چندسطر بعدی - داستان از ترانه جوانبخت Javanbakht
چندسطر بعدی
ترانه جوانبخت
انگار Ú©Ù‡ بر٠هایی Ú©Ù‡ آن روز روی صورتم Ù…ÛŒ ریخت ØØ§Ù„ا این کاغذ را پوشانده Ùˆ شما Ú©Ù‡ جواب ها را در چند سطر بعدی پیدا Ù…ÛŒ کنید به کاغذ برÙÛŒ من عادت کرده اید. ØØ§Ù„ا ÙØ±Ø´ تبریز زینت خانه های ایرانی ست Ùˆ گاه آن را برای دوستان خارجی به عنوان سوغاتی Ù…ÛŒ برند. دستهایش را به سرعت به زیر تار Ùˆ پودهای آن Ù…ÛŒ برد نیمه تمام رو به رویش است Ùˆ او به تمام کردنش Ùکر Ù…ÛŒ کند. یک Ù†ÙØ± آمد. دو Ù†ÙØ± شدند. سومی هم پیدایش شد. ØØ§Ù„ا Ø§Ø²Ø¯ØØ§Ù… زیادی در خیابان هست. چشم های کنجکاو به آن پسر بچه خیره شده Ùˆ مغزهایی Ú©Ù‡ هزار سئوال بی جواب را در خود Ù…ÛŒ چرخاند. نگاهم به صورتش خیره Ù…ÛŒ ماند. معلوم است Ú©Ù‡ خیلی در زندگی زجر کشیده. میمون زنجیرش را Ù…ÛŒ کشد اما ÙØ§ÛŒØ¯Ù‡ ندارد Ùˆ مرد با خشونت او را به سمت خودش Ù…ÛŒ کشد. قرار است پشتک Ùˆ وارو زدن میمون را با پرتاب کردن توپ ها در هوا Ùˆ چرخاندن آنها با دو دست به ØØ§Ø¶Ø±Ø§Ù† نشان دهد. میمون کارش را شروع Ù…ÛŒ کند Ùˆ پشتک وارو Ù…ÛŒ زند. چند بار Ú©Ù‡ تکرار Ù…ÛŒ کند خسته Ù…ÛŒ شود Ùˆ Ù…ÛŒ رود یک گوشه Ùˆ به ØØ§Ø¶Ø±ÛŒÙ† کنجکاوانه نگاه Ù…ÛŒ کند. مرد پسر را صدا Ù…ÛŒ کند. اما پسر ØØ±ÙÛŒ نمی زند. از خودتان Ù…ÛŒ پرسید چرا؟ جواب را در چند سطر بعدی پیدا کنید.
کارش را شروع Ù…ÛŒ کند. توپ ها را در هوا Ù…ÛŒ اندازد Ùˆ به سرعت آنها را با دو دستش Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ دوباره Ù…ÛŒ چرخاند. هوا خیلی گرم است Ùˆ دانه های عرق بر پیشانی اش نشسته اما با بی ØªÙØ§ÙˆØªÛŒ ادامه Ù…ÛŒ دهد. من Ú©Ù‡ تØÙ…Ù„ گرما را ندارم شیشه آبی از کوله پشتی ام درمی آورم آن را باز Ù…ÛŒ کنم Ùˆ آب را با ØØ±Øµ به صورتم Ù…ÛŒ ریزم. قدری خنک Ù…ÛŒ شوم. با ØØ±Ú©Øª دست با پسر Ú©Ù‡ کارش تمام شده Ùˆ نگاهم Ù…ÛŒ کند ØØ±Ù Ù…ÛŒ زنم. او مثل من است Ùˆ این ما را یکی Ù…ÛŒ کند. منظورم را Ù…ÛŒ Ùهمد Ùˆ سرش را به علامت منÙÛŒ تکان Ù…ÛŒ دهد. در شیشه آب را Ù…ÛŒ بندم Ùˆ آن را در کوله ام Ù…ÛŒ گذارم. کار آنها تمام شده Ùˆ پسر کلاهش را جلوی مردم Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ پول جمع Ù…ÛŒ کند. قرار است آقای زمستان با خانم بهار ازدواج کند. هنوز پاییز است ونمی دانم چند Ù†ÙØ± را برای جشن ازدواجشان دعوت کرده اند. جواب را در چند سطر بعدی پیدا کنید
.
به نقشه جهان نگاه Ù…ÛŒ کنم. گربه ما عجب خوب جایی ایستاده بقیه کشورها ØØ³Ø§Ø¯ØªØ´ را Ù…ÛŒ کنند. چهار اقلیم آب Ùˆ هوایی خودش نعمت بزرگی ست. کلمات را جمع کرده ایم تاریخ را تا کرده ایم Ùˆ ØØ§Ù„ا کاغذ پاره های گذشته را نگاه Ù…ÛŒ کنیم. Ø±ÙˆØ Ø¨Ø²Ø±Ú¯Ø§Ù† ما را ملامت Ù…ÛŒ کند. نص٠جمعیت زمین منتظر شروع شدن مراسم اند. از شادی ضربان قلبم مرا صدا Ù…ÛŒ کند. قلبم Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ این ازدواج برای همیشه است برخلا٠ازدواج ما آدم ها Ú©Ù‡ گاهی چند ماه هم طول نمی کشد! خیلی انتظار کشیدم تا در این مراسم شرکت کنم. آخر Ù…ÛŒ دانید آقای زمستان خیلی وقت بود به خانم بهار پیشنهاد ازدواج داده بود. پایش را روی صخره ای Ù…ÛŒ گذارد. از پایین نگاهش Ù…ÛŒ کنم. با Ø§ØØªÛŒØ§Ø· میخ را در صخره Ù…ØÚ©Ù… Ù…ÛŒ کند Ùˆ بالا Ù…ÛŒ رود. من هم آهسته دنبالش Ù…ÛŒ کنم. دیگر Ø§Ø±ØªÙØ§Ø¹ÛŒ نمانده تا چند دقیقه دیگر روی قله خواهیم بود. این اولین باری ست Ú©Ù‡ قله یک کوه را همراه یک گروه ÙØªØ Ù…ÛŒ کنم. ØØªÙ…ا از خودتان Ù…ÛŒ پرسید ما چند Ù†ÙØ± هستیم؟ جواب را در چند سطر بعدی پیدا کنید.
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ به سرمان Ù…ÛŒ تابد. ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ عرق Ù…ÛŒ ریزیم Ùˆ بالا Ù…ÛŒ رویم. خیلی هیجان دارم. Ù…ÛŒ خواهم بدانم از آن بالا البرز Ú†Ù‡ Ø´Ú©Ù„ÛŒ ست. Ù…ÛŒ خواهید بدانید کدام قله البرز است؟ جواب را در چند سطر بعدی پیدا کنید.
یک Ù†ÙØ³ بالا آمده ایم. ما گروه مشتاق ÙØªØ مرگ Ùقط برای خوردن غذا وقدری Ø§Ø³ØªØ±Ø§ØØª توق٠کرده ایم. نص٠گروه بعد از من Ù…ÛŒ آیند Ùˆ بیست Ù†ÙØ± قبل از من به قله رسیده اند. من Ù†ÙØ± وسطی جوان ترین ÙØ±Ø¯ گروه هستم. به نظر مسئول گروهمان من از همه اشتیاقم برای ÙØªØ قله بیشتر است. بقیه بار دوم یا چندمشان است اما همیشه اولین بار هیجانی Ù…ØªÙØ§ÙˆØª دارد. البرز مثل مادری پر غرور به بلند قد ترین ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ نگاه Ù…ÛŒ کند. کلمات هم انگار مثل سنگ های کوه به شما نگاه Ù…ÛŒ کنند. Ù…ÛŒ خواهید قله این متن را ÙØªØ کنید. Ù…ÛŒ خواهید بدانید از Ú†Ù‡ کسی آخرین سئوال را خواهید پرسید. جواب را در چند سطر بعدی پیدا کنید.
ÙØµÙ„ ها در این متن Ø·ÛŒ شد. دست شما دست کلمه ها را ÙØ´Ø±Ø¯Ù‡ است. صدای باران را Ù…ÛŒ شنوید؟ چشمی هست Ú©Ù‡ با این متن به آینده اشک Ù…ÛŒ ریزد. آینده ÙØªØ قله های ناشناخته. آینده پسرهای کولی بیچاره. آینده نویسنده هایی Ú©Ù‡ در متن ØØ¶ÙˆØ± ندارند. دلی هست Ú©Ù‡ ÙØ¶Ø§ÛŒ کلمه ها را به عشق این آینده مجهول آمیخته. دلی هست Ú©Ù‡ لابه لای این متن Ù…ÛŒ تپد. از خودتان Ù…ÛŒ پرسید منظورم دل Ú†Ù‡ کسی ست؟ چند سطر بعدی سطر اول این داستان نیمه کاره است. جواب را در چند سطر بعدی پیدا کنید
اسدالله امرايي نوشت