خورشید، از بالا بلند نردبان زمان، آهسته آهسته فرود می آید و داغی هوای امردادگان را به خنکی مطبوع شهریورگان، فرو می کشد.



شهریاری جشن شهریورگان، شادمان باد!

دکتر احمد پناهنده
هنوز شادی و شادابی ِ جشن ِ بی مرگی ِ امردادگان را در پهنای ِ دیده و دل، شادمانیم که نم نمک شهریور ماه از راه می رسد و جشنی دیگر را با خود به سرای ِ جانان، سرزمین ِ جشن سالاران ارمغان می آورد.

ماهی سزاوار ِ شادمانی که پاره های جگر زمین، پس از پختگی و رسایی در امردادگان، رونق ِ فراوانی ِ محصول را در همه سویش به برداشت می رساند.

برنج زاران و گندم زاران، خوشه های ِ پُر دانه و بَرَشان را چون فرشی طلا گون در ازدحام ِ شادمانی ِ برزگران، هوای ِ مطبوع ِ شهریور ماه را به نسیمی دلفروز، معطر می کنند.

طبیعت ِ سبز ِ پر نشاط، پس از تلاش ِ سرشار از باروری، آنچه را که در دامن خود پرورده است، به زمین می گذارد تا برای رفع خستگی، به آهستگی، در پائیز ِ در راه، به استراحتگاه ِ زمان برود و خوابی به چشمان بیاورد.

خورشید، از بالا بلند نردبان زمان، آهسته آهسته فرود می آید و داغی هوای امردادگان را به خنکی مطبوع شهریورگان، فرو می کشد.

نور و روشنایی، پس از فرمانروایی در تیرگان و امردادگان، قله ی خورشید را در شهریورگان، گام به گام فاصله می گیرند تا به تعادل ِ روز و شب، به مهرگان برسند.

برگهای ِ درختان و بوته ها هر آنچه که در گرمای ِ امردادگان اندوخته و پرورده کرده بودند، به بَرَشان بخشیدند تا به ثمر برسند و خود رنگ ِ رخساره را رنگا رنگین، به انتظار نشستند تا در پائیز ِ در راه، فرو ریزند.

ارتش ِ کبوتران و گنجشکان، شادمانند، از فراوانی دانه و قوت، در کشتزاران و شادابند، از شادی ِ جشن شهریورگان، نشسته بر خوشه های برنج، در برنجزاران و سیرابند از زندگی ِ با صفا در گندم زاران.

بچه های ِ مدرسه رو، شادمان از خنده ی زندگی ِ پر تلاش، بر لب پدران ومادران، که محصول را به پایانه ی برداشت رساندند، خود را برای پوشاک ِ نو آماده می کنند که پدران، از پس ِ برداشت ِ حاصل، آن را ارمغان می آورند.

آه . . .

چه می گویم و چه حالی مرا به آن سرای ِ دل و جان در پرواز است؟

آن روزهای ِ جوان سالارم که دل در کشتزار و جان در باغ و گلزار داشتم و بلوغ شدن برنج را در برنج زاران، از جوی ِ باردار در خزانه، تا دانه های سوار بر خوشه ها ی ِ برنج، همواره تماشاگر بودم و با دست های ِ خود، برگ ِ نرم ِ لطیف ِ توت را با ساطور خرد می کردم و در دهان ِ کِرمک های ابریشم می گذاشتم تا به کِرم شدن بالغ گردند و آنگاه با بلعیدن ِ برگ ِ توت، بزرگ و درازتر شوند تا به خواب بروند و پیله ای به دور خود بتنند، سی سال گذشته است.

اما هنوز شادمانی ِ برزگران را با خانواده، پس از تلاش ِ برداشت ِ محصول، در آینه ی ِ نگاهم حس می کنم و جمع کردن پیله ها از جای جای ِ لای ِ شاخه های ِ خشکیده را در بند بند انگشتانم در خاطر دارم که خیال ِ پرواز، در شهریورگان به سرم زده است تا با مهربان یاران ِ ایام ِ عشق سالار ِ جوانیم باشم و شریک گردم در شادمانی آنان، به درازای سی سال.
جشن ِ شهریورگان

در جشن ِ بی مرگی امردادگان نوشته بودم:

" بی گمان فرهنگ ِ گوهر آفرین و سنن ِ سالار ِ ملی ِ ملت ِ ایران، سرشار است از جشن و سرور و شادمانی و شاد خواری و شادخوانی و شاد گویی و شاد رقصی و فرهنگ عزا و ماتم و مصیبت و گریه و سینه زنی و قمه زنی را در آن، جایگاهی نبوده و نیست. زیرا ایرانیان در هرماه، یک روز را به مناسبت هم نام شدن با ماه، جشن می گرفتند و شادی و شادمانی می کردند.

نام این جشن ها، در تاریخ ایرانیان فروردین گان، اردیبهشت گان، خردادگان، تیرگان، امردادگان، شهریورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، دیگان، بهمن گان و اسفندگان ثبت شده است."

اکنون بر آن می افزایم که:

گذشته از این، در عهد نیاکانمان در ایران ِ باستان، هر روزی از ماه نامی داشت.

به عنوان مثال روز اول ِ هر ماه بنام اهورا مزدا بود، روز دوم بنام بهمن یا سرشت و خرد ِ پاک نام داشت، روز سوم بنام اردیبهشت یعنی سمبل پاکی و راستی و زلالی ِ خرد و جان و دل بود، روز چهارم بنام شهریور، نماد فرمانروایی، شهریاری، پادشاهی و دادگری بود علیه بیداد و ... درفرهنگ ِ نیاکانمان ثبت شد.

بنا براین روز چهارم هرماه شهریور نام دارد و این روز چون با نام ِ ماه ِ شهریور، همنام می گردد، نیاکانمان این روز را جشن می گرفتند. اما همانگونه که در نوشته ی جشن امردادگان آمد، به دلیل تغییرات ِ سالشمار ِ باستان با اکنون، این جشن بایستی منطبق با زمان برگزاری در باستان، پنج روز جلوتر یعنی در 30 امرداد ماه برگزار شود.

دلیل این اختلاف ِ زمان ِ بر گزاری ِ دیروز با امروز، تغییر سال شمار نیاکانمان در امروز است. زیرا در دوره ی باستان سال به دوازده ماه و هر ماه به سی روز تقسیم می شد. اما امروز شش ماه اول سال به سی و یک روز و پنج ماه بعدی به سی روز و ماه آخر سال به بیست و نه روز واگر سال کبیسه باشد به سی روز تقسیم می گردد. به همین دلیل جشن شهریورگان، نسبت به سال شمار دیروز، پنج روز جلوتر، یعنی سی ام امرداد ماه برگزار می شود که این روز منطبق با روز چهارم شهریور ماه، در دوران ِ نیاکانمان است.

ابوريحان مي نويسد: " شهريور ماه روز چهارم آن شهريور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم جشن مي باشد و آنرا شهريورگان گويند . معني شهريور دوستي و آرزو است شهريور فرشته ايست که به جواهر هفتگانه از قبيل طلا و نقره و ديگر فلزات که برقراري صنعت و دوام دنيا و مردم بآنها بستگي دارد موکل است."

زرتشت در یسنا 28 در نیایش اهورا مزدا می سراید:

" ... پس به نیایش برخیزید، به سرودهای من گوش فرا دهید و به یاری من بشتابید تا آرمش و آسایش را به جهان باز برگردانیم و نیروی خلل ناپذیر ِ شهریاری ِ اهورایی ( خشترا ) را در جهان استوار کنیم ..." (1)

آری:

" سومین فروزه ی اصلی ِ اهورا مزدا " خشتر " یا شهریور است که به معنای توان و شهریاری ِ اهورایی است.

نیروی بدنی و مادی با نیروی اهورایی و مینوی تفاوت دارد. نیروی اهورایی می تواند با توان بدنی همراه باشد ولی هر نیروی بدنی الزامأ با نیروی مینوی همراه نیست." (2)

در یسنا 51 در بند 1 و 2 آمده است:

" گران بهاترین بخشش اهورایی به خردمندان ِ نیکوکار و راستکار، شهریاری ِ اهورایی است. شهریاری ِ اهورایی، نیروی مینوی است که در اندیشه، گفتار و کردار ِ آدمی، به شکل ِ منش نیک، خوبی و مهر و فروتنی جلوه گر می شود و آدمی را به خدمت به دیگران، سازندگی و تازه کردن ِ جهان وا می دارد. به این شهریاری و نیرو، تنها با کردار نیک و راستی می توان دسترسی یافت. این نیرو و شهریاری (خشترا )، داده ی خدایی است و به آن کس که به رسایی برسد، ارزانی می شود." (3)

آری:

همانگونه که در نوشته امردادگان آمده است، پاره های جگر ِ طبیعت ِ سبز ِ شاداب پس از عبور از آبریزگان ( تیرگان )، در امردادگان، به پختگی و رسایی در همه سویش می رسد و نیروی " خشتر " را در شهریورگان کسب می کند و آن را در طبق اخلاص به ما زمینیان ارزانی می دارد.

حال ما آدمیان بکوشیم که آن پختگی ِ سزاوار ِ امردادگان را با پندار و گفتار و کردار نیک، در خود به رسایی برسانیم تا از پس ِ این پختگی و رسایی ِ سزاوار، نیروی " خشتر " را در خود جشن بگیریم.

شهریاری ِ جشن ِ شهریورگان بر همه ی شما شادمان باد!

1و (2) و (3) بر گرفته از کتاب ِ دیدی نو از دینی کهن اثر ِ دکتر فرهنگ مهر، چاپ ِ دوم، صفحه ی207 و 241