روستا در " حفره " سقوط می کند ؛ و ما در حفره ی اندیشه ها .


دو شعر از محمد علی فرحات شاعر لبنانی
ترجمه : حمزه کوتی
.............................
.............................

اشاره : محمد علی فرحات شاعر لبنانی در عنقون ( صیدای لبنان ) در سال 1945 متولد شد . در سال 1970 در رشته ی فلسفه فارغ التحصیل شد . در مطبوعات فرهنگی خصوصا ً در روزنامه ی السفیر به مدت 12 سال کار کرد واز سال 1995 تاکنون در روزنامه های الحیاة و الوسط مشغول به کار است .
تاکنون سه مجموعه شعر به چاپ رسانده که عبارت اند از : بابل روزگار 1978 ، کتاب اقامت 1982 و گفتمان ترس 1984 . شعرهای او بیشتر شعرهایی منثور است . یعنی متن هایی شاعرانه . طبیعت لبنان ، سیاست و فرهنگ شرق وغرب و خصوصا ً غزل غزل های سلیمان تأثیر خود را بر شعر محمد علی فرحات گذاشته است و آنچه به دست می دهد نثری ست متفاوت و مقاوم در برابر حوادث .
.........

نمک سنبله ها

خورشیدی متفاوت در بهاری رسیده . سنبله های زرد ، خود ِ گستره اند ؛ ودرخت هایی اندک این جا وآن جا . جایگاه هایی برای نگاه و هندسه ی تابلو .
یکی درازگوش ، سه گاو وسایه ی درخت امرود . در حین راه رفتن صدای کاه می رسد و صدای حیواناتی که گیاهی بی طراوت نشخوار می کنند .
زرد حقیقی . زرد ، پوسته ای که اندرون رسیده را پنهان می کند . آفرینگان ، نوزادان خود را حمل می کنند ؛ و پسرک سبک ، بر تل ، آن جا که شیب ها شروع می شوند ، [ ایستاده ] است .
پسرکی سبک ، یکی درازگوش ، سه گاو و صداهای خش خش وشکستن .
هوا زاییده می شد . فقط زیردرخت زاییده می شد . او چتر رطوبت است و پسرک از روی زمان می پرد . چقدر درباره ی چوپان در کتاب های فرانسوی خواند ! اما این مکان لال است . دهی است که سخن را پنهان می کند .
تنها سنبله هاست که نقص جمله ها را می گویند و نه می گویند .
درخت و سایه ی درخت ، و بر شاخساران ، گنجشک هایی پناه گیر وبی زبان .
یکی پسرک و کمی پنیر شور . اندکی آب و بانگ گاوان .
جزیره ی سایه و رنگ زردی که از هم اش می درند ، آفرینگانی که به پوییدن در فصل ها عادت کرده اند .
.............................

حفره

روزنی در زمین به نزدیکای دهان وادی . دریچه ای سنگی تا بطن زمین ، جایی که تک ِ ژرف شنیده می شود . پاره سنگ ِ فرو اوفتاده با چیزی شبیه ِ آب ، برخورد می کند .
دریچه ی ترس ، خود ِ حفره است .
گفتند که اشباح شب بدان وارد می شوند ؛ وگفتند که پناه گاه نیاکان بود در جنگ های پیشین .
سنگ در حفره می افکنیم . آنان خم پاره بر روستا می افکنند . می افکنیم که بازی کنیم . آنان می افکنند تا بمیریم .
روستا در " حفره " سقوط می کند ؛ و ما در حفره ی اندیشه ها .
.............................