Ú¯Ùت‌و‌گو با ØاÙظ موسوی به بهانه‌ی انتشار «پانوشت‌ها»
از مجموع ØرÙ‌های شما این‌طور برداشت می‌شود Ú©Ù‡ به نوعی مدرنیسم کامل اعتقاد دارید؛ مدرنیسمی Ú©Ù‡ Ù…Ùاهیم نظری خود را از عصر روشنگری می‌گیرد Ùˆ Øالا چون به صورت ناتمام تجربه شده، باید به آن برگشت Ùˆ کاملش کرد.
....
Ú¯Ùت‌و‌گو با ØاÙظ موسوی به بهانه‌ی انتشار «پانوشت‌ها»
من نظریه‌پرداز نیستم
انتشار کتاب «پانوشت‌ها» با عنوان Ùرعی «پنج مقاله در Øواشی نظریه‌های ادبی» در Ùضای شعر این سال‌ها Ú©Ù‡ آشکارا رغبت چندانی به مباØØ« تئوریک Ùˆ تاریخی در آن دیده نمی‌شود، یک اتÙاق خوشایند است Ùˆ این البته صرÙ‌نظر از آن قضاوتی است Ú©Ù‡ درباره‌ی‌ این کتاب می‌توان روا داشت. ØاÙظ موسوی در این مقاله‌ها دست روی نقاط تاریخی شعر معاصر Ùارسی می‌گذارد Ùˆ می‌کوشد نسبت آن‌ها را با نظرگاه انتقادی نیما مشخص کند. تاکیدی Ú©Ù‡ او بر این نظرگاه انتقادی دارد، از یک مطالعه‌ی تطبیقی Ùراتر می‌رود Ùˆ پای برخی دلسبتگی‌های نظری را به میان می‌کشد. اما آیا موسوی یک شاعر Ùˆ منتقد نیمایی در سال 89 است؟ پاسخ او در درآمد مجموعه‌ی «خرده‌ریز خاطره‌ها Ùˆ شعرهای خاورمیانه» به این سوال مثبت است. با این همه، در Ú¯Ùت‌و‌گوی Øاضر می‌کوشد از منظر تاریخ‌نگاری Ù…Ùهومی به این مسئله بپردازد Ùˆ ضرورت‌های بازگشت به نیما را در یک چارچوب تاریخی تبیین کند. این Ú¯Ùت‌و‌گو با این پیش‌Ùرض انجام شده Ú©Ù‡ خواننده‌هایش کتاب پانوشت‌ها را خوانده‌اند. بنابراین از معرÙÛŒ Ùˆ مرور سرÙصل‌های کتاب Ú©Ù‡ معمولا در چنین Ú¯Ùت‌و‌گوهایی به چشم می‌آید، Ùراتر می‌رود Ùˆ Ùضایی انتقادی را به وجود آورد Ú©Ù‡ در آن ایده‌های نظری مول٠مØÚ© بخورد. قضاوت درباره‌ی این‌که تا Ú†Ù‡ اندازه در این مسیر موÙÙ‚ بوده، به خوانندگان سپرده می‌شود.
اØتمالن نخستین پرسشی Ú©Ù‡ پس از خواندن پانوشت‌ها برای خواننده‌اش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ØŒ درباره‌ی جایگاه موضوعی آن باشد. آیا این کتاب یک بازخوانی تاریخی است؟ یک نقد تاریخی است؟ یا نه؛ قرار است از دل یک بازخوانی Ùˆ نقد تاریخی، به نظرگاه انتقادی تازه‌ای برسد؟
خب، بیش‌تر بازخوانی تاریخی است. به اعتقاد من یکی از گرÙتاری‌های ما Ú†Ù‡ در Øوزه سیاسی، Ú†Ù‡ در Øوزه Ùرهنگی Ùˆ اجتماعی Ùˆ Ú†Ù‡ در دیگر Øوزه‌ها این است Ú©Ù‡ هیچ دوره‌‌ی تاریخی را جمع‌بندی نکرده‌ایم Ùˆ ته Ùˆ تویش را درنیاورده‌ایم. همیشه بنا به مقتضیات زمان صاØب دیدگاهی بوده‌ایم Ùˆ ØرÙ‌هایی را زده‌ایم. بعد دنبال این ØرÙ‌ها راه اÙتاده‌ایم Ùˆ جلو رÙته‌ایم. آخرش بدون آن‌که تکلیÙمان را با این ØرÙ‌ها روشن کنیم، دیدگاه دیگری را برگزیده‌ایم Ùˆ دوباره یک دوره را با ØرÙ‌های دیگری پشت سر گذاشته‌ایم. مثلا اگر به عرصه‌ی اجتماعی نگاه کنید، می‌بینید صد سال پس از انقلاب مشروطه هنوز هیچ جمع‌بندی اساسی درباره‌ی اهدا٠و چشم‌اندازهای این Øادثه انجام نشده است. البته در سال‌های اخیر اتÙاقاتی در این باره اÙتاده، اما تا پیش از دهه‌ی 60ØŒ چندان خبری نبوده است. در Øوزه‌ی نقد ادبی هم همین داستان تکرار می‌شود. در این Øوزه هم دیدگاه نیما را داریم. بعد، کسان دیگری می‌آیند Ùˆ ØرÙ‌های دیگری را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ù†Ø¯ Ú©Ù‡ گاهی این ØرÙ‌ها کاملا با هم متضاد Ùˆ مغایرند. منتها ظاهرن این تضاد Ùˆ مغایرت برای ما اهمیتی نداشته است. این به معنای تØمل Ùˆ مدارای ذاتی ما ایرانیان نیست؛ بلکه نشان می‌دهد Ú©Ù‡ ما نگاهمان عمق ندارد. این کار جزئی Ùˆ ناچیزی Ú©Ù‡ من در پانوشت‌ها انجام داده‌ام، برای جمع‌بندی داشته‌هایمان در نقد ادبی از گذشته تا امروز بوده تا در آینده بر اساس این جمع‌بندی Øرکت کنیم. پرسش‌های موجود در این کتاب باید دست‌کم 30-40 سال پیش Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´Ø¯. این‌که من امروز این پرسش‌ها را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ù…ØŒ دلیلش این است Ú©Ù‡ این‌ها در زمان خودشان Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù†Ø¯. این قضیه را درباره‌ی دو شاعر بزرگ مثل نیما Ùˆ شاملو در نظر بگیرید: Ú¯Ùت‌و‌گوی آن‌ها بیشتر درباره‌ی یک صورت بیرونی شعر یعنی وزن است. این در Øالی است Ú©Ù‡ نیما بنیان‌گذار یک تÙکر ادبی بوده، اما این تÙکر ادبی از سوی هیچ شاعری به طور جدی مورد Ú¯Ùت‌و‌گوی جدی قرار نگرÙته است. تنها در دهه‌ی 70 بود Ú©Ù‡ چنین Ú¯Ùت‌و‌گویی Ø´Ú©Ù„ گرÙت. من هم سعی کردم ØÙره‌های خالی این مسیر تاریخی را ببینم Ùˆ دنبال پرسش‌هایی گشتم Ú©Ù‡ در زمان خودشان Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ است.
شما می‌گویید جمع‌بندی تاریخی از آن‌چه در گذشته اتÙاق اÙتاده، انجام نشده؛ اما در واقع کتاب‌های نقد ادبی در ایران همیشه وجهی آنتولوژیک داشته‌اند Ùˆ از براهنی در «طلا در مس» گرÙته تا نوری علا در «صور Ùˆ اسباب شعر» Ùˆ Øقوقی در مجلدهای «شعر زمان ما» معمولن از نیما شروع می‌کردند Ùˆ جلو می‌آمدند. آیا انتشار پانوشت‌ها به این معناست Ú©Ù‡ کارهای قبلی از دقت کاÙÛŒ برخوردار نبوده‌اند؟
با همه‌ی اØترامی Ú©Ù‡ برای اسم‌هایی Ú©Ù‡ برده شد، قائلم Ùˆ این را بگویم Ú©Ù‡ خود من هم از آن‌ها بسیار آموخته‌ام، باید به یک تÙاوت اشاره کنم Ùˆ آن این‌که هیچ کدامشان در Øوزه‌ی نظریه وارد بØØ« نشده‌اند. براهنی نقدهای درخشانی تØت تاثیر لوکاچ، گلدمن Ùˆ ساختارگراها نوشته است. Øقوقی بیشتر به نوعی نقد نو گرایش داشته است. همین‌طور رویایی به رغم برخی نکته‌های Ùرمالیستی Ú©Ù‡ گاه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ø¯ØŒ بیشتر به نقد معناگرا توجه نشان می‌دهد. در این میان، هیچ وقت پایه‌های نظری این نقدها روشن نبوده است. تنها کسی Ú©Ù‡ پایه‌های نظری ØرÙ‌هایش را خیلی روشن Ùˆ ØµØ±ÛŒØ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ØŒ نیماست. البته همانطور Ú©Ù‡ در پانوشت‌ها اشاره کرده‌ام، هوشنگ ایرانی هم می‌خواست پایه‌های نظری خود را مشخص کند Ùˆ تعری٠خودش از Ùرم، زیبایی، موسیقی Ùˆ غیره را ارائه می‌دهد. خب، این قضیه تکلی٠را روشن می‌کند.
اگر نقد ادبی ما می‌خواست گسترش پیدا کند، باید پایه‌های نظری Ùˆ تئوریک نظریه نیما را بسط می‌داد. با این همه، ما در تمام این سال‌ها Ùقط نقد نوشتیم؛ Øالا Ú†Ù‡ تØت تاثیر نیما Ùˆ Ú†Ù‡ متاثر از نقد ادبی غرب. به عنوان مثال، آقای Øقوقی Ú©Ù‡ برای ادبیات ما بسیار زØمت کشید، بیش‌تر نوعی نقد بلاغی مبتنی بر نقد نو را عرضه کرد؛ در Øالی Ú©Ù‡ نقد نو پایگاه نظری خاص خودش را دارد. این خاستگاه‌ها در نقد ادبی ما مشخص نشده است. مثلا بیانیه‌ی شعر Øجم، بیانیه‌ای است Ú©Ù‡ اگر ضدنیمایی نباشد، دست‌کم غیرنیمایی است؛ اما هیچ بØØ«ÛŒ در این باره درنمی‌گیرد. این ماجرا تا دهه‌ی 70ادامه می‌یابد. به اعتقاد من در آن دهه ناگریز شدیم Ú©Ù‡ به نظریه برگردیم؛ برای این‌که دیگر نمی‌شد بدون نظریه Ùˆ روی هوا Øرکت کرد. ما به این موضوع اØتیاج داشتیم. در غرب، هر نظریه‌ی ادبی Øاصل Ú¯Ùت‌و‌گو با یک نظریه‌ی ادبی دیگر است Ùˆ از دل این Ú¯Ùت‌و‌گوهاست Ú©Ù‡ Øیات نظریه‌ی ادبی Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد. خب، ما تا دهه‌ی 70 Ùاقد این Ú¯Ùت‌و‌گو بودیم. در این دهه است Ú©Ù‡ گرایش به نظریه پیدا می‌شود: براهنی رابطه‌اش را با نیما ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ØŒ آقای باباچاهی از شعر پسانیمایی Øر٠می‌زند Ùˆ نسل ما به نیما برمی‌گردد. یادم است جلساتی به همت آقای گلشیری برگزار شد Ú©Ù‡ 7-8 جلسه بیش‌تر هم دوام نیاورد. در آن جلسه، ØرÙ‌هایی Ú©Ù‡ من Ùˆ دوستانم درباره‌ی‌ شعرهایمان می‌زدیم، برای گلشیری جالب بود Ùˆ به ما می‌گÙت Ú©Ù‡ باید این‌ها را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡ÛŒØ¯Ø› این دیگر کار او Ùˆ هم‌نسلی‌هایش نیست.
بنابراین، اینگونه نیست Ú©Ù‡ من در پانوشت‌ها نقطه‌ی پایانی بر نقد ادبی گذاشته باشم؛ بلکه پرسش ضروری را Ú©Ù‡ در زمان Ùˆ جای خود Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ بود، Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù…. به عبارتی دیگر، به نقاط خالی Ùˆ خلا پرسش‌هایی Ú©Ù‡ در دهه‌ی 70 Ù…Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ بود، پرداخته‌ام Ùˆ نشان داده‌ام Ú©Ù‡ اگر قرار باشد این پرسش‌ها دچار دور باطل نشود، باید به کدام سمت Ùˆ سو نشانه برود.
با همه‌ی اینها، شما در یادداشت‌ها Ùˆ مصاØبه‌های مختل٠بر ضرورت بازگشت به نیما تاکید کرده‌اید؛ به گونه‌ای Ú©Ù‡ می‌توان این موضوع را همچون تز نظری در نظر گرÙت Ú©Ù‡ شعرهای شما Ùˆ دوستانتان را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯. اما در پانوشت‌ها به ضرورت‌های چنین پازگشتی نمی‌پردازید Ùˆ به عنوان دلیل، صرÙÙ† به توانایی‌های شخصی نیما اشاره می‌کنید. به این ترتیب، پانوشت‌ها تا آستانه نظریه‌پردازی می‌رود، اما درست در همان Ù„Øظه‌ای Ú©Ù‡ باید دست به کار شود، عقب می‌نشیند. این کناره‌گیری از کجا ناشی می‌شود؟
ببینید... در کتابم ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù… Ú©Ù‡ چرا عنوان آن را پانوشت‌ها گذاشته‌ام. من ادعای نظریه‌پردازی ندارم Ùˆ اصلا نظریه‌ی جدیدی را در مقابل نظریه‌های دیگر Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ú©Ø±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù…. با این بخش از صØبت شما هم مواÙÙ‚ نیستم Ú©Ù‡ آن‌جا صرÙÙ† شخصیت نیما Ùˆ جاذبه‌های آن مورد بØØ« است. من سعی کرده‌ام نیما را آن‌طور Ú©Ù‡ به Ù„Øاظ نظری درک می‌کنم، ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ù‡Ù…. می‌دانید Ú©Ù‡ نوشته‌های نیما کمابیش خصلت پراکندگی دارد. وقتی اینها را تØلیل می‌کنیم، به اندیشه‌ی یکپارچه‌ای کسی می‌رسیم Ú©Ù‡ می‌خواست کار خودش Ùˆ مسیر ادبیات ما را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ø¯.
باز هم تکرار می‌کنم: من نظریه‌پرداز نیستم. در عین Øال معتقدم اگر قرار باشد نقد مدرن در ایران Ø´Ú©Ù„ بگیرد، باید ابتدا ØÙره‌های موجود در آن پر شود. به نظرم میان آن‌چه نیما Ú¯Ùت Ùˆ آن‌چه منتقدان بعد از او نوشتند، ØÙره‌هایی وجود دارد. این ØÙره‌ها ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ نشده است. نظریه‌‌ی ادبی نیما چند اصل مهم دارد Ú©Ù‡ او در این اصول، همه ØرÙ‌های خودش را زده است. Øدود 70 سال بعد نظریه‌پردازی می‌آید Ùˆ وقتی می‌خواهد به این اصول نظری بپردازد، طوری برخورد می‌کند Ú©Ù‡ انگار نیما همین‌طوری چیزهایی را برای خودش Ú¯Ùته است. نیما بارها تاکید می‌کند Ú©Ù‡ شعر قدیم ما، شعر توصیÙÛŒ نبود. براهنی می‌پرسد Ú©Ù‡ آیا واقعن شعر قدیم ما توصیÙÛŒ نبود؟ خب، این روش نقد ادبی نیست. منتقد بعدی باید بگوید Ú©Ù‡ شعر قدیم ما توصیÙÛŒ بود، یا اصلا توصیÙÛŒ نبود، اما این ربطی به موضوعی Ú©Ù‡ نیما Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ø¯ØŒ نداشت. می‌دانید... نیما Øرمتی در شعر معاصر ما دارد Ú©Ù‡ وقتی درباره‌ی او بØØ« می‌شود، نباید صرÙÙ† این Øرمت را در نظر گرÙت. آل‌اØمد نوشته بود: پیرمرد چشم ما بود. به نظرم Øتی در این جمله نوعی تØقیر نسبت به نیما وجود دارد. دیگران هم تعابیری از این دست به کار برده‌اند. من می‌گویم نیما صر٠نظر از این تعارÙات ØرÙ‌هایی دارد Ú©Ù‡ باید به آن‌ها پرداخت. او روایت را عنصر ذاتی Ùˆ درونی شعر مدرن می‌داند Ùˆ این در Øالی است Ú©Ù‡ در نقد ادبی ما تا همین Øالا عنصر روایی را اساسن امری بیرون از شعر می‌دانند. اخوان را در نظر بگیرید... کسی Ú©Ù‡ Ø´Ø§Ø±Ø Ù†ÛŒÙ…Ø§Ø³Øª Ùˆ شعرهای روایی می‌نویسد، از خودش سلب اتهام می‌کند Ùˆ می‌گوید Ú©Ù‡ نه، شعرهای من روایی نیست. این‌جا Ùقط درباره‌ی کلمه‌ی روایت بØØ« نمی‌کنیم؛ بلکه داریم از یک دیدگاه نظری صØبت می‌کنیم: روایت به عنوان بخشی از هستی جهان مدرن. درباره‌ی این Ù…Ùاهیم نظری اصلن بØØ« نمی‌شود. Øالا وقتی شاملو به صراØت از روایت در شعر انتقاد می‌کند Ùˆ رویایی، روایت را با انشا معادل می‌گیرد، آیا دارند نظریه‌ی نیما را رد می‌کنند؟ نه! این‌ها مریدان نیما هستند. اما چرا عینن ØرÙÛŒ را می‌زنند Ú©Ù‡ نیما کاملن خلا٠آن را می‌گوید؟ Ùقط دلیلش این است Ú©Ù‡ این‌ها به ترم‌های معینی تبدیل نشده‌اند Ú©Ù‡ به دقت سر جای خودشان گذاشته شده باشند. زبان Ùارسی هم از این خاصیت Ø´Ú¯Ùت‌انگیز استعاری برخوردار است Ú©Ù‡ هر کسی از هر چیزی می‌تواند تعبیر خاص خودش را داشته باشد. به گمان من، نظریه باید خاصیت علوم دقیقه را داشته باشد. باید همه اجزای سازنده‌اش را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡ÛŒÙ… Ùˆ سپس موضعمان را روشن کنیم. یک مثال دیگر می‌زنم: می‌گویند هوشنگ ایرانی یک شاعر Ùˆ نظریه‌پرداز Ùˆ متÙکر مدرن بود Ú©Ù‡ زودتر از زمان خودش به دنیا آمد. ما می‌دانیم ØرÙ‌های هوشنگ ایرانی 180 درجه با ØرÙ‌های نیما متÙاوت است. چطور می‌شود هم نیما را مدرن دانست Ùˆ هم هوشنگ ایرانی را؟ چگونه می‌شود در آن واØد هم هوشنگ ایرانی را ستایش کرد Ú©Ù‡ می‌گوید شاعر باید از امر بیرونی ببرد Ùˆ مثل سنایی در سیر Ùˆ سلوک برود Ùˆ هم نیما را Ú©Ù‡ می‌گوید این ماجراها ربطی به ادبیات ندارد Ùˆ باید از آسمان ببریم Ùˆ به زمین برگردیم؟ این ناشی از تساهل ایرانی‌ها نیست؛ بل‌که به نظر من 2 دلیل عمده دارد: یکی خصلت بیش از Øد استعاری زبان Ùارسی Ùˆ دیگری نداشتن برخورد تئوریک Ùˆ نظری با Ù…Ùاهیم.
شما از نشان دادن ØÙره‌های موجود میان نظریه نیما Ùˆ برداشت‌های بعدی Ú©Ù‡ از این نظریه ارائه شده، Øر٠می‌زنید، اما اصلن سر وقت ØÙره‌های موجود در دل آن نظریه نمی‌روید...
بله، شاید این کمبودی باشد Ú©Ù‡ در این کتاب وجود دارد. البته یکی دو جا این اتÙاق اÙتاده است. مثلن من تلقی نیما را از وزن، تلقی درستی نمی‌دانم.
اما خیلی گذرا به این نکته اشاره می‌کنید...
بله، گذرا بوده است. می‌توانم این را به عنوان یک نقیصه بپذیرم. مورادی بود Ú©Ù‡ باید به آن‌ها اشاره می‌کردم. یکی وزن بود Ú©Ù‡ البته Øالا مسئله‌ای ØÙ„ شده است Ùˆ جاذبه‌ی نظری هم ندارد. تصور نیما از ظرÙیت‌های دراماتیک در شعر هم Ù…ØÙ„ بØØ« است. او نخستین کسی در ادبیات Ùارسی بود Ú©Ù‡ به این ظرÙیت‌ها علاقه نشان داد Ùˆ آن را با عنصر روایت درآمیخت. شاید می‌خواست از دل این روایت‌ها نوعی ادبیات موزیکال، منظومه‌نویسی یا همان‌گونه Ú©Ù‡ در سنت Ùرهنگی غرب وجود دارد، اپرا، بیرون بیاید. وقتی نیما اÙسانه را می‌نوشت، به این می‌اندیشید Ú©Ù‡ آیا شعر Ùارسی قابلیت اپرانویسی را دارد. به نظرم نیما در این Øوزه دیدگاهش چندان روشن نبود. بخش‌هایی از نظریه‌اش Ú©Ù‡ با توجه به سنت خودمان شعر Ùارسی را توسع بخشید، موÙÙ‚ بود؛ اما در بخش‌هایی Ú©Ù‡ کوشید شکل‌هایی از ادبیات غرب را بازآÙرینی کند، چندان موÙقیتی به دست نیاورد. شاید ایراد از نظریه او نبود Ùˆ این شکل‌ها بودند Ú©Ù‡ پیشینه‌ای در سنت ما نداشتند. بعد از نیما هم تجربه‌های موÙÙ‚ÛŒ در این باره نداشتیم Ùˆ این علی‌رغم آن است Ú©Ù‡ دست‌کم دو سه شاعر مثل اخوان Ùˆ سپانلو بر این اساس کار کردند Ùˆ نمایش منظوم Ùˆ داستان منظوم نوشتند. با همه این‌ها این‌که با من نیما برخورد انتقادی نکرده‌ام، ØÙ‚ با شماست. مسئله‌ی من بیشتر این بوده Ú©Ù‡ خود نظریه‌ی نیما ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ شود. واقعیت این است Ú©Ù‡ شعر مدرن Ùˆ Ùراتر از آن تÙکر مدرن ادبی ما با نیما Ùˆ هدایت آغاز می‌شود Ùˆ این نکته‌ای است Ú©Ù‡ کسی نمی‌تواند انکارش کند. هدایت کمتر به نظریه گرایش دارد Ùˆ نیماست Ú©Ù‡ نظریه‌پردازی می‌کند. همه‌ی آن‌چه پس از نیما در شعر ما اتÙاق می‌اÙتد، باید Øاصل Ú¯Ùت‌و‌گوی با قبل از خود یعنی با نیما باشد. من Ùکر می‌کنم این Ú¯Ùت‌و‌گو مغÙول واقع شده است. به اعتقاد من، اگر شاعران موج نو در دهه 40 می‌توانستند ØرÙ‌هایشان را به تجربه نظریه‌پردازی نیما متصل کنند، اتÙاق بزرگی می‌اÙتاد. شاید هم همان اتÙاقی Ú©Ù‡ در اواخر دهه 60 شاهدش بودیم، در دهه 40 در جای خودش به وقوع می‌پیوست. من در همین کتاب هم اشاره کرده‌ام: نیما به مدرنیسم آغاز قرن بیستم تعلق داشت. ما الان در آغاز بیست قرن بیست Ùˆ یکم هستیم. اصلن این ادعا را ندارم Ú©Ù‡ مدرنیسم آغاز قرن بیست Ùˆ یکم را من بنویسم؛ اما معتقدم مادام Ú©Ù‡ تکلیÙمان با آن نیما Ùˆ هوشنگ ایرانی به Ù„Øاظ نظری Ùˆ نه اخلاقی روشن نباشد، کاری از پیش نخواهیم برد Ùˆ نمی‌توانیم به مدرنیسم قرن بیست Ùˆ یکم برسیم. مدرنیسم عصر خودمان را هم امیدوارم نظریه‌پردازان بیایند Ùˆ ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù†Ø¯.
پاÙشاری شما بر نظرگاه ادبی نیما به گونه‌ای است Ú©Ù‡ عملن نظریه‌ی او را به عنوان اÙÙ‚ برناگذشتنی شعر مدرن Ùارسی Ù€ همان تعبیری Ú©Ù‡ سارتر درباره‌ی مارکسیسم در زمان خودش به کار می‌برد Ù€ معرÙÛŒ می‌کند. برای نمونه می‌توان به Ùصلی از پانوشت‌ها اشاره کرد Ú©Ù‡ به شعر Øجم می‌پردازید Ùˆ سویه‌های شهودگرا Ùˆ عرÙانی آن را به چالش می‌کشید. بدون ارجاع به نظرگاه ادبی نیما هم می‌توانستید این کار را انجام دهید، اما باز هم از همان نظرگاه به این موضوع نگاه می‌کنید. در درآمد مجموعه‌ی شعر «خرده‌‌ریز خاطره‌ها Ùˆ شعرهای خاورمیانه» هم مشخصن خودتان را شاعر نیمایی می‌دانید. انگار همه‌ی آن تنش‌های نظری Ùˆ Ùراز Ùˆ Ùرودهای تاریخی در 80 سال اخیر به این‌جا رسیده Ú©Ù‡ شعر ما همچنان چشمش به دهان نیما باشد.
می‌دانم دارید از Ú†Ù‡ Øر٠می‌زنید. بگذارید قضیه‌ای را برایتان تعری٠کنم. در دوره‌ای درباره‌ی داستان‌های گلشیری Ùˆ روش داستان‌نویسی او بØث‌هایی Ù…Ø·Ø±Ø Ø¨ÙˆØ¯. موجی در ادبیات ایران به وجود آمده بود Ú©Ù‡ به شدت ضدرئالیسم به نظر می‌رسید. رئالیسم با دهاتی‌گری، عقب‌ماندگی Ùˆ Ú†Ù¾ استالینی بودن یکی تلقی می‌شد. همین باعث شد ادبیات داستانی ما با همه جنبه‌های مثبتی Ú©Ù‡ در کارهای نویسندگان این موج به چشم می‌آمد، از زندگی تهی شود. تا مدت‌ها نقدی Ú©Ù‡ در برابر این موج Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´Ø¯ØŒ خاستگاه روستایی Ùˆ عقب‌مانده داشت Ùˆ به همین دلیل، این موج هیئت مدرنی به خود گرÙته بود. این در Øالی بود Ú©Ù‡ آن تÙکر، اساسن غیرمدرن بود. مگر غیر از این است Ú©Ù‡ مدرنیسم از اساس از رئالیسم آغاز می‌شود؟ شما اگر رئالیسم را Øد٠کنید، چیزی به نام مدرن از Ù„Øاظ تاریخی وجود نخواهد داشت. تجربه Ùˆ زمان لازم بود Ùˆ اتÙاقاتی Ú©Ù‡ در دهه‌ی 60 اÙتاد، لازم بود تا گلشیری در «باغ در باغ» بگوید ما اشتباه کردیم، ما به دلیل این‌که رسالت‌های بر زمین مانده در جایی دیگر را بر دوش شاعر Ùˆ نویسنده بگذاریم، چیزهایی را از بین بردیم، از جمله این Ú©Ù‡ خود عل٠را ننوشتیم. ما در Ùکر این بودیم Ú©Ù‡ مابه‌ازاهای عل٠را بنویسم، برای عل٠زبان درست کنیم، زبان Ùارسی را به شکوه Ùˆ عظمت گذشتگان برسانیم؛ اما ما باید عل٠را می‌نوشتیم؛ علÙÛŒ را Ú©Ù‡ پیش پایمان است. تمام Øر٠نیما هم اتÙاقن همین بود. چه‌طور می‌شود در دهه‌ی 60 گلشیری به همان نتیجه‌ای برسد Ú©Ù‡ Ú©Ù‡ نیما 50 سال پیش Ú¯Ùته بود؟
شما الان دارید دلایل انضمامی این بازگشت را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡ÛŒØ¯ØŸ
دقیقن! بگذارید از یک جنبه دیگر هم به این موضوع نگاه کنیم. واقعیت این است Ú©Ù‡ جامعه‌ی ما از عصر مشروطه تا دهه‌ی 60 Ùˆ 70 مسیری را Ø·ÛŒ کرده Ùˆ اÙت‌وخیزهایی را پشت سر گذاشته، اما در خیلی از عرصه‌ها هم ناکام بوده‌ایم. این‌که ØرÙ‌های شیخ Ùضل‌الله نوری به Ùاصله 50 سال از دهان آل‌اØمد بیرون می‌آید Ùˆ مثل برگ زر این طر٠و آن طر٠برده می‌شود، نشان می‌دهد مشکلی وجود دارد. در شعر هم عین همین اتÙاق اÙتاده است. چرا به Ùاصله اندکی از نیما ØرÙ‌‌های غیرنیمایی Ú©Ù‡ البته ناآگاهانه بوده Ùˆ پایه‌ی نظری نداشته، Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ Ùˆ همه مقهور آوانگاردیسم ظاهری این ØرÙ‌ها می‌شوند؟ چون تجربه‌ی تاریخی ما کامل نبوده است. بخشی از کج‌وکولگی مدرنیسم ما از این ØÙره‌ها ناشی می‌شود. شاید دیر شده باشد، اما باید با نگاه نیما شعر بنویسیم. این همان ØرÙÛŒ است Ú©Ù‡ گلشیری می‌گوید. می‌گوید باید عل٠را بنویسیم. آن‌چه در درآمد خرده‌ریز خاطره‌ها می‌گویم، همین است. اما آیا این بازگشت به نیماست؟ هم بله Ùˆ هم نه. بله، به این معنا Ú©Ù‡ ما مجبوریم مثل چرخ نخ‌ریسی یکی جلو برویم Ùˆ یکی عقب برویم. اگر ØÙره‌های پشت سرمان را همان‌طور باقی بگذاریم Ùˆ تØویل نسل‌های بعدی بدهیم، معلوم نیست در آینده Ú†Ù‡ اتÙاقی می‌اÙتد. نه، چون من نمی‌گویم Ú©Ù‡ برگردیم Ùˆ ادبیات رئالیستی قرن نوزدهم را بنویسیم، چرا Ú©Ù‡ آن‌ها را قبلن ننوشته‌ایم. Øر٠من است Ú©Ù‡ بخش مغÙول تجربه‌مان باید اجرا شود. در پانوشت‌ها به قول شما دارم یک بازخوانی تاریخی انجام می‌دهم Ùˆ سروکارم با نظریه‌هاست، اما در شعر خودم اتÙاقن دارم پارودی نیما را می‌نویسم. نیما اگر از قطعیت‌های مدرنیستی Øر٠می‌زند، در شعرهای من با این قطعیت‌ها برخوردی پارودیک Ùˆ پاردوکسیکال می‌شود. در کار نیما مرزهای بین سوژه Ùˆ ابژه وجود دارد، اما در کارهای من چنین مرز قاطعی نمی‌تواند وجود داشته باشد. در کارهای من Ùˆ هم‌نسلانم این سوژه خودش مدام مورد تخریب Ùˆ تهدید قرار می‌گیرد. خوب شد به این قضیه اشاره کردید. آن‌چه من نوشته‌ام، نظریه‌ای برای شعر امروز ما نیست، نوراÙکندن به ØÙره‌هایی است در شعر دیروز Ú©Ù‡ هنوز وجود دارند.
مهمترین بخش پانوشت‌ها قطعن همان مقاله‌ای است Ú©Ù‡ به نظرگاه انتقادی براهنی در موخره‌ی «خطاب به پروانه‌ها» می‌پردازد. تقابل عنوان آن موخره «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» Ùˆ تز نظری شما مبنی بر «بازگشت به نیما» امکان یک Ú¯Ùت‌و‌گوی تمام‌عیار را به وجود می‌آورد، اما به نظر می‌رسد مقاله‌ی شما آشکارا Ù„ØÙ† جدلی دارد Ùˆ جای این Ú©Ù‡ ØÙره‌های نظری براهنی را آشکار کند، با پاÙشاری بر نص نظریه‌ی نیما آن را تخطئه می‌کند. این پاÙشاری در Øالی انجام می‌شود Ú©Ù‡ بدیهی است از نظرگاه نیمایی نمی‌توان آن‌چه را Ú©Ù‡ پس از او آمده Ùˆ از اساس بر غیرنیمایی بودن خود تاکید می‌کند، خواند.
ببینید... من داعیه‌ی نظرپردازی نداشتم. Ùقط خواستم سیر نظریه‌پردازی از آغاز تا امروز را با Ù…Øور قرار دادن نیما نشان بدهم. پرسش من این بوده است: تÙکر مدرن ادبی ما Ú©Ù‡ با نیما آغاز می‌شود، در سیر تاریخی 70 ساله‌ی خود Ú†Ù‡ نسبتی با سرچشمه‌اش برقرار می‌کند؟ نمی‌خواستم تکلی٠همه‌ی نظریه‌ها را روشن کنم. این‌که بØØ« درباره‌ی براهنی جدلی می‌شود، به این دلیل است Ú©Ù‡ شیوه‌ی برخورد براهنی هم جدلی است. او جز در جایی Ú©Ù‡ به دوالیته‌ی دکارتی نیما اشاره می‌کند، بØØ« خود را جدلی پیش می‌برد Ùˆ پایه‌های نظری Ùˆ ÙلسÙÛŒ آن را مبهم باقی می‌گذارد. اتÙاقن مشکل همین جاست: نظریه‌پرداز ادبی نمی‌تواند Ùقط یک ادیب باشد؛ بلکه نظریه از دل یک مجموعه بیرون می‌آید. مثلن کانت Ùˆ شیلر را نمی‌توان در شکل‌گیری نظریه رمانتیسیسم نادیده گرÙت. در ایران چنین اتÙاقی نمی‌اÙتد Ùˆ Ùقط نیماست Ú©Ù‡ مبناهای ÙلسÙÛŒ خودش را به درست یا نادرست ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯. Øالا این مبناها را می‌شود پذیرÙت یا نپذیرÙت. البته من می‌پذیرم. او تاکید می‌کند Ú©Ù‡ همه‌ی ØرÙ‌هایش مبنای مادی دارد. این تکلی٠را روشن می‌کند، اما مثلن وقتی به شعر Øجم می‌رسیم، با این گزاره مواجه می‌شویم: ما در شعر عرÙان می‌کنیم. خب، این به عنوان یک گزاره‌ی شعری خیلی هم خوب است، اما ربطی به نظریه‌ی ادبی ندارد. کاری هم Ú©Ù‡ براهنی در موخره می‌کند، کاملن جنبه‌ی جدلی دارد. او می‌خواهد در یک رویارویی جدلی نشان بدهد Ú©Ù‡ دوره ÛŒ نیما گذشته Ùˆ خود دوره جدیدی را در ادبیات Ùارسی ایجاد کرده ‌است. صر٠نظر از این‌که دیگران آغاز این دوره‌ی جدید را جدی گرÙته‌اند یا نه، به هر Øال این یک Øر٠است. خودش را هم به نظریه‌پردازان غربی مثل نیچه Ùˆ دریدا وصل می‌کند. به نظر من، تÙکر ادبی ما مجبور است با این پدیده برخورد کند. این‌که براهنی Ú¯Ùت‌و‌گو را با نیما آغاز کرده، به نظر من خیلی مهم است، اما مشکلی Ú©Ù‡ این Ú¯Ùت‌و‌گو دارد، نادیده گرÙتن بنیان‌های نظری نیماست Ùˆ در Øد یک جدل ژورنالیستی باقی مانده است. اگر براهنی با تاکید نیما بر جنبه‌ی توصیÙÛŒ شعر مواÙÙ‚ نبود، باید می‌گÙت Ú©Ù‡ به این دلیل Ùˆ این دلیل، انسان امروز دیگر با توصی٠سروکار ندارد، یا وضعیت امروز ما ضرورت نگاه ابژکتیو را به پس رانده، یا رئالیسم نظری نیما به این دلایل دیگر وجاهت نظری ندارد. براهنی درباره‌ی این‌ها بØØ« نمی‌کند. شاید من هم در همان چاله اÙتاده‌ام Ùˆ به همان Ø´Ú©Ù„ جدلی با او برخورد کرده‌ام.
اما این را نمی‌توان ندیده گرÙت Ú©Ù‡ براهنی در آن موخره می‌خواهد با ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù†ÛŒÙ…Ø§ Ùˆ شاملو خودش را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ø¯ Ùˆ مواردی Ú©Ù‡ پیشنهاد می‌کند، دقیقن از دل این ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ±ÙˆÙ† می‌کشد. مهم‌ترینش شاید مسئله‌ی چند وزنی باشد Ú©Ù‡ امروز دیگر مسئله‌سازی خود را از دست داده، اما برای او Ú©Ù‡ با نیما وارد Ú¯Ùت‌و‌گو می‌شود، هنوز اهمیت دارد. بنابراین خیلی هم جدل ژورنالیستی نبوده است...
این موضوعی Ú©Ù‡ شما به آن اشاره می‌کنید، در Øوزه بلاغت می‌گنجد. من در مقاله‌ام درباره‌ی شعر Øجم، بلاغت را از بنیان‌های نظری جدا کرده‌ام. هان‌جا هم به Ú¯Ùته‌ای از ملک‌الشعرای بهار اشاره کرده‌ام Ú©Ù‡ نقد ادبی ما را چیزی در Øد ادبیات عرب Ùˆ Ùنون بلاغت می‌داند. بله، براهنی در Øوزه‌ی بلاغت Ú©Ù… نگذاشته است. نقد زنده‌یاد Øقوقی درباره‌ی شاملو را هم Ú©Ù‡ می‌خوانید، می‌بینید بیشترش به همین بلاغت برمی‌گردد: این‌جا از این ترکیبات استÙاده شده، اینجا تتابع اضاÙات دارد Ùˆ اینجا واج‌آرایی به این Ø´Ú©Ù„ آمده‌ است. این ربطی به مباØØ« نظری ندارد.
همین‌طور است. اتÙاقن براهنی هم در موخره به این بسنده نکرده Ùˆ بارها به سرچشمه‌های نظری Ùˆ ÙلسÙÛŒ مقاله‌اش گریز می‌زند Ùˆ از آن‌ها نام می‌برد. در Ú¯Ùت‌و‌گو با نیما هم مشخصن چند بار به دوالیته‌ی دکارتی او اشاره می‌کند. در مقابل، شما در پانوشت‌ها می‌نویسید Ú©Ù‡ معلوم نیست این دوالیته، دکارتی باشد یا مانوی. همین است Ú©Ù‡ بØØ« شما را جدلی می‌کند.
بله، ممکن است این‌طور باشد.
از مجموع ØرÙ‌های شما این‌طور برداشت می‌شود Ú©Ù‡ به نوعی مدرنیسم کامل اعتقاد دارید؛ مدرنیسمی Ú©Ù‡ Ù…Ùاهیم نظری خود را از عصر روشنگری می‌گیرد Ùˆ Øالا چون به صورت ناتمام تجربه شده، باید به آن برگشت Ùˆ کاملش کرد.
ØرÙتان درست است. دلیل هم دارد. من در پانوشت‌ها می‌خواستم تØولات نظریه ادبی را Ø·ÛŒ 70 سال اخیر ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù… Ùˆ بیشتر نظرم روی مدرنیسم قرن بیستم نیما بود. با این برداشت شما هم کاملن مواÙقم Ú©Ù‡ باید روی این پروژه یا پروسه‌ی ناتمام کار کرد تا به سرانجام برسد. به عبارتی دیگر، معتقدم ما برای این Ú©Ù‡ در Øوزه‌ نظریه‌ی ادبی صاØب Ùکر بشویم، باید یکی دو نسلمان زØمت بکشد Ùˆ Øلقه‌های Ù…Ùقوده بین نیما Ùˆ نظریه‌پردازان بعدی را پیدا کنیم Ùˆ به صورت مصنوعی هم Ú©Ù‡ شده، سر جایش بگذاریم. در عرصه‌ی اجتماعی هم همین‌طور است؛ چنان‌که ما در سال 1389 ناچاریم همچنان اتÙاقات انقلاب مشروطه در سال 1288 را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯Ù‡ÛŒÙ…. ما برای این‌که Ùکری از خودمان داشته باشیم، پیش از هر چیز باید این Ùکر را به سیر اندیشگانی تبدیل کنیم Ú©Ù‡ Øلقه‌هایش روشن باشد. من در پانوشت‌ها چنین قصدی را پیش برده‌ام. مسئله‌ام این بود Ú©Ù‡ چگونه جزایر Ùکری‌مان را به یکدیگر پیوند بزنیم تا در دوره‌ی بعدی صاØب تÙکر بشویم. مثلن به گمان من یکی از خلاهای Ùکری ادبیات ما این است Ú©Ù‡ نقد جامعه‌شناختی به معنای واقعی خودش نداریم. این کار را زنده‌یاد جعÙر پوینده با ترجمه‌ی چند مقاله‌ی درجه یک شروع کرد؛ اما ما در ادبیات خودمان آن را ادامه ندادیم. هنوز هدایت Ùˆ گلشیری Ùˆ اØمد Ù…Øمود را از دید انتقادی نخوانده‌ایم. همین‌طور شاعرانمان را. پس ناگریزیم برگردیم Ùˆ این‌ها را دوباره بخوانیم. البته در جلد دوم این کتاب Ú©Ù‡ به زودی درمی‌آید Ùˆ نقد من به شاعران روزگار معاصرمان است، سراغ مصداق‌های عینی هم رÙته‌ام. آن‌جا دیگر وقتی شعر Ù…Øمد مختاری را نقد می‌کنم، بر اساس دیدگاه‌های خودم در دهه 80 این کار را انجام می‌دهم. الان شاید نظریات آدورنو Ùˆ بنیامین برای من مهم باشد Ùˆ این‌ها دیگر تکرار مدرنیسم عصر روشنگری نیستند؛ چون تجربه‌ی آشویتس را پشت سر گذاشته‌اند.
بگذارید به عنوان جمع‌بندی این Ú¯Ùت‌و‌گو به نکته‌ای اشاره کنم Ú©Ù‡ غالبن این نوع نگاه تاریخی را تهدید می‌کند؛ به گونه‌ای Ú©Ù‡ ضرورت تاریخی آن را پس می‌زند Ùˆ به ورطه‌ی تاریخی‌گری صر٠می‌اÙتد. شما خودتان چنین تهدیدی را اØساس نمی‌کنید؟ آیا این نگاه تاریخی همان‌گونه Ú©Ù‡ خودتان امیدوارید، نظرگاه جدیدی در Ú¯Ùتمان انتقادی به وجود خواهد آورد؟
من معتقدم Ú©Ù‡ هر گونه نظریه‌ای باید از دل تÙکر Ùˆ سابقه‌ی ادبی خودمان بیرون بیاید. بنابراین گریزی از بازخوانی گذشته نیست. به نظرم الان ما دچار نوعی هیجان Ùˆ شتاب غیرمعمول شده‌ایم. ببینید... از ملاصدرا به این طر٠به مدت 400 سال Ùکر نکرده‌ایم Ùˆ بازدهی Ùکری نداشته‌ایم. تنها بعد از مشروطه است Ú©Ù‡ به خودمان آمده‌ایم Ùˆ 100 سال است Ú©Ù‡ دوباره داریم Ùکر می‌کنیم. 100 سال زمان Ú©Ù…ÛŒ نیست، اما همه‌اش با اعوجاج Ùکری همراه بوده است. این‌که هیچ رمان‌نویس ما توÙیق آن را پیدا نکرده تا مثل اورهان پاموک نوبل بگیرد، تصادÙÛŒ نیست. این‌گونه نیست Ú©Ù‡ دنیا با ما قهر کرده باشد. من در همین کتابی Ú©Ù‡ بعد از پانوشت‌ها منتشر خواهد شد، مقاله‌ای با عنوان «دغدغه‌ی تاریخ Ùˆ تاریخیت دغدغه» دارم. آنجا با Ù…Øمد مختاری وارد Ú¯Ùت‌و‌گو شده‌ام. مختاری در عموم کارهایش دغدغه‌ی تاریخی دارد. در آن مقاله نشان داده‌ام Ú©Ù‡ این صرÙÙ† دغدغه مختاری نیست. همه‌مان چنین دغدغه‌ای داریم، اما چرا نمی‌توانیم آن را به سرانجامی برسانیم؟ این Øر٠شما درست است Ú©Ù‡ نگاه تاریخی‌نگر Ú©Ù‡ همواره در گذشته سیر می‌کند، بسا این Ú©Ù‡ در گذشته باقی بماند. می‌شود این را به عنوان آسیب بررسی کرد؛ اما در عین Øال هیچ راه دیگری وجود ندارد. اگر ما بخواهیم به عنوان یک جامعه‌ی با پیشینه‌ای به قول خودمان درخشان در تولید Ùکر Ùˆ اندیشه در دنیا سهمی داشته باشیم، ناگریزیم سنت Ùˆ پیشینه خودمان را وارسی کنیم. نمی‌توانیم بسنده کنیم به این Ú©Ù‡ در غرب نظریه‌ی Øاضر Ùˆ آماده‌ای وجود دارد Ùˆ آن را Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†ÛŒÙ…. نیما از این نظر Øائز اهمیت است Ú©Ù‡ از آن‌چه از غرب آموخته، بهره گرÙته تا چیزهایی را در سنت خودمان به وضعیت قرن بیستم پیوند بزند. از این به بعد هم باید همین کار را کنیم. من با شما مواÙقم Ú©Ù‡ نباید به این میزان درگیر گذشته شد؛ طوری Ú©Ù‡ اگر چیزی در گذشته Øل‌نشده باقی ماند، ما تاوانش را تا قیامت پس بدهیم. اما این گرÙتاری را هم نباید از یاد برد Ú©Ù‡ در بسیاری مواقع از روی خیلی چیزها پریده‌ایم Ùˆ به آن‌ها Ùکر نکرده‌ایم. وضعیت ما در 20-30 سال گذشته گزیده شدن از یک سوراخ نه برای یک بار Ùˆ 2 بار Ú©Ù‡ برای چندمین بار است. برای این Ú©Ù‡ ما در مقاطع خاص تکلیÙمان را روشن نکرده‌ایم. ما باید به این ماجراها آن‌قدر گیر بدهیم Ú©Ù‡ تکلیÙمان را با آن‌ها روشن کنیم. بله، نیما مبناهای نظری خودش را ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ Ùˆ می‌گوید Ú©Ù‡ از Ú†Ù‡ Øوزه‌های اندیشگانی برخاسته Ùˆ Ú†Ù‡ سنت‌هایی را با خود به همراه می‌آورد. می‌دانم Ú©Ù‡ این Ú©Ùایت نمی‌کند. نیما اشاره‌هایی به نیچه دارد، اما تاثیری Ú©Ù‡ براهنی از نیچه می‌گیرد، خیلی متÙاوت است. در میان این‌ها، تجربه‌ای 100 ساله در جهان وجود دارد، جهانی Ú©Ù‡ ما هم اگرنه دلخواه، اما به هر Øال در آن پرتاب شده‌ایم. این‌ها تجربه‌هایی است Ú©Ù‡ ما اضاÙÙ‡ بر نیما از سر گذرانده‌ایم. با این همه، اگر این تجربه‌ها بخواهند Ù…Øمل نظری پیدا کنند Ùˆ وارد نقد ادبی ما بشوند، چاره‌ای وجود ندارد جز اینکه از دل تجربه‌های دیروزمان بیرون بیایند.
...
www.matrod.org