Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡ با کوروش همه خانی توسط خانم Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شاه Ù…ØÙ…دی به بهانه ÛŒ سالگرد استاد اØÙ…د شاملوï¿

تا کلمه وجود دارد شاملو در دل ما زنده است
آقای همه خا Ù†ÛŒ چطوری با استاد اØÙ…د شاملو آشنا شدید؟
د ردنیای مراد Ùˆ مریدی در Ù¾ÛŒ کسی بودم Ú©Ù‡ مکنونات درونی ام را با او در میان بگذارم ،کسی Ú©Ù‡ راهنمای کلمات ام باشد .کسی Ú©Ù‡ در Ø´ÛŒÙØªÚ¯ÛŒ به عشق رسیده Ùˆ در ØÛŒØ±Øª جهان سرآغاری نامعلوم Ùˆ ناپیدا یی پیدا کرده
........
مقیم سوئد توسط خانم Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ شاه Ù…ØÙ…دی )کردستان عراق- سلیمانیه)
به بهانه ÛŒ سالگرد استاد اØÙ…د شاملو
تا کلمه وجود دارد شاملو در دل ما زنده است
کوروش همه خاني 27 سال است Ú©Ù‡ مي نويسد. در سن 14 سالگي نوشتن را با داستان شروع کرد Ùˆ به کشيدن نقاشي علاقه داشت؛ مشوق اوليه اش خواهرش بوده است Ùˆ بعد اعضا Ùˆ متصديان کتابخانه کرمانشاه. در سن 18 سالگي دومين برادرش در سانØÙ‡ اتومبيل از اين جهان به جهاني ديگر مي رود Ùˆ نخستين جرقه شعري ايجاد مي شود. از همين آغاز با مجلات ادبي شعري همکاري مي کند از جمله مجله چيستا، دنياي سخن، آدينه، ÙØ±Ø¯Ø§ØŒ تکاپو ØŒ ÙØ±Ø¬Ø§Ø¯ØŒ عصر پنجشنبه، گردون، Ùˆ در خارج از ايران با مجلات آرش، سيمرغ، بررسي کتاب، کاکتوس، Ø¢ÙØªØ§Ø¨ØŒ قلم، ÙØ§Ù†ÙˆØ³ Ùˆ....کوروش سال 1372 اولين کتاب شعرش به نام سراغ مرا از سکوت بگير را چاپ مي کند Ùˆ بعد 8 کتاب طي سال ها تا اکنون. دو کتاب در سوئد به نام «قناري از پلک هايت مي ريزد» Ùˆ «دهانم پنجره دنيا است» Ùˆ کتابي در تدوين کارها Ùˆ نقد هاي ماني به نام معجزه در اشارت انگشت در آلمان. آخرین کتاب شعر او به نام مادر توسط انتشارات نگاه چاپ شده است . سال 72 شاگرد اØÙ…د شاملو Ùˆ Ù…ØÙ…د ØÙ‚وقي بوده Ùˆ چند سالي از اين استادان بهره هاي شعري برده است. او عضو کانون نويسندگان ايران متن 134 نويسنده است. در سال 1997 طي سه دعوتنامه رسمي از کانون نويسندگان جهاني امريکا(پن) از کوروش براي شعر خواني Ùˆ سخنراني در مورد ساختار روايت خطي در ادبيات امروز دعوت به عمل آمده است Ùˆ همچنين از دانشگاهي ديگر از ÙŠÚ©ÙŠ از ايالات امريکا به نام «سيرا» براي شعر خواني Ú©Ù‡ به خاطر ÙŠÚ© سري کارها کوروش موÙÙ‚ به پاسخ به اين دعوتنامه ها نبوده است. کوروش سال 1997 به سوئد مي رود Ùˆ طي دو سال عضو کانون نويسندگان مهاجر Ùˆ نويسندگان غرب سوئد ووو Ù…ÛŒ شود. کوروش در ايران خبرنگار مجله دنياي سخن، به سر دبیری آقای شاهرخ تویسرکانی Ùˆ مدير داخلي مجله جالينوس به سر دبیری عدنان خلعتی Ùˆ مسوول ØµÙØÙ‡ شعر چند شماره ÛŒ مجله آزاد، Ùˆ خوشه سبز Ùˆ مسئول شعر دوره دوم مجله ÙØ±Ø¬Ø§Ø¯ بوده است. تاکنون بیش از سی نقد کتبي روي کتاب هاي کوروش نوشته شده است از جمله نقد آقاي دکتر اسماعيل نور ÛŒ اعلا، دکتر ÙØ±Ø§Ù…رز سليماني، عبدالعلي دستغيب، Ù…ÙØªÙˆÙ† اميني، عنايت سميعي ØŒ دکتر مسعود خیام ØŒÙØ±ÛŒØ¨Ø±Ø² ابراهیمپور ،هرمز علیپور، ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ صابر ØŒ Ù…ØÙ…ود معتقدي، سید علی صالØÛŒØŒ منوچهر کوهن، دکتر پروین زمانی ÙØ±ØŒ ØØ³Ù† ØµÙØ¯Ø±ÛŒ Ùˆ Ùˆ Ùˆ . Ú©Ù‡ تمام نقد ها قرار است در کتابی تدوین شود . او به عنوان ÙŠÚ©ÙŠ از بهترين جوان هاي شاعر در ايران توسط دکتر اسماعيل خويي، Ùˆ دو جوان شاعر معاصر توسط بانو سيمين بهبهاني در نيوجرسي امريکا، در کتاب نام بعضی Ù†ÙØ±Ø§Øª معرÙÙŠ مي شود. او هم اکنون در سوئد زندگي مي کند Ùˆ مثل هميشه مي خواند Ùˆ مي نويسد Ùˆ علاقه به موسيقي Ùˆ Ùيلم دارد.
آقای همه خا Ù†ÛŒ چطوری با استاد اØÙ…د شاملو آشنا شدید؟
د ردنیای مراد Ùˆ مریدی در Ù¾ÛŒ کسی بودم Ú©Ù‡ مکنونات درونی ام را با او در میان بگذارم ،کسی Ú©Ù‡ راهنمای کلمات ام باشد .کسی Ú©Ù‡ در Ø´ÛŒÙØªÚ¯ÛŒ به عشق رسیده Ùˆ در ØÛŒØ±Øª جهان سرآغاری نامعلوم Ùˆ ناپیدا یی پیدا کرده
است .سال 1371 از کرمانشاه به خاطر جنگ Ú©ÙˆÚ† کرده بودیم تهران Ùˆ هر از گاهی پنج شنبه ها Ù…ÛŒ Ø±ÙØªÙ… با بارو بندیل ،کوله بر دوش ،به کوه( درکه) مشر٠به زندان اوین ،که گاهی Ø³ØØ±Ú¯Ø§Ù‡ بوی دود در گوشت پرندگان اش Ù…ÛŒ چسبید Ùˆ Ùقط صدای تک تیری شنیده Ù…ÛŒ شد.وآهی از دل من، Ù…ÛŒ Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ اکثر هنرمندان : موسیقی دان ها شاعران مترجمین Ùˆ نویسندگان Ùˆ ...Ù…ÛŒ آیند .به شوق شاملو هر Ù‡ÙØªÙ‡ از Ú©Ø´ Ùˆ قوس کوه بالا Ù…ÛŒ Ø±ÙØªÙ…،چهره ها یی ماندگار Ù…ÛŒ دیدم از جمله یک بار استاد آواز ایران شهرام ناظری Ùˆ گاهی ØØ³ÛŒÙ† علیزاده ،نج٠دریابندری ØŒÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† مشیری ØŒ یکی دو تا از برادران کامکار ،پرویز مشکاتیان دکتر Ø´Ùیعی کدکنی ،صدیق تعری٠سیما بینا Ùˆ تقریباً با آنها آشنایی ام پیدا شده بود اما شاملو را نمی دیدم..تا اینکه یک بار Ø¨ØØ« شاملو به میان آمد Ùˆ شوقی مرا Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ کنجکاو جرات به خود ٠شهرستانی ام دادم Ùˆ از آقای کدکنی آدرس اش را Ú¯Ø±ÙØªÙ… .ÙØ±Ø¯ÛŒØ³ کرج /دهکده/.نسترن شرقی/پلاک 555/ .آن روزها با چند Ù†ÙØ± از دوستان مجله ای به نام ÙØ±Ø¬Ø§Ø¯ ،که دوره ÛŒ دوم اش را ما بعهده Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بودیم در Ù…ÛŒ آوردیم .منم مسئول شعرش شدم.ÙØ±Ø¯Ø§ÛŒ آن روز در Ø¯ÙØªØ± مجله
با دوستان مشورت کردم Ú©Ù‡ یک Ù…ØµØ§ØØ¨Ù‡ ای با شاملو در شماره ÛŒ آینده در بیاوریم Ùˆ من آدرس ایشان را دارم .از یکی از دوستان شنیدم Ú©Ù‡ نمایشگاه خصوصی نقاشی آقای ضیا الدین جاوید Ø·Ø±Ø§Ø Ø¬Ù„Ø¯ کتاب ها ÛŒ شاملو در منزل اش بر پاست .برو آنجا ØØªÙ…اً ایشان را Ù…ÛŒ بینی .آدرس را پیدا کردم Ùˆ با دوربین Ø±ÙØªÙ… تا درب منزل جاوید .اما اجازه نداشتم برم تو Ùˆ آمدم سر Ú©ÙˆÚ†Ù‡ در ÙØ±Ù…انیه ÛŒ تهران .منتظر ایستادم هر چهره ÛŒ هنری را Ù…ÛŒ دیدم اما شاملو را نمی دیدم..خیلی مرتب Ùˆ تیپ کرده بودم Ùˆ اکثراً یک نگاهی به من Ù…ÛŒ کردند .خجالتی Ù…ÛŒ کشیدم چیزی بگویم .شش ساعت آنجا مثل مداد خشک ماندم .برگشتم نا امید Ùˆ ÙØ±Ø¯Ø§ÛŒ اش دوباره Ø±ÙØªÙ… سر Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ùˆ این بار هشت ساعت شد .پسری ØØ¯ÙˆØ¯ دوازده ساله به من خیلی خیره نگاه Ù…ÛŒ کرد . .گویا پسر جاوید بود Ùˆ Ù…ÛŒ ره خونه با یک ØÙ„قه ÛŒ Ùیلم Ú©Ù‡ از سرکو Ú†Ù‡ ÛŒ Ù…ØÙ„ خریده بود به آقای دکتر مسعود خیام Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ دو روزه یک آقایی سر Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ÛŒ ما وایساده ..بعد پنج دقیقه خیام آمد شاید Ùکر Ù…ÛŒ کرد اطلاعاتی ام ! با لبخند آمد جلو Ùˆ Ú¯ÙØª ببخشید من Ù…ÛŒ تونم Ú©Ù…Ú© شما بکنم.بنده خیام ام ! یک Ù„ØØ¸Ù‡ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… یاد عمر خیام
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
خنده ای با ØØ¬Ø¨ زدم Ú¯ÙØªÙ… یک شهرستانی ام عاشق شاملو Ú¯ÙØªÙ‡ اند برای این نمایشگاه به اینجا Ù…ÛŒ آید ،ایستادم شاید ایشان را ببینم .دوباره خنده زد Ú¯ÙØª عزیزم شاملو روز Ø§ÙØªØªØ§ØÛŒÙ‡ آمد Ú©Ù…ÛŒ هم ØØ§Ù„ مساعد نداشت بیا بیا
بریم خانه ÛŒ جاوید Ùˆ مرا با گرمی آنجا برد چشم ام به آثار جاوید خورد گیج شدم از این نقاشی ها Ùˆ مرا به دوستان معرÙÛŒ کرد
خانم بهبهانی آقای پاشایی مترجم Ùˆ دوست نزدیک استاد ! .دکتر Ø±ÙØ¹Øª زبان شناس ØŒ خانم پریوش گنجی نقاش ووو اما شاملو نبود.
خیلی Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ شدم Ùˆ یک ساعتی با آن عزیزان بودم Ùˆ Ø®Ø¯Ø§ØØ§Ùظی کردم.دو روز بعد آقای خیام جریان مرا برای شاملو تعری٠کرده بود Ùˆ آقای خیام دنبال من Ù…ÛŒ گشت Ùˆ Ø¯ÙØªØ± مجله بسته بود .تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ… دو شماره از مجله را ببرم به ÙØ±Ø¯ÛŒØ³ کرج Ùˆ یک نامه ÛŒ پنج خطی با ابراز علاقه ام به استاد Ùˆ دو شعر با دست خط ضمیمه کردم Ùˆ یک دسته Ú¯Ù„ سرخ .Ø±ÙØªÙ… انگار جاده انتها نداشت پشت Ø¢ÛŒÙون پلاک 555 بودم Ú©Ù…ÛŒ دلهره داشتم زنگ زدم .آیدا همسر شاملو گقت کیه ØŸ هول شدم Ú¯ÙØªÙ… نامه رسان .ایشان گقتند بیاید داخل Ùˆ نامه را روی میز توی ØÛŒØ§Ø· بگذارید. ØÛŒØ§Ø· Ø§ØØ§Ø·Ù‡ شده بود از .درخت ها Ùˆ گلها یی Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ غروب ها با دست استاد آب خورده بودند..آرام آرام Ø±ÙØªÙ… تا ته ØÛŒØ§Ø· شاید استاد بیاد بیرون نامه Ùˆ Ú¯Ù„ را گذاشتم اما شاملو را ندیدم.برگشتم با بغضی عجیب..
بعد از ظهر ساعت 6 کتاب خوشه را Ù…ÛŒ خواندم Ú©Ù‡ تلÙون زنگ زد بر داشتم آقای خیام بود Ú¯ÙØª پسر کجایی دو روزه دارم دنبالت Ù…ÛŒ گردم استاد Ù…ÛŒ خواد تو را ببیند نامه رسان.. اینم شماره ÛŒ تلÙون زنگ بزن Ùˆ بهت Ù…ÛŒ Ú¯Ù‡ بیا! قرار با تو Ù…ÛŒ گذاره !.بند از دلم پاره شد مثل همین Ù„ØØ¸Ù‡ Ú©Ù‡ دارم با اشک Ù…ÛŒ نویسم..ساعت 9 شب
پیاله ای یک Ù†ÙØ³ کشیدم Ùˆ جراتی پیدا کردم زنگ زدم شاملو خودش برداشت ....بعد از اØÙˆØ§Ù„پرسی Ú¯ÙØª ÙØ±Ø¯Ø§ پنج شنبه ساعت 4 منتظرم .در زدم آیدا از پشت Ø¢ÛŒÙون Ú¯ÙØª کیه .Ú¯ÙØªÙ… نامه رسان با خنده Ú¯ÙØª مستقیم بیاید اینبار توی خونه..هنوز Ø¢ÛŒÙون قطع نشده بود Ú©Ù‡ صدای خنده هنوز بود... اØÙ…د جون کوروش نامه رسونس !Ùˆ من آمدم داخل
پرتره ÛŒ نیما ØŒ مجسمه ÛŒ برنزی استاد شاملو کار استاد مددی Ùˆ تابلو نقاشی ها ÛŒ روی دیوار Ùˆ آیدا با Ú†Ù‡ مهربانی مرا در آغوش Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ Ú¯ÙØª Ø¨ÙØ±Ù…ایید ØØ§Ù„ا اØÙ…د میاد.از پله های طبقه ÛŒ بالا Ú©Ù‡ اتاق کارش بود پله پله با اشک من پایین آمد.Ùˆ چنان مرا در آغوش Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ انگار سالهاست مرا Ù…ÛŒ شناسد Ùˆ من سالهاست Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ او بوده ام Ú¯ÙØª خوب پسر!!! آقای نامه رسان از کجایی Ú¯ÙØªÙ… اهل کرمانشاه Ú©Ù…ÛŒ Ùکر کرد ...آها زنگنه شاعر دوستم بود یک بار کرمانشاه او را دیدم Ùˆ در جوابیه ÛŒ شعر Ùˆ نامه ام یک شعری نوشته بود بهم داد Ùˆ من چون گنجی از او Ù…ØØ§Ùظت کرده ام..Ùˆ از این Ù„ØØ¸Ù‡ پنج شنبه ها ساعت 4 به منزل ایشان Ù…ÛŒ Ø±ÙØªÙ… Ùˆ منزل Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ هم در ÙØ±Ø¯ÛŒØ³ کرج خریدم Ú©Ù‡ بیشتر به او نزدیک باشم.
شما که شاگرد شاملو بودید از ایشان چه خاطراتی دارید؟
بهترین دوران ادبی Ùˆ شعری من همان سالها بود .کتاب به من معرÙÛŒ Ù…ÛŒ کرد شعر ها یم را نگاه Ù…ÛŒ کرد Ùˆ از خصایل بزرگواری اش Ùˆ منشی Ú©Ù‡ در هیچ انسانی ندیده بودم را یاد Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØªÙ… .تمام عشق شاملو انسان بود Ùˆ در شعر ها ÛŒ اش بارها Ùˆ بارها ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ کشیده بود.
منم آری منم
که از اینگونه تلخ می گریم
که اینک زایش من
از پس دردی چهل ساله
در نگرانی این نیمروز ØªÙØªÙ‡
در دامان تو که اطمینان است و پذیرش است
Ú©Ù‡ نوازش Ùˆ بخشش است در نگرانی این Ù„ØØ¸Ù‡ ÛŒ یأس.
بعد سالها هنوز انسانی به رندی Ùˆ هوش شاملو ندیده بودم . از هر دری سخنی Ù…ÛŒ Ø±ÙØª .گاهی از دل بیهقی در Ù…ÛŒ آمد Ùˆ گاهی از زندان Ùˆ ØØ¬Ø±Ù‡ ای Ú©Ù‡ چند مرد در بند Ùˆ ووو Ù…ÛŒ دیدم آیدا مثل پروانکی به دور چراغ اش Ù…ÛŒ چرخید .
خاطرت بسیار است .یک بار تولدش بود جمعی بیست Ù†ÙØ±Ù‡ دورهم جمع بودیم Ùˆ روز قبل اش من شعری کوتاه نوشته بودم :
پیاده بر می گردد
در غروب
و کیسه ای آرد
کنار اصطبل در ØØ³Ø±Øª اسب
Ùˆ ایشان با خواهش دوستان شعری نوشته بود به نام در آستانه Ú©Ù‡ قبل از آنکه او را بخواند Ú¯ÙØª یک هایکو برایتان Ù…ÛŒ خوانم Ùˆ شعر کوتاه مرا خواند Ùˆ Ùوری Ú¯ÙØª اگر این پسر در غروب را Ù…ÛŒ نوشت با غروب شاعر خوبی Ù…ÛŒ شود
و دوباره خواند
پیاده بر می گردد
با غروب و کیسه ای آرد
کنار اصطبل
در ØØ³Ø±Øª اسب
وای چقدر Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ شدم ....
در آن Ù…ØÙÙ„ گرم Ùˆ صمیمی ،آقای جاوید شعر در آستانه را از آقای شاملو Ú¯Ø±ÙØª Ùˆ با صدای خود خواند ØØ¯ÙˆØ¯ دو دقیقه سکوتی عجیب ÙØ¶Ø§ را توام با بغض در هم پیچید کاش ای کاش داوری داوری در کار بود ....
Ùˆ یک بار هم شعری داشتم با این مطلع مرا در Ú©ÙÙ† ابرها بپیچید .... با عطر گندم زار
Ú©Ù‡ ایشان Ú¯ÙØª :کوروش! یک کلمه مرا اذیت Ù…ÛŒ کند یک بار دیگه بخوان Ùˆ خواندم .Ùوری Ú¯ÙØª آره آن Ú©ÙÙ† لعنتی را خط بزن
مرا در ابرها بپیچید
هر بار در منزل استاد با تجربه ها یی آشنا Ù…ÛŒ شدم Ú©Ù‡ در بعد شخصیتی ام اثر گذار تر Ù…ÛŒ شد .چند بار با آقای خیام قرار Ù…ÛŒ گذاشتیم Ùˆ با هم Ù…ÛŒ Ø±ÙØªÛŒÙ… پیش استاد .یکبار من Ù†Ø±ÙØªÙ… Ùˆ پدرم Ùوت شده بود آقای خیام Ú¯ÙØª :
ØØ§Ù„ا Ù…ÛŒ یام پیش ات. استاد کتابی بهت تقدیم کرده Ùˆ دونسته پدرت به آنسوی آبها Ú©ÙˆÚ† کرد.کتاب گزینه ÛŒ اشعارش را باز کردم ØµÙØÙ‡ ÛŒ اول ورق Ú©Ù‡ زدم نوشته بود برای پسر Ø³ÙØ± تقم کوروش همه خا Ù†ÛŒ
ودیگر
پیشنهاده ها یی برای تدوین آگاهی ام در تکمیل شعر از کتاب تاریخ بیهقی /عجایب البلدان /ØªÙØ³ÛŒØ± عتیق نیشابوری /نثر ها ÛŒ قرن پنج Ùˆ Ùˆ ششم Ùˆ کتابی به نام قصه ÛŒ یوس٠که در منزل اش از طر٠بانو ÛŒ خجسته آیدا به من مرØÙ…ت ÙØ±Ù…ود /Ùˆ گوش دادن به موسیقی کلاسیک بتهون ØŒÚ†Ø§ÛŒÚ©ÙˆÙØ³Ú©ÛŒ Ùˆ وو
از ØµØØ¨Øª ها Ùˆ خاطرات اش گاهی Ù…ÛŒ Ú¯ÙØª مثلاً از قدیم ها Ùˆ آشنایی اش با نیما .Ú©Ù‡ یک روز از ساعت شش بعد از ظهر Ø±ÙØªÙ… نشستم روی سکوی درب منزل نیما ØØ¯ÙˆØ¯ ساعت 12 شب بود Ú©Ù‡ دیدم دو Ù†ÙØ± تلو تلو خوران Ù…ÛŒ آمدند توی Ú©ÙˆÚ†Ù‡ گویا سرما بود Ùˆ بر٠وقتی نزدیک شدند دیدم نیما با اخوان ثالث Ú©Ù‡ زیر بغل نیما را Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود سرما بی داد Ù…ÛŒ کرد Ùˆ چقدر دلم Ù…ÛŒ خواست من به جای اخوان در این سرما با نیما تلو تلو Ù…ÛŒ خوردیم.
Ùˆ دیگر از خاطرات ...چند Ù†ÙØ± از دوستان Ùˆ مریدانش به من Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ راهی داره استاد را ببینیم Ùˆ من زنگ زدم مدتی نتوانسته بودم ملاقات اش کنم Ú¯ÙØªÙ… اینبار با چند تن از دوستان Ùˆ علاقه مندان ات Ù…ÛŒ آییم خندید Ùˆ Ú¯ÙØª آنها هم نامه رسانند .Ùˆ ما Ø±ÙØªÛŒÙ… منزل .شاملو Ú©Ù‡ یک پا ÛŒ اش را بخاطر مریضی نقرس بریده بودند Ùˆ من تا دیدم ØØ§Ù„Ù… دگرگون شد Ùˆ گریه کردم /Ú¯ÙØª پسر چرا گریه Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ من Ú©Ù‡ نمی خواهم مسابقه ÛŒ دوی مارتون بدم...Ùˆ چند کتاب امضا کرد Ùˆ به دوستان داد.
خاطرات زیاد است بهترین خاطره درس هایی ست Ú©Ù‡ از ایشان Ú¯Ø±ÙØªÙ… .بسیار با Ù…Ø¹Ø±ÙØª بسیار با Ù…ØØ¨Øª بود
Ù…ÛŒ شد ساعت ها کنارش باشی Ùˆ هر Ù„ØØ¸Ù‡ گنجی از تجربه را در یک جمله ای از ØµØØ¨Øª اش بیاموزی
هر نماد Ùˆ نمودی را با Ø§ØØ³Ø§Ø³ عمیق درد Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØªÙ‡ بود
نگاه کن
که چه گونه
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ خشم من از نگاهم شعله Ù…ÛŒ کشد
از کجا آمده ای
ای که می باید
اکنون ات را این چنین
به دردی تاریک غرقه کنی !
از کجا آمده ای؟
Ùˆ آخرین باری Ú©Ù‡ به منزل استاد Ø±ÙØªÙ… ،اصÙهان بودم Ú©Ù‡ شهرام مترجم آقای شیرکو بی کس به من تلÙون زد Ú©Ù‡ بیا همراهی Ú©Ù† Ù…ÛŒ خواهیم یاد استاد را زنده کنیم Ùˆ خانم ایدا را هم شیر Ú©Ùˆ ببیند Ú©Ù‡ به تهران آمدم Ùˆ به Ø§ØªÙØ§Ù‚ سه Ù†ÙØ±ÛŒ Ø±ÙØªÛŒÙ… دهکده پلاک 555 زنگ زدم Ùˆ قبلاً هم با خانم آیدا هماهنگ کرده بودم آمدم بگو یم نامه رسان Ú©Ù‡ بغض در دلم ترکید Ùˆ داخل شدیم اینبار ویلچر بود Ùˆ قلمی روی میز Ùˆ عینکی Ú©Ù‡ از شیشه اش Ù…ÛŒ توانستی
جهان را در نبود استاد به درد مشترک جهانی پیوند بزنی .
شاملو چه نقشی در ادبیات ایران بعد از نیما داشت؟ و آیا چیزی هست که منتشر نکرده باشد ؟
این سوال را دیگه هر کسی به Ù†ØÙˆÛŒ بلد است پاسخ بدهد نیما سر اغاز بدعتی شگر٠در شعر امروز بود . Ùˆ وزن عروض را در شعر ها ÛŒ نو هنوز رعایت Ù…ÛŒ کرد با کوتاه Ùˆ بلند کردن مصراع Ùˆ کارها یی شگر٠در بومی گرایی زبانی Ùˆ وسعت دادن به کلمات Ú©Ù‡ در این مقاله Ø¨ØØ« نیما ÛŒ بزرگ به ساعت ها هم نمی گنجد.Ùˆ اما شاملو شالوده ÛŒ زبان را در جسارت Ùˆ کش٠ها ÛŒ بدیع به آهنگین بودن کلمه ربط داد Ùˆ پایی ÙØ±Ø§ØªØ± به مرزهای مدرن شعر امروز کشانید.از Ù„ØØ§Ø¸ تکنیکی شاملو هرگز روی وزن Ùˆ سجع شعر به مثابه ÛŒ یک تکنیک ذاتی یا وجهی از امتیاز معتقد نبود .چرا Ú©Ù‡ عقیده داشت وزن باعث Ù…ÛŒ شود زبان رها نباشد Ùˆ خیلی از کلمات در این بین مرده بدنیا بیایند .ایشان عقیده داشت شعر مثل کوه Ø¢ØªØ´ÙØ´Ø§Ù† از درون شعله ور Ù…ÛŒ شود از اعماق خاموش Ùˆ تاریک اقیانوسها Ú©Ù‡ جزایری زیبا را بوجود Ù…ÛŒ آورد Ú©Ù‡ همانا جغراÙیای ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ بشری ست .شاملو عصاره ÛŒ وجود Ùˆ کلمات اش عشق به انسان بود Ùˆ بارها از او دیده بودیم Ú†Ù‡ در مبارزات انسانی اش ،زندان Ùˆ بند ،چه در اشعار ماندگارش Ú©Ù‡ درد مشترک انسان را ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ کشید .
مرا
تو
بی سببی نیستی
به راستی
صلت کدام قصیده ای ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی
به Ø¢ÙØªØ§Ø¨
از دریچه ی تاریک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی !
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستان اش از ابتذال شکننده تر بود
....................
باری هراس من همه
ترس از مردن
در سرزمینی ست
که مزد گورکن
از آزادی انسان بیشتر باشد
در مورد کارها یی Ú©Ù‡ ایشان منتشر نکرده باشد را باید از آیدا سوال کرد کسی Ú©Ù‡ در زندگی شاملو نقش بسیار ابدی Ùˆ ازلی برای اش داشته است .تا آنجا Ú©Ù‡ به یاد دارم کتاب Ú©ÙˆÚ†Ù‡ Ú©Ù‡ شاید ØØ¯ÙˆØ¯ صد جلد بشود هنوز
ناتمام مانده Ùˆ Ùیش ها یی Ú©Ù‡ به ده ملییون کلمه Ù…ÛŒ رسد ... باید تدوین Ùˆ به صورت کتاب در آید Ú©Ù‡ دائره المعارÙÛŒ ست از ضرب المثل ها ÛŒ ایرانی. وقتی در ایران بودم تا جلد هشتم در آمده بود ØØ§Ù„ا خبر ندارم.
اجازه بدهید از کتاب ٠اØÙ…د شاملو Ú©Ù‡ انتشارات آرش در سوئد سال 1371 به نام Ù…Ø¯Ø§ÛŒØ Ø¨ÛŒ صله چاپ Ùˆ با امضای استاد به من هدیه شده Ùˆ تشکر از شما را با یک تکه ÛŒ کوتاه از شعرش به پایان ببرم همچنان شعری منشر نشده Ú©Ù‡ به شاگرد ØÙ‚یرش تقدیم کرده را قاب دیوار اتاقم در غربت نصب کرده ام Ú©Ù‡ با امضای ایشان آیدا Ùˆ سیروس شاملوست Ú©Ù‡ در کتابی به چاپ خواهم رساند اما آن شعر را نیز Ù…ÛŒ توانید رویت کنید Ùˆ نیز این ØÚ©Ø§ÛŒØª همچنان باقی ست تا کلمه وجود دارد شاملو در دل ما زنده است.
در غیاب انسان
جهان را هویتی نیست
در غیاب تاریخ
هنر
عشوه ی بی عار و دردی ست
دهان بسته
ÙˆØØ´Øª Ù ÙØ±ÛŒØ¨Ú©Ø§Ø± از لو Ø±ÙØªÙ† است
دست بسته
بازداشتن ٠آدمی ست از اعجازش
خون ریخته
ØØ±Ù…تی به مزبله اÙکنده است
شراره سرابی نوشت