به نام تو ----مجید اسطیری
به نام تو
يه Ú¯Ù„ هميشه بهار . يه Ú¯Ù„ بزرگ با چاهارتا گلبرگ . يه دور ØŒ دو دور ØŒ سه دور . سه دور دورش چرخيدم ولي پيدات نكردم . جواد Ú¯Ùته بود تو يه درختي Ùˆ من هم باورم شده بود . نه به خاطر اين كه تو يه درخت بودي . نه
Øتي به خاطر اين كه جواد هميشه درست مي Ú¯Ùت . چون تو همه جا بودي . تو همه Ú†ÙŠ بودي . Ù…Ú¯Ù‡ يه پيرزن ارمني توي امام زاده ÙŠ دامغان Ú†ÙŠ مي تونه بÙروشه ØŸ آب جوش كه هميشه روي يه اجاق بزرگ آماده ست . مي تونه مثلا سلام برسونه . آدما كه از سلام نمي تونن پر بشن . سلاماي داغ . سلاماي Øلال . همه جورش هست . Øتي يه بار يه شادي از نيمه شب پريد Ùˆ زنگ زد به دوست پسرش Ùˆ Ú¯Ùت " تو تا به Øال توي عمرت گرسنگي كشيدي ØŸ " اون Ú¯Ùت " Ú†ÙŠ ØŸ " Ú¯Ùت : " ميگم تا به Øال توي عمرت گرسنگي كشيدي ØŸ " اون Ú¯Ùت : " بگو ريدم تو روØت راØتمون كن ديگه "
وقتي بچه هه از روي الاغش پياده شد الاغش كج شد Ùˆ ديگه راست نشد . بي بي گريه نكرد چون مي دونست وظيÙÙ‡ Ø´ چيز ديگه ايه . دستش رو براي امتØان كردن اتوبوس ديگه اي بلند كرد . لبخنداي بي دريغ جواد به اشاراتي كه از سمت شادي مي اومد بي توجه بود . در نتيجه ما در اين امتØان ساده رد شديم Ùˆ به جايي رسيديم كه بد نبود . يه مسئله ÙŠ ديگه هم بود Ùˆ اون اين كه جاده هايي كه داشتن از زير ما طولاني مي شدن واقعا ديدن داشتن . ولي موندن نداشتن . وقتي جواد مي روند Ùˆ من بايد به دل گرمي لبخنداي بي دريغ جواد مي خوابيدم پشت بايد مي ديدي كه اتوبوسمون چطور جاده مي زاد . آه بي بي . آه . نديدي كوه هايي رو كه به آسمون نيگا مي كنن . بعضياشون دو تا لب دارن . بعضياشون دختر بچه هاي كوري هستن كه دماغاي كوچيكي دارن Ùˆ آدم دلش به Øالشون مي سوزه .
عجب سرنوشت پهني داشتم . به اندازه ÙŠ دو روز كاري از دست رÙته بودم كه برگشتم Ùˆ ديدم ريده Ù… به روØÙ… . بي بي پاك كن رو برداشت Ùˆ با كبريت بدتركيب منو به درد آورد . اما زخمام خوب نشد . زخماي پولدار خوب نشد . دستشو بلند كرد Ùˆ باز از مهلتي Øر٠زد كه ازش مي ترسم . ما از اين امتØان رد شديم . به مهلت تكيه دادم Ùˆ Ú¯Ùتم " برمي گرديم Ùˆ مي بريمت " مهلت Ú¯Ùت " غيژژژژ" آخه گرگ Ú¯Ùته بود " سلام منو به رضا ÙƒÙتر باز برسون " بقيه ÙŠ راننده ها خنديده بودن Ùˆ جاده به خودش پيچ Ùˆ تاب داده بود . يه Ù†Ùر از دور براي گرگ دونه پاشيده بود . يه Ù†Ùر سرعت گرÙته بود تا از روي دست كسي سبقت نكرده باشه . مساÙري كه گرگ بايد اونو مي كشيد Ú¯Ùته بود : " ميدون خراسون ØŸ " Ùˆ سه راه اÙسريه كمي سبزتر شده بود .
درختي كه از جاش پا شد هميشه توي مغز جواد بود . اون بي بي بود . يعني من بهش مي Ú¯Ùتم بي بي . جواد مي Ú¯Ùت " دست بردار ديگه . چقدر مي خواي به سمت سايه ÙŠ خودت Øركت كني ØŸ " Ú¯Ùتم " بالاخره رÙتنه ديگه . چرا آدم بايد بترسه ØŸ Ù…Ú¯Ù‡ همه ÙŠ راها پشت سر گمراها بوجود نيومدن ØŸ " Ùˆ لبخنداي بي دريغ جواد اخم كردن . بي بي از جاش پا شد Ùˆ به سمت اولين اتوبوس Øركت كرد . ما دومين اتوبوس بوديم . اوني كه داشت با پاي خودش مي رÙت زندان ظهر يه سه شنبه با دوست كسي كه پشت سرش نشسته بود تصاد٠كرده بود . اوني كه پشت سرش بود شاعري بود كه يه بار براي درختي كه شبيه دختر بچه ÙŠ سه صندلي عقب بود دعوا كرده بود . اوني كه از دور داشت دعواشونو نگاه مي كرد الآن ك٠اتوبوس دراز كشيده بود Ùˆ داشت خواب Ùيلمي رو مي ديد كه كارگردان صندلي شماره ÙŠ سيزده هيچ وقت نساخته بود . صندلي سيزده داشت به جواد Ùكر مي كرد . جواد داشت براي لبخنداي بي دريغ جواد نگران مي شد . لبخنداي بي دريغ جواد همون چيزي بود كه سرنوشت همه ÙŠ زندانياي تصادÙÙŠ رو عوض مي كرد .
زمون از جاده هاي دوطرÙÙ‡ گذشته . Øالا همه بي خيال رد ميشن . كسي نمي بينه كوها چقدر اخمو شده Ù† . بچه ها دستشونو از پنجره بيرون نمي برن Ùˆ نيم رخاي رو به آسمونو روبه راه نمي كنن . ما تو رو سوار نكرديم Ùˆ ديگه دير شد . اون كسي كه نوار مي Ùروخت هنوز نوار مي Ùروخت Ùˆ سعي مي كرد به روي خودش نياره كه تو ايستاده ÙŠ . لبخنداي بي دريغ جواد Ú¯Ùتن " معطل Ú†ÙŠ هستي بابا ملتو علا٠كرده ÙŠ ØŸ بيا بريم ديگه . ديره . " درختي كه اونجا نبود بدجوري توي ذوقم مي زد . آخه اون درختي بود كه در نيستي لبخنداي بي دريغ جواد Ú†Ù‡ ربطي دارن ØŸ Ú¯Ù„ بزرگ سبزي كه چاهارتا گلبرگ داشت Ú¯Ùت " نري ها !" Ú¯Ùتم " نميرم بابا خيالت راØت " تو داشتي نزديك مي شدي . اما تو ناراØتم كردي . نيم رخ هاي اطرا٠جاده رو ناراØت كردي .بعد از اون گرگا توي مسير نص٠شب به ما چشمك مي زدن . اما جواد راشو مي رÙت . آدم خب خوابش مي گيره بابا ! اما جواد راشو مي رÙت . اتوبوس مي تونه تسمه پاره كنه . اما جواد راشو مي رÙت ØŒ راشو مي رÙت . ميشه از روبرو يه كشتي بي لنگر بياد . ميشه برقا بره . ميشه كسي نگران باشه . ميشه مساÙرا سردرد بگيرن . ميشه ميشه ميشه . آره ميشه . اما به گرگه بگو جواد راشو مي رÙت . جوهر راه . راه بودن . از دامغان به اون طر٠جاده هايي از ما متولد مي شدن كه به دست كوه ها اÙØªØªØ§Ø Ù…ÙŠ شدن . از كوهي كه نيم رخي به شكل پيشاني تيرخورده اي داشت شنيدم كه نبايد از اين غبارا به راØتي گذشت . همون شب پدري كه براي بچه Ø´ الاغ شد خوابش برد Ùˆ هرچي بچه هه Ú¯Ùت " هي . برو . هي . " Ùˆ دادش به خونه ÙŠ واØد بالايي رسيد اون ديگه بيدار نشد . شادي از اين قضيه خيلي تعجب كرد . شادي غصه هم خورد . شادي خيلي خوشگل مي Ú¯Ùت " ريدم تو روØت " يه جوري كه دوست پسرش هميشه آرزو مي كرد هيچ كارگرداني " ريدم تو روØت " هاي شادي رو نشنوه . دعا مي كرد كه هيچ كارگرداني اونا رو وقتي كه با هم سوار موتور ميشن Ùˆ شادي انگشت وسط دست چپشو از بين دكمه هاي پيرهن پسره رد مي كنه Ùˆ Ùرو مي بره توي ناÙØ´ نبينه . هه ! دريغا كارگردان صندلي سيزده .
ØµØ¨Ø Ø±ÙˆØ²ÙŠ كه تو صبر كرده بودي تا ما برسيم ابراي اساطيري گوشه هاي اÙÙ‚ تهران رو تصر٠كرده بودن Ùˆ آدم چاره اي جز خوب بودن نداشت . راننده ÙŠ معتاد اتوبوس كناري به دختر دانشجوي صندلي عقب Ùكر نكرده بود . مادر هيچ موتورسواري كه از كنار ما مي گذشت چندان نگران بچه Ø´ نبود . همه ÙŠ پدرا تصميم داشتن شب براي بچه هاشون الاغ بشن Ùˆ خلاصه Ùوتباليستي كه به خودشون Ú¯Ù„ زده بود توي دلش به راننده ÙŠ معتاد اتوبوس كناري اØترام زيادي گذاشته بود . خلاصه شك نكردم كه سه راه اÙسريه توي زندگي همه هست . از اين مي شد نتيجه گرÙت كه اگه دنبال درختي بگردم كه جواد معنيشو Ù†Ùهمه مي تونم پيدات كنم . ديدم اي بابا مثل اين كه بايد زودتر همه ÙŠ دروغارو بگيم . من از ته اتوبوس داشتم متوجه مي شدم كه راه ها Ùقط در مسير روبه راه ها بوجود ميان . وقتي از اتوبوس پياده شدم يكي از بچه هاي تعاوني بهم Ú¯Ùت : " اگه جواد سيگار نكشه از تعاوني اخراجش مي كنيم " سخت به دنبال اون نوار Ùروش اÙغاني كه هم از دختراي قدبلند بدش ميومد هم از دختراي قدكوتاه گشتم . چون اون مي دونست تو كجايي اگه اينجا نيستي .
تيكه تيكه هاي Ùكرام پر مي زد Ùˆ مي رسيد به جواد Ùˆ جواد هم به نشونه ÙŠ " هوم . اي بابا . تو پس كي مي خواي آدم بشي " به نشونه ÙŠ لبخنداي بي دريغ جواد لبخند مي زد كه نشون مي داد اون مي تونه همه چيز رو درست كنه . چند بار سعي كرده بودم مچشو بگيرم كه خواب باشه ØŸ بذار ببينم ! اوووووم . نه من اصلا سعي نكرده بودم Ù…Ú† جواد رو بگيرم كه Ùرمونو Ùراموش كرده باشه .
شادي براي باباش يه نامه ÙŠ ÙØØ´ آميز نوشت . البته زيرش تذكر داد كه نمي تونه درست Ùكر كنه Ùˆ نمي تونه از عصبانيت در پوست خودش بگنجه . تلÙÙ† رو برداشت تا زنگ بزنه Ùˆ از بچه هاي باشگاه لاغرها خداØاÙظ همه شون هست بابا . پس تلÙÙ† رو سر جاش گذاشت Ùˆ رÙت تا Ú¯Ù„ چهاربرگ چارÙصل . بي بي پيرزني نبود كه بشه چادرشو گسترش داد . به خاطر همين رسالتش به Øدود سه راه اÙسريه Ùˆ اتوبوسا ختم مي شد . اين رسالت جاده ها بود كه ختم نمي شد . شادي اون شبي كه اينو Ùهميد روي دÙترچه ÙŠ Øساب بانكيش اين شعرو نوشت :
" ديگه نري سراغ اتوبوساي سه راه اÙسريه ها . ديگه كسي سوارت نمي كنه . اين جاده ديگه تو رو به مشهد نمي رسونه ØŒ يعني نمي خواد برسونه . از من Ú¯Ùتن بود . از جواد رÙتن بود . از تو چادري بود كه به شدت تكان دهنده بود . لبخنداي بي دريغ جواد از دامن زدن به هرچيزي بدشون مي اومد Ùˆ اين چيزي رو ثابت نمي كنه . ميخ كه نيست بتونه تو رو توي Ú¯Ù„ چهارپر بچسبونه . بالاخره براي همه بايد يه موقعي يه اعلاميه ÙŠ ترØيم دربياد ديگه . Ù…Ú¯Ù‡ نه ØŸ
خانوم بارسقيان Ú¯Ùت " چرا بي بي رو نياورديد ØŸ " Ú¯Ùتم " ... " Ú¯Ùتم " ... " Ú¯Ùتم " ... "
مثل جامي كه هنوز جايي براي آب كه نه ØŒ شراب كه نه ØŒ Ø¢Ùتاب داشته باشه ØŒ ما براي تو جا داشتيم . همه ÙŠ اون گدا قبليا هم كه از كنارت بي تÙاوت شدن براي يه Ù†Ùر جا داشتن . مي شد كارگردان بد بخت رو از ك٠خيالاتش بلند كني تا جا براي يه بي بي باز بشه . نمي شد ØŸ اگه من پشت Ùرمون بودم جواد طور ديگه اي برات روايت مي كرد . اون Ù„Øظات Ùقط مي تونستم Ù…Ú† Ùرمونو بگيرم Ùˆ باهاش برقصم .
گرگ Ú¯Ùته بود " سلام منو به رضا ÙƒÙتر باز برسون " لبخنداي بي دريغ جواد به اندازه ÙŠ ÙˆØشي شدن داشتن ÙˆØشي مي شدن . Ú¯Ùت " Øي٠كه آقا خودش كرم داره وگرنه مي دونستم Ú†ÙŠ جوابتو بدم " . گرگ خنديده بود . بقيه ÙŠ مساÙركشاي سه راه اÙسريه نخنديده بودن .
برگشتن به تهران مثل ÙØشه . Ù…Ú¯Ù‡ وقتي كه بي بي اونجا باشه . گازشو بگير . بگو جواد بخوابه . بايد هرچه زودتر برسي تهران . اما تو اونجا نيستي Ùˆ اين چنان خنده داره كه انگار بگي " پولدار خوب " . سه راه اÙسريه ديگه ربطي به چارÙصل نداره . شادي جلوي تركيب " پولدار خوب " علامت تعجب گذاشت Ùˆ براي خودش راهي شد . "
وقتي شادي به اين جاي كار كه رسيد دÙترچه ÙŠ Øساب پس انداز نامرد خودش رو جمع Ùˆ جور كرد . اما شادي هنوز جايي براي ادامه دادن داشت . پس بلند شد Ùˆ با انگشت از سركوچه ÙŠ خودشون تا سه راه اÙسريه ØŒ زير همه ÙŠ ديواراي شهر رو امضا كرد Ùˆ آنگاه تمام گالري خودش را به بي بي تقديم كرد . وقتي سوار اتوبوس ما شد از من سراغ بي بي رو نگرÙت ولي من ديدم كه چطور با شرمندگي سعي مي كرد انگشتش رو پنهون كنه . توي دلش Ú¯Ùتم : " دستت درد نكنه . چرا Ùكر مي كني كار كوچيكي بود ØŸ ببين انگشتت چقدر كوچيك شده . وقتي رسيديم مشهد انگشتتو برات مي تراشم " شادي توي دلم Ú¯Ùت : " دستم درد نمي كنه . "
Ú¯Ùتم " اول خبر بد رو بگو " اما جواد خنديد Ùˆ Ú¯Ùت " شوخي كردم هر دوتاش خبر خوبه . 1 هركسي رو مي خواي بشناسي ØŒ 2 ببين Ú†ÙŠ جوري از خواب بيدار ميشه " روي همين Øساب من هيچ وقت نمي ذاشتم جواد منو بيدار كنه . روي همين Øساب من تا امروز يه كشتي بي لنگر موندم كه به سمت تهران مي روند وز سر Øسرت به Ù‚Ùا مي نگريست .
اردشير رØماني نوشت
نكاتي به نظرم رسيد كه خدمتتان عرض
مي كنم : داستان خوبي بود. با اينكه
در ارتباط با خواننده نويسنده از شگرد
تاخير در معنا سود مي برد . اما سرشار
از Øس تخيل است . اميد وارم داستان هاي
جديدي از شما بخوانم . در ضمن داستانتان
را به كلمات مثل ريدم و پهني داشتم الوده
نسازيد . موÙÙ‚ باشيد