هژبر-----سنگ و درخت -

بر ÙØ±Ø§Ø² تپه ای بلند Ùˆ بی Ø¹Ù„ÙØŒ تخته سنگ بزرگی زیر سایه ÛŒ تنها درخت جوانی آرام Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود. از زمانی Ú©Ù‡ درخت جوانه زده Ùˆ سر از زیر خاک بیرون آورده بود، این سنگ را دیده بود Ú©Ù‡ بی آنکه گذشت زمان در تغییر Ø´Ú©Ù„ اش تاثیری بگذارد همیشه همانی مانده بود Ú©Ù‡ بود. اما درخت هر سال تغییر Ù…ÛŒ کرد Ùˆ Ù…ÛŒ دید Ú©Ù‡ بالا Ùˆ بالاتر Ù…ÛŒ رود. پائیز ها برگ هایش Ù…ÛŒ ریخت Ùˆ بهاران جوانه های سبز Ùˆ تازه Ù…ÛŒ زد. شاخ Ùˆ برگ اش رشد Ù…ÛŒ کرد Ùˆ پرندگان گوناگون به سویش Ù…ÛŒ آمدند Ùˆ روی شانه هایش Ù…ÛŒ نشستند
نه سنگ Ù…ÛŒ دانست چرا Ùˆ چطور آنجا آمده Ùˆ نه درخت. ØØ§Ù„ا هر Ú†Ù‡ بود روی آن تپه ÛŒ لخت Ùˆ عور Ùقط آنها بودند. بارها سنگ به اش پرخاش کرده بود Ú©Ù‡ اگر تو نبودی اینهمه پرنده نمی آمدند روی من ÙØ¶Ù„Ù‡ کنند. Ùˆ درخت Ú¯ÙØªÙ‡ بود Ú©Ù‡ اگر من نبودم Ùˆ رویت سایه نمی انداختم Ú©Ù‡ گرمای سوزان خورشید تا ØØ§Ù„ا متلاشی ات کرده بود. اما هردوخوب Ù…ÛŒ دانستند Ú©Ù‡ وجودشان برای هم لازم است. Ùˆ دیگری زندگی را برای آن یکی قابل تØÙ…Ù„ کرده است وگر نه از تنهائی دق Ù…ÛŒ کردند.
سالها گذر هیچ آدمی به آنجا Ù†ÛŒÙØªØ§Ø¯Ù‡ بود. تا اینکه یک روزدرخت دید کسی دارد از تپه بالا Ù…ÛŒ آید. به سنگ Ú¯ÙØª :
- به گمانم کسی دارد بطر٠ما می آید.
سنگ Ú¯ÙØª:
- چه عجب بالاخره پس از سالها کسی اینطر٠ها پیدایش شد.
و پرسید:
- Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ برای Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ آید؟
درخت جواب داد:
- ØØªÙ…Ù† رهگذری است Ú©Ù‡ از اینجا Ù…ÛŒ گذرد Ùˆ میاید تا Ú©Ù…ÛŒ زیر سایه من روی تو بنشیند Ùˆ برود. اما !
سنگ پرسید:
- اما چی؟
درخت Ú¯ÙØª :
- می ترسم رهگذر نباشد.
سنگ با تعجب پرسید:
- منظورت چیست؟ پس چه کسی است؟
درخت Ú¯ÙØª:
- اگر اشتباه نکنم. چیزهایی هم با خودش دارد.
سنگ پرسید:
- مثلن چه چیزهایی؟
درخت Ú©Ù‡ خوب نگاه کرد Ùˆ Ú¯ÙØª :
- از این ÙØ§ØµÙ„Ù‡ به خوبی پیدا نیست اما به گمانم چیزی مثل تبر یا پتکی را به دوش Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ بالا Ù…ÛŒ آید.
Ù„ØØ¸Ù‡ ای Ù…Ú©Ø« کرد Ùˆ ادامه داد:
- شاید نجاری و یا هیزم شکنی است.
کبوتری Ú©Ù‡ روی شاخه Ø¨ÙˆØ¯Ú¯ÙØª:
- و شایدم یک سنگ تراش.
درخت به Ú©Ø¨ÙˆØªØ±Ú¯ÙØª:
- Ù‡ÛŒ کبوترتو سالهاست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ آیی روی شاخه های من Ù…ÛŒ نشینی. ØØ§Ù„ا Ù…ÛŒ شود یک کاری برای ما بکنی؟
Ú©Ø¨ÙˆØªØ±Ú¯ÙØª:
- می دانم. بروم و ببینم که چه با خودش دارد.
درخت Ú¯ÙØª:
- درست است.
کبوتراز روی شاخه برخاست Ùˆ بطر٠مرد Ú©Ù‡ داشت همچنان بالا Ù…ÛŒ آمد پَر زد Ùˆ روی سرش Ú©Ù‡ رسید به دقت خوب نگاهش کرد. بعد بسرعت برگشت Ùˆ Ú¯ÙØª:
- در یک دستش Ù¾ÙØªÚ©ÛŒ Ùˆ با دست دیگرش تبری دارد Ùˆ کیسه ای راهم روی دوش انداخته .
Ùˆ دوباره روی شاخه نشست. Ùˆ درخت Ú¯ÙØª:
- دیگر شک ندارم که رهگذر بی آزاری نیست.
سنگ پرسید:
- تو Ùکر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ برای کدام مان میاید؟
درخت Ú¯ÙØª:
- من Ùکر Ù…ÛŒ کنم نجار یا هیزم Ø´Ú©Ù†ÛŒ است Ùˆ برای بریدن من Ù…ÛŒ آید.
سنگ Ú¯ÙØª:
- منم Ùکر Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ ØØªÙ…Ù† سنگتراش است Ùˆ برای من Ù…ÛŒ آید.
درخت Ú¯ÙØª:
- دیگر Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ برای کداممان Ù…ÛŒ آید. Ø¨Ù‡Ø±ØØ§Ù„ من Ùکر Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ روز جدائی ما ÙØ±Ø§ رسیده رÙیق.
مرد Ú©Ù‡ نزدیک شد، کبوتر پرزد Ùˆ گریخت. مرد جلوتر آمد. زیر سایه درخت ایستاد. تبر Ùˆ پتک را به تنه درخت تکیه داد Ùˆ وسایل اش را از روی دوش زمین گذاشت Ùˆ Ù†ÙØ³ عمیقی کشید. دستهایش را به Ú©Ù…Ø±Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ به قامت درخت نگاهی کرد. دستی به تنه درخت زد Ùˆ به آرامی روی لبه ÛŒ سنگ نشست. باد خنکی Ù…ÛŒ وزید. صورتش ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ عرق کرده بود. دقایقی همچنان Ù†ÙØ³ Ù†ÙØ³ Ù…ÛŒ زد. Ù†ÙØ³ اش Ú©Ù‡ عادی شد کیسه ÛŒ توتون اش را در آورد Ùˆ در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ چپق اش را Ù¾ÙØ± Ù…ÛŒ کرد ØŒ به تنه درخت نگاه کرد. دقایقی بعد چپق اش را روی سنگ گذاشت Ùˆ برخاست Ùˆ بسراغ کیسه ÛŒ وسایل اش Ø±ÙØª. اره ای Ùˆ بعد مقداری تخته چوب Ùˆ طنابی را بیرون آورد Ùˆ کناری گذاشت. درخت Ùˆ سنگ هم چنان به او خیره شده بودند. کنجکاوانه به وسایلش نگاه Ù…ÛŒ کردند، . بعد دوباره دست توی کیسه اش کرد Ùˆ مقداری تور Ùلزی Ùˆ طنابی نه چندان ضخیم را بیرون آورد.
تخته ها را روی زمین بصورت مربع چید Ùˆ شروع به میخ کردن آنها بهم کرد Ùˆ قاپی ساخت. بعد توری نخی را روی چهارچوبی Ú©Ù‡ ساخته بود گذاشت Ùˆ کناره هایش را Ù…ØÚ©Ù… میخ کرد. کلا٠طناب را باز کرد Ùˆ یک سرش را به گره گاهی از تنه درخت گره زد Ùˆ بعد قطعه چوب گردی را همراه چهارچوب توری ای Ú©Ù‡ ساخته بود برداشت Ùˆ زیر بغل زد Ùˆ به اندازه درازای طناب آنطر٠تر برد Ùˆ آنجا سر دیگرطناب را به قطعه چوب گرد بست Ùˆ با Ø§ØØªÛŒØ§Ø· بصورت عمودی مثل ستونی زیر لبه ÛŒ قاپ توری قرار داد؛ Ùˆ زیر سایه درخت برگشت. روی تخته سنگ نشست. چپق اش را برداشت Ùˆ Ù¾ÙØ±Ø§Ø² توتون کرد. در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ ازدور به دامش چشم دوخته بود چپقش را روشن کرد.
Ùوریه Ù Ù§
لاهه
هژبر