ترس دارم . از ایستادن در برابر چوبه ÛŒ دار ترسی ندارم . اما از ایستادن در برابر چشمان Ùاطمه Ù…ÛŒ ترسم .
لامع الØÙر ØŒ Ú©Ù‡ چقدر دوست داشته ام نام زیبایش را به عاریت گیرم !
چگونه مرا به بیروت Ùرا Ù…ÛŒ خوانی ØŒ Ùˆ خود خوب Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ به سان خالی در قلب من نقش بسته شده ØŒ Ùˆ در تمام رگ های من جریان دارد ØŒ چون شکر در یک سیب ØŸ چگونه صدایم Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ باز گردم Ùˆ تو Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ من هرگز نرÙته Ùˆ دور نشده ام ØŸ Ùˆ اگر در ٠خانه ام در خیابان « مار الیاس » را بزنی خواهی دید Ú©Ù‡ من در را باز Ù…ÛŒ کنم Ùˆ مشتاقانه دریچه ÛŒ قلبم را به رویت Ù…ÛŒ گشایم Ùˆ بر چشم هایم Ù…ÛŒ گذارمت .
از ژنو برایت Ù…ÛŒ نویسم . در واقع اما در آن ساکن نیستم . بر کرانه ÛŒ دریاچه ÛŒ لیمن قدم Ù…ÛŒ زنم ØŒ اما نمی بینمش . ساعت های زیبا Ùˆ خوش ساخت سوییسی را از پشت ویترین ها تماشا Ù…ÛŒ کنم Ùˆ در Ù…ÛŒ یابم Ú©Ù‡ بی Øرکت اند . سوییسی ها به زمان سازی Ùˆ زمان بندی مشهورند Ùˆ با ساعت زندگی Ù…ÛŒ کنند . اما اوقات Ùˆ ساعت های من با هیچ ساعت سوییسی مطابقت ندارد . Ú†Ù‡ بسا اغراق کرده باشم اگر بگویم Ú©Ù‡ ساعت هایم را بر ساعت
Ú¯Ù„ های میدان برج بیروت تنظیم Ù…ÛŒ کنم . کسی آیا به آن Ù…ÛŒ اندیشد ØŸ به ساعت برج ØŸ بعد از آنکه با گلوله های تÙÙ†Ú¯ های دور بین دار سقوط کرد ØŸ آیا دیوانه ای هست تا ساعت قلبش را بر ساعت قلب Ú¯Ù„ های سوخته تنظیم کند ØŒ به رغم اینکه در آتش جنگ سوختند ØŸ آری آن دیوانه من ام . من ام دیوانه ÛŒ شعر Ø› Ùˆ دیوانگان شعر زمان خصوصی شان را خود Ù…ÛŒ سازند . چرا Ú©Ù‡ نه به زمان میلادی اهمیتی Ù…ÛŒ دهند ØŒ نه به زمان هجری ØŒ نه به گاهشمار چینی Ùˆ نه به ضرباهنگ های ساعت بینگ بنگ ØŒ Ú©Ù‡ ملت های جهان سوم را به Ù…Øاسن استعمار بریتانیا ØŒ در زمان ملکه ویکتوریا ØŒ یاد آور Ù…ÛŒ شود Ø› وقعی Ù…ÛŒ گذارند .
دیوانگان شعر ــــ Ú©Ù‡ من یکی از آنان ام ــــ اعتقاد ندارند Ú©Ù‡ بیروت ویران شده ØŒ ویا سوخته ØŒ یا به قتل آمده ØŒ یا به دار آویخته شده Ùˆ یا نام اش از نقشه ÛŒ جغراÙیایی شعر Øذ٠شده است . چرا Ú©Ù‡ هیچ کس نمی تواند بیروت شعر را Øذ٠کند . نه سیاست بازان ØŒ نه تک تیر اندازان ØŒ نه تاجران Ú©ÙÙ† ها ØŒ نه تاجران معبدها ØŒ نه ممالیک نو ØŒ نه قرمطی های نو ØŒ نه خوارج نو ØŒ نه ØªÙ…Ø³Ø§Ø Ù‡Ø§ÛŒ عجوز دلار Ùˆ نه دایناسورهایی Ú©Ù‡ استخوان های Ùقیران Ùˆ گرسنگان را زیر دندان های خود خرد Ù…ÛŒ کنند . هیچ یک از آنان نمی تواند یک شعر ØŒ تنها یک شعر از الیاس ابوشبکه یا بشارة الخوري Ùˆ یا امین نخله Ùˆ ... را از بین ببرد .
ای لامع :
نگران شعر نباش ØŒ Ú©Ù‡ او از همه ÛŒ آنان قوی تر است Ùˆ از همه شان ماندگارتر Ø› Ùˆ بدان Ú©Ù‡ سلطه ÛŒ معادن سلطه ای ناپایدار است Ùˆ سلطه ÛŒ شعر سلطه ای ازلی Ø› Ùˆ تاریخ ØŒ هیچ وقت آر . Ù¾ÛŒ . جی یا Ù‡Ùت تیر صدا Ø®ÙÙ‡ Ú©Ù† یا موشک اندازها را به یاد نداشته . اما آثار شکسپیر را به یاد دارد Ùˆ به اØترام Ø´Ú¯Ùتی های هنری هومر ØŒ گوته ØŒ دانته Ùˆ المتنبی کلاه از سر بر Ù…ÛŒ دارد . آیا در موزه ÛŒ بریتانیا یا موزه ÛŒ لاژر Ùˆ یا موزه ÛŒ مادام توسو یک تندیس ØŒ تنها یک تندیس از سران گروه های Ùشار یاÙت Ù…ÛŒ شود ØŸ بی گمان خیر . برای اینکه موزه های بزرگ جهان با بزرگانی Ú©Ù‡ بشارت گر زندگی بوده اند ØŒ داد Ùˆ دهش Ù…ÛŒ کند ØŒ نه با آنانی Ú©Ù‡ مرگ را به ارمغان آورده اند .
لامع الØÙر Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ بسیار دوست داشته ام نام زیبایش را به سرقت برم !
خواهش Ù…ÛŒ کنم صÙت « مهاجر » را از من نگیر . اگر Ú†Ù‡ صÙتی دردناک است . اما خلاصه ÛŒ مسئله این است Ú©Ù‡ من به اجبار در تبعیدم Ø› Ùˆ تبعید همان جداکننده ÛŒ مشترکی است Ú©Ù‡ شهروندان عرب را ØŒ Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ در داخل سرزمین شان زندگی Ù…ÛŒ کنند Ùˆ Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ در تبعیدگاه به سر Ù…ÛŒ برند Ø› به هم نزدیک Ù…ÛŒ کند .
لامع ØŒ تو چون من در تبعید هستی . اگر Ú†Ù‡ در « مصیطبة » زندگی Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ نان از « Ùرن الØطب » Ùˆ سبزیجات از « ØÙŠ اللجا » Ù…ÛŒ خری .
من چون تو تبعیدی ام ، در سوییس . به رغم آنکه بر دامنه ی کوه های آلپ زندگی می کنم و صدای زنگوله های گاوان سوییسی را می شنوم .
دوست من ØŒ بدان Ú©Ù‡ عرب ها تبعیدی اند Ø› Ùˆ اگر از امتداد سرزمین عرب آماری دقیق Ùˆ علمی بگیری درخواهی یاÙت Ú©Ù‡ 99 درصد عرب ها سرزمینی ندارند تا در سایه ÛŒ سار دیوارهایش پناهی بیابند Ùˆ دÙاع کردن از آن بر آنان واجب گردد .
« آن ها » هر روز اØساس رشد Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙایی را از ما Ù…ÛŒ گیرند Ø› به گونه ای Ú©Ù‡ انسان عربی آرزو Ù…ÛŒ کند ای کاش قبر « عنزه » در بنگلادش از آن او باشد .
اما درباره ÛŒ شعر ØŒ من به باور خاصی رسیده ام ØŒ Ùˆ آن اینکه نیمی از شعر عربی در تبعیدگاه نوشته شده . شعر اندلسی ØŒ شعر المهجر Ùˆ شعر Ùلسطینی Ú©Ù‡ همچنان نوشته Ù…ÛŒ شود Ø› Ùˆ اگر شاعر ما امرؤالقیس نیمی از Øیات خود را صر٠پیدا کردن پدرش کرد . شاعران امروز عرب هم چنان طول Ùˆ عرض شبه جزیره ÛŒ عرب را به دنبال پدران خود Ù…ÛŒ کاوند .
عزیزم :
در اوایل ماه سپتامبر ØŒ به صورت غیر مجاز وارد بیروت شدم Ùˆ با خود دو دÙتر شعری Ú©Ù‡ به تازگی سروده بودم ØŒ به همراه داشتم . نمی توانی شادی ام را تصور Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ چگونه بار دیگر به چاپخانه ام باز Ù…ÛŒ گردم . Øرو٠و مرکّب Ùˆ کارگران را در آغوش Ù…ÛŒ گیرم Ùˆ با کارگران اشتباهات چاپی را تصØÛŒØ Ù…ÛŒ کنم .
از زمان کودکی ØŒ چاپخانه برایم وطن مرکّب Ùˆ ورق بود ØŒ وبر هایدبرگ ØŒ درختستان بولونیا Ùˆ باغ های کاخ ورسای بسی برتر ØŒ Ùˆ دلبستگی Ùˆ اشتیاق ام این بود Ú©Ù‡ در برابر چرخه های چاپخانه بنشینم Ùˆ ÙتØÙ‡ ها Ùˆ ضمه ها Ùˆ همزه ها را با چشمان خود دنبال کنم . تا Ú©Ù‡ سپیده Ù…ÛŒ دمید Ùˆ من بر رؤیای ورق به خواب رÙته ام .
یک اشتباه در شعر برای من بزرگ ترین جرم ها بود . برای همین در چاپخانه ØŒ Ù‡Ùته ها Ùˆ ماه ها Ù…ÛŒ ماندم ØŒ به گونه ای Ú©Ù‡ مدیر چاپخانه از من خسته Ù…ÛŒ شد Ùˆ طردم Ù…ÛŒ کرد .
پیش از آنکه به بیروت بازگردم ØŒ دوستان مشÙقم به من Ú¯Ùتند : آیا ضرورت دارد به خاطر چاپ این دو دÙتر شعر خود را به خطر بیندازی ØŸ در لندن ØŒ پاریس ØŒ میلان ØŒ قبرس ØŒ سنگاپور ... چاپ Ú©Ù† .
اما من همه ÛŒ این نصیØت ها را به دریا سپردم Ùˆ با خود Ú¯Ùتم به چاپخانه ام در « ساقیة الجنزیر » Ù…ÛŒ روم .
عزیزم لامع :
نامه ات به من Ù…ÛŒ گوید : « تو بسیاردور شدی ØŒ Ùˆ دوری نشانه ÛŒ ضع٠است » Ùˆ باز Ù…ÛŒ گوید : « شعر دیگر شعر نیست . به چیزی شبیه پریشان گویی یا بولهوسی تبدیل شده . لذا از تو گله دارم . باشد Ú©Ù‡ به دریا بازگردانی امواج به هدر رÙته اش را » .
من آن انگیزه ÛŒ انسانی Ùˆ متعالی را Ú©Ù‡ این واژه ها را بر تو املا کرده ØŒ درک Ù…ÛŒ کنم Ùˆ Ù…ÛŒ Ùهمم . اما من Ù…ÛŒ خواهم از خود دÙاع کنم . تا بر من تهمت گریز بسته نشود . تو خود Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ بیروت از چهار جهت مرا ÙراگرÙته . پس به کجا بگریزم ØŸ Ùˆ Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ شکوه شاعرانه ام را انگشتان ظری٠بیروت ساخته ØŒ Ùˆ Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ تاریخ شعر من از « نقاشی با کلمات » تا « شعرهای ÙˆØشت زده » Ùˆ « نان Ùˆ عل٠و ماه » Ùˆ « یادداشت هایی بر دÙتر شکست » بر تریبون های « وست هول » Ùˆ « اسامبلی هول » دانشگاه آمریکایی بیروت ØÚ© شده است .
در تابستان سال 1982 ØŒ هنگام اقامتم در ایالات متØده ØŒ به دانشگاه هاروارد دعوت شدم ØŒ تا برای دانشجویان رشته ÛŒ زبان Ùˆ ادبیات عربی شعر بخوانم . هنگامی Ú©Ù‡ بر جایگاه ایستادم . اØساس کردم Ù…ÛŒ خواهم گریه کنم ØŒ وبه یاد شب شعری در دهه ÛŒ Ù‡Ùتاد اÙتادم ØŒ Ú©Ù‡ در آنجا شعرهایی به زبان نبطی خواندم . پس اگر هاروارد لهجه ÛŒ نبطی مرا از یاد من نبرده . معنی اش این است Ú©Ù‡ Øال قلب Ùˆ Øال شعر خوب است . اما با تو در اینکه « دوری نشانه ÛŒ ضع٠است » مواÙÙ‚ نیستم . کسی Ú©Ù‡ در تبعیدگاه اش ØŒ « Ùرضی » ØŒ « شعرهایی Ú©Ù‡ بر آن ها خشم گرÙته شد » Ùˆ « سرورم عشق خواهد ماند » را نوشته Ùˆ با آن ها امپراطوری های ملوک الطوایÙÛŒ Ùˆ عصر دادگاه های تÙتیش عقاید را به مبارزه Ù…ÛŒ طلبد ØŒ بزدل Ùˆ ترسو Ùˆ ضعی٠نیست . معیار شعر با مکان Ùˆ زمان سنجیده نمی شود . شعر Ù…ÛŒ تواند در اشیاء بی جان بدمد Ùˆ آن ها را به وطنی مبدل سازد .
پیکاسو نقاش بزرگ ØŒ یک اسپانیایی بود Ùˆ در Ùرانسه پناهنده بود . اما تبعیدگاه هیچ گاه باعث نشد او تابلوی شور انگیز Ùˆ Øماسی « گرینیکا » را به تصویر نکشاند . همچنین سالوادور دالی نقاش اسپانیایی Ùˆ اوجین یونسکو بنیان گذار تئاتر پوچی .
لامع :
به آینده ی شعر اطمینان داشته باش ؛ و برکت در تو باد و در تمام دوستانی که چون خوشه های گندم از سرزمین سوخته طلوع خواهند کرد .
خدات نگهدارد . بÙوَد Ú©Ù‡ همیشه درخشان ( لامعا Ù‹ ) Ùˆ آزاده ( ØÙرّا Ù‹ ) باقی بمانی .
برادرت نزار قبانی 29 سپتامبر 1986 ژنو
ـــــــــــــــــــــــــــــ
Ù…ÛŒ ترسم از ایستادن در برابر چشمان Ùاطمه
( نامه ای از نزار قبانی به لامع الØر شاعر لبنانی )
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
برادر Ù…Øبوبم لامع :
نامه ÛŒ مهر آمیزت ØŒ همه ÛŒ Ø³Ù„Ø§Ø Ù‡Ø§ÛŒÙ… را از من گرÙت Ø› به گونه ای Ú©Ù‡ نمی دانم چگونه در برابر باران های عشق Ùˆ Ù…Øبتت سایه ساری بیابم .
من در برابر همه ÛŒ ضربه های سرنوشت توانایم . اما با ضربه های عشق Ø®Ùرد Ù…ÛŒ شوم Ùˆ مثل تابلویی شیشه ای در کلیسایی کهن پرّان Ù…ÛŒ شوم . من از مرگ با Ø³Ù„Ø§Ø Ù‡Ø§ÛŒ متعار٠نمی ترسم . اما از مرگ عاشقانه ترس دارم . از ایستادن در برابر چوبه ÛŒ دار ترسی ندارم . اما از ایستادن در برابر چشمان Ùاطمه Ù…ÛŒ ترسم .
لامع الØÙر ØŒ Ú©Ù‡ چقدر دوست داشته ام نام زیبایش را به عاریت گیرم !
چگونه مرا به بیروت Ùرا Ù…ÛŒ خوانی ØŒ Ùˆ خود خوب Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ به سان خالی در قلب من نقش بسته شده ØŒ Ùˆ در تمام رگ های من جریان دارد ØŒ چون شکر در یک سیب ØŸ چگونه صدایم Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ باز گردم Ùˆ تو Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ من هرگز نرÙته Ùˆ دور نشده ام ØŸ Ùˆ اگر در ٠خانه ام در خیابان « مار الیاس » را بزنی خواهی دید Ú©Ù‡ من در را باز Ù…ÛŒ کنم Ùˆ مشتاقانه دریچه ÛŒ قلبم را به رویت Ù…ÛŒ گشایم Ùˆ بر چشم هایم Ù…ÛŒ گذارمت .
از ژنو برایت Ù…ÛŒ نویسم . در واقع اما در آن ساکن نیستم . بر کرانه ÛŒ دریاچه ÛŒ لیمن قدم Ù…ÛŒ زنم ØŒ اما نمی بینمش . ساعت های زیبا Ùˆ خوش ساخت سوییسی را از پشت ویترین ها تماشا Ù…ÛŒ کنم Ùˆ در Ù…ÛŒ یابم Ú©Ù‡ بی Øرکت اند . سوییسی ها به زمان سازی Ùˆ زمان بندی مشهورند Ùˆ با ساعت زندگی Ù…ÛŒ کنند . اما اوقات Ùˆ ساعت های من با هیچ ساعت سوییسی مطابقت ندارد . Ú†Ù‡ بسا اغراق کرده باشم اگر بگویم Ú©Ù‡ ساعت هایم را بر ساعت
Ú¯Ù„ های میدان برج بیروت تنظیم Ù…ÛŒ کنم . کسی آیا به آن Ù…ÛŒ اندیشد ØŸ به ساعت برج ØŸ بعد از آنکه با گلوله های تÙÙ†Ú¯ های دور بین دار سقوط کرد ØŸ آیا دیوانه ای هست تا ساعت قلبش را بر ساعت قلب Ú¯Ù„ های سوخته تنظیم کند ØŒ به رغم اینکه در آتش جنگ سوختند ØŸ آری آن دیوانه من ام . من ام دیوانه ÛŒ شعر Ø› Ùˆ دیوانگان شعر زمان خصوصی شان را خود Ù…ÛŒ سازند . چرا Ú©Ù‡ نه به زمان میلادی اهمیتی Ù…ÛŒ دهند ØŒ نه به زمان هجری ØŒ نه به گاهشمار چینی Ùˆ نه به ضرباهنگ های ساعت بینگ بنگ ØŒ Ú©Ù‡ ملت های جهان سوم را به Ù…Øاسن استعمار بریتانیا ØŒ در زمان ملکه ویکتوریا ØŒ یاد آور Ù…ÛŒ شود Ø› وقعی Ù…ÛŒ گذارند .
دیوانگان شعر ــــ Ú©Ù‡ من یکی از آنان ام ــــ اعتقاد ندارند Ú©Ù‡ بیروت ویران شده ØŒ ویا سوخته ØŒ یا به قتل آمده ØŒ یا به دار آویخته شده Ùˆ یا نام اش از نقشه ÛŒ جغراÙیایی شعر Øذ٠شده است . چرا Ú©Ù‡ هیچ کس نمی تواند بیروت شعر را Øذ٠کند . نه سیاست بازان ØŒ نه تک تیر اندازان ØŒ نه تاجران Ú©ÙÙ† ها ØŒ نه تاجران معبدها ØŒ نه ممالیک نو ØŒ نه قرمطی های نو ØŒ نه خوارج نو ØŒ نه ØªÙ…Ø³Ø§Ø Ù‡Ø§ÛŒ عجوز دلار Ùˆ نه دایناسورهایی Ú©Ù‡ استخوان های Ùقیران Ùˆ گرسنگان را زیر دندان های خود خرد Ù…ÛŒ کنند . هیچ یک از آنان نمی تواند یک شعر ØŒ تنها یک شعر از الیاس ابوشبکه یا بشارة الخوري Ùˆ یا امین نخله Ùˆ ... را از بین ببرد .
ای لامع :
نگران شعر نباش ØŒ Ú©Ù‡ او از همه ÛŒ آنان قوی تر است Ùˆ از همه شان ماندگارتر Ø› Ùˆ بدان Ú©Ù‡ سلطه ÛŒ معادن سلطه ای ناپایدار است Ùˆ سلطه ÛŒ شعر سلطه ای ازلی Ø› Ùˆ تاریخ ØŒ هیچ وقت آر . Ù¾ÛŒ . جی یا Ù‡Ùت تیر صدا Ø®ÙÙ‡ Ú©Ù† یا موشک اندازها را به یاد نداشته . اما آثار شکسپیر را به یاد دارد Ùˆ به اØترام Ø´Ú¯Ùتی های هنری هومر ØŒ گوته ØŒ دانته Ùˆ المتنبی کلاه از سر بر Ù…ÛŒ دارد . آیا در موزه ÛŒ بریتانیا یا موزه ÛŒ لاژر Ùˆ یا موزه ÛŒ مادام توسو یک تندیس ØŒ تنها یک تندیس از سران گروه های Ùشار یاÙت Ù…ÛŒ شود ØŸ بی گمان خیر . برای اینکه موزه های بزرگ جهان با بزرگانی Ú©Ù‡ بشارت گر زندگی بوده اند ØŒ داد Ùˆ دهش Ù…ÛŒ کند ØŒ نه با آنانی Ú©Ù‡ مرگ را به ارمغان آورده اند .
لامع الØÙر Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ بسیار دوست داشته ام نام زیبایش را به سرقت برم !
خواهش Ù…ÛŒ کنم صÙت « مهاجر » را از من نگیر . اگر Ú†Ù‡ صÙتی دردناک است . اما خلاصه ÛŒ مسئله این است Ú©Ù‡ من به اجبار در تبعیدم Ø› Ùˆ تبعید همان جداکننده ÛŒ مشترکی است Ú©Ù‡ شهروندان عرب را ØŒ Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ در داخل سرزمین شان زندگی Ù…ÛŒ کنند Ùˆ Ú†Ù‡ آنانی Ú©Ù‡ در تبعیدگاه به سر Ù…ÛŒ برند Ø› به هم نزدیک Ù…ÛŒ کند .
لامع ØŒ تو چون من در تبعید هستی . اگر Ú†Ù‡ در « مصیطبة » زندگی Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ نان از « Ùرن الØطب » Ùˆ سبزیجات از « ØÙŠ اللجا » Ù…ÛŒ خری .
من چون تو تبعیدی ام ، در سوییس . به رغم آنکه بر دامنه ی کوه های آلپ زندگی می کنم و صدای زنگوله های گاوان سوییسی را می شنوم .
دوست من ØŒ بدان Ú©Ù‡ عرب ها تبعیدی اند Ø› Ùˆ اگر از امتداد سرزمین عرب آماری دقیق Ùˆ علمی بگیری درخواهی یاÙت Ú©Ù‡ 99 درصد عرب ها سرزمینی ندارند تا در سایه ÛŒ سار دیوارهایش پناهی بیابند Ùˆ دÙاع کردن از آن بر آنان واجب گردد .
« آن ها » هر روز اØساس رشد Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙایی را از ما Ù…ÛŒ گیرند Ø› به گونه ای Ú©Ù‡ انسان عربی آرزو Ù…ÛŒ کند ای کاش قبر « عنزه » در بنگلادش از آن او باشد .
اما درباره ÛŒ شعر ØŒ من به باور خاصی رسیده ام ØŒ Ùˆ آن اینکه نیمی از شعر عربی در تبعیدگاه نوشته شده . شعر اندلسی ØŒ شعر المهجر Ùˆ شعر Ùلسطینی Ú©Ù‡ همچنان نوشته Ù…ÛŒ شود Ø› Ùˆ اگر شاعر ما امرؤالقیس نیمی از Øیات خود را صر٠پیدا کردن پدرش کرد . شاعران امروز عرب هم چنان طول Ùˆ عرض شبه جزیره ÛŒ عرب را به دنبال پدران خود Ù…ÛŒ کاوند .
عزیزم :
در اوایل ماه سپتامبر ØŒ به صورت غیر مجاز وارد بیروت شدم Ùˆ با خود دو دÙتر شعری Ú©Ù‡ به تازگی سروده بودم ØŒ به همراه داشتم . نمی توانی شادی ام را تصور Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ چگونه بار دیگر به چاپخانه ام باز Ù…ÛŒ گردم . Øرو٠و مرکّب Ùˆ کارگران را در آغوش Ù…ÛŒ گیرم Ùˆ با کارگران اشتباهات چاپی را تصØÛŒØ Ù…ÛŒ کنم .
از زمان کودکی ØŒ چاپخانه برایم وطن مرکّب Ùˆ ورق بود ØŒ وبر هایدبرگ ØŒ درختستان بولونیا Ùˆ باغ های کاخ ورسای بسی برتر ØŒ Ùˆ دلبستگی Ùˆ اشتیاق ام این بود Ú©Ù‡ در برابر چرخه های چاپخانه بنشینم Ùˆ ÙتØÙ‡ ها Ùˆ ضمه ها Ùˆ همزه ها را با چشمان خود دنبال کنم . تا Ú©Ù‡ سپیده Ù…ÛŒ دمید Ùˆ من بر رؤیای ورق به خواب رÙته ام .
یک اشتباه در شعر برای من بزرگ ترین جرم ها بود . برای همین در چاپخانه ØŒ Ù‡Ùته ها Ùˆ ماه ها Ù…ÛŒ ماندم ØŒ به گونه ای Ú©Ù‡ مدیر چاپخانه از من خسته Ù…ÛŒ شد Ùˆ طردم Ù…ÛŒ کرد .
پیش از آنکه به بیروت بازگردم ØŒ دوستان مشÙقم به من Ú¯Ùتند : آیا ضرورت دارد به خاطر چاپ این دو دÙتر شعر خود را به خطر بیندازی ØŸ در لندن ØŒ پاریس ØŒ میلان ØŒ قبرس ØŒ سنگاپور ... چاپ Ú©Ù† .
اما من همه ÛŒ این نصیØت ها را به دریا سپردم Ùˆ با خود Ú¯Ùتم به چاپخانه ام در « ساقیة الجنزیر » Ù…ÛŒ روم .
عزیزم لامع :
نامه ات به من Ù…ÛŒ گوید : « تو بسیاردور شدی ØŒ Ùˆ دوری نشانه ÛŒ ضع٠است » Ùˆ باز Ù…ÛŒ گوید : « شعر دیگر شعر نیست . به چیزی شبیه پریشان گویی یا بولهوسی تبدیل شده . لذا از تو گله دارم . باشد Ú©Ù‡ به دریا بازگردانی امواج به هدر رÙته اش را » .
من آن انگیزه ÛŒ انسانی Ùˆ متعالی را Ú©Ù‡ این واژه ها را بر تو املا کرده ØŒ درک Ù…ÛŒ کنم Ùˆ Ù…ÛŒ Ùهمم . اما من Ù…ÛŒ خواهم از خود دÙاع کنم . تا بر من تهمت گریز بسته نشود . تو خود Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ بیروت از چهار جهت مرا ÙراگرÙته . پس به کجا بگریزم ØŸ Ùˆ Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ شکوه شاعرانه ام را انگشتان ظری٠بیروت ساخته ØŒ Ùˆ Ù…ÛŒ دانی Ú©Ù‡ تاریخ شعر من از « نقاشی با کلمات » تا « شعرهای ÙˆØشت زده » Ùˆ « نان Ùˆ عل٠و ماه » Ùˆ « یادداشت هایی بر دÙتر شکست » بر تریبون های « وست هول » Ùˆ « اسامبلی هول » دانشگاه آمریکایی بیروت ØÚ© شده است .
در تابستان سال 1982 ØŒ هنگام اقامتم در ایالات متØده ØŒ به دانشگاه هاروارد دعوت شدم ØŒ تا برای دانشجویان رشته ÛŒ زبان Ùˆ ادبیات عربی شعر بخوانم . هنگامی Ú©Ù‡ بر جایگاه ایستادم . اØساس کردم Ù…ÛŒ خواهم گریه کنم ØŒ وبه یاد شب شعری در دهه ÛŒ Ù‡Ùتاد اÙتادم ØŒ Ú©Ù‡ در آنجا شعرهایی به زبان نبطی خواندم . پس اگر هاروارد لهجه ÛŒ نبطی مرا از یاد من نبرده . معنی اش این است Ú©Ù‡ Øال قلب Ùˆ Øال شعر خوب است . اما با تو در اینکه « دوری نشانه ÛŒ ضع٠است » مواÙÙ‚ نیستم . کسی Ú©Ù‡ در تبعیدگاه اش ØŒ « Ùرضی » ØŒ « شعرهایی Ú©Ù‡ بر آن ها خشم گرÙته شد » Ùˆ « سرورم عشق خواهد ماند » را نوشته Ùˆ با آن ها امپراطوری های ملوک الطوایÙÛŒ Ùˆ عصر دادگاه های تÙتیش عقاید را به مبارزه Ù…ÛŒ طلبد ØŒ بزدل Ùˆ ترسو Ùˆ ضعی٠نیست . معیار شعر با مکان Ùˆ زمان سنجیده نمی شود . شعر Ù…ÛŒ تواند در اشیاء بی جان بدمد Ùˆ آن ها را به وطنی مبدل سازد .
پیکاسو نقاش بزرگ ØŒ یک اسپانیایی بود Ùˆ در Ùرانسه پناهنده بود . اما تبعیدگاه هیچ گاه باعث نشد او تابلوی شور انگیز Ùˆ Øماسی « گرینیکا » را به تصویر نکشاند . همچنین سالوادور دالی نقاش اسپانیایی Ùˆ اوجین یونسکو بنیان گذار تئاتر پوچی .
لامع :
به آینده ی شعر اطمینان داشته باش ؛ و برکت در تو باد و در تمام دوستانی که چون خوشه های گندم از سرزمین سوخته طلوع خواهند کرد .
خدات نگهدارد . بÙوَد Ú©Ù‡ همیشه درخشان ( لامعا Ù‹ ) Ùˆ آزاده ( ØÙرّا Ù‹ ) باقی بمانی .
برادرت نزار قبانی 29 سپتامبر 1986 ژنو
ـــــــــــــــــــــــــــــ