Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ با ØØ§Ùظ موسوی به بهانه‌ی انتشار «پانوشت‌ها»

از مجموع ØØ±Ù‌های شما این‌طور برداشت می‌شود Ú©Ù‡ به نوعی مدرنیسم کامل اعتقاد دارید؛ مدرنیسمی Ú©Ù‡ Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… نظری خود را از عصر روشنگری می‌گیرد Ùˆ ØØ§Ù„ا چون به صورت ناتمام تجربه شده، باید به آن برگشت Ùˆ کاملش کرد.
....
Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ با ØØ§Ùظ موسوی به بهانه‌ی انتشار «پانوشت‌ها»
من نظریه‌پرداز نیستم
انتشار کتاب «پانوشت‌ها» با عنوان ÙØ±Ø¹ÛŒ «پنج مقاله در ØÙˆØ§Ø´ÛŒ نظریه‌های ادبی» در ÙØ¶Ø§ÛŒ شعر این سال‌ها Ú©Ù‡ آشکارا رغبت چندانی به Ù…Ø¨Ø§ØØ« تئوریک Ùˆ تاریخی در آن دیده نمی‌شود، یک Ø§ØªÙØ§Ù‚ خوشایند است Ùˆ این البته صرÙ‌نظر از آن قضاوتی است Ú©Ù‡ درباره‌ی‌ این کتاب می‌توان روا داشت. ØØ§Ùظ موسوی در این مقاله‌ها دست روی نقاط تاریخی شعر معاصر ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ می‌گذارد Ùˆ می‌کوشد نسبت آن‌ها را با نظرگاه انتقادی نیما مشخص کند. تاکیدی Ú©Ù‡ او بر این نظرگاه انتقادی دارد، از یک مطالعه‌ی تطبیقی ÙØ±Ø§ØªØ± می‌رود Ùˆ پای برخی دلسبتگی‌های نظری را به میان می‌کشد. اما آیا موسوی یک شاعر Ùˆ منتقد نیمایی در سال 89 است؟ پاسخ او در درآمد مجموعه‌ی «خرده‌ریز خاطره‌ها Ùˆ شعرهای خاورمیانه» به این سوال مثبت است. با این همه، در Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÛŒ ØØ§Ø¶Ø± می‌کوشد از منظر تاریخ‌نگاری Ù…Ùهومی به این مسئله بپردازد Ùˆ ضرورت‌های بازگشت به نیما را در یک چارچوب تاریخی تبیین کند. این Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ با این Ù¾ÛŒØ´â€ŒÙØ±Ø¶ انجام شده Ú©Ù‡ خواننده‌هایش کتاب پانوشت‌ها را خوانده‌اند. بنابراین از معرÙÛŒ Ùˆ مرور Ø³Ø±ÙØµÙ„‌های کتاب Ú©Ù‡ معمولا در چنین Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÙ‡Ø§ÛŒÛŒ به چشم می‌آید، ÙØ±Ø§ØªØ± می‌رود Ùˆ ÙØ¶Ø§ÛŒÛŒ انتقادی را به وجود آورد Ú©Ù‡ در آن ایده‌های نظری مول٠مØÚ© بخورد. قضاوت درباره‌ی این‌که تا Ú†Ù‡ اندازه در این مسیر موÙÙ‚ بوده، به خوانندگان سپرده می‌شود.
Ø§ØØªÙ…الن نخستین پرسشی Ú©Ù‡ پس از خواندن پانوشت‌ها برای خواننده‌اش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ØŒ درباره‌ی جایگاه موضوعی آن باشد. آیا این کتاب یک بازخوانی تاریخی است؟ یک نقد تاریخی است؟ یا نه؛ قرار است از دل یک بازخوانی Ùˆ نقد تاریخی، به نظرگاه انتقادی تازه‌ای برسد؟
خب، بیش‌تر بازخوانی تاریخی است. به اعتقاد من یکی از Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒ ما Ú†Ù‡ در ØÙˆØ²Ù‡ سیاسی، Ú†Ù‡ در ØÙˆØ²Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ Ùˆ اجتماعی Ùˆ Ú†Ù‡ در دیگر ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ این است Ú©Ù‡ هیچ دوره‌‌ی تاریخی را جمع‌بندی نکرده‌ایم Ùˆ ته Ùˆ تویش را درنیاورده‌ایم. همیشه بنا به مقتضیات زمان ØµØ§ØØ¨ دیدگاهی بوده‌ایم Ùˆ ØØ±Ù‌هایی را زده‌ایم. بعد دنبال این ØØ±Ù‌ها راه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡â€ŒØ§ÛŒÙ… Ùˆ جلو Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒÙ…. آخرش بدون آن‌که تکلیÙمان را با این ØØ±Ù‌ها روشن کنیم، دیدگاه دیگری را برگزیده‌ایم Ùˆ دوباره یک دوره را با ØØ±Ù‌های دیگری پشت سر گذاشته‌ایم. مثلا اگر به عرصه‌ی اجتماعی نگاه کنید، می‌بینید صد سال پس از انقلاب مشروطه هنوز هیچ جمع‌بندی اساسی درباره‌ی اهدا٠و چشم‌اندازهای این ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ انجام نشده است. البته در سال‌های اخیر Ø§ØªÙØ§Ù‚اتی در این باره Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ØŒ اما تا پیش از دهه‌ی 60ØŒ چندان خبری نبوده است. در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÛŒ نقد ادبی هم همین داستان تکرار می‌شود. در این ØÙˆØ²Ù‡ هم دیدگاه نیما را داریم. بعد، کسان دیگری می‌آیند Ùˆ ØØ±Ù‌های دیگری را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ù†Ø¯ Ú©Ù‡ گاهی این ØØ±Ù‌ها کاملا با هم متضاد Ùˆ مغایرند. منتها ظاهرن این تضاد Ùˆ مغایرت برای ما اهمیتی نداشته است. این به معنای تØÙ…Ù„ Ùˆ مدارای ذاتی ما ایرانیان نیست؛ بلکه نشان می‌دهد Ú©Ù‡ ما نگاهمان عمق ندارد. این کار جزئی Ùˆ ناچیزی Ú©Ù‡ من در پانوشت‌ها انجام داده‌ام، برای جمع‌بندی داشته‌هایمان در نقد ادبی از گذشته تا امروز بوده تا در آینده بر اساس این جمع‌بندی ØØ±Ú©Øª کنیم. پرسش‌های موجود در این کتاب باید دست‌کم 30-40 سال پیش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´Ø¯. این‌که من امروز این پرسش‌ها را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ù…ØŒ دلیلش این است Ú©Ù‡ این‌ها در زمان خودشان Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù†Ø¯. این قضیه را درباره‌ی دو شاعر بزرگ مثل نیما Ùˆ شاملو در نظر بگیرید: Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÛŒ آن‌ها بیشتر درباره‌ی یک صورت بیرونی شعر یعنی وزن است. این در ØØ§Ù„ÛŒ است Ú©Ù‡ نیما بنیان‌گذار یک تÙکر ادبی بوده، اما این تÙکر ادبی از سوی هیچ شاعری به طور جدی مورد Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÛŒ جدی قرار Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است. تنها در دهه‌ی 70 بود Ú©Ù‡ چنین Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÛŒÛŒ Ø´Ú©Ù„ Ú¯Ø±ÙØª. من هم سعی کردم ØÙره‌های خالی این مسیر تاریخی را ببینم Ùˆ دنبال پرسش‌هایی گشتم Ú©Ù‡ در زمان خودشان Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ است.
شما می‌گویید جمع‌بندی تاریخی از آن‌چه در گذشته Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ØŒ انجام نشده؛ اما در واقع کتاب‌های نقد ادبی در ایران همیشه وجهی آنتولوژیک داشته‌اند Ùˆ از براهنی در «طلا در مس» Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا نوری علا در «صور Ùˆ اسباب شعر» Ùˆ ØÙ‚وقی در مجلدهای «شعر زمان ما» معمولن از نیما شروع می‌کردند Ùˆ جلو می‌آمدند. آیا انتشار پانوشت‌ها به این معناست Ú©Ù‡ کارهای قبلی از دقت کاÙÛŒ برخوردار نبوده‌اند؟
با همه‌ی Ø§ØØªØ±Ø§Ù…ÛŒ Ú©Ù‡ برای اسم‌هایی Ú©Ù‡ برده شد، قائلم Ùˆ این را بگویم Ú©Ù‡ خود من هم از آن‌ها بسیار آموخته‌ام، باید به یک ØªÙØ§ÙˆØª اشاره کنم Ùˆ آن این‌که هیچ کدامشان در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÛŒ نظریه وارد Ø¨ØØ« نشده‌اند. براهنی نقدهای درخشانی ØªØØª تاثیر لوکاچ، گلدمن Ùˆ ساختارگراها نوشته است. ØÙ‚وقی بیشتر به نوعی نقد نو گرایش داشته است. همین‌طور رویایی به رغم برخی نکته‌های ÙØ±Ù…الیستی Ú©Ù‡ گاه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ø¯ØŒ بیشتر به نقد معناگرا توجه نشان می‌دهد. در این میان، هیچ وقت پایه‌های نظری این نقدها روشن نبوده است. تنها کسی Ú©Ù‡ پایه‌های نظری ØØ±Ù‌هایش را خیلی روشن Ùˆ ØµØ±ÛŒØ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ØŒ نیماست. البته همانطور Ú©Ù‡ در پانوشت‌ها اشاره کرده‌ام، هوشنگ ایرانی هم می‌خواست پایه‌های نظری خود را مشخص کند Ùˆ تعری٠خودش از ÙØ±Ù…ØŒ زیبایی، موسیقی Ùˆ غیره را ارائه می‌دهد. خب، این قضیه تکلی٠را روشن می‌کند.
اگر نقد ادبی ما می‌خواست گسترش پیدا کند، باید پایه‌های نظری Ùˆ تئوریک نظریه نیما را بسط می‌داد. با این همه، ما در تمام این سال‌ها Ùقط نقد نوشتیم؛ ØØ§Ù„ا Ú†Ù‡ ØªØØª تاثیر نیما Ùˆ Ú†Ù‡ متاثر از نقد ادبی غرب. به عنوان مثال، آقای ØÙ‚وقی Ú©Ù‡ برای ادبیات ما بسیار زØÙ…ت کشید، بیش‌تر نوعی نقد بلاغی مبتنی بر نقد نو را عرضه کرد؛ در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ نقد نو پایگاه نظری خاص خودش را دارد. این خاستگاه‌ها در نقد ادبی ما مشخص نشده است. مثلا بیانیه‌ی شعر ØØ¬Ù…ØŒ بیانیه‌ای است Ú©Ù‡ اگر ضدنیمایی نباشد، دست‌کم غیرنیمایی است؛ اما هیچ Ø¨ØØ«ÛŒ در این باره درنمی‌گیرد. این ماجرا تا دهه‌ی 70ادامه می‌یابد. به اعتقاد من در آن دهه ناگریز شدیم Ú©Ù‡ به نظریه برگردیم؛ برای این‌که دیگر نمی‌شد بدون نظریه Ùˆ روی هوا ØØ±Ú©Øª کرد. ما به این موضوع Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ داشتیم. در غرب، هر نظریه‌ی ادبی ØØ§ØµÙ„ Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ با یک نظریه‌ی ادبی دیگر است Ùˆ از دل این Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÙ‡Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ ØÛŒØ§Øª نظریه‌ی ادبی Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد. خب، ما تا دهه‌ی 70 ÙØ§Ù‚د این Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ بودیم. در این دهه است Ú©Ù‡ گرایش به نظریه پیدا می‌شود: براهنی رابطه‌اش را با نیما ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ØŒ آقای باباچاهی از شعر پسانیمایی ØØ±Ù می‌زند Ùˆ نسل ما به نیما برمی‌گردد. یادم است جلساتی به همت آقای گلشیری برگزار شد Ú©Ù‡ 7-8 جلسه بیش‌تر هم دوام نیاورد. در آن جلسه، ØØ±Ù‌هایی Ú©Ù‡ من Ùˆ دوستانم درباره‌ی‌ شعرهایمان می‌زدیم، برای گلشیری جالب بود Ùˆ به ما Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª Ú©Ù‡ باید این‌ها را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡ÛŒØ¯Ø› این دیگر کار او Ùˆ هم‌نسلی‌هایش نیست.
بنابراین، اینگونه نیست Ú©Ù‡ من در پانوشت‌ها نقطه‌ی پایانی بر نقد ادبی گذاشته باشم؛ بلکه پرسش ضروری را Ú©Ù‡ در زمان Ùˆ جای خود Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ بود، Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù…. به عبارتی دیگر، به نقاط خالی Ùˆ خلا پرسش‌هایی Ú©Ù‡ در دهه‌ی 70 Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ بود، پرداخته‌ام Ùˆ نشان داده‌ام Ú©Ù‡ اگر قرار باشد این پرسش‌ها دچار دور باطل نشود، باید به کدام سمت Ùˆ سو نشانه برود.
با همه‌ی اینها، شما در یادداشت‌ها Ùˆ Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ مختل٠بر ضرورت بازگشت به نیما تاکید کرده‌اید؛ به گونه‌ای Ú©Ù‡ می‌توان این موضوع را همچون تز نظری در نظر Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ شعرهای شما Ùˆ دوستانتان را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯. اما در پانوشت‌ها به ضرورت‌های چنین پازگشتی نمی‌پردازید Ùˆ به عنوان دلیل، صرÙÙ† به توانایی‌های شخصی نیما اشاره می‌کنید. به این ترتیب، پانوشت‌ها تا آستانه نظریه‌پردازی می‌رود، اما درست در همان Ù„ØØ¸Ù‡â€ŒØ§ÛŒ Ú©Ù‡ باید دست به کار شود، عقب می‌نشیند. این کناره‌گیری از کجا ناشی می‌شود؟
ببینید... در کتابم ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù… Ú©Ù‡ چرا عنوان آن را پانوشت‌ها گذاشته‌ام. من ادعای نظریه‌پردازی ندارم Ùˆ اصلا نظریه‌ی جدیدی را در مقابل نظریه‌های دیگر Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ú©Ø±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù…. با این بخش از ØµØØ¨Øª شما هم مواÙÙ‚ نیستم Ú©Ù‡ آن‌جا صرÙÙ† شخصیت نیما Ùˆ جاذبه‌های آن مورد Ø¨ØØ« است. من سعی کرده‌ام نیما را آن‌طور Ú©Ù‡ به Ù„ØØ§Ø¸ نظری درک می‌کنم، ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ù‡Ù…. می‌دانید Ú©Ù‡ نوشته‌های نیما کمابیش خصلت پراکندگی دارد. وقتی اینها را تØÙ„یل می‌کنیم، به اندیشه‌ی یکپارچه‌ای کسی می‌رسیم Ú©Ù‡ می‌خواست کار خودش Ùˆ مسیر ادبیات ما را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ø¯.
باز هم تکرار می‌کنم: من نظریه‌پرداز نیستم. در عین ØØ§Ù„ معتقدم اگر قرار باشد نقد مدرن در ایران Ø´Ú©Ù„ بگیرد، باید ابتدا ØÙره‌های موجود در آن پر شود. به نظرم میان آن‌چه نیما Ú¯ÙØª Ùˆ آن‌چه منتقدان بعد از او نوشتند، ØÙره‌هایی وجود دارد. این ØÙره‌ها ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ نشده است. نظریه‌‌ی ادبی نیما چند اصل مهم دارد Ú©Ù‡ او در این اصول، همه ØØ±Ù‌های خودش را زده است. ØØ¯ÙˆØ¯ 70 سال بعد نظریه‌پردازی می‌آید Ùˆ وقتی می‌خواهد به این اصول نظری بپردازد، طوری برخورد می‌کند Ú©Ù‡ انگار نیما همین‌طوری چیزهایی را برای خودش Ú¯ÙØªÙ‡ است. نیما بارها تاکید می‌کند Ú©Ù‡ شعر قدیم ما، شعر توصیÙÛŒ نبود. براهنی می‌پرسد Ú©Ù‡ آیا واقعن شعر قدیم ما توصیÙÛŒ نبود؟ خب، این روش نقد ادبی نیست. منتقد بعدی باید بگوید Ú©Ù‡ شعر قدیم ما توصیÙÛŒ بود، یا اصلا توصیÙÛŒ نبود، اما این ربطی به موضوعی Ú©Ù‡ نیما Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ø¯ØŒ نداشت. می‌دانید... نیما ØØ±Ù…تی در شعر معاصر ما دارد Ú©Ù‡ وقتی درباره‌ی او Ø¨ØØ« می‌شود، نباید صرÙÙ† این ØØ±Ù…ت را در نظر Ú¯Ø±ÙØª. آل‌اØÙ…د نوشته بود: پیرمرد چشم ما بود. به نظرم ØØªÛŒ در این جمله نوعی تØÙ‚یر نسبت به نیما وجود دارد. دیگران هم تعابیری از این دست به کار برده‌اند. من می‌گویم نیما صر٠نظر از این ØªØ¹Ø§Ø±ÙØ§Øª ØØ±Ù‌هایی دارد Ú©Ù‡ باید به آن‌ها پرداخت. او روایت را عنصر ذاتی Ùˆ درونی شعر مدرن می‌داند Ùˆ این در ØØ§Ù„ÛŒ است Ú©Ù‡ در نقد ادبی ما تا همین ØØ§Ù„ا عنصر روایی را اساسن امری بیرون از شعر می‌دانند. اخوان را در نظر بگیرید... کسی Ú©Ù‡ Ø´Ø§Ø±Ø Ù†ÛŒÙ…Ø§Ø³Øª Ùˆ شعرهای روایی می‌نویسد، از خودش سلب اتهام می‌کند Ùˆ می‌گوید Ú©Ù‡ نه، شعرهای من روایی نیست. این‌جا Ùقط درباره‌ی کلمه‌ی روایت Ø¨ØØ« نمی‌کنیم؛ بلکه داریم از یک دیدگاه نظری ØµØØ¨Øª می‌کنیم: روایت به عنوان بخشی از هستی جهان مدرن. درباره‌ی این Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… نظری اصلن Ø¨ØØ« نمی‌شود. ØØ§Ù„ا وقتی شاملو به ØµØ±Ø§ØØª از روایت در شعر انتقاد می‌کند Ùˆ رویایی، روایت را با انشا معادل می‌گیرد، آیا دارند نظریه‌ی نیما را رد می‌کنند؟ نه! این‌ها مریدان نیما هستند. اما چرا عینن ØØ±ÙÛŒ را می‌زنند Ú©Ù‡ نیما کاملن خلا٠آن را می‌گوید؟ Ùقط دلیلش این است Ú©Ù‡ این‌ها به ترم‌های معینی تبدیل نشده‌اند Ú©Ù‡ به دقت سر جای خودشان گذاشته شده باشند. زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ هم از این خاصیت Ø´Ú¯ÙØªâ€ŒØ§Ù†Ú¯ÛŒØ² استعاری برخوردار است Ú©Ù‡ هر کسی از هر چیزی می‌تواند تعبیر خاص خودش را داشته باشد. به گمان من، نظریه باید خاصیت علوم دقیقه را داشته باشد. باید همه اجزای سازنده‌اش را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡ÛŒÙ… Ùˆ سپس موضعمان را روشن کنیم. یک مثال دیگر می‌زنم: می‌گویند هوشنگ ایرانی یک شاعر Ùˆ نظریه‌پرداز Ùˆ متÙکر مدرن بود Ú©Ù‡ زودتر از زمان خودش به دنیا آمد. ما می‌دانیم ØØ±Ù‌های هوشنگ ایرانی 180 درجه با ØØ±Ù‌های نیما Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است. چطور می‌شود هم نیما را مدرن دانست Ùˆ هم هوشنگ ایرانی را؟ چگونه می‌شود در آن ÙˆØ§ØØ¯ هم هوشنگ ایرانی را ستایش کرد Ú©Ù‡ می‌گوید شاعر باید از امر بیرونی ببرد Ùˆ مثل سنایی در سیر Ùˆ سلوک برود Ùˆ هم نیما را Ú©Ù‡ می‌گوید این ماجراها ربطی به ادبیات ندارد Ùˆ باید از آسمان ببریم Ùˆ به زمین برگردیم؟ این ناشی از تساهل ایرانی‌ها نیست؛ بل‌که به نظر من 2 دلیل عمده دارد: یکی خصلت بیش از ØØ¯ استعاری زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ùˆ دیگری نداشتن برخورد تئوریک Ùˆ نظری با Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ….
شما از نشان دادن ØÙره‌های موجود میان نظریه نیما Ùˆ برداشت‌های بعدی Ú©Ù‡ از این نظریه ارائه شده، ØØ±Ù می‌زنید، اما اصلن سر وقت ØÙره‌های موجود در دل آن نظریه نمی‌روید...
بله، شاید این کمبودی باشد Ú©Ù‡ در این کتاب وجود دارد. البته یکی دو جا این Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است. مثلن من تلقی نیما را از وزن، تلقی درستی نمی‌دانم.
اما خیلی گذرا به این نکته اشاره می‌کنید...
بله، گذرا بوده است. می‌توانم این را به عنوان یک نقیصه بپذیرم. مورادی بود Ú©Ù‡ باید به آن‌ها اشاره می‌کردم. یکی وزن بود Ú©Ù‡ البته ØØ§Ù„ا مسئله‌ای ØÙ„ شده است Ùˆ جاذبه‌ی نظری هم ندارد. تصور نیما از ظرÙیت‌های دراماتیک در شعر هم Ù…ØÙ„ Ø¨ØØ« است. او نخستین کسی در ادبیات ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ بود Ú©Ù‡ به این ظرÙیت‌ها علاقه نشان داد Ùˆ آن را با عنصر روایت درآمیخت. شاید می‌خواست از دل این روایت‌ها نوعی ادبیات موزیکال، منظومه‌نویسی یا همان‌گونه Ú©Ù‡ در سنت ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ غرب وجود دارد، اپرا، بیرون بیاید. وقتی نیما Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ را می‌نوشت، به این می‌اندیشید Ú©Ù‡ آیا شعر ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ قابلیت اپرانویسی را دارد. به نظرم نیما در این ØÙˆØ²Ù‡ دیدگاهش چندان روشن نبود. بخش‌هایی از نظریه‌اش Ú©Ù‡ با توجه به سنت خودمان شعر ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ را توسع بخشید، موÙÙ‚ بود؛ اما در بخش‌هایی Ú©Ù‡ کوشید شکل‌هایی از ادبیات غرب را Ø¨Ø§Ø²Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ کند، چندان موÙقیتی به دست نیاورد. شاید ایراد از نظریه او نبود Ùˆ این شکل‌ها بودند Ú©Ù‡ پیشینه‌ای در سنت ما نداشتند. بعد از نیما هم تجربه‌های موÙÙ‚ÛŒ در این باره نداشتیم Ùˆ این علی‌رغم آن است Ú©Ù‡ دست‌کم دو سه شاعر مثل اخوان Ùˆ سپانلو بر این اساس کار کردند Ùˆ نمایش منظوم Ùˆ داستان منظوم نوشتند. با همه این‌ها این‌که با من نیما برخورد انتقادی نکرده‌ام، ØÙ‚ با شماست. مسئله‌ی من بیشتر این بوده Ú©Ù‡ خود نظریه‌ی نیما ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ شود. واقعیت این است Ú©Ù‡ شعر مدرن Ùˆ ÙØ±Ø§ØªØ± از آن تÙکر مدرن ادبی ما با نیما Ùˆ هدایت آغاز می‌شود Ùˆ این نکته‌ای است Ú©Ù‡ کسی نمی‌تواند انکارش کند. هدایت کمتر به نظریه گرایش دارد Ùˆ نیماست Ú©Ù‡ نظریه‌پردازی می‌کند. همه‌ی آن‌چه پس از نیما در شعر ما Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ØŒ باید ØØ§ØµÙ„ Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÛŒ با قبل از خود یعنی با نیما باشد. من Ùکر می‌کنم این Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ مغÙول واقع شده است. به اعتقاد من، اگر شاعران موج نو در دهه 40 می‌توانستند ØØ±Ù‌هایشان را به تجربه نظریه‌پردازی نیما متصل کنند، Ø§ØªÙØ§Ù‚ بزرگی Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ§Ø¯. شاید هم همان Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ú©Ù‡ در اواخر دهه 60 شاهدش بودیم، در دهه 40 در جای خودش به وقوع می‌پیوست. من در همین کتاب هم اشاره کرده‌ام: نیما به مدرنیسم آغاز قرن بیستم تعلق داشت. ما الان در آغاز بیست قرن بیست Ùˆ یکم هستیم. اصلن این ادعا را ندارم Ú©Ù‡ مدرنیسم آغاز قرن بیست Ùˆ یکم را من بنویسم؛ اما معتقدم مادام Ú©Ù‡ تکلیÙمان با آن نیما Ùˆ هوشنگ ایرانی به Ù„ØØ§Ø¸ نظری Ùˆ نه اخلاقی روشن نباشد، کاری از پیش نخواهیم برد Ùˆ نمی‌توانیم به مدرنیسم قرن بیست Ùˆ یکم برسیم. مدرنیسم عصر خودمان را هم امیدوارم نظریه‌پردازان بیایند Ùˆ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù†Ø¯.
Ù¾Ø§ÙØ´Ø§Ø±ÛŒ شما بر نظرگاه ادبی نیما به گونه‌ای است Ú©Ù‡ عملن نظریه‌ی او را به عنوان اÙÙ‚ برناگذشتنی شعر مدرن ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ù€ همان تعبیری Ú©Ù‡ سارتر درباره‌ی مارکسیسم در زمان خودش به کار می‌برد Ù€ معرÙÛŒ می‌کند. برای نمونه می‌توان به ÙØµÙ„ÛŒ از پانوشت‌ها اشاره کرد Ú©Ù‡ به شعر ØØ¬Ù… می‌پردازید Ùˆ سویه‌های شهودگرا Ùˆ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ آن را به چالش می‌کشید. بدون ارجاع به نظرگاه ادبی نیما هم می‌توانستید این کار را انجام دهید، اما باز هم از همان نظرگاه به این موضوع نگاه می‌کنید. در درآمد مجموعه‌ی شعر «خرده‌‌ریز خاطره‌ها Ùˆ شعرهای خاورمیانه» هم مشخصن خودتان را شاعر نیمایی می‌دانید. انگار همه‌ی آن تنش‌های نظری Ùˆ ÙØ±Ø§Ø² Ùˆ ÙØ±ÙˆØ¯Ù‡Ø§ÛŒ تاریخی در 80 سال اخیر به این‌جا رسیده Ú©Ù‡ شعر ما همچنان چشمش به دهان نیما باشد.
می‌دانم دارید از Ú†Ù‡ ØØ±Ù می‌زنید. بگذارید قضیه‌ای را برایتان تعری٠کنم. در دوره‌ای درباره‌ی داستان‌های گلشیری Ùˆ روش داستان‌نویسی او Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ÛŒÛŒ Ù…Ø·Ø±Ø Ø¨ÙˆØ¯. موجی در ادبیات ایران به وجود آمده بود Ú©Ù‡ به شدت ضدرئالیسم به نظر می‌رسید. رئالیسم با دهاتی‌گری، عقب‌ماندگی Ùˆ Ú†Ù¾ استالینی بودن یکی تلقی می‌شد. همین باعث شد ادبیات داستانی ما با همه جنبه‌های مثبتی Ú©Ù‡ در کارهای نویسندگان این موج به چشم می‌آمد، از زندگی تهی شود. تا مدت‌ها نقدی Ú©Ù‡ در برابر این موج Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´Ø¯ØŒ خاستگاه روستایی Ùˆ عقب‌مانده داشت Ùˆ به همین دلیل، این موج هیئت مدرنی به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود. این در ØØ§Ù„ÛŒ بود Ú©Ù‡ آن تÙکر، اساسن غیرمدرن بود. مگر غیر از این است Ú©Ù‡ مدرنیسم از اساس از رئالیسم آغاز می‌شود؟ شما اگر رئالیسم را ØØ¯Ù کنید، چیزی به نام مدرن از Ù„ØØ§Ø¸ تاریخی وجود نخواهد داشت. تجربه Ùˆ زمان لازم بود Ùˆ Ø§ØªÙØ§Ù‚اتی Ú©Ù‡ در دهه‌ی 60 Ø§ÙØªØ§Ø¯ØŒ لازم بود تا گلشیری در «باغ در باغ» بگوید ما اشتباه کردیم، ما به دلیل این‌که رسالت‌های بر زمین مانده در جایی دیگر را بر دوش شاعر Ùˆ نویسنده بگذاریم، چیزهایی را از بین بردیم، از جمله این Ú©Ù‡ خود عل٠را ننوشتیم. ما در Ùکر این بودیم Ú©Ù‡ مابه‌ازاهای عل٠را بنویسم، برای عل٠زبان درست کنیم، زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ را به شکوه Ùˆ عظمت گذشتگان برسانیم؛ اما ما باید عل٠را می‌نوشتیم؛ علÙÛŒ را Ú©Ù‡ پیش پایمان است. تمام ØØ±Ù نیما هم Ø§ØªÙØ§Ù‚Ù† همین بود. چه‌طور می‌شود در دهه‌ی 60 گلشیری به همان نتیجه‌ای برسد Ú©Ù‡ Ú©Ù‡ نیما 50 سال پیش Ú¯ÙØªÙ‡ بود؟
شما الان دارید دلایل انضمامی این بازگشت را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡ÛŒØ¯ØŸ
دقیقن! بگذارید از یک جنبه دیگر هم به این موضوع نگاه کنیم. واقعیت این است Ú©Ù‡ جامعه‌ی ما از عصر مشروطه تا دهه‌ی 60 Ùˆ 70 مسیری را Ø·ÛŒ کرده Ùˆ Ø§ÙØªâ€ŒÙˆØ®ÛŒØ²Ù‡Ø§ÛŒÛŒ را پشت سر گذاشته، اما در خیلی از عرصه‌ها هم ناکام بوده‌ایم. این‌که ØØ±Ù‌های شیخ ÙØ¶Ù„‌الله نوری به ÙØ§ØµÙ„Ù‡ 50 سال از دهان آل‌اØÙ…د بیرون می‌آید Ùˆ مثل برگ زر این طر٠و آن طر٠برده می‌شود، نشان می‌دهد مشکلی وجود دارد. در شعر هم عین همین Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است. چرا به ÙØ§ØµÙ„Ù‡ اندکی از نیما ØØ±Ù‌‌های غیرنیمایی Ú©Ù‡ البته ناآگاهانه بوده Ùˆ پایه‌ی نظری نداشته، Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ Ùˆ همه مقهور آوانگاردیسم ظاهری این ØØ±Ù‌ها می‌شوند؟ چون تجربه‌ی تاریخی ما کامل نبوده است. بخشی از کج‌وکولگی مدرنیسم ما از این ØÙره‌ها ناشی می‌شود. شاید دیر شده باشد، اما باید با نگاه نیما شعر بنویسیم. این همان ØØ±ÙÛŒ است Ú©Ù‡ گلشیری می‌گوید. می‌گوید باید عل٠را بنویسیم. آن‌چه در درآمد خرده‌ریز خاطره‌ها می‌گویم، همین است. اما آیا این بازگشت به نیماست؟ هم بله Ùˆ هم نه. بله، به این معنا Ú©Ù‡ ما مجبوریم مثل چرخ نخ‌ریسی یکی جلو برویم Ùˆ یکی عقب برویم. اگر ØÙره‌های پشت سرمان را همان‌طور باقی بگذاریم Ùˆ تØÙˆÛŒÙ„ نسل‌های بعدی بدهیم، معلوم نیست در آینده Ú†Ù‡ Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯. نه، چون من نمی‌گویم Ú©Ù‡ برگردیم Ùˆ ادبیات رئالیستی قرن نوزدهم را بنویسیم، چرا Ú©Ù‡ آن‌ها را قبلن ننوشته‌ایم. ØØ±Ù من است Ú©Ù‡ بخش مغÙول تجربه‌مان باید اجرا شود. در پانوشت‌ها به قول شما دارم یک بازخوانی تاریخی انجام می‌دهم Ùˆ سروکارم با نظریه‌هاست، اما در شعر خودم Ø§ØªÙØ§Ù‚Ù† دارم پارودی نیما را می‌نویسم. نیما اگر از قطعیت‌های مدرنیستی ØØ±Ù می‌زند، در شعرهای من با این قطعیت‌ها برخوردی پارودیک Ùˆ پاردوکسیکال می‌شود. در کار نیما مرزهای بین سوژه Ùˆ ابژه وجود دارد، اما در کارهای من چنین مرز قاطعی نمی‌تواند وجود داشته باشد. در کارهای من Ùˆ هم‌نسلانم این سوژه خودش مدام مورد تخریب Ùˆ تهدید قرار می‌گیرد. خوب شد به این قضیه اشاره کردید. آن‌چه من نوشته‌ام، نظریه‌ای برای شعر امروز ما نیست، نوراÙکندن به ØÙره‌هایی است در شعر دیروز Ú©Ù‡ هنوز وجود دارند.
مهمترین بخش پانوشت‌ها قطعن همان مقاله‌ای است Ú©Ù‡ به نظرگاه انتقادی براهنی در موخره‌ی «خطاب به پروانه‌ها» می‌پردازد. تقابل عنوان آن موخره «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» Ùˆ تز نظری شما مبنی بر «بازگشت به نیما» امکان یک Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯ÙˆÛŒ تمام‌عیار را به وجود می‌آورد، اما به نظر می‌رسد مقاله‌ی شما آشکارا Ù„ØÙ† جدلی دارد Ùˆ جای این Ú©Ù‡ ØÙره‌های نظری براهنی را آشکار کند، با Ù¾Ø§ÙØ´Ø§Ø±ÛŒ بر نص نظریه‌ی نیما آن را تخطئه می‌کند. این Ù¾Ø§ÙØ´Ø§Ø±ÛŒ در ØØ§Ù„ÛŒ انجام می‌شود Ú©Ù‡ بدیهی است از نظرگاه نیمایی نمی‌توان آن‌چه را Ú©Ù‡ پس از او آمده Ùˆ از اساس بر غیرنیمایی بودن خود تاکید می‌کند، خواند.
ببینید... من داعیه‌ی نظرپردازی نداشتم. Ùقط خواستم سیر نظریه‌پردازی از آغاز تا امروز را با Ù…ØÙˆØ± قرار دادن نیما نشان بدهم. پرسش من این بوده است: تÙکر مدرن ادبی ما Ú©Ù‡ با نیما آغاز می‌شود، در سیر تاریخی 70 ساله‌ی خود Ú†Ù‡ نسبتی با سرچشمه‌اش برقرار می‌کند؟ نمی‌خواستم تکلی٠همه‌ی نظریه‌ها را روشن کنم. این‌که Ø¨ØØ« درباره‌ی براهنی جدلی می‌شود، به این دلیل است Ú©Ù‡ شیوه‌ی برخورد براهنی هم جدلی است. او جز در جایی Ú©Ù‡ به دوالیته‌ی دکارتی نیما اشاره می‌کند، Ø¨ØØ« خود را جدلی پیش می‌برد Ùˆ پایه‌های نظری Ùˆ ÙلسÙÛŒ آن را مبهم باقی می‌گذارد. Ø§ØªÙØ§Ù‚Ù† مشکل همین جاست: نظریه‌پرداز ادبی نمی‌تواند Ùقط یک ادیب باشد؛ بلکه نظریه از دل یک مجموعه بیرون می‌آید. مثلن کانت Ùˆ شیلر را نمی‌توان در شکل‌گیری نظریه رمانتیسیسم نادیده Ú¯Ø±ÙØª. در ایران چنین Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ù†Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯ Ùˆ Ùقط نیماست Ú©Ù‡ مبناهای ÙلسÙÛŒ خودش را به درست یا نادرست ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯. ØØ§Ù„ا این مبناها را می‌شود Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØª یا Ù†Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØª. البته من می‌پذیرم. او تاکید می‌کند Ú©Ù‡ همه‌ی ØØ±Ù‌هایش مبنای مادی دارد. این تکلی٠را روشن می‌کند، اما مثلن وقتی به شعر ØØ¬Ù… می‌رسیم، با این گزاره مواجه می‌شویم: ما در شعر Ø¹Ø±ÙØ§Ù† می‌کنیم. خب، این به عنوان یک گزاره‌ی شعری خیلی هم خوب است، اما ربطی به نظریه‌ی ادبی ندارد. کاری هم Ú©Ù‡ براهنی در موخره می‌کند، کاملن جنبه‌ی جدلی دارد. او می‌خواهد در یک رویارویی جدلی نشان بدهد Ú©Ù‡ دوره ÛŒ نیما گذشته Ùˆ خود دوره جدیدی را در ادبیات ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ ایجاد کرده ‌است. صر٠نظر از این‌که دیگران آغاز این دوره‌ی جدید را جدی Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ یا نه، به هر ØØ§Ù„ این یک ØØ±Ù است. خودش را هم به نظریه‌پردازان غربی مثل نیچه Ùˆ دریدا وصل می‌کند. به نظر من، تÙکر ادبی ما مجبور است با این پدیده برخورد کند. این‌که براهنی Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ را با نیما آغاز کرده، به نظر من خیلی مهم است، اما مشکلی Ú©Ù‡ این Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ دارد، نادیده Ú¯Ø±ÙØªÙ† بنیان‌های نظری نیماست Ùˆ در ØØ¯ یک جدل ژورنالیستی باقی مانده است. اگر براهنی با تاکید نیما بر جنبه‌ی توصیÙÛŒ شعر مواÙÙ‚ نبود، باید Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØª Ú©Ù‡ به این دلیل Ùˆ این دلیل، انسان امروز دیگر با توصی٠سروکار ندارد، یا وضعیت امروز ما ضرورت نگاه ابژکتیو را به پس رانده، یا رئالیسم نظری نیما به این دلایل دیگر وجاهت نظری ندارد. براهنی درباره‌ی این‌ها Ø¨ØØ« نمی‌کند. شاید من هم در همان چاله Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù… Ùˆ به همان Ø´Ú©Ù„ جدلی با او برخورد کرده‌ام.
اما این را نمی‌توان ندیده Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ براهنی در آن موخره می‌خواهد با ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù†ÛŒÙ…Ø§ Ùˆ شاملو خودش را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ مواردی Ú©Ù‡ پیشنهاد می‌کند، دقیقن از دل این ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ±ÙˆÙ† می‌کشد. مهم‌ترینش شاید مسئله‌ی چند وزنی باشد Ú©Ù‡ امروز دیگر مسئله‌سازی خود را از دست داده، اما برای او Ú©Ù‡ با نیما وارد Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ می‌شود، هنوز اهمیت دارد. بنابراین خیلی هم جدل ژورنالیستی نبوده است...
این موضوعی Ú©Ù‡ شما به آن اشاره می‌کنید، در ØÙˆØ²Ù‡ بلاغت می‌گنجد. من در مقاله‌ام درباره‌ی شعر ØØ¬Ù…ØŒ بلاغت را از بنیان‌های نظری جدا کرده‌ام. هان‌جا هم به Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒ از ملک‌الشعرای بهار اشاره کرده‌ام Ú©Ù‡ نقد ادبی ما را چیزی در ØØ¯ ادبیات عرب Ùˆ Ùنون بلاغت می‌داند. بله، براهنی در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÛŒ بلاغت Ú©Ù… نگذاشته است. نقد زنده‌یاد ØÙ‚وقی درباره‌ی شاملو را هم Ú©Ù‡ می‌خوانید، می‌بینید بیشترش به همین بلاغت برمی‌گردد: این‌جا از این ترکیبات Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ شده، اینجا تتابع Ø§Ø¶Ø§ÙØ§Øª دارد Ùˆ اینجا واج‌آرایی به این Ø´Ú©Ù„ آمده‌ است. این ربطی به Ù…Ø¨Ø§ØØ« نظری ندارد.
همین‌طور است. Ø§ØªÙØ§Ù‚Ù† براهنی هم در موخره به این بسنده نکرده Ùˆ بارها به سرچشمه‌های نظری Ùˆ ÙلسÙÛŒ مقاله‌اش گریز می‌زند Ùˆ از آن‌ها نام می‌برد. در Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ با نیما هم مشخصن چند بار به دوالیته‌ی دکارتی او اشاره می‌کند. در مقابل، شما در پانوشت‌ها می‌نویسید Ú©Ù‡ معلوم نیست این دوالیته، دکارتی باشد یا مانوی. همین است Ú©Ù‡ Ø¨ØØ« شما را جدلی می‌کند.
بله، ممکن است این‌طور باشد.
از مجموع ØØ±Ù‌های شما این‌طور برداشت می‌شود Ú©Ù‡ به نوعی مدرنیسم کامل اعتقاد دارید؛ مدرنیسمی Ú©Ù‡ Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… نظری خود را از عصر روشنگری می‌گیرد Ùˆ ØØ§Ù„ا چون به صورت ناتمام تجربه شده، باید به آن برگشت Ùˆ کاملش کرد.
ØØ±Ùتان درست است. دلیل هم دارد. من در پانوشت‌ها می‌خواستم تØÙˆÙ„ات نظریه ادبی را Ø·ÛŒ 70 سال اخیر ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù… Ùˆ بیشتر نظرم روی مدرنیسم قرن بیستم نیما بود. با این برداشت شما هم کاملن مواÙقم Ú©Ù‡ باید روی این پروژه یا پروسه‌ی ناتمام کار کرد تا به سرانجام برسد. به عبارتی دیگر، معتقدم ما برای این Ú©Ù‡ در ØÙˆØ²Ù‡â€Œ نظریه‌ی ادبی ØµØ§ØØ¨ Ùکر بشویم، باید یکی دو نسلمان زØÙ…ت بکشد Ùˆ ØÙ„قه‌های Ù…Ùقوده بین نیما Ùˆ نظریه‌پردازان بعدی را پیدا کنیم Ùˆ به صورت مصنوعی هم Ú©Ù‡ شده، سر جایش بگذاریم. در عرصه‌ی اجتماعی هم همین‌طور است؛ چنان‌که ما در سال 1389 ناچاریم همچنان Ø§ØªÙØ§Ù‚ات انقلاب مشروطه در سال 1288 را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡ÛŒÙ…. ما برای این‌که Ùکری از خودمان داشته باشیم، پیش از هر چیز باید این Ùکر را به سیر اندیشگانی تبدیل کنیم Ú©Ù‡ ØÙ„قه‌هایش روشن باشد. من در پانوشت‌ها چنین قصدی را پیش برده‌ام. مسئله‌ام این بود Ú©Ù‡ چگونه جزایر Ùکری‌مان را به یکدیگر پیوند بزنیم تا در دوره‌ی بعدی ØµØ§ØØ¨ تÙکر بشویم. مثلن به گمان من یکی از خلاهای Ùکری ادبیات ما این است Ú©Ù‡ نقد جامعه‌شناختی به معنای واقعی خودش نداریم. این کار را زنده‌یاد Ø¬Ø¹ÙØ± پوینده با ترجمه‌ی چند مقاله‌ی درجه یک شروع کرد؛ اما ما در ادبیات خودمان آن را ادامه ندادیم. هنوز هدایت Ùˆ گلشیری Ùˆ اØÙ…د Ù…ØÙ…ود را از دید انتقادی نخوانده‌ایم. همین‌طور شاعرانمان را. پس ناگریزیم برگردیم Ùˆ این‌ها را دوباره بخوانیم. البته در جلد دوم این کتاب Ú©Ù‡ به زودی درمی‌آید Ùˆ نقد من به شاعران روزگار معاصرمان است، سراغ مصداق‌های عینی هم Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù…. آن‌جا دیگر وقتی شعر Ù…ØÙ…د مختاری را نقد می‌کنم، بر اساس دیدگاه‌های خودم در دهه 80 این کار را انجام می‌دهم. الان شاید نظریات آدورنو Ùˆ بنیامین برای من مهم باشد Ùˆ این‌ها دیگر تکرار مدرنیسم عصر روشنگری نیستند؛ چون تجربه‌ی آشویتس را پشت سر گذاشته‌اند.
بگذارید به عنوان جمع‌بندی این Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ به نکته‌ای اشاره کنم Ú©Ù‡ غالبن این نوع نگاه تاریخی را تهدید می‌کند؛ به گونه‌ای Ú©Ù‡ ضرورت تاریخی آن را پس می‌زند Ùˆ به ورطه‌ی تاریخی‌گری ØµØ±Ù Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯. شما خودتان چنین تهدیدی را Ø§ØØ³Ø§Ø³ نمی‌کنید؟ آیا این نگاه تاریخی همان‌گونه Ú©Ù‡ خودتان امیدوارید، نظرگاه جدیدی در Ú¯ÙØªÙ…ان انتقادی به وجود خواهد آورد؟
من معتقدم Ú©Ù‡ هر گونه نظریه‌ای باید از دل تÙکر Ùˆ سابقه‌ی ادبی خودمان بیرون بیاید. بنابراین گریزی از بازخوانی گذشته نیست. به نظرم الان ما دچار نوعی هیجان Ùˆ شتاب غیرمعمول شده‌ایم. ببینید... از ملاصدرا به این طر٠به مدت 400 سال Ùکر نکرده‌ایم Ùˆ بازدهی Ùکری نداشته‌ایم. تنها بعد از مشروطه است Ú©Ù‡ به خودمان آمده‌ایم Ùˆ 100 سال است Ú©Ù‡ دوباره داریم Ùکر می‌کنیم. 100 سال زمان Ú©Ù…ÛŒ نیست، اما همه‌اش با اعوجاج Ùکری همراه بوده است. این‌که هیچ رمان‌نویس ما توÙیق آن را پیدا نکرده تا مثل اورهان پاموک نوبل بگیرد، تصادÙÛŒ نیست. این‌گونه نیست Ú©Ù‡ دنیا با ما قهر کرده باشد. من در همین کتابی Ú©Ù‡ بعد از پانوشت‌ها منتشر خواهد شد، مقاله‌ای با عنوان «دغدغه‌ی تاریخ Ùˆ تاریخیت دغدغه» دارم. آنجا با Ù…ØÙ…د مختاری وارد Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆâ€ŒÚ¯Ùˆ شده‌ام. مختاری در عموم کارهایش دغدغه‌ی تاریخی دارد. در آن مقاله نشان داده‌ام Ú©Ù‡ این صرÙÙ† دغدغه مختاری نیست. همه‌مان چنین دغدغه‌ای داریم، اما چرا نمی‌توانیم آن را به سرانجامی برسانیم؟ این ØØ±Ù شما درست است Ú©Ù‡ نگاه تاریخی‌نگر Ú©Ù‡ همواره در گذشته سیر می‌کند، بسا این Ú©Ù‡ در گذشته باقی بماند. می‌شود این را به عنوان آسیب بررسی کرد؛ اما در عین ØØ§Ù„ هیچ راه دیگری وجود ندارد. اگر ما بخواهیم به عنوان یک جامعه‌ی با پیشینه‌ای به قول خودمان درخشان در تولید Ùکر Ùˆ اندیشه در دنیا سهمی داشته باشیم، ناگریزیم سنت Ùˆ پیشینه خودمان را وارسی کنیم. نمی‌توانیم بسنده کنیم به این Ú©Ù‡ در غرب نظریه‌ی ØØ§Ø¶Ø± Ùˆ آماده‌ای وجود دارد Ùˆ آن را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†ÛŒÙ…. نیما از این نظر ØØ§Ø¦Ø² اهمیت است Ú©Ù‡ از آن‌چه از غرب آموخته، بهره Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا چیزهایی را در سنت خودمان به وضعیت قرن بیستم پیوند بزند. از این به بعد هم باید همین کار را کنیم. من با شما مواÙقم Ú©Ù‡ نباید به این میزان درگیر گذشته شد؛ طوری Ú©Ù‡ اگر چیزی در گذشته ØÙ„‌نشده باقی ماند، ما تاوانش را تا قیامت پس بدهیم. اما این Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ را هم نباید از یاد برد Ú©Ù‡ در بسیاری مواقع از روی خیلی چیزها پریده‌ایم Ùˆ به آن‌ها Ùکر نکرده‌ایم. وضعیت ما در 20-30 سال گذشته گزیده شدن از یک سوراخ نه برای یک بار Ùˆ 2 بار Ú©Ù‡ برای چندمین بار است. برای این Ú©Ù‡ ما در مقاطع خاص تکلیÙمان را روشن نکرده‌ایم. ما باید به این ماجراها آن‌قدر گیر بدهیم Ú©Ù‡ تکلیÙمان را با آن‌ها روشن کنیم. بله، نیما مبناهای نظری خودش را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ Ùˆ می‌گوید Ú©Ù‡ از Ú†Ù‡ ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ اندیشگانی برخاسته Ùˆ Ú†Ù‡ سنت‌هایی را با خود به همراه می‌آورد. می‌دانم Ú©Ù‡ این Ú©ÙØ§ÛŒØª نمی‌کند. نیما اشاره‌هایی به نیچه دارد، اما تاثیری Ú©Ù‡ براهنی از نیچه می‌گیرد، خیلی Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است. در میان این‌ها، تجربه‌ای 100 ساله در جهان وجود دارد، جهانی Ú©Ù‡ ما هم اگرنه دلخواه، اما به هر ØØ§Ù„ در آن پرتاب شده‌ایم. این‌ها تجربه‌هایی است Ú©Ù‡ ما اضاÙÙ‡ بر نیما از سر گذرانده‌ایم. با این همه، اگر این تجربه‌ها بخواهند Ù…ØÙ…Ù„ نظری پیدا کنند Ùˆ وارد نقد ادبی ما بشوند، چاره‌ای وجود ندارد جز اینکه از دل تجربه‌های دیروزمان بیرون بیایند.
...
www.matrod.org