جز با خویشتن ستیزه مکن
در زمین ، جایی برای همگان هست
و چیره گی آغاز حیوانی گری ست :


...
قصّابین ـــ کتاب *
.............................


(1)

میان قصّابین و کتاب زیستم و زندگی می کنم ، ـــ

بس بسیار بدان ها گوش سپردم ، در فراپشت معنایی که
اخگر حال را می پوشاند ، به من می گویند :
برگَست ــــ
حیات زیسته نمی شود
جز در خانه ی آزادی
و نگاشته نمی شود
مگر با ارتفاع زبان .

(2)

بُوَد که گام های اوّل من در روشنای کتاب و قصّابین آمیخته گردند . با چیزها و شکل هایی در نمایشنامه ای گرد من :
هر گیاهکی را
هر درختی را
هر ابری را
گنجینه ای ست پر از لباس هایی که قصّابین گزین کرد .
آن بافنده ـــ زن ِ بدیع چهر ِ چیره دست ِ نشسته در دامان طبیعت :
رخی در سایه و رخی در روشنایی .
و حرکت اشیاء هم چنان جهان را می نویسد
با حرّیت هوا و با مرکّبی که گویی خون وقت است .

(3)
خون است زمین ما امروز
و آنانی که گمان می برند آسمان وعده ی آنان است و در راه شان می پوید ، دانشی جز درانداختن توری برای صید کردن ندارند :
گاه صید فضا
و گاه صید آدم ها .

(4)

جز با خویشتن ستیزه مکن
در زمین ، جایی برای همگان هست
و چیره گی آغاز حیوانی گری ست :
صدایی که گویی
از کتابی می آید
که دست های قصّابین ورق می زندش .

(5)

خون است زمین ما امروز
نوری که کشت زاران قصّابین را می نوشت
خشک شد
و دیگر شبدر و بابونه ، آویشن و کاسنی
شعرهای یگانه ی او نیستند .
رفاقت کن ای باد با آن دفاتر پراکنده
میان دست های خشک سالی .
رفاقت کن با نیستان کج گردن ِ شکسته قامت
و با بساک های بید ِ گریان
که رهاش کردند اشک هایش .

زمینی تَرَک بر می دارد
و غبارسان پرّان می گردد .

(6)

... در تابستان قصّابین ، شب جادوگر می گردد . در طول فصل این ریف1 ، برهنه سر ظاهر می شود . با درخت وگیاه راه می رود . برای گرامی داشت آزادی راه می رود انگاری . همه ی وقت اش را به شمردن اختران و برچیدن نیزک ها سپری می کند .

(7)

خون است زمین ما امروز

با دو چشم خویش ، می توانم بنگرم اضطراب دریاچه ای را که آینده اش می نامیم .
با ملت هایی مفتون ِ تاریخی که نوشته می شود بر جداره های دیگی کیهانی :
روز در آن خام است
و شب نیم پخته است .

خاک من ام . از تو می پرسم ای باشنده :
چرا اصرار می ورزی درین که آسمان است که تو را می سازد
حال آن که این زمین است که زنده ت می کند ؟

خاک من ام . گوش به تو نمی دهم
در توانم نیست که به آسمان ات هبوط کنم .

بلندی ، چیره بر اندام های من است .

(8)

زمین ما خون است
و این است عصر ما ـــ
درها وپنجره هایی
که دیده می دزدند و پنهانی معانقه می کنند .
پستان های خیابان ها سیلان می کند
و شیر خون است .
و فرشتگان ِ پارسایی می ستیزند
فراز سرهای رهگذران و میان گام های شان :
فرشته ای ، برای قتل دختر بچّه در بسترش ،
از جان خود می گذرد
و دیگری خون اش بر بوریای بهشت جاری می شود .
و در کوره ای بر گوشه
رایحه ی تاریخی منتشر می شود
که جز جثّه ها و خدایان
هیچ نمی پزد .

(9)

این عصر ماست .
میان قصّابین وکتاب
حافظه ام را می جستم
که در لگنی سنگین از یأس می خفت
و لگن بر بالاترین ساختمان بود .
ساختمان ، دیوارهایی از آهن وتعالیم است ، و درهایی که نفس ــ نفس زدن بازشان می کند و می بندد . از ته قدم ها تا فراز مَلاج ، تن او از جوش های تاریکی پر می شود . این است عصر ما ، و بال هایی چند بُریده می شود ، و چشمه سارهایی که نمی توانند آب خود را برملا کنند .

(10)

دریغا شاعر ِ عاشقی پیشه ی گریزان !
آن سیمیایی ِ2 دوست سپهرها . قرع وانبیق اش را بر کنار شهرها می نهد
و هوا را معالجه می کند .

وَرا دریاب ، ای عصر !
او نمی تواند بنویسد
نمی تواند خود را بنویسد مگر با الفبای آزادی .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* : روستای قصّابین ، زادگاه شاعر و از توابع استان لاذقیه ، در کشور سوریه است . کتاب نیز شامل قرآن و دیگر علوم عربی از جمله صرف ، نحو ، بلاغت ، عروض ، شعر کلاسیک است که در زمان های پیشین در مکتب خانه تدریس می شد . م
1 : ریف ، ده ، روستا . م
2 : سیمیا ، یکی از گون های علوم غریبه است . علمی ست که با در آمیختن قوای ارادی با قوای مادی ( انتقال روح به جسمی دیگر ) به تصرفاتی ویژه در طبیعت و تخیل می پردازد . با استفاده از این علم بود که جادوگران فرعون موجب ترس موسی شدند که : « فأوجس في نفسه خیفة ً موسی » طه / 67 . م