پناه می آرم به نبودن تو
تا همه ی نبض ها را
در خود بیدار کنم .
null


....
احمد فرحات ـــ شاعر ، مترجم و روزنامه نگار لبنانی
ترجمه : حمزه کوتی
.............................
.............................
احمد فرحات در سال 1950 در شهر عنقون ، جنوب لبنان و در خانواده ای اهل ادب و فرهنگ دوست متولد شد . او علاوه بر شاعری ، روزنامه نگار است و در این زمینه جوایز متعددی تاکنون دریافت کرده است . آثار او عبارتند از : سراشیبی ها 1983 ، برنامه گل 1990، نان آسیا ( ترجمه شعرهایی ازلائوس ) 2000 ، صداهایی از مغرب جهان عرب در دوجزء ( مراکش والجزایر ) ، تغذیه خورشید ( جُنگ شعر از شاعران جنوب شرقی آسیا ) 1990 ، شعری از فیجی ( ترجمه) 2002 ، پوست اساطیر 2003 .از سال 1976 وارد عرصه روزنامه نگاری شد و اکنون در روزنامه « الخلیج » در الشارقه امارات مسئول بخش فرهنگی است .
...................
..................

قطره ی واپسین

چون وقت ام من
به خود نظر نمی کنم
با این همه می مانم
و تا واپسین قطره تو را می نوشم
بعد از آن
به انتحار خود شیفته ام می نگرم
انتحاری که اکنون
در فرو دست آن
با نیرنگی وسیع رشد می کنم .
...................
...................

پناه

پناه می آرم به نبودن تو
تا همه ی نبض ها را
در خود بیدار کنم .
آیا دانستی که اکنون در تو
به رودهای نرم ِ بی جریانی
تبدیل می شوم ؟
دانستی آیا که میوه ی تو را
به رنگ ها شعله ور می سازم
بر ریسمان های بلندی که
به ما می پیوندند ؟
...................
...................

رستخیز

بادا که در ازل تقدّس یابد
بادا که این
رستخیز ِ صبح گاهی را
غافل گیر کند
که صنوبر مرا فریب داد
که آن را نگارین ساخت
مادگی ی آبت که
پریشانی ِ لذت بخشی دارد .
دیگر چه بگویم
که من در برابر تو
از ویرانی خویش زاده می شوم ؟
...................
...................

ناشناسان

دراز کشیدند
با تکبّر ایستادند
آنگاه نهان گشتند
بعد از آن که صحرا را
به انتظار شکست دادند
آنان زندگانی هستند
که اکنون
بر واژگان ما پخش می شوند
آن بدویان ِ ناشناس .
...................
...................

دگرگونی

استخوان هایی در قلعه ی قدیمی را
سنگ ِ ویران
دیری ست که استنشاق می کند
آن گاه سرما زده می خوابد
مگر از راز گرم خویش
و تنها شاعر آن را دید
شاعری که
هر جا می رفت
سرش به کوره ای تبدیل می شد .
...................
...................