Ú¯Ùتگو سروش عليزاده است با شهلا شهابيان
شهابیان: خب اینکه داستان من سبک داستان‌های غلامØسین ساعدی را به یاد شما می‌آورد برای من بسیار خوشØال کننده است. هرچند انگار شما به عنوان یک اشکال Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯ÛŒØ¯ Ú©Ù‡ من با شما هم عقیده نیستم. اما باید اضاÙÙ‡ کنم چون داستان ملو از نظر Ùضا با داستانهای دیگر مجموعه همخوانی نداشت تصمیم داشتم پس از گرÙتن مجوز خودم ØØ°ÙØ´ کنم اما نشد، چون به یک داستان ده، یازده صÙØه‌ای اجازه چاپ ندادند برای جبران کمبود صÙØه‌های کتاب، ملو ماند. .
...
اين Ú¯Ùتگو من سروش عليزاده است با شهلا شهابيان كه مثل خیلی‌ها یادش نمی‌آید اولین داستانش را Ú©ÛŒ نوشته است اما چاپ اولین داستانش را در سال 68 به یاد دارد. داستان خورشید Ø®Ùله Ú©Ù‡ در سروش نوجوان كه با نام مستعار چاپ شد Ùˆ تا چند سال آخرین داستان چاپ شده‌ی او بود! پس از وقÙه‌ای طولانی Ùˆ در سال هشتاد وپنج، پس از شرکت در کارگاه داستان نویسی چند داستان کوتاه از او در نشریات مختل٠چاپ شد. در سال 87 داستان درد از او در Ù‡Ùتمین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی هدایت جزء چهار داستان برگزیده اعلام شد Ùˆ در آخرین روزهای اسÙند سال 88 مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه او به نام " به یک چیز خوب Ùکر Ú©Ù†" منتشر شد.
متن مصاØبه
علیزاده: اگر مواÙÙ‚ باشید اول در مورد Ú©Ù„ مجموعه داستان صØبت کنیم. این کتاب ماØصل چند سال نوشتن است؟
شهابیان: تاریخی که پای داستان‌ها آمده سال هشتاد و سه را نشان می‌دهد. اما واقعیت این است که من هم مثل دیگران چند سالی پیش از این تارخ شروع کرده‌ام.
علیزاده: در پشت جلد نوشته شده از کتاب‌های عصر چهارشنبه ‌ی ما، آیا این کتاب یک کار کارگاهی است یا یک کتاب مستقل است؟ منظورم این است که این نوشته ممکن است به ذهن خواننده اینطور القا کند که عده‌ای در یک کارگاه داستان‌نویسی نشسته‌اند و براساس سوژه‌های مشترک داستان نوشته‌اند.
شهابیان: هر چند نمی‌توان منکر تاثیر کارگاه بر داستان نویس بود اما با توجه به تاریخ، بیشتر داستان‌های این مجموعه، Øداقل در نسخه‌های اولیه‌اشان، پیش از سال هشتاد Ùˆ پنج، هشتاد Ùˆ شش نوشته‌شده‌اند، یعنی پیش از آمدن من به کارگاه. بنا بر این نوشتن بر اساس سوژه‌ی مشترک منتÙÛŒ است. اما اینکه چرا پشت کتاب موضوع مورد اشاره شما آمده. من معتقدم Ù†ÙÙس این کار می‌تواند ادای دین متقابل بین کلیت کارگاه، استاد Ùˆ تک تک دوستان داستان نویسی باشد Ú©Ù‡ کتاب‌شان تØت این عنوان چاپ می‌شود. البته بناست روی جلد این سری کتاب‌ها، Ú©Ù‡ Øداقل ده جلد خواهند بود،از نظر Ùرم Ú©Ù„ÛŒ Ø·Ø±Ø ÛŒÚ©Ø³Ø§Ù† زده‌شود Ú©Ù‡ در این صورت کتاب‌ها در عین Øال Ú©Ù‡ از نظر Ù…Øتوای داستانی مستقل هستند دارای شناسنامه Ùˆ هویت شاخص خواهند شد. یعنی بیننده در نگاه اول Ùˆ بر اساس ذهنیتی Ú©Ù‡ از ناشری خاص دارد روی کتاب قضاوت خواهد کرد. البته باید اضاÙÙ‡ کنم Ú©Ù‡ به این ترتیب ناشر هم در بده Ùˆ بستان کارگاه Ùˆ داستان‌نویس وارد شده‌است.
علیزاده: یکی از چیزهایی Ú©Ù‡ در این مجموعه جلب توجه می‌کند انتخاب سوژه‌های مختل٠برای داستان‌های مختل٠است. یعنی Ùکر اولیه‌ متÙاوت است. مثل خیلی از مجموعه‌ها سوژه‌ها تکرار نمی‌شوند. شما سوژه‌ها را از کجا انتخاب می‌کنید؟ Ú†Ù‡ سیری را برای نوشتن می‌گذرانید؟
شهابیان: در مورد انتخاب سوژه‌، جواب این سوال Ú©Ù…ÛŒ تکراری است. دور Ùˆ بر ما، Øتی درون خود٠ما پر از سوژه است اما آنچه Ú©Ù‡ به سوژه عینیت می‌بخشد جنس نگاه ما به آن Ùˆ نیز مقوله‌ی داستان‌نویسی است. جنس نگاه یک داستان‌نویس با نگاه یک ناظر٠صر٠متÙاوت است. اگر نگاه ما به داستان‌نویسی ØرÙه‌ای باشد مدام در Øال گرته برداری Ùˆ خلق کردن خواهیم بود. اما به گمان من بخش مهم‌تر کار، جسمیت بخشیدن به مخلوقات ذهنی است. اینکه بنویسیم، بنویسیم Ùˆ باز هم بنویسیم.
اما در مورد سیر نوشتن، معمولا روال خاصی ندارم. غیر از اینکه اگر تنبلی ذاتی‌ام اجازه داد و نوشتم آنقدر بازنویسی‌اش می‌کنم تا راضی‌ام کند.
علیزاده: سوژه را چطور می‌پرورانید؟ یعنی عادت خاصی برای این کار دارید؟ مثلا نویسنده‌ای عادت دارد پاهایش را در تشت آب بگذارد یا نویسنده‌ای قبل از نوشتن Øتما باید دوش بگیرد.
شهابیان: نه، از این عادت‌های عجیب Ùˆ غریب خبری نیست. هر چند اگرهم بود نمی‌گÙتم! معمولا از ساعت Ù‡Ùت، Ù‡Ùت Ùˆ نیم ØµØ¨Ø ØªØ§ ساعت ده می‌نویسم. ولی در طول روز اگر مورد خاصی مثلا تکیه کلامی برای یک شخصیت، آرایش مویی برای کسی Ùˆ یا ترتیب چینش اشیا در مکانی Ú©Ù‡ دارم تصویر می‌کنم به ذهنم بیاید Øتما یادداشت می‌کنم. البته همیشه طوری می‌نویسم Ú©Ù‡ Øر٠ناتمامی باقی بماند، چون شب‌ها قبل از خواب Ùˆ صبØ‌ها همینکه بیدار می‌شوم بهترین وقت‌ها برای Ùکر کردن به داستان است آخر من ذاتا در نوشتن تنبلم. بیشتر داستان‌ها تا پیش از این Ú©Ù‡ روی کاغذ بیاید یا تایپ شود مدت‌ها‌ در پس Ùˆ پشت ذهنم زندگی می‌کند. هرچند بنا نداشتم از عادتهایم بگویم اما اگر بخشی از داستانی Ú©Ù‡ دارم می‌نویسم مرا راضی کند آنقدر هیجانزده می‌شوم Ú©Ù‡ دیگر نمی توانم ادامه بدهم! آنوقت است Ú©Ù‡ می‌روم سراغ هرزه علÙ‌های باغچه! خوشبختانه هوای مرطوب شمال، هیچوقت ناامیدم نمی‌کند! همیشه باغچه هرزه عل٠دارد Ùˆ من تا آنها را یکی یکی از ریشه دربیاورم دوباره برگشته‌ام به Øال Ùˆ هوای داستان Ùˆ دارم به ادامه‌ی آن Ùکر می‌کنم.
علیزاده: اسم داستان‌ها را چطور انتخاب می‌کنید؟ ملاکتان چیست؟ آیا پیشنهاد دیگران است؟
شهابیان: معمولا اسم‌ داستانها را خودم می‌گذارم Ùˆ Ùکر می‌کنم برای این کار معیار خاصی وجود نداشته‌باشد مگر همان Øس اولیه‌ای Ú©Ù‡ سوژه Ùˆ خود٠داستان به من می‌دهد. البته به استثنای اسم داستان شانه کمتر زن... Ú©Ù‡ از نوشته‌ یا داستانی از آقای Øسین یعقوبی وام گرÙتم. این را هم اضاÙÙ‡ کنم Ú©Ù‡ سعی کردم از ایشان کسب اجازه کنم اما به میلی Ú©Ù‡ Ùرستادم پاسخ داده نشد! بعضی وقت‌ها واقعا انتخاب اسم سخت‌ترین بخش کار است. اسمی Ú©Ù‡ می‌خواهی در عین Øال Ú©Ù‡ داستان را لو نمی‌دهد جذاب هم باشد. مثلا در همین مجموعه، داستانی دارم به نام بچه. هنوز هم ناخودآگاه برایش دنبال اسم می‌گردم!
علیزاده: وقتی Ú©Ù‡ داستان درد را خواندم ارتباط بین انسان‌ها به نظرم جالب آمد. سوژه‌ی این داستان را شما چقدر در زندگی واقعی تجربه کرده‌اید؟ چیزی Ú©Ù‡ در این داستن مشخص نیست این است Ú©Ù‡ این داستان در Ú†Ù‡ برهه‌ای از زمان اتÙاق اÙتاده‌است. شاید بشود به نوعی مکانیتی برای این کار در ذهن تصور کرد ولی زمانش مشخص نیست. یعنی اینکه اخگر Ùˆ سیاوش مربوط به Ú†Ù‡ دوره‌ای هستند در این داستان مشخص نیست. آیا این کار به عمد بوده‌است‌؟
شهابیان: من Ùکر می‌کنم مسئله اصلا به عمد Ùˆ سهو ربطی ندارد بلکه مسئله‌ی اصلی این است Ú©Ù‡ داستان درد نه زندگینامه است نه روایت تاریخی. وظیÙه‌ی داستان‌نویس تاریخ نگاری نیست Ú©Ù‡ با خواندن داستانی بشود برهه‌ای از تاریخ را عینا بازسازی کرد. داستان‌نویس از واقعیت وام می‌گیرد، گرته‌برداری می‌کند ولی تاریخ را ثبت نمی‌کند زیرا در آن صورت نه شخصیتی خلق شده Ùˆ نه داستانی نوشته شده. به گمان من سهم واقعیت٠موجود در جامعه باید در داستان خیلی کمتر از بخش داستانی آن باشد تا خواننده را به چالش بکشاند وگرنه داستان نوشته شده واقعیتی خواهد بود Ú©Ù‡ توسط نویسندگان مختل٠تکرار خواهد شد. نویسندگانی Ú©Ù‡ همگی سعی کرده‌اند به واقعیت ÙˆÙادار بمانند!
علیزاده: برگردیم به داستان درد.
داستان درد هم تابع این قانون Ú©Ù„ÛŒ من است! سوژه‌ی اولیه‌اش وقوع قتلی بود برخلا٠تمایل Ùˆ خواست قاتل. ملیØÙ‡ بی آنکه بخواهد پسر عمویش Øبیب را می‌کشد. Øالا بستری Ú©Ù‡ من برای روایت این داستان انتخاب کردم زندگی سیاوش Ùˆ اخگر است. زن Ùˆ مردی مبارز. خواننده‌ای در میلی Ú©Ù‡ برایم زده‌ نوشته Ú©Ù‡ داستان درد درباره‌ی زندگی کسانی است Ú©Ù‡ از مبارزه دلسرد شده‌اند. Ø®Ùب این هم برداشتی است. مرگ مول٠و تاویل متن Ùˆ این تئوری‌ها یعنی همین دیگر. ولی اساس نوشتن این داستان برای من یک تصویر بود. اینکه ناگهان دریچه‌ی مخÙÛŒ ک٠اتاق به وسیله‌ی زنی بسته می‌شود Ùˆ مردی بر اثر این ضربه‌ی ناگهانی می‌میرد Ùˆ زن Ú©Ù‡ از همان Ù„Øظه‌ی اول برایم ملیØÙ‡ بود بعدها دچار روان‌پریشی شده Ùˆ بارها این Ù„Øظه را به یاد می‌آورد Ùˆ در انتظار تکرار آن است تا این بار پسر عمویش را بدون ماموران ببیند Ùˆ مجبور نشود دریچه را آنطور ناگهانی ببندد. البته این را قبول دارم Ú©Ù‡ داستان درد در کنار سویه‌ی روانشناختی، نظری هم به جامعه شناسی دارد پس می‌تواند ذهن خواننده را به سوی واقعیت‌های جامعه بکشاند.
علیزاده: در روایت این داستان شما از راوی دانای Ú©Ù„ نامØدود استÙاده کرده‌اید. من Ùکر می‌کنم شما نخواسته‌اید ریسک بکنید. مثلا در همین داستان درد راوی وقتی در مورد ملیØÙ‡ صØبت می‌کند ما وارد ذهن ملیØÙ‡ می‌شویم. یعنی برای خودش Ù…Øدودیت قائل نمی‌شود. Ùکر نمی‌کنید این شیوه قدیمی شده‌است؟
شهابیان: هر چند منظورتان از ریسک کردن را متوجه ‌نشدم ولی در اولین برخورد با این پرسش، به نظرم آمد که شاید آنچه که به آن تنبلی ذاتی می‌گویم باعث انتخاب این شیوه در روایت شده‌باشد.
واقعیت این است Ú©Ù‡ وقتی من به کارگاه آمدم نسخه‌ی اولیه‌ی این داستان Ú©Ù‡ تا بازنویسی آخر چندان Ùرقی هم نکرد، نوشته‌شده‌بود. در کارگاه نظرها تقریبا در تایید Ùرم Ùˆ Ù…Øتوا بود Ùˆ من به نظری برنخوردم Ú©Ù‡ به این شیوه‌ی روایت اشکال وارد کند. بعد هم Ú©Ù‡ در جشنواره‌ی ادبی هدایت یکی از چهار داستان برگزیده شد به نوعی برایم تایید مکرر بود. این بود Ú©Ù‡ دیگر برای چاپ کردن درگیرش نشدم. اما Øالا Ú©Ù‡ شما پرسیدید می‌بینم علت چیز دیگری است. ببینید، من برای روایت داستان درد اØتیاج به راوی دانای Ú©Ù„ داشتم. راوی Ú©Ù‡ توانایی داشته‌باشد در عین Øال Ú©Ù‡ ناظر بیرونی است به درون ذهن شخصیت‌هایی مثل ملیØÙ‡ Ùˆ زیبا هم برود Ùˆ قادر باشد بعدها Ú©Ù‡ ملیØÙ‡ روان‌پریش می‌شود روایت را ادامه بدهد. یعنی در واقع داستان را پیش ببرد. اگر من٠راوی داشتم دستم بسته بود. یعنی اگر راوی اول شخص مثلا ملیØه‌ بود Ùقط از نگاه یک روان پریش می‌توانست داستان را روایت کند Ú©Ù‡ منظور من آن نوع روایت نبود. Ùکر می‌کنم سوژه استÙاده از این Ùرم را توجیه می‌کند.
علیزاده: نظرتان در مورد وجود کارگاه‌های داستان‌نویسی چیست؟ Ú†Ù‡ تاثیری در روند Øضور یک نویسنده دارد؟ آیا لازم است یک نویسنده Øتما استاد داشته‌باشد؟
شهابیان: به نظر من غریزی نویسی تا یک Øد خاصی کشش دارد Ùˆ جواب می‌دهد، این Øس، غریزه یا استعداد ذاتی یا هر چیزی Ú©Ù‡ بنامیم آن را، در تنهایی Ùˆ خلا به نوعی تکرار خود خواهد رسید. این ماده‌ی خام باید تربیت شود، با نظرات Ùˆ نگاه‌های دیگر برخورد Ùˆ به چالش کشیده شود تا ورز داده Ùˆ تربیت شود. البته باید اضاÙÙ‡ کنم Ú©Ù‡ در شهرستان‌‌ها به علت نبود٠مکانی برای دورهم جمع شدن Ùˆ تبادل نظر پیرامون داستان Ùˆ مقوله‌ی داستان نویسی بخصوص برای خانم‌ها، ممکن است به مرور زمان کارگاه کارکردی بیشتر از آموزشگاه پیدا کرده Ùˆ نقش کانون Ùˆ انجمن ادبی را هم به عهده بگیرد.
علیزاده: یک خصوصیت دیگر در داستان‌های شما این است که معمولا ابتدا و انتهای کارتان به هم پیوسته است.آیا شما قصد داشته‌اید که در روایت یک سیر دایره وار را طی کنید؟
شهابیان: این برمی گردد به سوژه. وقتی روایت طوری است Ú©Ù‡ Øرکت در زمان Øال نداریم یعنی سیر روایت در زمان Øال نیست یا تا پیش از چند سطر نهایی Øرکت در زمان Øال نداریم Ùˆ داستان به نوعی مرور آنچه است Ú©Ù‡ واقع شده Ùˆ گذشته است مثل داستان شانه کمتر زن ...ØŒ به ناچار داستان در این Ùرم Ùˆ قالب روایت شده است.البته هر وقت Ú©Ù‡ روایت Øرکت در زمان Øال پیدا می‌کند از این قاعده تخطئی می‌شود، درست مثل همین داستان مورد اشاره. به نظرم در سوژه‌های اینچنینی، استÙاده از این Ùرم جواب می‌دهد شاید هم ناگزیر باشد!
علیزاده: باز هم می‌خواهم در مورد داستان درد صØبت کنم. من از این داستان خیلی خوشم آمده. ببینید کاری Ú©Ù‡ این جا ما می‌بینیم یعنی رابطه‌ی بین انسان‌ها، رابطه‌ی ملیØÙ‡ Ùˆ Øبیب، رابطه‌ی اخگر Ùˆ سیاوش، این ارتباط‌ها بیشتر ارتباط‌های زنانه است. یعنی Øتی اگر نگاه به یک مسئله‌ی سیاسی باشد هم، Øبیب Ùˆ سیاوش به آن صورت نقش ندارند.بیشتر ارتباطی است Ú©Ù‡ بین اخگر Ùˆ ملیØه، عزیز خانم Ùˆ جمیله Ú©Ù‡ بیشتر در موردش صØبت خواهیم کرد است. این دیدگاهی است Ú©Ù‡ شما خواسته‌اید ارائه بدهید؟ می‌خواستید بگویید زن‌ها به Ú†Ù‡ Ø´Ú©Ù„ به این مسئله نگاه می‌کنند؟
*********شهابیان: من نخواستم بگویم زن‌ها چطور به این قضیه نگاه می‌کنند. من به عنوان یک زن داستان نویس داستانی را روایت کردم Ùˆ از آن جا Ú©Ù‡ Ùکر می‌کنم Ùعلا تسلطم در نوشتن از نگاه زن بیشتر است تا نوشتن از نگاه مرد انگار در داستان‌ها بیشتر به نگاه زن نزدیک می‌شوم. البته اینجاست Ú©Ù‡ داستان نویس از تجربه‌ی زیست شده‌ی خود استÙاده می‌کند. Øال می‌خوهد آگاهانه باشد یا ناخودآگاه، چندان Ùرقی در اصل موضوع ندارد Ùˆ Ù…Øصول نهایی در نوشته بروز می‌کند.
علیزاده: ببینید بیشتر زاویه دیدها زنانه است. مثلا یک زن به اسم جمیله می‌آورید Ú©Ù‡ می‌خواهد یکسری چیزها را اثبات کند، بÙهماند، اطلاعات بدهد،بØØ« خاله زنک بازی راه بیندازد.
شهابیان: در مورد نگاه زنانه Ùˆ زاویه دید زنانه همانطور Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم برمی‌گردد به اینکه من یک زن هستم Ùˆ Ùعلا در خود توانایی نوشتن از نگاه مرد را در داستانی Ú©Ù‡ چاپ بشود نمی‌بینم. تا بعد Ú†Ù‡ پیش بیاید. اما در مورد جمیله، البته این آدم Ù…Øملی است Ú©Ù‡ سوژه Ùˆ داستان برای اطلاعات دادن به او نیاز دارند. من Ú†Ù‡ کسی را می‌توانستم وارد داستان کنم Ú©Ù‡ این اطلاعات ریز زنانه را در اختیار خواننده قرار بدهد؟ اینکه رÙتار اخگر مثل زنهای شوهر کرده نیست، اینکه رابطه‌ی اخگر Ùˆ سیاوش مثل زن Ùˆ شوهرهای دیگر نیست. این آدم به واسطه‌ی شغلش به خانه‌های بسیاری رÙت Ùˆ آمد داشت Ùˆ اØتمالا به همین دلیل هم Øرا٠و به Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø´Ù…Ø§ خاله زنک بود نه به دلیل اینکه زن بود!ببینید اگر عزیز جان زن نبود درآنصورت جمیله مشاطه وارد داستان نمی‌شد، آن وقت مردی، کسی Ú©Ù‡ به واسطه‌ی ØرÙه‌اش یا ویژه‌گی خاصی Ú©Ù‡ Øتما در داستان بیان می‌شد پیش عزیز آقا می‌آمد Ùˆ البته ØراÙÛŒ او دیگر در مورد رابطه‌ی اخگر Ùˆ سیاوش وارد این Ù…Øدوده‌ای Ú©Ù‡ الان داریم نمی‌شد!
علیزاده: پس شما اینجا یک تیپ ارائه داده‌اید؟
شهابیان: بله. Ùقط یک تیپ مد نظرم بود. جمیله یک تیپ، یک Ù…Øمل برای بیان اطلاعات است.
علیزاده: نقش Øبیب در این داستان چیست؟ برای من Ú¯Ù†Ú¯ است. یعنی Øبیبی Ú©Ù‡ توی رویای ملیØÙ‡ است، Øبیبی Ú©Ù‡ می‌ترسد، Øبیبی Ú©Ù‡ می‌خواهد مامور بیاورد. این سه بخش را شما چطوری برای من باز می‌کنید؟
شهابیان: من با نشانه‌هایی Ú©Ù‡ شما Ú¯Ùتید خواستم شخصیت Øبیب را بسازم. او در کودکی ترسو است، می‌ترسد تنها به زیر زمین خانه برود، بعدها عاشق دختر عمویش می‌شود Ùˆ سرانجام ترس از دست دادن دختر عمویش ملیØÙ‡ او را به آوردن مامور به مخÙیگاه اخگر Ùˆ سیاوش می‌کشاند Ú©Ù‡ آن Øادثه پیش می‌آید. Øال اینکه درآمده یا نه با مخاطب است.
علیزاده: این را به مخاطب واگذار می‌کنیم.
علیزاده: در مورد داستان جمعه اولین سوال من این است Ú©Ù‡ شما از روز یک شنبه شروع می‌کنید Ùˆ می‌رویید به سه شنبه، بعد دوشنبه Ùˆ بعد چهارشنبه Ùˆ پنج شنبه Ùˆ جمعه، چرا روزهای Ù‡Ùته را به ترتیب نداریم؟
شهابیان: Ùرمی Ú©Ù‡ برای این داستان انتخاب شده خاطره نویسی است. در واقع برگ‌هایی از دÙتر خاطرات این زن خوانده‌می‌شود.خب من نخواستم تمام روزها را بازخوانی کنم زیرا در آن صورت باید توالی زمانی Ùˆ طول زمان را در داستان به Ø´Ú©Ù„ دقیق نشان می‌دادم Ùˆ داستان Øتما دچار اطناب Ùˆ تنبلی متن می‌شد.
علیزاده: بØØ« دیگری Ú©Ù‡ در مورد داستان هایتان به نظرم جالب آمد این است Ú©Ù‡ شما هر چند به اروتیک در داستان اشاره می‌کنید Ùˆ آن را میشناسید اما از Øدش خارج نمی شوید، یعنی در عین Øال Ú©Ù‡ ØرÙتان را می‌زنید بخش اروتیک را در لایه‌ی زیرین داستان Ù†Ú¯Ù‡ Ù…ÛŒ دارید. شما چقدر با Ø·Ø±Ø Ø§Ø±ÙˆØªÛŒÚ© در داستان مواÙقید؟ به نظر شما آیا Ø·Ø±Ø Ø§Ø±ÙˆØªÛŒÚ© در داستان این توانایی را دارد Ú©Ù‡ به پیشبرد آن Ú©Ù…Ú© کند؟
شهابیان: در واقع نمی توان این بخش از زندگی را نادیده گرÙت Ùˆ آن را Øذ٠کرد، اما اینکه در داستان تا Ú†Ù‡ Øد میتوان به آن پرداخت در درجه ÛŒ اول به نیاز داستان بستگی دارد Ùˆ در مراØÙ„ بعدی به عوامل دیگر مانند شیوه‌ای Ú©Ù‡ هر داستان نویس برای Ø·Ø±Ø Ù…Ø³Ø§ÛŒÙ„ این چنینی در نوشته هایش اتخاذ میکند Ùˆ یا عر٠جامعه. Ùˆ اینکه Ù…ÛŒ پرسید من چقدر با Ø·Ø±Ø Ø§ÛŒÙ† مسئله در داستان مواÙقم، باید بگویم در Øال Øاضر به همین اندازه Ú©Ù‡ در داستانهای این مجموعه آورده‌ام، به همین پنهان Ùˆ آشکارگی! اگر آنطور Ú©Ù‡ شما می‌گویید جنبه ÛŒ اروتیک در زیر لایه ÛŒ داستانهایم خود را نشان میدهد Ùقط به خاطر عر٠و اخلاق گرایی نیست من کلا مخال٠هر نوع پر ØرÙی، هرزه گویی Ùˆ پرده دری هستم تا جایی Ú©Ù‡ گاهی متهم به خست در دادن اطلاعات در داستان می‌شوم!
Øالا Ú©Ù‡ صØبت به اینجا کشید بگذارید اضاÙÙ‡ کنم Ú©Ù‡ من Ùکر می‌کنم اروتیک نویسی نا به جا امروزه یکی از Ø¢Ùت های ادبیات داستانی در دنیای مجازی شده است. اینکه می‌گویم نا به جا به این دلیل است Ú©Ù‡ در این نوع داستانها داستان نویس با استÙاده از برخی از کلمات Ùˆ یا با ØªØ´Ø±ÛŒØ Øالاتی Ú©Ù‡ Ú©Ù…Ú©ÛŒ به پیشبرد داستان نمی‌کند، یعنی در پردازش عناصر داستان مثل شخصیت پردازی، Ùضا سازی Ùˆ... هیچ تاثیری ندارد خود را از شر خلق کردن Ùˆ در واقع داستان نوشتن Ù…ÛŒ رهاند. البته شاید عامل اصلی در ایجاد این مسئله Ù…Øیط ایزوله Ùˆ پاستوریزه ایی است Ú©Ù‡ بر هنر به Ø´Ú©Ù„ عام تØمیل شده Ùˆ Øالا دارد در Ù…Øیط مجازی به این Ø´Ú©Ù„ بازخورد نشان میدهد. پس باید با این موضوع کنار آمد تا سیر طبیعی خود را بگذراند. اÙراط در مقابل تÙریط!
علیزاده: پس در واقع شما خودتان را سانسور می‌کنید!
شهابیان: خب من Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ شیوه ÛŒ من در نوشتن این است پنهان Ùˆ آشکار، شاید زندگی در شرایط اینچنینی مرا اینطور بار آورده باشد. من معتقدم بیان مطلب، Øالا Ú†Ù‡ اروتیک Ú†Ù‡ غیر اروتیک باید طوری باشد Ú©Ù‡ در عین Øال Ú©Ù‡ Ú¯Ùته میشود آشکار نباشد Ùˆ این گونه بیان کردن را نوعی هنر میدانم. البته ادعایی در مورد خودم ندارم منظور من این نوع نگاه است. من Ùکر می‌کنم اینطور بهتر از پس٠کار برمی‌آیم.
علیزاده: نگاه تان بیشتر به چه نوع مخاطبی است؟ برای کس خاصی مینویسید؟ یا برای گروهی خاص؟
شهابیان: نمیدانم این کار درست است یا نه Ú©Ù‡ من اصلا وقت نوشتن به مخاطب Ùکر نمیکنم. شاید اگر Ùکر میکردم با دست بازتری اطلاعات میدادم Ùˆ متهم به خست نمی شدم!
علیزاده: مثلا نویسنده ای میگوید من برای دخترم می نویسم.
شهابیان: واقعیت این است Ú©Ù‡ موقع نوشتن اصلا به مخاطب Ùکر نمی‌کنم.
علیزاده: صد در صد دل نویس که نمی نویسید.
شهابیان: منظورتان از دل نویس نوشتن برای دل خودم است؟ میدانم Ú©Ù‡ شعر را برای دل خودم مینویسم ولی در مورد داستان نه، Øتی به دل خودم هم Ùکر نمی‌کنم. در تمام مدتی Ú©Ù‡ دارم یک داستان را مینویسم Ùقط به او Ùکر میکنم. به شخصیتی Ú©Ù‡ مرا به دنبال خودش میکشاند Ùکر میکنم. با او Øر٠میزنم. به ØرÙهایی Ú©Ù‡ میخواهد بزند، به عمل Ùˆ عکس‌العملش به عنوان یک موجود زنده Ùکر می‌کنم. شاید زمانی طولانی با او، با آنها کشمکش داشته باشم تا ببینم Øر٠چه کسی به کرسی Ù…ÛŒ نشیند من یا او یا آنها تا قدم بعدی را در نوشتن بردارم. آخر من Ùقط یک داستان را در یک نشست نوشته‌ام! نمیتوانم.
علیزاده: Øتما شما گروهی را در ذهن تان انتخاب Ù…ÛŒ کنید Ùˆ با خود میگویید من برای این گروه با این درجه از Ùرهیختگی مینویسم.
شهابیان: خب شاید این ضع٠من باشد Ú©Ù‡ موقع نوشتن اصلا به این موضوع Ùکر نمیکنم.
علیزاده: برگردیم به داستانها. به نظر میرسد در داستان جمعه شما خواسته اید خواننده را غاÙلگیر کنید، یعنی با پرداختن به شخصیتی Ú©Ù‡ تا نیمی از داستان مشخص نمیشود زن است یا مرد انگار دوست داشتید Ú©Ù‡ خواننده را در پایان غاÙلگیر کنید. این Ùرم مد نظرتان بود؟
شهابیان: شاید چون من در مرØله ÛŒ نوشتن به خواننده Ùکر نمیکنم در به کارگیری Ùرم داستان هم نقشه ÛŒ خاصی برای او Ø·Ø±Ø Ù†Ù…ÛŒÚ©Ù†Ù…! اما در مورد این داستان باید بگویم چیزی Ú©Ù‡ شما به عنوان غاÙلگیری از آن یاد میکنید در ذات این داستان است، نمیشود ØØ°ÙØ´ کرد اگر نباشد عمل داستانی اتÙاق نمی‌اÙتد. شاید اگر کس دیگری این سوژه را بنویسد سر راست تر برود سراغ موضوع اما به اعتقاد من داستان همانقدر Ú©Ù‡ معما نیست راØت‌الØلقوم هم نیست. داستان باید ذهن خواننده را به چالش بکشاند.
علیزاده: اگر بگویم شما ضد مرد هستید چه می‌گویید؟
شهابیان: میگویم من قبول ندارم. این برداشت شماست!
علیزاده: من دلیل می‌آورم. شما در داستان مرشد Ùˆ مارگریتا مردی دارید Ú©Ù‡ برای زنش Ú©Ù‡ در Øالت کماست بخش مورد علاقه ÛŒ او از کتاب مرشد Ùˆ مارگریتا را می‌خواند شاید از زن عکس‌العمل بگیرد اما در انتها Ù…ÛŒ بینیم مرد هرچند به نجات زن Ùکر می‌کند اما نگران این است Ú©Ù‡ شاید زن مرشدی داشته باشد.
شهابیان: اگر دقت کنید پایان این داستان باز است. در نسخه ی اولیه داستان مرد کتاب را می‌بست اما در بازنویسی‌ها به این نتیجه رسیدم که تصمیم نهایی را، به عهده ی مرد و در واقع خواننده بگذارم.
علیزاده: درست است که مرد کتاب را نبست اما این شک به ذهنش آمد.
شهابیان: Ùکر نمیکنم نشان دادن Ø´Ú© Ùˆ تردیدی Ú©Ù‡ نتیجه ÛŒ نهایی اش را خواننده معلوم میکند دلیل بر مرد ستیزی نویسنده باشد.
علیزاده: یا در داستان شانه کمتر زن.... Ù…ÛŒ بینیم مردی Ú©Ù‡ زنش به سرطان مبتلا شده انگار هیچ علاقه ای به زن ندارد Ùˆ از روی اجبار دارد با او زندگی می‌کند. رÙتار خیلی خشنی دارد.
شهابیان: کدام بخش از داستان این اجبار و خشونت را نشان می‌دهد؟
علیزاده: ببینید وقتی مادر Ú©Ù‡ در واقع Øلقه ÛŒ رابط بین این زن Ùˆ مرد است می‌رود ØرÙها Ùˆ Øرکات مصنوعی می‌شود، مثل خداØاÙظی ها، اشاره‌ی زن به ترس از تنهایی. اینها یعنی اینکه مرد نگاه خوبی به زن ندارد Ùˆ در کنارش نیست.
شهابیان: در این داستان چند Ùلاش بک‌ به گذشته Ùˆ نیز تداعی‌هایی داریم Ú©Ù‡ به نوعی در جهت تاکید بر وجود این سردی در رابطه این دو است. یعنی عمدا بر این Øالت Ú©Ù‡ ناشی از شرایط جدید زن است تاکید شده. به نظر من برجسته کردن این بخش در خدمت تصمیمی است Ú©Ù‡ مرد در پایان داستان می‌گیرد. دقیقا برخلا٠نظر شما در پایان این مرد است Ú©Ù‡ مثل هر شب خداØاÙظی کلیشه‌ای را انجام نمی‌دهد Ùˆ وقتی Ú©Ù‡ از در اتاق بیرون می‌رود آن را پشت سر خودش نمی‌بندد. زن هم پذیرای این تغییر می‌شود. نگاهش در چهارچوب در منتطظر می‌ماند.
علیزاده: در داستان بیا اول دسرمونو... می‌بینیم مرد Ú©Ù‡ کور است رنج‌های زن را درک نمی‌کند. یا در داستان جمعه نگاه زن به مرد خشن است. یا این ناشی از نگاه Ùمنیستی شما است یا خواسته‌اید اینطور شخصیت پردازی کنید؟
شهابیان: خب من امیدوار بودم Ú©Ù‡ در جایگاه داستان نویس در مورد آدم‌ها داوری Ùˆ قضاوت نکنم. اما اینکه می‌گویید نگاهم Ùمینیستی است جای صØبت دارد. من Ùکر می‌کنم این کلمه در جامعه ما بیشتر برای تخطئه Ùˆ منکوب کردن نگاه به مقوله‌ی زن به کار می‌رود. طبق این تعری٠انگار Ùمینیسم یعنی همه‌ی مردها در ص٠آدم بدها Ùˆ زن‌ها در ص٠آدم خوب‌ها! مسئله خیلی بنیادی‌تر از این ØرÙ‌هاست Ú©Ù‡ البته بØØ« در باره‌ی آن را باید به مجالی دیگر موکول کرد. اما در مورد داستان بیا اول ... باید بگویم داستان بر اساس واگویه‌های زن Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد، از مرد هیچ ØرÙÛŒ نمی‌شنویم. زن رÙتار مرد را با نگاهی به گذشته‌ی مشترک‌شان در واقع تÙسیر می‌کند Ùˆ در پایان به مرد Ú©Ù‡ همچنان مخاطب ذهنی اوست می‌گوید‌ نمی‌دانم اگر من به جای تو نابینا می‌شدم تو برای برقراری ارتباط مثل من به این ØرÙ‌های دم٠دستی متوسل می‌شدی؟ به چیزهایی مثل بوی برنج Ùˆ طعم شکلات! شاید آنوقت من دهن باز کنم Ùˆ به تو بÙهمانم Øالا Ú©Ù‡ اینقدر سرخوشی شاید از دیدار کسی Ú©Ù‡ هر دو می‌شناسیم برمی‌گردی. شما به من بگویید زندگی Ú©Ù‡ از روال عادی خارج شده چرا هنوز آدم‌‌هایش باید قربان صدقه‌ی هم بروند، به‌به Ùˆ چه‌چه بگویند Ùˆ Øتی در Ùکرشان به هم Ø´Ú© نکنند؟
در مورد داستان جمعه Ú©Ù‡ روایت یک ناهنجاری بسیار آشکار است هم نظرم این است. یا نباید به سراغ این سوژه‌ها رÙت یا اگر می‌رویم باید منطق این روابط ناهنجار را بپذیریم. وقتی Ú©Ù‡ این زن در دÙتر خاطرات از همسر سابقش می‌نویسد منطق داستان می‌‌طلبد Ú©Ù‡ خاطرات، بخش‌هایی Ú©Ù‡ به روابط خصوصی مربوط می‌شود خوش نباشد.
علیزاده: در همین داستان شما برای رئیس اداره از صÙت قوزمیت استÙاده کرده‌اید!
شهابیان: بله ولی این به دلیل مرد بودنش نیست به این دلیل است Ú©Ù‡ رئیس است Ùˆ با انتقال زن از آن شعبه مخالÙت می‌کند.
علیزاده:یک Øرکت خوب در داستان‌های شما جزء پردازی است. چقدر این موضوع دغدغه‌ی شماست؟
شهابیان: به نظر من جزئیات در خدمت بسط Ùˆ تعمیق داستان است. به عناصر داستان Ú©Ù…Ú© می‌کند. وقتی Ú©Ù‡ از جزئیاتی مثل رنگ لباس، اصرار شخصیت بر انجام کاری، یک تیک عصبی، تکیه کلام، علاقه به یک Ø´ÛŒ مثلا گلابپاشی با تصویری خاص بر روی آن Øر٠می‌زنیم در واقع به روان Ùˆ جنبه‌ی درونی شخصیت داستانی اشاره می‌کنیم، او را می‌پرورانیم، او را از تیپ شدن دور می‌کنیم Ùˆ به او هویت Ùردی می‌دهیم. البته عده‌ای اعتقاد دارند جزء پردازی بخشی از نگاه زنانه به جهان است.
علیزاده: مواÙÙ‚ هستید Ú©Ù‡ ممکن است گاهی جزء پردازی در داستانی خواننده را گیج کند؟
شهابیان: بله! اÙراط در هر کاری نتیجه‌ی عکس می‌دهد.
علیزاده: چقدر کارور می‌خوانید؟
شهابیان: مجموعه‌اش را دو سال پیش خواندم.
علیزاده:Ùکر می‌کنید چقدر از کارور تاثیر گرÙته‌اید؟ مثلا همین داستان بیا اول دسرمونو... کلیسای جامع کارور را در ذهن تداعی می‌کند. یا خست شما در دادن اطلاعات، Ùضای آپارتمانی Ú©Ù‡ شما در داستان‌هایتان Ø´Ú©Ù„ می‌دهید. آیا مواÙÙ‚ هستید Ú©Ù‡ داستان امروز ایران از داستان های امریکایی بخصوص کارور تاثیر گرÙته‌اند؟
شهابیان:در مورد داستان‌های ایرانی آنقدر به موضوع اشرا٠ندارم Ú©Ù‡ ØÚ©Ù… Ú©Ù„ÛŒ بدهم اما در مورد داستان‌های خودم این نتیجه‌ای است Ú©Ù‡ شمای مخاطب به آن رسیده‌اید. خب من Ùکر می‌کنم داستان‌ها بی توجه به تئوری‌ها، اÙراد Ùˆ جریان‌های موثر نوشته‌می‌شود Ùˆ بعد مخاطب آن را تئوریزه می‌کند، با مباØØ« روانشناختی Ùˆ جامعه شناختی انطباق می‌دهد، دنبال رد پای اÙراد جریانساز در آن می‌گردد. این روندی منطقی است.
اما در مورد تاثیر کارور بر من، Øتما از کارور هم تاثیر گرÙته‌ام! ببینید من از وقتی Ú©Ù‡ کلاس سوم، چهارم دبستان بودم از Ù†ÙÙ‡ ده سالگی دارم می‌خوانم Øتما Ú©Ù…ÛŒ از هر مطلب مثل لایه‌های آبرÙتی Ú©Ù‡ بعد از باران Ùˆ سیلاب تشکیل می‌شود در ذهن من رسوب کرده، مانده Ùˆ وقت نوشتن خودآگاه Ùˆ ناخودآگاه بروز می‌کند. البته امیدوارم این لایه‌های آبرÙتی به این زودی‌ها تبدیل به تخته سنگ نشوند!
Øالا می‌رسیم به داستان کلیسای جامع. من Ùکر می‌کنم اینکه در هر دو داستان مرد کوری وجود دارد وجه تشابه دو داستان نیست. در داستان کارور نقطه‌ی عدم تعادل Ú©Ù‡ موجب Ø´Ú©Ù„ گیری داستان می‌شود درونی است، در ذهن مرد میزبان ایجاد می‌شود وقتی Ú©Ù‡ به دنبال وجه اشتراک بین خود Ùˆ مرد میهمان ( مرد کور ) می‌گردد. اما در داستان بیا اول دسرمونو... این عدم تعادل در زندگی زناشویی زن Ùˆ مرد ایجاد می‌شود آن هم وقتی Ú©Ù‡ مرد بر اثر Øادثه‌ای کور می‌شود.
علیزاده: چقدر از متون دیگر تاثیر می‌گیرید؟ با وجود اینکه یک Øسن مجموعه این است Ú©Ù‡ داستانهای آن همه یک سوژه را تعقیب نمی‌کنند، اما داستان مرشد Ùˆ مارگریتا به نوعی در Ùیلم شیدا آمده یا داستان ملو Ú©Ù‡ مرا به یاد سبک داستانهای غلامØسین ساعدی می‌اندازد. البته من این داستان را دوست دارم. دوباره برمی‌گردم به سوال اول، سوژه‌ها را چطور انتخاب می‌کنید، می‌پرورانید Ùˆ می‌نویسید؟
شهابیان: خب اینکه داستان من سبک داستان‌های غلامØسین ساعدی را به یاد شما می‌آورد برای من بسیار خوشØال کننده است. هرچند انگار شما به عنوان یک اشکال Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯ÛŒØ¯ Ú©Ù‡ من با شما هم عقیده نیستم. اما باید اضاÙÙ‡ کنم چون داستان ملو از نظر Ùضا با داستانهای دیگر مجموعه همخوانی نداشت تصمیم داشتم پس از گرÙتن مجوز خودم ØØ°ÙØ´ کنم اما نشد، چون به یک داستان ده، یازده صÙØه‌ای اجازه چاپ ندادند برای جبران کمبود صÙØه‌های کتاب، ملو ماند. در مورد داستان مرشد Ùˆ مارگریتا Ùˆ تاثیرپذیری از متون دیگر باید برگردم به جواب سوال پیشین. مگر می‌شود منکر تاثیر ساعدی Ùˆ بولگاک٠و بزرگانی دیگر بر خوانندگان آثارشان شد؟ البته این داستان Ùقط ادای دین به رمان Ø´Ú¯Ùت‌انگیز مرشد Ùˆ مارگریتا است، ادعای بیشتری ندارد.
علیزاده: چقدر Ùیلم می‌بینید؟
شهابیان: Ú©Ù…ØŒ متاسÙانه خیلی Ú©Ù…!
علیزاده: چقدر به تصویر پردازی در داستان اعتقاد دارید؟
شهابیان: زیاد!
علیزاده: می‌توانم بپرسم خورشید کیست؟
شهابیان: خورشید؟ خب خورشید است دیگر! یک زن. آیا شما دنبال ما به ازای آن در بیرون از دنیای داستانی می‌گردید؟
علیزاده: آخر شما کتاب را به او تقدیم کرده‌اید.
شهابیان: بله. شاید این اوج همان Ùمینیسمی باشد Ú©Ù‡ شما معتقدید در من است! هدیه دادن به شخصیت زن داستان خورشید. شخصیتی Ú©Ù‡ به دنیا اضاÙه‌اش کرده‌ام Ùˆ شاید Øالا برای اینکه دلش خوش باشد به او می‌گویم به خاطر آوازهایی Ú©Ù‡ مجال پیدا نکردی بخوانی کتابم مال تو!
علیزاده: به نظر شما چرا خانم‌ها بیشتر می‌نویسند؟
شهابیان: نمی‌دانم این آمار تا Ú†Ù‡ Øد قطعی است، اگر واقعا اینطور باشد Øتما دلایل روان‌شناختی Ùˆ جامعه شناختی دارد Ú©Ù‡ باید متخصصان به آن بپردازند اما من Ùکر می‌کنم نیاز به اØراز هویت Ùردی Ùˆ اثبات هویت در کنار خصلت شهرزادی در زنان به گسترش این پدیده Ú©Ù… کرده‌باشد.
علیزاده: یعنی می‌خواهند دیده‌ بشوند؟
شهابیان: نیاز به دیده شدن یک نیاز طبیعی در همه ما آدمهاست. اما من این موضوع را در زیاد شدن زنان داستان نویس چندان دخیل نمی‌بینم. دلایلی Ú©Ù‡ پیشتر Ú¯Ùتم به نظرم اساسی‌تر هستند.
علیزاده: زبان شما خیلی شسته Ùˆ رÙته است. زبان معیار را رعایت کرده‌اید. چقدر زبان دغدغه‌ی شماست؟
شهابیان: خیلی! مگر بدون زبان داستان وجود دارد؟ من به زبان به عنوان یک شخصیت در داستان نگاه می‌کنم. Øالا اینکه در عمل، در داستانهایم درآمده‌باشد قضاوت با مخاطب است.
علیزاده: درباره استÙاده از واژه‌های بومی در داستان نظرتان چیست؟
شهابیان: نمی‌شود به طور Ú©Ù„ÛŒ رد یا قبول کرد. این برمی‌گردد به نیاز داستان Ùˆ اشرا٠نویسنده به دو زبان معیار Ùˆ بومی. می‌تواند به غنای Ù„ØÙ† در داستان، به شخصیت پردازی Ùˆ پروراندن سایر عناصر داستان Ú©Ù…Ú© کند اما اینکه از روی سهو Ùˆ یا عدم دانش کلمه‌ یا اصطلاØÛŒ را وارد عرصه‌ی زبان معیار کنیم به نظر من بومی نویسی نیست.
علیزاده: شما الان دهه‌ی چهارم زندگی را پشت سر گذاشته‌اید آیا با این کتاب توانسته‌اید با مخاطب جوان ارتباط برقرار کنید؟
شهابیان: وقتی Ú©Ù‡ داستانهایم Ø´Ú©Ù„ Ùˆ شمایل یک کتاب را پیدا کرد ناگهان دغدغه‌ی مخاطب برایم Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯. آنوقت بود Ú©Ù‡ نگران شدم. با خودم Ú¯Ùتم آیا اینها بیرون از کارگاه، بیرون از جمع ما چند Ù†Ùر برای کسی جذابیت دارد؟ برای جوانها چطور؟ رک Ùˆ راست بگویم اینکه آدرس اینترنتی‌ام را در کتاب نوشتم به نوعی ایجاد پل ارتباطی با این گروه از مخاطبین است .
علیزاده: آیا شما اØساس می‌کنید این گسست وجود دارد؟
شهابیان: گسست اگر به Ù…Ùهوم این باشد Ú©Ù‡ دیگر امکان برقراری ارتباط نیست نه، ولی قبول دارم Ú©Ù‡ جذب این گروه Ú©Ù…ÛŒ دشوار است. باید نگاه، زبان Ùˆ نیاز این نسل را شناخت.
علیزاده: اگر شهلا بیست ساله بود باز همینطور می‌نوشت؟
شهابیان: نه. مطمئنا نه. من به تاثیر پختگی Ùˆ تجربه در هنر اعتقاد دارم. ممکن است کاÙÛŒ نباشد ولی لازم است. متاسÙانه در نگاه بعضی‌ها بالا رÙتن سن مساوی است با پایان عمر هنری در Øالی Ú©Ù‡ یکی از ابزارهای تجربه چشمی است Ú©Ù‡ یاد گرÙته خوب ببیند، گوشی است Ú©Ù‡ یاد گرÙته خوب بشنود Ùˆ اینها در گذر زمان Øادث می‌شود.
علیزاده: نویسنده Ù…Øبوبتان کیست؟ در ایران Ùˆ جهان.
شهابیان: خب اینطور Ú©Ù„ÛŒ نمی‌توانم بگویم. من معمولا روی کتاب یا داستانی خاص نظر می‌دهم نه یک نویسنده. مثلا از بولگاک٠مرشد Ùˆ مارگریتایش را دوست دارم Ùˆ از میلان کوندرا داستان کوتاه اتواستاپ را. اما از نویسنده‌های ایرانی‌ به این ÙˆØ¶ÙˆØ Ù†Ù…ÛŒâ€ŒØªÙˆØ§Ù†Ù… نام ببرم چون داستان‌های Ù…Øبوبم به سرعت به روز می‌شوند! همیشه داستانهایی هستند Ú©Ù‡ وقتی می‌خوانمشان به نویسنده Øسودیم میشود. میگویم کاش این را من نوشته‌بودم Ùˆ تا داستان بعدی از راه برسد Ùˆ Øسودیم Ú¯Ù„ کند آن نویسنده Ùˆ آن داستان Ù…Øبوب من هستند!
علیزاده: کتاب بعدیتان را کی می‌بینیم؟ باز هم مجموعه داستان کوتاه است ؟
شهابیان: یک مجموعه داستان کوتاه و یک داستان بلند در دست دارم اما اینکه کی آماده چاپ می‌شوند زمانش را نمی‌دانم.
علیزاده: از پخش کتابتان راضی هستید؟
شهابیان: البته یک شرکت پخش کتاب را تقبل کرده اما چندان رضایت بخش نیست.
علیزاده: آیا Øاضرید باز هم با ناشر شهرستانی کار کنید؟
شهابیان: بگذارید Ù…ØاÙظه‌کاری کنم Ùˆ به این یکی جواب ندهم شاید در پایتخت کسی تØویلمان نگرÙت آنوقت کار روی دستمان می‌ماند!
علیزاده: Ùˆ Øر٠آخر
شهابیان: خسته نباشید.