سوزان علیوان ـــ شاعر و نقاش لبنانی
همه ی اشیاء اینجا
استعاره اند
سوزان علیوان ـــ شاعر و نقاش لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
.............................
سوزان علیوان ØŒ شاعر لبنانی در 18/9/1974 در بیروت از پدری لبنانی Ùˆ مادری عراقی متولد شد . در اثر جنگ ØŒ کودکی Ùˆ نوجوانی خود را در اندلس ØŒ پاریس Ùˆ قاهره سپری کرد . در سال 1997 در رشته ÛŒ روزنامه نگاری از دانشگاه آمریکایی قاهره Ùارغ التØصیل شد . در بازگشت به لبنان بار دیگر به نقاشی Ú©Ù‡ چندین سال آن را کنار گذاشته بود Ø› پرداخت . شعر او آمیزه ای ست از نقش Ùˆ کلمه . آن جا Ú©Ù‡ نمی تواند خود را با شعر بیان کند ØŒ نقاشی Ù…ÛŒ کند Ùˆ آن گاه Ú©Ù‡ نمی تواند نقشی بزند شعر Ù…ÛŒ نویسد . شعر Ùˆ نقاشی او دو روی یک سکه اند . شهریار Ú©ÙˆÚ†Ú© در نقاشی ها Ùˆ شعرهایش تکرار Ù…ÛŒ شود . شهریار Ú©ÙˆÚ†Ú© را Ù…ÛŒ توانم اسطوره ÛŒ شعری سوزان علیوان به شمار آورم . برای اینکه او معتقد است هر شاعری اسطوره ÛŒ خاصی دارد .
گنجشکی در قهوه خانه 19994 ØŒ پناهگاه Ùرشتگان 1995 ØŒ شبیه هیچ کس نیستم 1996 ØŒ خورشیدی موقتی 1998 ØŒ دستی نیست 1999 ØŒ موجودی به نام عشق 2000 ØŒ چراغی بی نور 2002 ØŒ چشم اندازی را تصور کنیم 2004 ØŒ از جمله مجموعه های شعر اوست . سوزان عادت دارد Ú©Ù‡ مجموعه شعرهایش را با تیژاری اندک به چاپ برساند . او اکنون در بیروت زندگی Ù…ÛŒ کند .
گنجشکی در قهوه خانه
جای تو در قهوه خانه
خالی نیست
گنجشکی آمد Ùˆ Ù
سر جایت نشست .
من از Ùاصله ای دور
او را می کاوم
هم چنان که تو را
و می بینم که
چگونه سیگارش را
دود می کند
Ùˆ با چشم های Øیرت زده اش
در دود آن گم می شود .
در سایه
دیواری که ماه را
بر آن مصلوب کردند
نور
در سنگ هاش هماره می گرید .
گل ٠مرگ
در گلی که از قلب خاک
می روید
عطر مردگان ما پنهان است .
شعر
به وطنی
و عشقی
و دوستانی
می اندیشیدم
پس شعر به وجود آمد .
زخم
کودکی آتشین رخ سار
بر پل های تاریک
می دود گریزان
از خاکستر به دود .
استعاره های Ùریبنده
همه ی اشیاء اینجا
استعاره اند
دیوار
پنجره
در
نام ٠من
و اشک های چراغ ٠تو .
قطره اشک
دخترکی خیس دامن
دوان
از کرانه ی رود
تا چشم هایت .
Øیرت
راز این بی نوایی ٠خاکستری رنگ Ù
نهÙته در چشم هایت چیست ØŸ
چه می توانم کردن
برای رنگین ساختن اش ؟
Ú©ÙˆÚ†
تمام خاطرات را
بردند و کوچ کردند
و من ، تنها
به انتظار شهریار کوچکی هستم
که از ستاره ای دور خواهد آمد
تا قلب مرا با خود ببرد
قلبی Ú©Ù‡ دوستان Ùراموشش کرده اند
وقتی که خاطرات را
بردند و کوچ کردند .
شعر ٠دÙتر اول
درون هر یک از ما
گنجشکی هست
که قهوه خانه ی خود را
می کاود
و عمرش برباد می شود
اما آن را نمی یابد .
واپسین مرگ
اشیائی هست
که به آن ها عادت نمی کنیم .
هرشب به طور موقتی
می میریم
اما مرگ پایانی
همیشه ما را غاÙÙ„ گیر Ù…ÛŒ کند .
ورود
Ùرشتگان
از روزگار زشتی
می گریزند
و در چشم های تو
پنهان می شوند .
رنگین کمان
هر گاه هلال
در سایه ی دو ستاره
لبخند می زد
آسمان به یک چهره
تبدیل می شود .
هر گاه زیر باران
پنهانی همدیگر را بوسیدند
عشق
اگر که با معجزه
Ù‡Ùت رنگ اش را
باز یاÙت .
چهره ها (1)
تو تنهایی
و جان تو پریشان است
برای همین
چهره های کودکان ات را
با قلم موها رنگین می کنی
آنگاه در برابرشان می نشینی
و گریه می کنی .
چهره ها (2)
پنجره اش را زدند
اما او پلک هایش را بست
و از اشک هاشان
پشت عینک اش
پنهان شد .
بال
پرنده ی سبز را
روی دست می گذارم
و می روم
مگر که
بالی کوچک در آورم .
.........................................
.........................................
استعاره اند
سوزان علیوان ـــ شاعر و نقاش لبنانی
ترجمه : Øمزه کوتی
.............................
.............................
سوزان علیوان ØŒ شاعر لبنانی در 18/9/1974 در بیروت از پدری لبنانی Ùˆ مادری عراقی متولد شد . در اثر جنگ ØŒ کودکی Ùˆ نوجوانی خود را در اندلس ØŒ پاریس Ùˆ قاهره سپری کرد . در سال 1997 در رشته ÛŒ روزنامه نگاری از دانشگاه آمریکایی قاهره Ùارغ التØصیل شد . در بازگشت به لبنان بار دیگر به نقاشی Ú©Ù‡ چندین سال آن را کنار گذاشته بود Ø› پرداخت . شعر او آمیزه ای ست از نقش Ùˆ کلمه . آن جا Ú©Ù‡ نمی تواند خود را با شعر بیان کند ØŒ نقاشی Ù…ÛŒ کند Ùˆ آن گاه Ú©Ù‡ نمی تواند نقشی بزند شعر Ù…ÛŒ نویسد . شعر Ùˆ نقاشی او دو روی یک سکه اند . شهریار Ú©ÙˆÚ†Ú© در نقاشی ها Ùˆ شعرهایش تکرار Ù…ÛŒ شود . شهریار Ú©ÙˆÚ†Ú© را Ù…ÛŒ توانم اسطوره ÛŒ شعری سوزان علیوان به شمار آورم . برای اینکه او معتقد است هر شاعری اسطوره ÛŒ خاصی دارد .
گنجشکی در قهوه خانه 19994 ØŒ پناهگاه Ùرشتگان 1995 ØŒ شبیه هیچ کس نیستم 1996 ØŒ خورشیدی موقتی 1998 ØŒ دستی نیست 1999 ØŒ موجودی به نام عشق 2000 ØŒ چراغی بی نور 2002 ØŒ چشم اندازی را تصور کنیم 2004 ØŒ از جمله مجموعه های شعر اوست . سوزان عادت دارد Ú©Ù‡ مجموعه شعرهایش را با تیژاری اندک به چاپ برساند . او اکنون در بیروت زندگی Ù…ÛŒ کند .
گنجشکی در قهوه خانه
جای تو در قهوه خانه
خالی نیست
گنجشکی آمد Ùˆ Ù
سر جایت نشست .
من از Ùاصله ای دور
او را می کاوم
هم چنان که تو را
و می بینم که
چگونه سیگارش را
دود می کند
Ùˆ با چشم های Øیرت زده اش
در دود آن گم می شود .
در سایه
دیواری که ماه را
بر آن مصلوب کردند
نور
در سنگ هاش هماره می گرید .
گل ٠مرگ
در گلی که از قلب خاک
می روید
عطر مردگان ما پنهان است .
شعر
به وطنی
و عشقی
و دوستانی
می اندیشیدم
پس شعر به وجود آمد .
زخم
کودکی آتشین رخ سار
بر پل های تاریک
می دود گریزان
از خاکستر به دود .
استعاره های Ùریبنده
همه ی اشیاء اینجا
استعاره اند
دیوار
پنجره
در
نام ٠من
و اشک های چراغ ٠تو .
قطره اشک
دخترکی خیس دامن
دوان
از کرانه ی رود
تا چشم هایت .
Øیرت
راز این بی نوایی ٠خاکستری رنگ Ù
نهÙته در چشم هایت چیست ØŸ
چه می توانم کردن
برای رنگین ساختن اش ؟
Ú©ÙˆÚ†
تمام خاطرات را
بردند و کوچ کردند
و من ، تنها
به انتظار شهریار کوچکی هستم
که از ستاره ای دور خواهد آمد
تا قلب مرا با خود ببرد
قلبی Ú©Ù‡ دوستان Ùراموشش کرده اند
وقتی که خاطرات را
بردند و کوچ کردند .
شعر ٠دÙتر اول
درون هر یک از ما
گنجشکی هست
که قهوه خانه ی خود را
می کاود
و عمرش برباد می شود
اما آن را نمی یابد .
واپسین مرگ
اشیائی هست
که به آن ها عادت نمی کنیم .
هرشب به طور موقتی
می میریم
اما مرگ پایانی
همیشه ما را غاÙÙ„ گیر Ù…ÛŒ کند .
ورود
Ùرشتگان
از روزگار زشتی
می گریزند
و در چشم های تو
پنهان می شوند .
رنگین کمان
هر گاه هلال
در سایه ی دو ستاره
لبخند می زد
آسمان به یک چهره
تبدیل می شود .
هر گاه زیر باران
پنهانی همدیگر را بوسیدند
عشق
اگر که با معجزه
Ù‡Ùت رنگ اش را
باز یاÙت .
چهره ها (1)
تو تنهایی
و جان تو پریشان است
برای همین
چهره های کودکان ات را
با قلم موها رنگین می کنی
آنگاه در برابرشان می نشینی
و گریه می کنی .
چهره ها (2)
پنجره اش را زدند
اما او پلک هایش را بست
و از اشک هاشان
پشت عینک اش
پنهان شد .
بال
پرنده ی سبز را
روی دست می گذارم
و می روم
مگر که
بالی کوچک در آورم .
.........................................
.........................................