prose poetry شعر نوشته - مهناز بدیهیان
غایب
اصلا ØØ¶ÙˆØ± ذهن ندارم. چیزی غایب است، در من در تو ØŒ در ØØ¬Ù… این اطاق. چیز هایی غایب است در Ø´Ú¯ÙØªÛŒ این جهان.

ØØ¬Ù… این اطاق سنگین است. از هر گوشه ÛŒ آن صدای ملایمی Ù…ÛŒ آید. صدای تو نیست ØŒ نه نه ØŒ تو مدتهاست در ذهن من غایبی. صدای غایبی است. غیبت یک تصور ØŒ یک تصویر زنده.
مالیخولیایی نشده بودی. تو هم مثل همه دیوانه بودی. همه مثل همه بدون انگیزه ای در غیبت هایی از باید غرق بودیم.
من مثل تو نبودم. تو هم مثل آنکس Ú©Ù‡ Ú¯ÙØªÛŒ ØŒ نیستی.
ØØ¬Ù… صدای غایبت گاهی در گوشه های مکدر این اطاق بگوش Ù…ÛŒ رسد. هر Ú†Ù‡ صدای سمÙونی را بلند Ù…ÛŒ کنم ØŒ صدای غایب بلند تر است. غیبت Ú†Ù‡ بار سنگینی دارد.بار هذیان است یا بار باور ها. نه تو میدانی ØŒ نه هیچ کس. زندگی پر از غیبت است. پس Ú†Ù‡ وقت ØØ¸ÙˆØ± در Ø´Ú©Ù„ این روزها ÙØ±Ù… Ù…ÛŒ گیرد؟
Ú†Ù‡ وقت اطاق ما پر از ØØ¸ÙˆØ± Ù…ÛŒ شود؟ تو Ú¯ÙØªÛŒ غیبت ها مدام اضاÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوند.
صدای غیبت در این اطاق گیجم Ù…ÛŒ کند. به ØØ¶ÙˆØ± پنجره پناه Ù…ÛŒ برم. آنرا Ù…ÛŒ گشایم، نسیم Ùˆ نوازشی غایب به درون اطاقم میدود. جای پای رهگذری غایب است.
در خانه ای ØŒ Ú©Ù‡ هر روز، در روبروی پنجره باید گشوده میشد ØŒ غا یب است. ØØªÛŒ پرنده هایی Ú©Ù‡ باید روی این سیم برق ØŒ جابجا شوند ØŒ غایب اند.
اگر غایب نبودی برایت از غیبت اندیشه ØŒ از ØØ¶ÙˆØ± غایب آرزو ها Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÙ….
خیابان رنگ سربی اش را از دست داده. خطوط زرد Ùˆ سÙید جاده غایبند. کاش من ØØ¶ÙˆØ± داشتم. در ØØ¶ÙˆØ± یک عشق. یک پر پرواز.
از غیبت خود خسته ام.
ØØ¶ÙˆØ± Ú©Ù‡ دارم ØŒ در غیبت چهره ام در آیینه Ùˆ در غیاب Ù†ÙØ³Ù… در این اطاق است. نمیدانم بکجا Ù…ÛŒ روم Ú©Ù‡ همیشه بی خبرم Ùˆ هر وقت سراغ Ù…ÛŒ گیرم ØØ¶ÙˆØ± ندارم.
همه ÛŒ زندگی غیبت وعده بود. شیرینی غایب بود. عشق ØØ¶ÙˆØ± نداشت.
دستهایم غایبند. انگشتانم با یک ØØ³ خواب آلوده ای از غیبت طولانی یک نوازش سکته Ù…ÛŒ کند. کتاب شعری Ú©Ù‡ غایب است روی دستم سنگینی نمیکند.
ØØªÛŒ سرم به هنگام خواب روی دستانم غایب است.
تو همیشه غایبی ØŒ ØØªÛŒ وقتی همه غایبند.
جهان خالی است Ùˆ من سنگین از غیبت یک ØØ±Ù غایبم. زبان غایبم سخت به لکنتی غایب گیر کرده ØŒ Ùˆ بار کلمات سنگین بر آن ØØ¶ÙˆØ± دارد.
در تن غایبم می گنجم.
تو اگر ØØ¶ÙˆØ± داشتی ØŒ کلمه ØØ¶ÙˆØ± داشت. پرنده ها روی سیم برق ØØ§Ø¶Ø± Ù…ÛŒ شدند. Ùˆ آن ØØ±Ù غایب در ØØ¶ÙˆØ± تو Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØª. اما همه Ù…ÛŒ دانیم عشق غایب است در ØØ¶ÙˆØ± غیبت ها.
ژانویه ÛŒ 2006 سه صبØ
اصلا ØØ¶ÙˆØ± ذهن ندارم. چیزی غایب است، در من در تو ØŒ در ØØ¬Ù… این اطاق. چیز هایی غایب است در Ø´Ú¯ÙØªÛŒ این جهان.
ØØ¬Ù… این اطاق سنگین است. از هر گوشه ÛŒ آن صدای ملایمی Ù…ÛŒ آید. صدای تو نیست ØŒ نه نه ØŒ تو مدتهاست در ذهن من غایبی. صدای غایبی است. غیبت یک تصور ØŒ یک تصویر زنده.
مالیخولیایی نشده بودی. تو هم مثل همه دیوانه بودی. همه مثل همه بدون انگیزه ای در غیبت هایی از باید غرق بودیم.
من مثل تو نبودم. تو هم مثل آنکس Ú©Ù‡ Ú¯ÙØªÛŒ ØŒ نیستی.
ØØ¬Ù… صدای غایبت گاهی در گوشه های مکدر این اطاق بگوش Ù…ÛŒ رسد. هر Ú†Ù‡ صدای سمÙونی را بلند Ù…ÛŒ کنم ØŒ صدای غایب بلند تر است. غیبت Ú†Ù‡ بار سنگینی دارد.بار هذیان است یا بار باور ها. نه تو میدانی ØŒ نه هیچ کس. زندگی پر از غیبت است. پس Ú†Ù‡ وقت ØØ¸ÙˆØ± در Ø´Ú©Ù„ این روزها ÙØ±Ù… Ù…ÛŒ گیرد؟
Ú†Ù‡ وقت اطاق ما پر از ØØ¸ÙˆØ± Ù…ÛŒ شود؟ تو Ú¯ÙØªÛŒ غیبت ها مدام اضاÙÙ‡ Ù…ÛŒ شوند.
صدای غیبت در این اطاق گیجم Ù…ÛŒ کند. به ØØ¶ÙˆØ± پنجره پناه Ù…ÛŒ برم. آنرا Ù…ÛŒ گشایم، نسیم Ùˆ نوازشی غایب به درون اطاقم میدود. جای پای رهگذری غایب است.
در خانه ای ØŒ Ú©Ù‡ هر روز، در روبروی پنجره باید گشوده میشد ØŒ غا یب است. ØØªÛŒ پرنده هایی Ú©Ù‡ باید روی این سیم برق ØŒ جابجا شوند ØŒ غایب اند.
اگر غایب نبودی برایت از غیبت اندیشه ØŒ از ØØ¶ÙˆØ± غایب آرزو ها Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÙ….
خیابان رنگ سربی اش را از دست داده. خطوط زرد Ùˆ سÙید جاده غایبند. کاش من ØØ¶ÙˆØ± داشتم. در ØØ¶ÙˆØ± یک عشق. یک پر پرواز.
از غیبت خود خسته ام.
ØØ¶ÙˆØ± Ú©Ù‡ دارم ØŒ در غیبت چهره ام در آیینه Ùˆ در غیاب Ù†ÙØ³Ù… در این اطاق است. نمیدانم بکجا Ù…ÛŒ روم Ú©Ù‡ همیشه بی خبرم Ùˆ هر وقت سراغ Ù…ÛŒ گیرم ØØ¶ÙˆØ± ندارم.
همه ÛŒ زندگی غیبت وعده بود. شیرینی غایب بود. عشق ØØ¶ÙˆØ± نداشت.
دستهایم غایبند. انگشتانم با یک ØØ³ خواب آلوده ای از غیبت طولانی یک نوازش سکته Ù…ÛŒ کند. کتاب شعری Ú©Ù‡ غایب است روی دستم سنگینی نمیکند.
ØØªÛŒ سرم به هنگام خواب روی دستانم غایب است.
تو همیشه غایبی ØŒ ØØªÛŒ وقتی همه غایبند.
جهان خالی است Ùˆ من سنگین از غیبت یک ØØ±Ù غایبم. زبان غایبم سخت به لکنتی غایب گیر کرده ØŒ Ùˆ بار کلمات سنگین بر آن ØØ¶ÙˆØ± دارد.
در تن غایبم می گنجم.
تو اگر ØØ¶ÙˆØ± داشتی ØŒ کلمه ØØ¶ÙˆØ± داشت. پرنده ها روی سیم برق ØØ§Ø¶Ø± Ù…ÛŒ شدند. Ùˆ آن ØØ±Ù غایب در ØØ¶ÙˆØ± تو Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØª. اما همه Ù…ÛŒ دانیم عشق غایب است در ØØ¶ÙˆØ± غیبت ها.
ژانویه ÛŒ 2006 سه صبØ
farzad نوشت
متن زیبائی است Ø§Ø²ØØ¶ÙˆØ±Ø§Ù†Ø³Ø§Ù† گاهی همه است وگاهی هیچکس وهمین بودنها ونبودنهاست Ú©Ù‡ عشق Ù…ÛŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ وآنگاه Ú©Ù‡ نیستی انگارهمه هستی واین اوج انسان است ...
با Ø§ØØªØ±Ø§Ù… به شما ÙØ±Ø²Ø§Ø¯Ø´Ø¬Ø§Ø¹