آينه‌ي هزار ترك----عباس موذن
مجموعه داستان «آينه‌ي هزار ترك»
نويسنده: عباس موذن
نشر ثالث
دومين مجموعه داستان عباس موذن با عنوان «آينه‌ي هزار تَرَك» در سال 86 توسط نشر ثالث منتشر
مي‌شود. اين مجموعه شامل 20 داستان كوتاه است كه Ùضاي Øاكم بر آن، ÙلسÙÙŠØŒ اجتماعي‌ست. آدم‌هاي اين‌مجموعه انسان‌هايي اند كه لاي قراردادهاي اجتماعي، بين مدرن Ùˆ سنت Ù„ÙÙ‡ ‌شده‌اند. بيشتر آن‌ها، نه آدم‌هاي گوگول Ùˆ يا چخÙØŒ كه كارمنداني در عصر تكنولوژي‌اند. با معيارهاي جامعه‌‌اي كه هرچند سعي دارد به Ùرهنگ گذشته‌ي خود ÙˆÙادار بماند اما مجبور است تابع علم Ùˆ زندگي مدرن هم باشد. آدم‌هايي كه نه اين اند Ùˆ نه آن. هرچند تلاش دارند هويت خود را ØÙظ كنند ولي نشانه‌ها Øكايت از آدم ‌هايي‌‌ست كه در بي هويتي دست وپا مي‌زنند! پشت جلد كتاب آمده است:
«ما همگي خيال خداييم، خيال خدا. دنيا، من، تو، اين دختر، اسمش چي بود؟»
ياشار سكوت‌كرده، به دست‌هاي زن نگاه مي‌‌كند.
«خدا هنوز ما را نياÙريده، خيال مي‌كنه كه درستمون كرده. داره با خودش Ùكر مي‌كنه، چطورين،آدما؟ چيكار مي‌كنن Ùˆ چيكار نمي‌كنن؟ آره داداشم، Øالا كي بخواد خيالاتشو جومه‌ي عمل بپوشونه، Ùقط خودش مي‌دونه Ùˆ بس. شايد وختي مي‌ميريم از خيالش ميايم بيرون Ùˆ راس راسكي مي‌شيم! وختي خدا تو Ùكرش من Ùˆ تو رو خيال مي‌كنه، ما هم ميايم تو اين دنيا Ùˆ يه جايي از اين برهوت مصيبتمون شروع مي‌شه!»
قسمتي از داستان «در خيال خدا»
نويسنده: عباس موذن
نشر ثالث
دومين مجموعه داستان عباس موذن با عنوان «آينه‌ي هزار تَرَك» در سال 86 توسط نشر ثالث منتشر
مي‌شود. اين مجموعه شامل 20 داستان كوتاه است كه Ùضاي Øاكم بر آن، ÙلسÙÙŠØŒ اجتماعي‌ست. آدم‌هاي اين‌مجموعه انسان‌هايي اند كه لاي قراردادهاي اجتماعي، بين مدرن Ùˆ سنت Ù„ÙÙ‡ ‌شده‌اند. بيشتر آن‌ها، نه آدم‌هاي گوگول Ùˆ يا چخÙØŒ كه كارمنداني در عصر تكنولوژي‌اند. با معيارهاي جامعه‌‌اي كه هرچند سعي دارد به Ùرهنگ گذشته‌ي خود ÙˆÙادار بماند اما مجبور است تابع علم Ùˆ زندگي مدرن هم باشد. آدم‌هايي كه نه اين اند Ùˆ نه آن. هرچند تلاش دارند هويت خود را ØÙظ كنند ولي نشانه‌ها Øكايت از آدم ‌هايي‌‌ست كه در بي هويتي دست وپا مي‌زنند! پشت جلد كتاب آمده است:
«ما همگي خيال خداييم، خيال خدا. دنيا، من، تو، اين دختر، اسمش چي بود؟»
ياشار سكوت‌كرده، به دست‌هاي زن نگاه مي‌‌كند.
«خدا هنوز ما را نياÙريده، خيال مي‌كنه كه درستمون كرده. داره با خودش Ùكر مي‌كنه، چطورين،آدما؟ چيكار مي‌كنن Ùˆ چيكار نمي‌كنن؟ آره داداشم، Øالا كي بخواد خيالاتشو جومه‌ي عمل بپوشونه، Ùقط خودش مي‌دونه Ùˆ بس. شايد وختي مي‌ميريم از خيالش ميايم بيرون Ùˆ راس راسكي مي‌شيم! وختي خدا تو Ùكرش من Ùˆ تو رو خيال مي‌كنه، ما هم ميايم تو اين دنيا Ùˆ يه جايي از اين برهوت مصيبتمون شروع مي‌شه!»
قسمتي از داستان «در خيال خدا»