قاچ گرد نارنگی تو خالی--از ÙˆØید ضیایی
قاچ گرد نارنگی تو خالی
ØµØ¨Ø Ø§Ø² پودر شب Ú˜Ù„ شده توی Ú©Ø´ Ùˆ قوس صلات ظهر …خلاصه بیدار شده بود .نوک شکسته ÛŒ انگشت شست پاش اولین چیزی بود Ú©Ù‡ توجه شو جلب کرد .ملØÙÙ‡ های پیچ پیچ Ùˆ سوزن نخ گیس Ø¢Ùتاب Ú©Ù‡ چر کای دیشبی رو به تنش وصله میزد .صبØ٠خونی …
آینه وسمه زده بود از مشتی Ú©Ù‡ بی هوا به چونه ÛŒ هومن Øواله کرده بود Ú©Ù‡ :بی شر٠ریش اتو بند بنداز …بذار آسÙالت Ø´ کنن اون ترکیده ساقای Ú©Ù„Ùت تو گوریل انگوری …اندازه ÛŒ یه هوا بر٠نشسته رو سرش مش کرده زندگیشو باÙته باÙته تا Ù…Ú† ریزون خاله زنکای Ú©ÙˆÚ†Ù‡ از ممد Ùˆ صمد Ùˆ سپور Ùˆ اون آخریه Ú©Ù‡ یکی Ú¯Ùت دو تا گوجه بکار جاشو وسط Ø´ هویج سبز Ú©Ù† ندونم کاریای گشاده دهنیتو …
رومیز نهار خوری زرد پا کوتا Ú©Ù‡ صندلیشو جÙتای روی هوا بدتر تو سری خور نشون Ù…ÛŒ دادن قاچ قاچ نارنگییایی زبون وا کردن به رنگ دیوارای اتاق همون" خلاصه" Ú©Ù‡ وقتی آخر اجنبی رو گیر میاورد Ùˆ گیر Ù…ÛŒ کرد تو اخر ته ته اش ممممممم….کسی همینو تکون Ù…ÛŒ داد تکون تکون Ù…ÛŒ داد ممممممم…یه لیوان شیر Ùˆ بچه گربه ÛŒ رو لباس آشپزیش Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پریدو همشو خالی Ù…ÛŒ کردن رو سینش رو قلموهای مشکیش .آخه هر مو به موش Øر٠میزد انگار باهاش .هومن هیچوقت نخواسته بود درو شون کنه .نقاشی شده بودن رو همه ÛŒ خاطراتش عصر Ùˆ شب Ùˆ هر وقتی Ú©Ù‡ گربه ÛŒ رو ملØÙÙ‡ ها میو میو Ù…ÛŒ کرد .
بذا قد آدم شه .بذا Ú©Ù…ÛŒ پ٠کنه بذا …رضایت نمی ده Ú©Ùتره …هر همین موقعا میاد لب پنجره Ú©Ù‡ رو به پنجره ها بازه Ùˆ همیشه دون وآب Ú©Ù‡ ولوو شده Ú©Ù‡ نوک Ù…ÛŒ زنه با یه Øرکت سریع نوکش زل Ù…ÛŒ زنه تو نگام …سÙید برÙیه من Ú©Ù‡ اشکمو Ùقط اون در میاره …اشکمو Ú©Ù‡ غیر اون اشکای بی Øسابن Ú©Ù‡ بعضی وقتا بعدش یا قبلش Ú©Ù‡ خلاصه نیست رو صورت تختم Ù„Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ ندازم .شایدم نیست یا Ú©Ùتر نیست یا گنجیشکه یا Øتا برگ شمعدونی اÙتاده جلو پامه …Ùرقی نداره گشنه ست آب Ùˆ دون Ù…ÛŒ خواد Ú©Ù‡ چاقش کنه روونش کنه بازش کنه اما نیست Ú©Ù‡ نیست …منم نیستم درخته Ú©Ù‡ برگای سختشو شاخ Ùˆ شونه میزنه …قهوه ای پوتین ریش ریششو Ù…ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ کنه در به در یه جرعه وا میسته از این Ú©ÙˆÚ†Ù‡ به اون Ú©ÙˆÚ†Ù‡ از این تپه به اون دره ممممممم….آخرش واستاده بر Ùˆ بر منو نیگا Ù…ÛŒ کنه –غلط کردم –منو نه خودشو Ú©Ù‡ Ú©Ù„Ùتترو بی Øوصله تر شب به بوی تعÙنش گوز اضاÙÙ‡ Ù…ÛŒ کنه .شب بخیر قوزی های هر روزه …اینجا همه Ú†ÛŒ وارونه ست Øتا خود وارونه…اونا وارونه دوس دارن وقت آب خوردن …وقت Øر٠شنیدن وقت گلو درد Ùˆ همشون به اینجا Ú©Ù‡ میرسن وارونه Ùکر Ù…ÛŒ کنن Ú©Ù‡ دستشونو کسی Ù…ÛŒ گیره Ùˆ پیادشون Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ùرسته همون جا Ú©Ù‡ وقتی از زیرت رد میشن هیچ آبی از آبات تکون نمی خوره …اگه خورده شیر Ùˆ عسله …کی Ú¯Ùته در بسته ست …من خیلی وقته درو وا گذاشتم …منم مهربونم منم خوبم منم اطراÙمو بال دارایی گرÙتن Ú©Ù‡ واسم بال بال میزنن …منم آدمم اما مثل تو نیستم Ú©Ù‡ نبیننم من وقت Ù…ÛŒ زارم Ùˆ هر اعتراÙÛŒ Ú©Ù‡ بکنن تو دهنم Ù†Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ دارم …قورت Ù…ÛŒ دم …رو سینم Ù…ÛŒ ریزم …اونا راØت از پیشم میرند Ùˆ هیچم نمی ترسن Ú©Ù‡ اگه ÙØشم بدن سیا Ù…ÛŒ شن …اونا مثل خیلیای دیگه واروونه قدم Ù…ÛŒ زنن واسه اونه Ú©Ù‡ بن بستا خونشونه …روزای خوشمم هست …که خلاصه Ù…ÛŒ کنم تو آینه ÛŒ تمام قد خونه ÛŒ یکی شون Ùˆ از کتری رو سماور Ù…ÛŒ پرسم :اونقده داغی Ú©Ù‡ بسوزونیمممممم…..ØŸ
ØµØ¨Ø Ø§Ø² پودر شب Ú˜Ù„ شده توی Ú©Ø´ Ùˆ قوس صلات ظهر …خلاصه بیدار شده بود .نوک شکسته ÛŒ انگشت شست پاش اولین چیزی بود Ú©Ù‡ توجه شو جلب کرد .ملØÙÙ‡ های پیچ پیچ Ùˆ سوزن نخ گیس Ø¢Ùتاب Ú©Ù‡ چر کای دیشبی رو به تنش وصله میزد .صبØ٠خونی …
آینه وسمه زده بود از مشتی Ú©Ù‡ بی هوا به چونه ÛŒ هومن Øواله کرده بود Ú©Ù‡ :بی شر٠ریش اتو بند بنداز …بذار آسÙالت Ø´ کنن اون ترکیده ساقای Ú©Ù„Ùت تو گوریل انگوری …اندازه ÛŒ یه هوا بر٠نشسته رو سرش مش کرده زندگیشو باÙته باÙته تا Ù…Ú† ریزون خاله زنکای Ú©ÙˆÚ†Ù‡ از ممد Ùˆ صمد Ùˆ سپور Ùˆ اون آخریه Ú©Ù‡ یکی Ú¯Ùت دو تا گوجه بکار جاشو وسط Ø´ هویج سبز Ú©Ù† ندونم کاریای گشاده دهنیتو …
رومیز نهار خوری زرد پا کوتا Ú©Ù‡ صندلیشو جÙتای روی هوا بدتر تو سری خور نشون Ù…ÛŒ دادن قاچ قاچ نارنگییایی زبون وا کردن به رنگ دیوارای اتاق همون" خلاصه" Ú©Ù‡ وقتی آخر اجنبی رو گیر میاورد Ùˆ گیر Ù…ÛŒ کرد تو اخر ته ته اش ممممممم….کسی همینو تکون Ù…ÛŒ داد تکون تکون Ù…ÛŒ داد ممممممم…یه لیوان شیر Ùˆ بچه گربه ÛŒ رو لباس آشپزیش Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پریدو همشو خالی Ù…ÛŒ کردن رو سینش رو قلموهای مشکیش .آخه هر مو به موش Øر٠میزد انگار باهاش .هومن هیچوقت نخواسته بود درو شون کنه .نقاشی شده بودن رو همه ÛŒ خاطراتش عصر Ùˆ شب Ùˆ هر وقتی Ú©Ù‡ گربه ÛŒ رو ملØÙÙ‡ ها میو میو Ù…ÛŒ کرد .
بذا قد آدم شه .بذا Ú©Ù…ÛŒ پ٠کنه بذا …رضایت نمی ده Ú©Ùتره …هر همین موقعا میاد لب پنجره Ú©Ù‡ رو به پنجره ها بازه Ùˆ همیشه دون وآب Ú©Ù‡ ولوو شده Ú©Ù‡ نوک Ù…ÛŒ زنه با یه Øرکت سریع نوکش زل Ù…ÛŒ زنه تو نگام …سÙید برÙیه من Ú©Ù‡ اشکمو Ùقط اون در میاره …اشکمو Ú©Ù‡ غیر اون اشکای بی Øسابن Ú©Ù‡ بعضی وقتا بعدش یا قبلش Ú©Ù‡ خلاصه نیست رو صورت تختم Ù„Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ ندازم .شایدم نیست یا Ú©Ùتر نیست یا گنجیشکه یا Øتا برگ شمعدونی اÙتاده جلو پامه …Ùرقی نداره گشنه ست آب Ùˆ دون Ù…ÛŒ خواد Ú©Ù‡ چاقش کنه روونش کنه بازش کنه اما نیست Ú©Ù‡ نیست …منم نیستم درخته Ú©Ù‡ برگای سختشو شاخ Ùˆ شونه میزنه …قهوه ای پوتین ریش ریششو Ù…ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ کنه در به در یه جرعه وا میسته از این Ú©ÙˆÚ†Ù‡ به اون Ú©ÙˆÚ†Ù‡ از این تپه به اون دره ممممممم….آخرش واستاده بر Ùˆ بر منو نیگا Ù…ÛŒ کنه –غلط کردم –منو نه خودشو Ú©Ù‡ Ú©Ù„Ùتترو بی Øوصله تر شب به بوی تعÙنش گوز اضاÙÙ‡ Ù…ÛŒ کنه .شب بخیر قوزی های هر روزه …اینجا همه Ú†ÛŒ وارونه ست Øتا خود وارونه…اونا وارونه دوس دارن وقت آب خوردن …وقت Øر٠شنیدن وقت گلو درد Ùˆ همشون به اینجا Ú©Ù‡ میرسن وارونه Ùکر Ù…ÛŒ کنن Ú©Ù‡ دستشونو کسی Ù…ÛŒ گیره Ùˆ پیادشون Ù…ÛŒ کنه Ùˆ Ù…ÛŒ Ùرسته همون جا Ú©Ù‡ وقتی از زیرت رد میشن هیچ آبی از آبات تکون نمی خوره …اگه خورده شیر Ùˆ عسله …کی Ú¯Ùته در بسته ست …من خیلی وقته درو وا گذاشتم …منم مهربونم منم خوبم منم اطراÙمو بال دارایی گرÙتن Ú©Ù‡ واسم بال بال میزنن …منم آدمم اما مثل تو نیستم Ú©Ù‡ نبیننم من وقت Ù…ÛŒ زارم Ùˆ هر اعتراÙÛŒ Ú©Ù‡ بکنن تو دهنم Ù†Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ دارم …قورت Ù…ÛŒ دم …رو سینم Ù…ÛŒ ریزم …اونا راØت از پیشم میرند Ùˆ هیچم نمی ترسن Ú©Ù‡ اگه ÙØشم بدن سیا Ù…ÛŒ شن …اونا مثل خیلیای دیگه واروونه قدم Ù…ÛŒ زنن واسه اونه Ú©Ù‡ بن بستا خونشونه …روزای خوشمم هست …که خلاصه Ù…ÛŒ کنم تو آینه ÛŒ تمام قد خونه ÛŒ یکی شون Ùˆ از کتری رو سماور Ù…ÛŒ پرسم :اونقده داغی Ú©Ù‡ بسوزونیمممممم…..ØŸ