متمدن بودن ِ عصر
دادگاه ِ دروغینی ست که چون سوالی در مقولات ِ عقل حساب شده مطرح می شود .


لبنان بر صحنه
شعر : منیف موسی ــــ شاعر لبنانی
ترجمه : حمزه کوتی
.............................
.............................منیف موسی در صیدای لبنان در سال 1940 به جهان آمد . او در مدارس رسمی وخصوصی به تحصیل پرداخت ، و دارای مدرک دکترا در زمینه ی نقد ادبی و ادبیات تطبیقی است . به عنوان استاد در دانشگاه لبنان به تدریس مشغول است . وی هم چنین عضو انجمن نقد ادبی لبنان است .
لنا ، عاشقی از لبنان ، فصل های عشق ومرگ ، ازجمله کتاب های شعر اوست . شعر نوین عربی در لبنان ، نظریه ی شعر (درباره ی شاعران منتقد ) ، جاحظ .. زندگی ، اندیشه و ادب او ، سلیمان البستانی در زندگی و اندیشه وادبش ، محمد الفیتوری شاعر احساس و تعهد وعشق ، فصل هایی در دفتر ادبیات (مقالات) ، میراث واصالت وجبران و در حقیقت ادبی ، از آثار مهم او در زمینه ی نقد است . زن و زیبایی وعشق عرفانی که گاه وجهه ای ناسوتی به خود می گیرد از مشخصه های شعر او هستند .


( 1 )

بلاد ِ من آفتاب است
مِهر ِ من
که در بحر ِ ایستاده بر مژه هایت
تن می شوید
و زورق ِ خواب بین
بر مخمل ِ سبز شنا می کند
و گنجشک ِ گریخته به سایه ی سبزی چشم هایت
میان ِ شکوفه های جوز و بیشه ی یاسمن ها
پناه می گیرد
و تفنگی که نان از بهر گرسنگان درمی آورد
غزل ِ ریشه دار
بر لبه ها و دانه ی ماسه ها را می شناسد .
در صمغ درخت طالع از نهر اندوهان
جریان تازه ی آب سر می گیرد
و ترانه های چشمان گریان را
هر روز می خوانم .
اسب های مِه بهاری از جنوب آمده
به خونی آغشته شده اند که
برای ملت رودها می زایاند
و برگ های توتون ِ سبز
سفره ی عروسی هایی ست که
چون حماسه ای برای این چهره ی لبنانی
نوشته شده
زیرا خورشیدی که در آن اقامت دارم
وطن ِ من است
ای وطن ِ من
من در خورشید اقامت دارم ، در خشم و آتش اقامت دارم ، و از دیوارهایت حمایت می کنم ، و شقایق نعمانی را از کلمات شعر مکتوب برای وطن ِ خورشید ؛ می چینم .

( 2 )

در رؤیای ِ کودکان ِ خرگاهان ِ دور از نور چشم های بسته به تنه ی درختان ِ زیتون
جمعیّتی عظیم
بر دار ِ کاشته شده بر زمین جنوب
مصلوب می شوند
و از زیر آن ، کودک سرکش ِ زخمگین برمی خیزد .
برگ های غار ، بر سینه ی مادر ، رستاخیز ملتی را می نویسد ، که خشم را هم چون صلح می فشارد ، از تفنگی یله بر بازوی ِ شهید .
و مادرمان زمین که در سفر بود ، از پستان ِ زخمین بهر وطن ِ خورشید ، ترانه ای بر می گیرد ، و چشم های جسوری می کارد که در برابر گلوله ایستادگی می کنند .

( 3 )

با من بیا از « حرمون »
از « سنّیر »
که موی ِ یار ِ من چون گله بزهای چمان در « جلعاد » است .
موهای تو ، سنبله های غضب در سبزه زارهای « حطّین » است
و آب و هوا در « هعرابا » گرم است تا حدود شعله ور شدن .
بادهای ِ جنوبی چون تندباد وزان اند
و من خرگاهان ِ دور ِ منصوب بر چشم ها را
از بیخ بر می کنم
و غضب بر گرده ی اسب ها می آید
و خالد بن ولید « یرموک » را زنده می کند
و طانیوس شاهین « برزیگران » خفته در اعماق کودکان را رهبری می کند
که جباران ، بازوهایی قرار گرفته بر آستانه ی برج هایند
جباران ، ستون های برگزیده ی رخام چون طوفان اند
و از ساقه های صنوبران ، خانه هایی برای عذاران برافراشته می شود
چرا که بهار ، بر گورها شکوفه زده .
درختان ِ غضب ، نرده های بلند خانه ی ماست
که از زیتون ِ کوهستان ساخته شده
و عروسی در « قاناالجلیل »
عروسی ِ قهرمان ِ طالع از زبانه های آتشین است .
زمان در حافظه ی تاریکی سقوط می کند
و مردگان هم خواب ِ کتاب های اقالیمی می شوند ، که بر صفحه های سیاه شان
نسل بربرها و تارتارها منسوخ شده است
و کوه ِ آتشین ِ فیروزه
معدن ِ تندیس های تراشیده طبق ِ چهره ی « آشیل » است
و بر شمشیر « ذوالفقار » معلّقات ِ صحرای عربی نوشته می شود .
این « داحس » و « الغبراء » است که در پیشتازی
دستار ِ « الرشید » را می اندازد
چرا که « صقر قریش » برای امارت
« اندلس » لبنان را بر پا می کند .
ای زبانه ی آتش ِ بر آمده از جنوب
ای غضب ِ بر آمده از جنوب
دوستت دارم ... دوستت دارم
دوست دارم تو را ای زمین ِ جنوب
که برای فصل های او ، از پلک هایم
پرچینی ساخته ام
تا نیزه ها ، دشنه ها و شمشیرهای آزادگان
از آن بشکوفند .

( 4 )

اندیشه ی مرغک دریا ، کوچی مه آگین و کهن است .
باد ، ابر پوینده ی در هم شکسته و افتاده بر ساحل چشم های طلایی را پیش می راند
و مرغک دریا ، در غربت ِ رؤیاهای دور از دست ِ مدفون در گورستان های اقیانوس های شرقی زنده می ماند
از گورستان های ِ خاکستر سبز کاشته شده چون مرغ زارانی در تن ِ زن ِ من
که روزگاری از نظر او پنهان شدم . چرا که درخت ِ آبنوس قفلی شد برای روزگار ِ آینده از غبار ِ اسب های معتکف بر وزش گاه ِ باد بر آمده از قمقمه ی مرد سرکش ِ سبز .
آه ، روزگار عشق !
آه ، روزگار جنگ !
و ای تمام عاشقان ِ تاریخ
بیایید بر سر ِ خوان ِ جسد ِ یله در روسپی گاه ها
که مادر من جنگ است .
او مرا چون قندیلی در عشق پراونگان سر بریده و قربانی وطن در روزگار ِ روسپی گری و اراجیف ، می زاید .
ای زناکاران ِ تاریخ !
ای قدیسان ِ تاریخ !
خوان ِ عشق ، ترانه ی مرگ برای زندگی شده است .
خون ِ عطر آسا ، زنبق می رویاند
در جمجمه ی قهرمان هایی که همانند شاهدانی در الفبای جدید
بر افراشته شده اند .
متمدن بودن ِ عصر
دادگاه ِ دروغینی ست که چون سوالی در مقولات ِ عقل حساب شده مطرح می شود .

( 5 )

زن ِ این عصر
آسمان ِ شعر عاشقانه ی سرکوب شده است
و دروازه های شهری که
دو ساق خود را برای جاسوس ایستاده
بر خط آتش
گشوده است .

درود بر تو ای چکاوک خرمن های پاییزی
درود بر تو ای سنگ درخشش در لباس های سرخ ِ دریا
درود بر تو ای فکر راه های پیوسته به تالار امتحان
درود بر تو ای کرسی ِ چوبی ِ کلمه ای که چونان که فتح
برای مقولات ِ این عصر نوشته شده است .

( 6 )

آشفتگی دربرم می گیرد
زن ِ من کلمه ی شعر است که فاحشه نمی شود
نوارهای ضبط صوتی
که بر دروازه های قدس پرسه گری می کنند
او را نمی شناسند .
زن ِ من دشمنی شعر است
غضب ِ سیف
شکوفه ی لیمو زار
نخلی در صحرای عربی .

( 7 )

و لبنان :
ای صدّیق پوشیده لباس ِ کاهن
در منزلت ِ « ملکی صادق »
ای کودک پریشان خاطر در بهار دایره ی سفید
ای عشق کاشته شده در پستان های بی قرار عذاران
ای صدای ِ باد ملعون در کتب آسمانی .
لبنان :
ای زیبای ِ جنگ
حماسه ی عاشقانه ی منقوش بر شمشیر ِ « فخر الدین » .

( 8 )

ای که دوست اش دارم :
ای دریاهای ِ خورشید ِ سبز
گنجشک ِ اندوه
تابوت عشق
صلات شب
گور شکوفه های کولی گر
بوستان ِ خار
راه ِ نور
عاشقانه ، راه غربت گیر
عاشقانه باز گرد
تن ِ من ، دهان ِ باد شرقی ست
در من بزی ای زن ِ پاک دامن .
من در عشق ِ پروانگان
همانند قندیلی شرقی زاده می شوم .

( 9 )
بوسه ای نقش می زنم
و آسمان ِ جنوب
چونان که معشوقی
بزرگ می شود
و من همانند صوفی ِ جنگاوری ذوب می شوم .

( 10 )

لبنان را برافراشته می کنم
جام ِ جهان شکوهمند می شود
و شکوه هر چه عظیم تر
و انسان خدا می شود .

( 11 )

ساختمان ِ کلمه را برافراشته می کنم
خاک ِ بلادم کتاب شعر می شود .

( 12 )

به مهر خود عشق می ورزم
هستی زیباست
شراب گواراتر
و شب های جنگ
هنگامه ی عاشقی ست .

( 13 )

شعری می نویسم
و نور مثل آبشارهای عطر
سرازیر می شود
تفنگ ، ترانه می خواند
و حرف چون انسانی خوش قامت طلوع می کند .

( 14 )

با کودک ام بازی می کنم
گل به من رشک می برد
و گنجشک برایم
شعر سربلندی می خواند .

( 15 )

پا بر خاک می گذارم
احساس می کنم که شاه زمین ام
سرزمین ام را زندگی می کنم
و از شکوه سرشار می شوم .

( 16 )

زنبق ِ سرخ
برای من نامه ای نوشت .

( 17 )

گندم خود را گرد می آورم
دختران ِ وطن مرا دوست دارند
همسری اختیار می کنم
و گرسنگی را از خانه ی خود می زدایم .

( 18 )

خشم گین می شوم
استخوان های مردگان
دوباره سرزنده می شوند
قهرمان بر می خیزد
و اسبان تاختن می گیرند .

( 19 )

در دایره ی خاطره می گردم
عاشق ِ تمام ِ زنان ِ زمین می شوم
و بر پیامبر مِهر درود می فرستم
و مزامیر عشق می خوانم
و بر گلبرگ ها ، بخور دود می کنم
تا زندگی را عطر آگین سازم .

( 20 )

چون که معشوق منی
ستارگان ِ صحرا بزرگ می شوند
و باقیمانده های تاتارها را درهم می شکنم
و به درون ِ لغت نامه ی عشق وارد می شوم
هم چون قهرمانی نهاده بر بازوهای خویش
چهره ی محبوبی که می پرستدم .

( 21 )

تمام ِ زنان ِ جهان در « مهرگان ِ آتش » گرد می آیند
زیرا که دوستت دارم
و هنگامه های عشق زیبا تر می شوند
زیرا که سنگ های آسمان
و کتاب های شعر « پابلو نرودا »
و « ترانه های تبعید »
و سِفر هجرت
و شعرهای همه ی تلاش گران و مبارزین و عاشقان
رایگان پخش می شوند
به خاطر چشم های سبز نظاره گر بر لبنان .

( 22 )

از سنگ ِ مغاره ی نقش شده بر لبان ِ روزگار ، که چون حکایت عصری کوچان بر بال های عشق است
آن گنجشک سرخ گون ، که در روز گرسنگی ، از قفس خود بیرون آوردم ؛ آشکار می شود
و لعل های غضب
به نام ِ خدای طالع از رود ملت تسبیح می گویند .
ملت تویی
تویی آن چهره ای که مثل « افسون » برای آنکه خدا شده است ، تدارک دیده شده ، و « رمزی » برای آنکه معشوق شده است ، و « توتم » عصر ِ آمده بر تن ِ زن ِ من ، که در خاطره اقامت دارد .
ای زن ِ من !
ای جنگی که دوست دارم ، که ناپاکی درون مرا پاک می گرداند
وطن ام باش !
وطن ام باش !
وطن ام باش !
.........................................
.........................................
اشاره ها

حرمون : موسوم به کوه شیخ یا سنّیر . نامی است که بر قسمت جنوبی سلسله جبال شرقی لبنان در مرز لبنان و سوریه اطلاق می شود. ارتفاع آن 2814 م . نام آن در عهد قدیم ِ کتاب مقدس ذکر شده است .
جلعاد : در قدیم ، نام سرزمین های کوهستانی واقع در فلسطین ، میان اردن و صحرای عربی بوده است .
هعرابا : نامی است عبری و به معنی صحرای عربی .
طانیوس شاهین : کشاورزی بود از « ریفون » لبنان . او داروگر بود . در سال 1859 رهبری شورش کشاورزان علیه فئودال های لبنان و مشایخ در کسروان را به عهده داشت .
قانا الجلیل : شهری کوچک در قضاء صور ، در جنوب لبنان . نام آن در انجیل مقدس ذکر شده است . می گویند که در همین شهر بود که حضرت مسیح ، آب را به شراب تبدیل کرد .
ملکی صادق : یا ملکیصادق . ملک سالم یا اورشلیم است . او در 1800 قبل از میلاد ، نان و شراب به یمن پیروزی ابراهیم خلیل بر دشمنان برای خدا تقدیم کرد .
فخرالدین : او امیر فخرالدین المعنی دوم ، از بزرگ ترین امرای لبنان در دوره ی معنیه و موسس لبنان جدید است . عثمانی ها ، او را در آستانه به سال 1635 میلادی به قتل رساندند .