مصاØبه با کوروش همه خانی توسط خانم اÙسانه شاه Ù…Øمدی به بهانه ÛŒ سالگرد استاد اØمد شاملوï¿
تا کلمه وجود دارد شاملو در دل ما زنده است
آقای همه خا Ù†ÛŒ چطوری با استاد اØمد شاملو آشنا شدید؟
د ردنیای مراد Ùˆ مریدی در Ù¾ÛŒ کسی بودم Ú©Ù‡ مکنونات درونی ام را با او در میان بگذارم ،کسی Ú©Ù‡ راهنمای کلمات ام باشد .کسی Ú©Ù‡ در Ø´ÛŒÙتگی به عشق رسیده Ùˆ در Øیرت جهان سرآغاری نامعلوم Ùˆ ناپیدا یی پیدا کرده
........
مقیم سوئد توسط خانم اÙسانه شاه Ù…Øمدی )کردستان عراق- سلیمانیه)
به بهانه ÛŒ سالگرد استاد اØمد شاملو
تا کلمه وجود دارد شاملو در دل ما زنده است
کوروش همه خاني 27 سال است Ú©Ù‡ مي نويسد. در سن 14 سالگي نوشتن را با داستان شروع کرد Ùˆ به کشيدن نقاشي علاقه داشت؛ مشوق اوليه اش خواهرش بوده است Ùˆ بعد اعضا Ùˆ متصديان کتابخانه کرمانشاه. در سن 18 سالگي دومين برادرش در سانØÙ‡ اتومبيل از اين جهان به جهاني ديگر مي رود Ùˆ نخستين جرقه شعري ايجاد مي شود. از همين آغاز با مجلات ادبي شعري همکاري مي کند از جمله مجله چيستا، دنياي سخن، آدينه، Ùردا، تکاپو ØŒ Ùرجاد، عصر پنجشنبه، گردون، Ùˆ در خارج از ايران با مجلات آرش، سيمرغ، بررسي کتاب، کاکتوس، Ø¢Ùتاب، قلم، Ùانوس Ùˆ....کوروش سال 1372 اولين کتاب شعرش به نام سراغ مرا از سکوت بگير را چاپ مي کند Ùˆ بعد 8 کتاب طي سال ها تا اکنون. دو کتاب در سوئد به نام «قناري از پلک هايت مي ريزد» Ùˆ «دهانم پنجره دنيا است» Ùˆ کتابي در تدوين کارها Ùˆ نقد هاي ماني به نام معجزه در اشارت انگشت در آلمان. آخرین کتاب شعر او به نام مادر توسط انتشارات نگاه چاپ شده است . سال 72 شاگرد اØمد شاملو Ùˆ Ù…Øمد Øقوقي بوده Ùˆ چند سالي از اين استادان بهره هاي شعري برده است. او عضو کانون نويسندگان ايران متن 134 نويسنده است. در سال 1997 طي سه دعوتنامه رسمي از کانون نويسندگان جهاني امريکا(پن) از کوروش براي شعر خواني Ùˆ سخنراني در مورد ساختار روايت خطي در ادبيات امروز دعوت به عمل آمده است Ùˆ همچنين از دانشگاهي ديگر از ÙŠÚ©ÙŠ از ايالات امريکا به نام «سيرا» براي شعر خواني Ú©Ù‡ به خاطر ÙŠÚ© سري کارها کوروش موÙÙ‚ به پاسخ به اين دعوتنامه ها نبوده است. کوروش سال 1997 به سوئد مي رود Ùˆ طي دو سال عضو کانون نويسندگان مهاجر Ùˆ نويسندگان غرب سوئد ووو Ù…ÛŒ شود. کوروش در ايران خبرنگار مجله دنياي سخن، به سر دبیری آقای شاهرخ تویسرکانی Ùˆ مدير داخلي مجله جالينوس به سر دبیری عدنان خلعتی Ùˆ مسوول صÙØÙ‡ شعر چند شماره ÛŒ مجله آزاد، Ùˆ خوشه سبز Ùˆ مسئول شعر دوره دوم مجله Ùرجاد بوده است. تاکنون بیش از سی نقد کتبي روي کتاب هاي کوروش نوشته شده است از جمله نقد آقاي دکتر اسماعيل نور ÛŒ اعلا، دکتر Ùرامرز سليماني، عبدالعلي دستغيب، Ù…Ùتون اميني، عنايت سميعي ØŒ دکتر مسعود خیام ØŒÙریبرز ابراهیمپور ،هرمز علیپور، Ùرهاد صابر ØŒ Ù…Øمود معتقدي، سید علی صالØی، منوچهر کوهن، دکتر پروین زمانی Ùر، Øسن صÙدری Ùˆ Ùˆ Ùˆ . Ú©Ù‡ تمام نقد ها قرار است در کتابی تدوین شود . او به عنوان ÙŠÚ©ÙŠ از بهترين جوان هاي شاعر در ايران توسط دکتر اسماعيل خويي، Ùˆ دو جوان شاعر معاصر توسط بانو سيمين بهبهاني در نيوجرسي امريکا، در کتاب نام بعضی Ù†Ùرات معرÙÙŠ مي شود. او هم اکنون در سوئد زندگي مي کند Ùˆ مثل هميشه مي خواند Ùˆ مي نويسد Ùˆ علاقه به موسيقي Ùˆ Ùيلم دارد.
آقای همه خا Ù†ÛŒ چطوری با استاد اØمد شاملو آشنا شدید؟
د ردنیای مراد Ùˆ مریدی در Ù¾ÛŒ کسی بودم Ú©Ù‡ مکنونات درونی ام را با او در میان بگذارم ،کسی Ú©Ù‡ راهنمای کلمات ام باشد .کسی Ú©Ù‡ در Ø´ÛŒÙتگی به عشق رسیده Ùˆ در Øیرت جهان سرآغاری نامعلوم Ùˆ ناپیدا یی پیدا کرده
است .سال 1371 از کرمانشاه به خاطر جنگ Ú©ÙˆÚ† کرده بودیم تهران Ùˆ هر از گاهی پنج شنبه ها Ù…ÛŒ رÙتم با بارو بندیل ،کوله بر دوش ،به کوه( درکه) مشر٠به زندان اوین ،که گاهی سØرگاه بوی دود در گوشت پرندگان اش Ù…ÛŒ چسبید Ùˆ Ùقط صدای تک تیری شنیده Ù…ÛŒ شد.وآهی از دل من، Ù…ÛŒ Ú¯Ùتند اکثر هنرمندان : موسیقی دان ها شاعران مترجمین Ùˆ نویسندگان Ùˆ ...Ù…ÛŒ آیند .به شوق شاملو هر Ù‡Ùته از Ú©Ø´ Ùˆ قوس کوه بالا Ù…ÛŒ رÙتم،چهره ها یی ماندگار Ù…ÛŒ دیدم از جمله یک بار استاد آواز ایران شهرام ناظری Ùˆ گاهی Øسین علیزاده ،نج٠دریابندری ØŒÙریدون مشیری ØŒ یکی دو تا از برادران کامکار ،پرویز مشکاتیان دکتر Ø´Ùیعی کدکنی ،صدیق تعری٠سیما بینا Ùˆ تقریباً با آنها آشنایی ام پیدا شده بود اما شاملو را نمی دیدم..تا اینکه یک بار بØØ« شاملو به میان آمد Ùˆ شوقی مرا گرÙت Ùˆ کنجکاو جرات به خود ٠شهرستانی ام دادم Ùˆ از آقای کدکنی آدرس اش را گرÙتم .Ùردیس کرج /دهکده/.نسترن شرقی/پلاک 555/ .آن روزها با چند Ù†Ùر از دوستان مجله ای به نام Ùرجاد ،که دوره ÛŒ دوم اش را ما بعهده گرÙته بودیم در Ù…ÛŒ آوردیم .منم مسئول شعرش شدم.Ùردای آن روز در دÙتر مجله
با دوستان مشورت کردم Ú©Ù‡ یک مصاØبه ای با شاملو در شماره ÛŒ آینده در بیاوریم Ùˆ من آدرس ایشان را دارم .از یکی از دوستان شنیدم Ú©Ù‡ نمایشگاه خصوصی نقاشی آقای ضیا الدین جاوید Ø·Ø±Ø§Ø Ø¬Ù„Ø¯ کتاب ها ÛŒ شاملو در منزل اش بر پاست .برو آنجا Øتماً ایشان را Ù…ÛŒ بینی .آدرس را پیدا کردم Ùˆ با دوربین رÙتم تا درب منزل جاوید .اما اجازه نداشتم برم تو Ùˆ آمدم سر Ú©ÙˆÚ†Ù‡ در Ùرمانیه ÛŒ تهران .منتظر ایستادم هر چهره ÛŒ هنری را Ù…ÛŒ دیدم اما شاملو را نمی دیدم..خیلی مرتب Ùˆ تیپ کرده بودم Ùˆ اکثراً یک نگاهی به من Ù…ÛŒ کردند .خجالتی Ù…ÛŒ کشیدم چیزی بگویم .شش ساعت آنجا مثل مداد خشک ماندم .برگشتم نا امید Ùˆ Ùردای اش دوباره رÙتم سر Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ùˆ این بار هشت ساعت شد .پسری Øدود دوازده ساله به من خیلی خیره نگاه Ù…ÛŒ کرد . .گویا پسر جاوید بود Ùˆ Ù…ÛŒ ره خونه با یک Øلقه ÛŒ Ùیلم Ú©Ù‡ از سرکو Ú†Ù‡ ÛŒ Ù…ØÙ„ خریده بود به آقای دکتر مسعود خیام Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ دو روزه یک آقایی سر Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ÛŒ ما وایساده ..بعد پنج دقیقه خیام آمد شاید Ùکر Ù…ÛŒ کرد اطلاعاتی ام ! با لبخند آمد جلو Ùˆ Ú¯Ùت ببخشید من Ù…ÛŒ تونم Ú©Ù…Ú© شما بکنم.بنده خیام ام ! یک Ù„Øظه اÙتادم یاد عمر خیام
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
خنده ای با Øجب زدم Ú¯Ùتم یک شهرستانی ام عاشق شاملو Ú¯Ùته اند برای این نمایشگاه به اینجا Ù…ÛŒ آید ،ایستادم شاید ایشان را ببینم .دوباره خنده زد Ú¯Ùت عزیزم شاملو روز اÙتتاØیه آمد Ú©Ù…ÛŒ هم Øال مساعد نداشت بیا بیا
بریم خانه ÛŒ جاوید Ùˆ مرا با گرمی آنجا برد چشم ام به آثار جاوید خورد گیج شدم از این نقاشی ها Ùˆ مرا به دوستان معرÙÛŒ کرد
خانم بهبهانی آقای پاشایی مترجم Ùˆ دوست نزدیک استاد ! .دکتر رÙعت زبان شناس ØŒ خانم پریوش گنجی نقاش ووو اما شاملو نبود.
خیلی خوشØال شدم Ùˆ یک ساعتی با آن عزیزان بودم Ùˆ خداØاÙظی کردم.دو روز بعد آقای خیام جریان مرا برای شاملو تعری٠کرده بود Ùˆ آقای خیام دنبال من Ù…ÛŒ گشت Ùˆ دÙتر مجله بسته بود .تصمیم گرÙتم دو شماره از مجله را ببرم به Ùردیس کرج Ùˆ یک نامه ÛŒ پنج خطی با ابراز علاقه ام به استاد Ùˆ دو شعر با دست خط ضمیمه کردم Ùˆ یک دسته Ú¯Ù„ سرخ .رÙتم انگار جاده انتها نداشت پشت Ø¢ÛŒÙون پلاک 555 بودم Ú©Ù…ÛŒ دلهره داشتم زنگ زدم .آیدا همسر شاملو گقت کیه ØŸ هول شدم Ú¯Ùتم نامه رسان .ایشان گقتند بیاید داخل Ùˆ نامه را روی میز توی Øیاط بگذارید. Øیاط اØاطه شده بود از .درخت ها Ùˆ گلها یی Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ غروب ها با دست استاد آب خورده بودند..آرام آرام رÙتم تا ته Øیاط شاید استاد بیاد بیرون نامه Ùˆ Ú¯Ù„ را گذاشتم اما شاملو را ندیدم.برگشتم با بغضی عجیب..
بعد از ظهر ساعت 6 کتاب خوشه را Ù…ÛŒ خواندم Ú©Ù‡ تلÙون زنگ زد بر داشتم آقای خیام بود Ú¯Ùت پسر کجایی دو روزه دارم دنبالت Ù…ÛŒ گردم استاد Ù…ÛŒ خواد تو را ببیند نامه رسان.. اینم شماره ÛŒ تلÙون زنگ بزن Ùˆ بهت Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ بیا! قرار با تو Ù…ÛŒ گذاره !.بند از دلم پاره شد مثل همین Ù„Øظه Ú©Ù‡ دارم با اشک Ù…ÛŒ نویسم..ساعت 9 شب
پیاله ای یک Ù†Ùس کشیدم Ùˆ جراتی پیدا کردم زنگ زدم شاملو خودش برداشت ....بعد از اØوالپرسی Ú¯Ùت Ùردا پنج شنبه ساعت 4 منتظرم .در زدم آیدا از پشت Ø¢ÛŒÙون Ú¯Ùت کیه .Ú¯Ùتم نامه رسان با خنده Ú¯Ùت مستقیم بیاید اینبار توی خونه..هنوز Ø¢ÛŒÙون قطع نشده بود Ú©Ù‡ صدای خنده هنوز بود... اØمد جون کوروش نامه رسونس !Ùˆ من آمدم داخل
پرتره ÛŒ نیما ØŒ مجسمه ÛŒ برنزی استاد شاملو کار استاد مددی Ùˆ تابلو نقاشی ها ÛŒ روی دیوار Ùˆ آیدا با Ú†Ù‡ مهربانی مرا در آغوش گرÙت Ùˆ Ú¯Ùت بÙرمایید Øالا اØمد میاد.از پله های طبقه ÛŒ بالا Ú©Ù‡ اتاق کارش بود پله پله با اشک من پایین آمد.Ùˆ چنان مرا در آغوش گرÙت Ú©Ù‡ انگار سالهاست مرا Ù…ÛŒ شناسد Ùˆ من سالهاست Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ او بوده ام Ú¯Ùت خوب پسر!!! آقای نامه رسان از کجایی Ú¯Ùتم اهل کرمانشاه Ú©Ù…ÛŒ Ùکر کرد ...آها زنگنه شاعر دوستم بود یک بار کرمانشاه او را دیدم Ùˆ در جوابیه ÛŒ شعر Ùˆ نامه ام یک شعری نوشته بود بهم داد Ùˆ من چون گنجی از او Ù…ØاÙظت کرده ام..Ùˆ از این Ù„Øظه پنج شنبه ها ساعت 4 به منزل ایشان Ù…ÛŒ رÙتم Ùˆ منزل Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ هم در Ùردیس کرج خریدم Ú©Ù‡ بیشتر به او نزدیک باشم.
شما که شاگرد شاملو بودید از ایشان چه خاطراتی دارید؟
بهترین دوران ادبی Ùˆ شعری من همان سالها بود .کتاب به من معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کرد شعر ها یم را نگاه Ù…ÛŒ کرد Ùˆ از خصایل بزرگواری اش Ùˆ منشی Ú©Ù‡ در هیچ انسانی ندیده بودم را یاد Ù…ÛŒ گرÙتم .تمام عشق شاملو انسان بود Ùˆ در شعر ها ÛŒ اش بارها Ùˆ بارها Ùریاد کشیده بود.
منم آری منم
که از اینگونه تلخ می گریم
که اینک زایش من
از پس دردی چهل ساله
در نگرانی این نیمروز تÙته
در دامان تو که اطمینان است و پذیرش است
Ú©Ù‡ نوازش Ùˆ بخشش است در نگرانی این Ù„Øظه ÛŒ یأس.
بعد سالها هنوز انسانی به رندی Ùˆ هوش شاملو ندیده بودم . از هر دری سخنی Ù…ÛŒ رÙت .گاهی از دل بیهقی در Ù…ÛŒ آمد Ùˆ گاهی از زندان Ùˆ Øجره ای Ú©Ù‡ چند مرد در بند Ùˆ ووو Ù…ÛŒ دیدم آیدا مثل پروانکی به دور چراغ اش Ù…ÛŒ چرخید .
خاطرت بسیار است .یک بار تولدش بود جمعی بیست Ù†Ùره دورهم جمع بودیم Ùˆ روز قبل اش من شعری کوتاه نوشته بودم :
پیاده بر می گردد
در غروب
و کیسه ای آرد
کنار اصطبل در Øسرت اسب
Ùˆ ایشان با خواهش دوستان شعری نوشته بود به نام در آستانه Ú©Ù‡ قبل از آنکه او را بخواند Ú¯Ùت یک هایکو برایتان Ù…ÛŒ خوانم Ùˆ شعر کوتاه مرا خواند Ùˆ Ùوری Ú¯Ùت اگر این پسر در غروب را Ù…ÛŒ نوشت با غروب شاعر خوبی Ù…ÛŒ شود
و دوباره خواند
پیاده بر می گردد
با غروب و کیسه ای آرد
کنار اصطبل
در Øسرت اسب
وای چقدر خوشØال شدم ....
در آن Ù…ØÙÙ„ گرم Ùˆ صمیمی ،آقای جاوید شعر در آستانه را از آقای شاملو گرÙت Ùˆ با صدای خود خواند Øدود دو دقیقه سکوتی عجیب Ùضا را توام با بغض در هم پیچید کاش ای کاش داوری داوری در کار بود ....
Ùˆ یک بار هم شعری داشتم با این مطلع مرا در Ú©ÙÙ† ابرها بپیچید .... با عطر گندم زار
Ú©Ù‡ ایشان Ú¯Ùت :کوروش! یک کلمه مرا اذیت Ù…ÛŒ کند یک بار دیگه بخوان Ùˆ خواندم .Ùوری Ú¯Ùت آره آن Ú©ÙÙ† لعنتی را خط بزن
مرا در ابرها بپیچید
هر بار در منزل استاد با تجربه ها یی آشنا Ù…ÛŒ شدم Ú©Ù‡ در بعد شخصیتی ام اثر گذار تر Ù…ÛŒ شد .چند بار با آقای خیام قرار Ù…ÛŒ گذاشتیم Ùˆ با هم Ù…ÛŒ رÙتیم پیش استاد .یکبار من نرÙتم Ùˆ پدرم Ùوت شده بود آقای خیام Ú¯Ùت :
Øالا Ù…ÛŒ یام پیش ات. استاد کتابی بهت تقدیم کرده Ùˆ دونسته پدرت به آنسوی آبها Ú©ÙˆÚ† کرد.کتاب گزینه ÛŒ اشعارش را باز کردم صÙØÙ‡ ÛŒ اول ورق Ú©Ù‡ زدم نوشته بود برای پسر سÙر تقم کوروش همه خا Ù†ÛŒ
ودیگر
پیشنهاده ها یی برای تدوین آگاهی ام در تکمیل شعر از کتاب تاریخ بیهقی /عجایب البلدان /تÙسیر عتیق نیشابوری /نثر ها ÛŒ قرن پنج Ùˆ Ùˆ ششم Ùˆ کتابی به نام قصه ÛŒ یوس٠که در منزل اش از طر٠بانو ÛŒ خجسته آیدا به من مرØمت Ùرمود /Ùˆ گوش دادن به موسیقی کلاسیک بتهون ،چایکوÙسکی Ùˆ وو
از صØبت ها Ùˆ خاطرات اش گاهی Ù…ÛŒ Ú¯Ùت مثلاً از قدیم ها Ùˆ آشنایی اش با نیما .Ú©Ù‡ یک روز از ساعت شش بعد از ظهر رÙتم نشستم روی سکوی درب منزل نیما Øدود ساعت 12 شب بود Ú©Ù‡ دیدم دو Ù†Ùر تلو تلو خوران Ù…ÛŒ آمدند توی Ú©ÙˆÚ†Ù‡ گویا سرما بود Ùˆ بر٠وقتی نزدیک شدند دیدم نیما با اخوان ثالث Ú©Ù‡ زیر بغل نیما را گرÙته بود سرما بی داد Ù…ÛŒ کرد Ùˆ چقدر دلم Ù…ÛŒ خواست من به جای اخوان در این سرما با نیما تلو تلو Ù…ÛŒ خوردیم.
Ùˆ دیگر از خاطرات ...چند Ù†Ùر از دوستان Ùˆ مریدانش به من Ú¯Ùتند راهی داره استاد را ببینیم Ùˆ من زنگ زدم مدتی نتوانسته بودم ملاقات اش کنم Ú¯Ùتم اینبار با چند تن از دوستان Ùˆ علاقه مندان ات Ù…ÛŒ آییم خندید Ùˆ Ú¯Ùت آنها هم نامه رسانند .Ùˆ ما رÙتیم منزل .شاملو Ú©Ù‡ یک پا ÛŒ اش را بخاطر مریضی نقرس بریده بودند Ùˆ من تا دیدم Øالم دگرگون شد Ùˆ گریه کردم /Ú¯Ùت پسر چرا گریه Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ من Ú©Ù‡ نمی خواهم مسابقه ÛŒ دوی مارتون بدم...Ùˆ چند کتاب امضا کرد Ùˆ به دوستان داد.
خاطرات زیاد است بهترین خاطره درس هایی ست Ú©Ù‡ از ایشان گرÙتم .بسیار با معرÙت بسیار با Ù…Øبت بود
Ù…ÛŒ شد ساعت ها کنارش باشی Ùˆ هر Ù„Øظه گنجی از تجربه را در یک جمله ای از صØبت اش بیاموزی
هر نماد Ùˆ نمودی را با اØساس عمیق درد دریاÙته بود
نگاه کن
که چه گونه
Ùریاد خشم من از نگاهم شعله Ù…ÛŒ کشد
از کجا آمده ای
ای که می باید
اکنون ات را این چنین
به دردی تاریک غرقه کنی !
از کجا آمده ای؟
Ùˆ آخرین باری Ú©Ù‡ به منزل استاد رÙتم ،اصÙهان بودم Ú©Ù‡ شهرام مترجم آقای شیرکو بی کس به من تلÙون زد Ú©Ù‡ بیا همراهی Ú©Ù† Ù…ÛŒ خواهیم یاد استاد را زنده کنیم Ùˆ خانم ایدا را هم شیر Ú©Ùˆ ببیند Ú©Ù‡ به تهران آمدم Ùˆ به اتÙاق سه Ù†Ùری رÙتیم دهکده پلاک 555 زنگ زدم Ùˆ قبلاً هم با خانم آیدا هماهنگ کرده بودم آمدم بگو یم نامه رسان Ú©Ù‡ بغض در دلم ترکید Ùˆ داخل شدیم اینبار ویلچر بود Ùˆ قلمی روی میز Ùˆ عینکی Ú©Ù‡ از شیشه اش Ù…ÛŒ توانستی
جهان را در نبود استاد به درد مشترک جهانی پیوند بزنی .
شاملو چه نقشی در ادبیات ایران بعد از نیما داشت؟ و آیا چیزی هست که منتشر نکرده باشد ؟
این سوال را دیگه هر کسی به Ù†ØÙˆÛŒ بلد است پاسخ بدهد نیما سر اغاز بدعتی شگر٠در شعر امروز بود . Ùˆ وزن عروض را در شعر ها ÛŒ نو هنوز رعایت Ù…ÛŒ کرد با کوتاه Ùˆ بلند کردن مصراع Ùˆ کارها یی شگر٠در بومی گرایی زبانی Ùˆ وسعت دادن به کلمات Ú©Ù‡ در این مقاله بØØ« نیما ÛŒ بزرگ به ساعت ها هم نمی گنجد.Ùˆ اما شاملو شالوده ÛŒ زبان را در جسارت Ùˆ کش٠ها ÛŒ بدیع به آهنگین بودن کلمه ربط داد Ùˆ پایی Ùراتر به مرزهای مدرن شعر امروز کشانید.از Ù„Øاظ تکنیکی شاملو هرگز روی وزن Ùˆ سجع شعر به مثابه ÛŒ یک تکنیک ذاتی یا وجهی از امتیاز معتقد نبود .چرا Ú©Ù‡ عقیده داشت وزن باعث Ù…ÛŒ شود زبان رها نباشد Ùˆ خیلی از کلمات در این بین مرده بدنیا بیایند .ایشان عقیده داشت شعر مثل کوه آتشÙشان از درون شعله ور Ù…ÛŒ شود از اعماق خاموش Ùˆ تاریک اقیانوسها Ú©Ù‡ جزایری زیبا را بوجود Ù…ÛŒ آورد Ú©Ù‡ همانا جغراÙیای Ùرهنگ بشری ست .شاملو عصاره ÛŒ وجود Ùˆ کلمات اش عشق به انسان بود Ùˆ بارها از او دیده بودیم Ú†Ù‡ در مبارزات انسانی اش ،زندان Ùˆ بند ،چه در اشعار ماندگارش Ú©Ù‡ درد مشترک انسان را Ùریاد Ù…ÛŒ کشید .
مرا
تو
بی سببی نیستی
به راستی
صلت کدام قصیده ای ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی
به Ø¢Ùتاب
از دریچه ی تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی !
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستان اش از ابتذال شکننده تر بود
....................
باری هراس من همه
ترس از مردن
در سرزمینی ست
که مزد گورکن
از آزادی انسان بیشتر باشد
در مورد کارها یی Ú©Ù‡ ایشان منتشر نکرده باشد را باید از آیدا سوال کرد کسی Ú©Ù‡ در زندگی شاملو نقش بسیار ابدی Ùˆ ازلی برای اش داشته است .تا آنجا Ú©Ù‡ به یاد دارم کتاب Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ú©Ù‡ شاید Øدود صد جلد بشود هنوز
ناتمام مانده Ùˆ Ùیش ها یی Ú©Ù‡ به ده ملییون کلمه Ù…ÛŒ رسد ... باید تدوین Ùˆ به صورت کتاب در آید Ú©Ù‡ دائره المعارÙÛŒ ست از ضرب المثل ها ÛŒ ایرانی. وقتی در ایران بودم تا جلد هشتم در آمده بود Øالا خبر ندارم.
اجازه بدهید از کتاب ٠اØمد شاملو Ú©Ù‡ انتشارات آرش در سوئد سال 1371 به نام Ù…Ø¯Ø§ÛŒØ Ø¨ÛŒ صله چاپ Ùˆ با امضای استاد به من هدیه شده Ùˆ تشکر از شما را با یک تکه ÛŒ کوتاه از شعرش به پایان ببرم همچنان شعری منشر نشده Ú©Ù‡ به شاگرد Øقیرش تقدیم کرده را قاب دیوار اتاقم در غربت نصب کرده ام Ú©Ù‡ با امضای ایشان آیدا Ùˆ سیروس شاملوست Ú©Ù‡ در کتابی به چاپ خواهم رساند اما آن شعر را نیز Ù…ÛŒ توانید رویت کنید Ùˆ نیز این Øکایت همچنان باقی ست تا کلمه وجود دارد شاملو در دل ما زنده است.
در غیاب انسان
جهان را هویتی نیست
در غیاب تاریخ
هنر
عشوه ی بی عار و دردی ست
دهان بسته
ÙˆØشت Ù Ùریبکار از لو رÙتن است
دست بسته
بازداشتن ٠آدمی ست از اعجازش
خون ریخته
Øرمتی به مزبله اÙکنده است
شراره سرابی نوشت