آدونیس ( علی اØمد سعید ) شاعر سوری ـــ مقیم پاریس ترجمه : Øمزه کوتی
جز با خویشتن ستیزه مکن
در زمین ، جایی برای همگان هست
Ùˆ چیره Ú¯ÛŒ آغاز Øیوانی گری ست :
...
قصّابین ـــ کتاب *
.............................
(1)
میان قصّابین و کتاب زیستم و زندگی می کنم ، ـــ
بس بسیار بدان ها گوش سپردم ØŒ در Ùراپشت معنایی Ú©Ù‡
اخگر Øال را Ù…ÛŒ پوشاند ØŒ به من Ù…ÛŒ گویند :
برگَست ــــ
Øیات زیسته نمی شود
جز در خانه ی آزادی
و نگاشته نمی شود
مگر با ارتÙاع زبان .
(2)
بÙوَد Ú©Ù‡ گام های اوّل من در روشنای کتاب Ùˆ قصّابین آمیخته گردند . با چیزها Ùˆ Ø´Ú©Ù„ هایی در نمایشنامه ای گرد من :
هر گیاهکی را
هر درختی را
هر ابری را
گنجینه ای ست پر از لباس هایی که قصّابین گزین کرد .
آن باÙنده ـــ زن ٠بدیع چهر ٠چیره دست ٠نشسته در دامان طبیعت :
رخی در سایه و رخی در روشنایی .
Ùˆ Øرکت اشیاء هم چنان جهان را Ù…ÛŒ نویسد
با Øرّیت هوا Ùˆ با مرکّبی Ú©Ù‡ گویی خون وقت است .
(3)
خون است زمین ما امروز
و آنانی که گمان می برند آسمان وعده ی آنان است و در راه شان می پوید ، دانشی جز درانداختن توری برای صید کردن ندارند :
گاه صید Ùضا
و گاه صید آدم ها .
(4)
جز با خویشتن ستیزه مکن
در زمین ، جایی برای همگان هست
Ùˆ چیره Ú¯ÛŒ آغاز Øیوانی گری ست :
صدایی که گویی
از کتابی می آید
که دست های قصّابین ورق می زندش .
(5)
خون است زمین ما امروز
نوری که کشت زاران قصّابین را می نوشت
خشک شد
و دیگر شبدر و بابونه ، آویشن و کاسنی
شعرهای یگانه ی او نیستند .
رÙاقت Ú©Ù† ای باد با آن دÙاتر پراکنده
میان دست های خشک سالی .
رÙاقت Ú©Ù† با نیستان کج گردن ٠شکسته قامت
و با بساک های بید ٠گریان
که رهاش کردند اشک هایش .
زمینی تَرَک بر می دارد
و غبارسان پرّان می گردد .
(6)
... در تابستان قصّابین ØŒ شب جادوگر Ù…ÛŒ گردد . در طول Ùصل این ریÙ1 ØŒ برهنه سر ظاهر Ù…ÛŒ شود . با درخت وگیاه راه Ù…ÛŒ رود . برای گرامی داشت آزادی راه Ù…ÛŒ رود انگاری . همه ÛŒ وقت اش را به شمردن اختران Ùˆ برچیدن نیزک ها سپری Ù…ÛŒ کند .
(7)
خون است زمین ما امروز
با دو چشم خویش ، می توانم بنگرم اضطراب دریاچه ای را که آینده اش می نامیم .
با ملت هایی Ù…Ùتون ٠تاریخی Ú©Ù‡ نوشته Ù…ÛŒ شود بر جداره های دیگی کیهانی :
روز در آن خام است
و شب نیم پخته است .
خاک من ام . از تو می پرسم ای باشنده :
چرا اصرار می ورزی درین که آسمان است که تو را می سازد
Øال آن Ú©Ù‡ این زمین است Ú©Ù‡ زنده ت Ù…ÛŒ کند ØŸ
خاک من ام . گوش به تو نمی دهم
در توانم نیست که به آسمان ات هبوط کنم .
بلندی ، چیره بر اندام های من است .
(8)
زمین ما خون است
و این است عصر ما ـــ
درها وپنجره هایی
که دیده می دزدند و پنهانی معانقه می کنند .
پستان های خیابان ها سیلان می کند
و شیر خون است .
Ùˆ Ùرشتگان ٠پارسایی Ù…ÛŒ ستیزند
Ùراز سرهای رهگذران Ùˆ میان گام های شان :
Ùرشته ای ØŒ برای قتل دختر بچّه در بسترش ØŒ
از جان خود می گذرد
و دیگری خون اش بر بوریای بهشت جاری می شود .
و در کوره ای بر گوشه
رایØÙ‡ ÛŒ تاریخی منتشر Ù…ÛŒ شود
که جز جثّه ها و خدایان
هیچ نمی پزد .
(9)
این عصر ماست .
میان قصّابین وکتاب
ØاÙظه ام را Ù…ÛŒ جستم
Ú©Ù‡ در Ù„Ú¯Ù†ÛŒ سنگین از یأس Ù…ÛŒ Ø®Ùت
و لگن بر بالاترین ساختمان بود .
ساختمان ØŒ دیوارهایی از آهن وتعالیم است ØŒ Ùˆ درهایی Ú©Ù‡ Ù†Ùس ــ Ù†Ùس زدن بازشان Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ بندد . از ته قدم ها تا Ùراز مَلاج ØŒ تن او از جوش های تاریکی پر Ù…ÛŒ شود . این است عصر ما ØŒ Ùˆ بال هایی چند بÙریده Ù…ÛŒ شود ØŒ Ùˆ چشمه سارهایی Ú©Ù‡ نمی توانند آب خود را برملا کنند .
(10)
دریغا شاعر ٠عاشقی پیشه ی گریزان !
آن سیمیایی Ù2 دوست سپهرها . قرع وانبیق اش را بر کنار شهرها Ù…ÛŒ نهد
و هوا را معالجه می کند .
وَرا دریاب ، ای عصر !
او نمی تواند بنویسد
نمی تواند خود را بنویسد مگر با الÙبای آزادی .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* : روستای قصّابین ØŒ زادگاه شاعر Ùˆ از توابع استان لاذقیه ØŒ در کشور سوریه است . کتاب نیز شامل قرآن Ùˆ دیگر علوم عربی از جمله صر٠، Ù†ØÙˆ ØŒ بلاغت ØŒ عروض ØŒ شعر کلاسیک است Ú©Ù‡ در زمان های پیشین در مکتب خانه تدریس Ù…ÛŒ شد . Ù…
1 : ری٠، ده ، روستا . م
2 : سیمیا ØŒ یکی از گون های علوم غریبه است . علمی ست Ú©Ù‡ با در آمیختن قوای ارادی با قوای مادی ( انتقال Ø±ÙˆØ Ø¨Ù‡ جسمی دیگر ) به تصرÙاتی ویژه در طبیعت Ùˆ تخیل Ù…ÛŒ پردازد . با استÙاده از این علم بود Ú©Ù‡ جادوگران Ùرعون موجب ترس موسی شدند Ú©Ù‡ : « Ùأوجس ÙÙŠ Ù†Ùسه خیÙØ© Ù‹ موسی » طه / 67 . Ù…