منوچهرجمالی Ú¯Ùتگوبا « عـروس زمان » وتÙاوت آن با«سکولاریسم وارداتی»
Ú¯Ùتم به « عروس Ùدهر» ØŒ کابین توچیست ØŸ
Ú¯Ùتا : دل خـرّم تو ØŒ کابین منست - عمرخیام
....
منوچهرجمالی
Ú¯Ùتگوبا « عـروس زمان »
وتÙاوت آن با«سکولاریسم وارداتی»
Ú¯Ùتم به « عروس Ùدهر» ØŒ کابین توچیست ØŸ
Ú¯Ùتا : دل خـرّم تو ØŒ کابین منست - عمرخیام
روشنگری وسلب مرجعیت ازگذشته
-------------------------------------
Ú†Ù‡ هنگامی درتاریخ ØŒ جامعه ØŒ نیازمند روشنگری میشود ØŸ Ùˆ Ú†Ù‡ کسانی Ø´ÛŒÙته روشنگری وروشنگر میشوند ØŸ هنگامیکه جامعه درمی یابد Ú©Ù‡ «جوانی وشادبودن درزندگی خود» را Ú¯Ù… کرده است. انسان ØŒ هنگامی روشن میشود، Ú©Ù‡ ازنو ØŒ جوان میشود، Ú©Ù‡ لبریزاززندگی میشود . چیزی روشن میشود Ú©Ù‡ ازنو، سبزمیشود ØŒ ازنو، بهار میشود . همه چیزهائی Ú©Ù‡ ازگذشته ØŒ یا درتاریخ مانده اند، میدان Øرکت را براوتنگ میسازند، Ùˆ بارسنگین بردوش اومیشوند، واورا خم میکنند،ونیروهای اورا ØŒ بیهوده زیراین بار، تل٠وخرج میکنند وهرزمیدهند. اودرهمه آنچه، ازگذشته،مانده است، نیروهای تاریکی درمی یابد Ú©Ù‡ اورا میاÙسرند وملول میسازند ØŒ Ùˆ ازجنبش وشادی باز میدارند، Ùˆ راه لبریزشدن زندگی را ازگوهرخودش Ù…ÛŒ بندند . اینجاست Ú©Ù‡ ناگهان ØŒ زیر« ÙÚ©Ù„ مرجعیت گذشته وگذشتگان» میزند . درواقع خیام دراین رباعی، همین پرچم طغیان برضد همه « مراجع درگذشته» را میاÙرازد:
آنان Ú©Ù‡ زپیش رÙته اند ای ساقی
درخاک غرور( Ùریب ) Ø®Ùته اند ای ساقی
رو باده خور Ùˆ ØŒ Øقیقت از من بشنو
باد است هرآنچه Ú¯Ùته اند ای ساقی
این عبارت ØŒ شامل همه کتب مقدسه ومعتبرگذشته نیز میشود . آنچه آنها Ú¯Ùته اند ØŒ همه پوچ وتهی Ùˆ بیهوده وتوخالی است . این نخستین انگیزه روشنگری میباشد . آنچه گذشتگان Ú¯Ùته اند ونوشته اند، زندگی را ازنو جوان وشاد نمیکند ØŒ بلکه زندگی را تاریک وسرد وملول میسازد وباید ازآن گسست .
روشنگری وخطرآن
-------------------
روشنگری ØŒ همیشه با چنین Ù†ÙÛŒ وطرد Ú©Ù„ÛŒ آغازمیشود. او روی همه٠گذشته ها ØŒ یکجا خط بطلان میکشد . البته Ú¯Ùتن این سخن خیام ØŒ نیازبه جسارت Ùوق العاده داشته است . ولی آیا آنچه درگذشته پیدایش یاÙته، میگذرد ودرگذشته میماند ØŸ آیا آنچه درهرزمانی پیدایش Ù…ÛŒ یابد، درهمان زمان میماند ØŸ آیا آینده ØŒ ریشه ای درگذشته ندارد؟ آیا بذرآینده درگذشته ØŒ کاشته نشده است ØŸ آیا اندیشه ای را Ú©Ù‡ ما Ù†ÙÛŒ وطرد میکنیم ØŒ پدر اندیشه ای نیست Ú©Ù‡ آن را رد میکند؟ آیا آینده ÙˆØال را میتوان ازگذشته « برید» . آیا گذشته ØŒ ارثی برای آینده باقی نمیگذارد؟ آیا ما به Ù…Øض پیدایش خود ØŒ زبان خود را خودمان میآÙرینیم وسپس آن را با خودمان نیز به گور میبریم ØŸ ازاینجاست Ú©Ù‡ دردسراین روشنگری، بازگشت Øتمی همان گذشته های منÙورومکروهش هست. آنچه را ما دورمیاندازیم ØŒ دلیل نمیشود Ú©Ù‡ آنها نیز دست ازسرما بکشند . ما دست ازسرگذشته میکشیم، ولی گذشته، به این سادگیها دست ازسرما نمیکشد .
گسستن ازگذشته، در درون خود
-------------------------------
گذشته ØŒ دربیرون ما نیست Ú©Ù‡ بتوان ازآن برید وآنرا دورانداخت . گذشته ØŒ دردرون ماست Ú©Ù‡ ما میتوانیم آگاهانه ازآن ببریم ولی نا آگاهانه با ماهست وخطرگذشته ØŒ همین « Øضور نا آگاهانه اش » هست . وگذشته ای را Ú©Ù‡ دردرون ماست ØŒ نمیتوان ازخود برید، چون چنین برشی درد آور است .آنچه مارا بازمیدارد، دراین گستره
تاریک نا آگاه ما میماند ولی هرروز، صورت نو به خود میدهد. هرگذشه ای، درنو ØŒ خود را میپوشاند Ùˆ خود را نومیسازد. روشنگر، برضد کاهندگان Ùنیروهای زندگی درخود ØŒ برمیخیزد ØŒ وازهمه چیزهای گذشته، به عنوان بازدارنده وکاهنده زندگی، انتقاد میکند . « انتقاد» برای او، داشتن « چشم ضع٠بین » وبزرگسازی ضع٠است . او با میکرسکوپ، ضع٠ها ونقص هارا Ù…ÛŒ بیند . چشم او، ضع٠پیدا وآشکار هرچیزی را چنان بزرگ میکند Ú©Ù‡ همه آن چیزرا ازآن ضعÙÙ ØŒ Ù…ÛŒ پوشاند .
با چنین چشم یا خرد٠انتقادیست Ú©Ù‡ همه گذشته را Ùقط به عنوان نقص وضع٠وبدویت وتنگی وکودکی واÙسانه وخراÙÙ‡ وضدØقیقت Ù…ÛŒ بیند ØŒ Ùˆ همه را نیز یکجا Ù†ÙÛŒ وطرد میکند . او همه را ØŒ بار بردوش خود Ù…ÛŒ بیند ØŒ Ùˆ دورمی اندازد Ùˆ پشت به سراسر گذشته میکند . او با انداختن گذشته است Ú©Ù‡ خودرا سبک وروشن Ù…ÛŒ یابد . ولی مسئله بنیادی روشنگری، پشت کردن به Ú©Ù„ گذشته ودورانداختن Ú©Ù„ گذشته ونابود کردن Ú©Ù„ گذشته نیست ØŒ بلکه « سلب مرجعیت ازگذشتگان » است . گذشته ها، میتوانند بمانند، بی انکه مرجع ومیزان ما باشند .
سلب مرجعیت ازگذشته
----------------------
آنچه درگذشته وسنت ØŒ بارسنگین است ØŒ همان ادعای « مرجعیت » آنهاست . مرجع ØŒ کسیست Ú©Ù‡ نمیگذارد ما ازخود باشیم ØŒ ومیخواهد Ú©Ù‡ ازاو باشیم . ازگذشته باشیم . خود ØŒ تابع گذشته وازگذشته باشد . تاریخ Ùˆ آنچه ازگذشته میآید، هنگامی باراست Ú©Ù‡ خود٠انسان وجامعه را ازسرچشمه بودن ( ازخود بودن ) ØŒ باز دارد . زمان ØŒ همیشه ازنو جوان میشود Ùˆ همیشه جوان ØŒ ازنو، میخواهد ازخود باشد . ازخود بودن ØŒ یعنی « مرجع ومیزان » بودن . گذشته وتاریخ ØŒ راه جوان شدن ازخود را Ù…ÛŒ بندد . برای جوان شدن ازنو ( ایرانیان آن را Ùرشگرد مینامیدند) باید نخست برضد مرجعیت گذشتگان وپیشینه ها برخاست ØŒ وخط بطلان براین مرجعیت کشید .
روشنگری با این کار، نخستین گام را برمیدارد ØŒ ولی باید با برداشتن گامی دیگر، این جنبش را تمام کند . جامعه ØŒ هنگامی مرجعیت را از گذشتگان واز تاریخ وازکتب مقدسه سلب کرده است Ú©Ù‡ خودش ØŒ میزان ومرجع بشود . تا جامعه ØŒ خودش نیرو نیاÙته وازخود نشده ØŒ ومرجع ومیزان نشده است ØŒ سلب مرجعیت ازگذشته وگذشتگان،خطربازگشت گذشته رادربردارد.گذشته با اندکی تغییرصورت درظاهر، به عنوان مرجعی مقتدرتر بازخواهد گشت . گذشته ای Ú©Ù‡ پیشینه دوام سده ها وهزاره ها را دارد ØŒ وشیوه تنازع بقا را درتاریخ بارها آزموده ØŒ به آسانی راه بازگشت را Ù…ÛŒ یابد. جامعه باید با مرجع ومیزان شدن خودش ØŒ با جوان شدن خودش ØŒ راه بازگشت مرجعیت گذشته را ببندد .
هنگامی جامعه ØŒ خود میزان ومرجع شد ØŒ با آنچه گذشته وبا تاریخ وبا مقدسات پیشین ØŒ به عنوان تاریکی وخراÙÙ‡ ونقص وسنگینی Ùˆ بازدارندگی روبرو نمیشود . او درگذشته ØŒ انباری Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ به او به ارث رسیده است Ùˆ آنگاه یک به یک را ازآن انبار، بیرون میآورد Ùˆ Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ به درد او میخورد Ùˆ تا Ú†Ù‡ اندازه به درد او میخورد وبرای شاد وجوان شدن زندگی او تا Ú†Ù‡ اندازه ضروریست ØŒ Ùˆ آیا به کارآینده او میآید یا نه . بدینسان ØŒ روشنگری به شیوه ای دیگر آغازمیشود. اوهرچیزی را با روشنی Ø¢Ùتابی Ú©Ù‡ ازگوهرزندگی خود او زاده ØŒ روشن میکند . این در رباعی خیام ØŒ Ùوری چشمگیر نیست .
Øقیقت را ازخیامی Ú©Ù‡ باده نوشیده ØŒ بشنـو
--------------------------------------
خیام این Øقیقت را ازکجا Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ انچه مراجع گذشته Ú¯Ùته اند، پوچ وبی Øقیقت است ØŸ ازنوشیدن باده ! ما باده را در چهارچوبه ذهن اسلامی خود Ù…ÛŒÙهمیم. باده درÙرهنگ ایران Ú†Ù‡ میکند ØŸ باده انسان را خرّم ( هور+ رم – یا – هور+ رام ) میکند . « بهار» درشاهنامه چرا همیشه خرّم است ØŸ بهار، خرّم میکند ØŒ ازنو جوان میکند ØŒ کردارÙرشگردی دارد . چون بهار،van-hra = van-ghra= نای به(پیشوند های قره ØŒ Ùˆ هره ØŒ به معنای نای هستند، Ùˆ vanبه معنای به است ) است Ú©Ù‡ باد آهنگینش در وزیدن ØŒ همه طبیعت را ازسرزنده وشاد وجوان میکند . «خرّم » درÙرهنگ ایران ØŒ نیرو یاÙتن وازنو جوان شدن از سرچشمه نهÙته زندگی درخود است . آتش جان اوکه در زیرخاکسترپنهان است ØŒ نیاز به اÙروخته شدن دارد .
معنای واژه « جـوان »
---------------------
مسئله بنیادی درÙرهنگ ایران، « ازنو، جوان شدن » است ØŒ نه یکبار برای همیشه جوان ماندن . Ùˆ این نکته ØŒ معنائی بسیارژر٠دارد . به جوان درپهلوی هم 1- Juvan Ùˆ هم 2- Ú©Ù€ÙÙ‡Keh Ùˆ هم 3- کودک kodak Ú¯Ùته میشود . جوان ØŒ درسانسکریت jivanaجیوان بوده است Ú©Ù‡ به معنای « جان بخش » است . پیشوند«جی » ØŒ هم به معنای زندگی ØŒ وهم به معنای « عشق یا مهر» و« خواستن » است . جیاjya نیزدراوستا به معنای زندگی است . درواقع ØŒ جوان ØŒ کسیست Ú©Ù‡ پـÙروسرشار از زندگی وازعشق وخواست است . اینکه ایرج درشاهنامه خود را« کهتر» میداند، به معنای کوچکترنیست، بلکه به معنای « جوانتر» است . جوانی با کوچکی، Ùرق Ú©Ù„ÛŒ دارد . جوانی، امتیازاتی دارد Ú©Ù‡ Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ ندارد . اینکه ایرجErez درشاهنامه ØŒ همان « ارتا » ØŒ خدای ایران هست ØŒ «جوانی خدای ایران» ØŒ اهمیت Ùوق العاده دارد . بزرگترین خدای ایران ØŒ جوان هست Ùˆ با چنین منشی ØŒ جهان وزمان وزندگی ازاو پیدایش Ù…ÛŒ یلبد Ùˆ « عنصرنخستین جان هرانسانی » است .دربندهش دیده میشود Ú©Ù‡ از خون گاوی Ú©Ù‡ نماد « Ú©Ù„ جانهاست - All-Leben» ØŒ « کودک رز» میروید Ú©Ù‡ ازآن باده ساخته میشود. برای ما کودک ØŒ معنای « بچه خردسال » پیدا کرده، ومعنای « جوان » را از دست داده است . ولی « کودک » در اصل « کوادک =kawaadak » بوده است .Ùˆ « کواد- Ú© = k- kawaad» ØŒ همان واژه « کواد= قباد = غباد » است . کودک رَزی ( انگوری ) Ú©Ù‡ باده میشود، معنای اصلی باده را روشن میسازد. چون « کواد » به معنای آغازگرو نوآور، وبدیع ØŒ وپدیدآرنده راستی یا Øقیقت است . بنا برابوریØان بیرونی در آثارالباقیه ØŒ سجستانیها به « Ùرودین Ú©Ù‡ ارتا Ùرورد » باشد ØŒ « کواد » میگÙته اند . به عبارت دیگر، ارتا ØŒ کواد است Ùˆ این « ارتا » ØŒ نخستین عنصر جهان میباشد . با Ùروردین ØŒ جهان ازنو، پیدایش Ù…ÛŒ یابد ÙˆÙرشگرد میشود وجهان ازنو جوان میگردد . کواده ØŒ به آستانه درمیگویند . کواد ØŒ اÙØªØªØ§Ø Ú©Ù†Ù†Ø¯Ù‡ جهان نو است . میترائیست ها ØŒ سروش ورشن را Ú©Ù‡ خدایان « سپیده دم وسØروبامداد » بودند ØŒ کواد (Cautes ) مینامیدند . این دو باهم ØŒ Ø¢Ùتاب را ازنو میزایاندند Ùˆ جهان ازنو، زاده میشد . این کواد دراوستا هست Ú©Ù‡ مرکب از « کاوا+ وات » است . کاوه ØŒ درشاهنامه همان ارتا Ùرورد است( به پژوهشهای گوناگون من دراین زمینه مراجعه شود ) ودرسانسکریت به ونوس ( Ú©Ù‡ رام درÙرهنگ ایران بوده = بیدخت ) Ùˆ به جغد Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ مرغ بهمن (جÙت رام وبهرام یا جÙت ارتا وبهرام ) باشد . بنا براین کواد به معنای « باد Ùارتا » یا « باد رام » است . بدینسان میتوان درهمان «کودک رز= جوان نوآور رز » Ú©Ù‡ باده میشود، پیوند Ù…Ùاهیم باد وباده را بخوبی بازشناخت . هردو، اصل Ùرشگرد یا ازنو جوان سازنده ØŒ Ùˆ لبریزکننده از زندگی(جانبخش ØŒ جانÙزا ) هستند. باده ØŒ باده خرّم هست . باده ØŒ برای آن خاطر، باده نامیده شد، چونکه درمی( باده) ØŒ اصل تØول دهنده ( گشت آور) دیده میشد Ú©Ù‡ در« باد» Ù…ÛŒ یاÙتند .
همانسان Ú©Ù‡ بادصبا، دشت وگلستان Ùˆ... را تØول میدهد وگوهرنهÙته راپدیدارمیسازد وجهان، ازنوجوان میشود،همانسان، باده،گوهرنهÙته وغنی انسان را آشکارمیسازد واورا ازنو، جوان وتازه Ùˆ نیرومند وخرّم میسازد. خرّمی ØŒ پیایند همین« هور» ØŒ در « هور+ رم » است Ú©Ù‡ « نوشابه تØول دهنده گوهر انسان وجوان سازنده انسانست .
بیا ای همدل Ù…Øرم، بگیراین « باده خرّم »
چنان سرمست شو این دم ، که نشناسی مقامی را ( مولوی)
انسان با نوشیدن این باده ØŒ چنان تØول Ù…ÛŒ یابد( مستی ) ودلیرو گستاخ میشود ØŒ Ú©Ù‡ به همه مقام ها وقدرتها ØŒ ارزشی نمیگذارد. یا ØاÙظ درباره پیرمغان میگوید :
دیدمش، « خرّم وخندان» Ù‚Ø¯Ø Ø¨Ø§Ø¯Ù‡ بدست
واندرآن « آینه » ، صد گونه تماشا میکرد
Ú¯Ùتم : این جام جهان بین ØŒ به تو ØŒ Ú©ÛŒ داد Øکیم ØŸ
Ú¯Ùت آن روز ØŒ Ú©Ù‡ این گنبد میکرد
پیر مغان این جام جهان بین را Ú©Ù‡ « Ù‚Ø¯Ø Ø¨Ø§Ø¯Ù‡ » است Ùˆ ازنوشیدنش خرّم وخندان میشود ØŒ ومیتواند دراثر این خرّمی ( مستی= تØول ) مستقیما به بینش همه چیز برسد ØŒ خدا ØŒ درهمان Ù„Øظه Ø¢Ùرینش جهان به او داده است . از این خون Ùجهان جان ( Ú¯Ù€ÙØ´ ئوروان ØŒ گیتی ) ØŒ « کودک رز= کوادک رز = نوجوان رز» میروید وسپس باده میشود با نوشیدن ØŒ انسان را خرم میسازد ØŒ یا به عبارت دیگر، ازنو جوان نیرومند میکند ØŒ Ùˆ با جوان شدن ( جی + وان ) ØŒ از« جی = زندگی + عشق + خواستن+ ابتکار » سرشارمیگردد . با این جوانیست Ú©Ù‡ زندگی درگیتی ØŒ برایش عروس زیبا روی ودل ربا میگردد . جوان ØŒ خواستار وخواستگار عروس است .
خیام جوان ، به سراغ عروس جهان میرود
-----------------------------------------
چرا خیام ØŒ «زمان » ØŒ یا بهتربگوئیم ØŒ « زندگی درزمان » را « عروس میخواند ØŸ چون رابطه خیام Ú©Ù‡ با منش جوانی میزیدوجوان میاندیشد، در زندگی درزمان ودرگیتی ØŒ عروس خودرا Ù…ÛŒ بیند Ùˆ خواهان « پیوند مهری با اوهست ». خیام به زندگی کردن درزمان ØŒ مهرمیورزد . امروزه ما زندگی را چیزی جدا از زمان Ù…ÛŒ انگاریم ØŒ ولی درÙرهنگ ایران ØŒ خدای زندگی وزمان ØŒ یک خداهست ØŒ یا به عبارت دیگر، خدای زمان ØŒ با زیستن در زمان کار دارد . ما Ù…ÛŒ پنداریم Ú©Ù‡ زندگی ØŒ درزمان میگذرد . درØالیکه ØŒ زندگی وزمان، باهمند وتØول زندگی ØŒ زمان نامیده میشود . یک Ù„Øظه شادی ØŒ ازمن نمیگذرد ØŒ بلکه آن شادی کوتاه ØŒ تØولی پایدار درسراسرزندگی میدهد . خدای زمان ØŒ Ùراسوی زندگی درگیتی نیست . خیام ØŒ درخود، جوانی را Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ گوهرش « جÙت جوئی» است ØŒ Ùˆ درزیستن درزمان ØŒ عروس خود را Ù…ÛŒ یابد . درهزوارش ØŒ جوان ØŒ به معنای « جوتان » یعنی « جÙتان » هست . گوهرجوانی ØŒ جÙت جوئیست ØŒ اوجÙت میجوید چون به مهر کشیده میشود . درکردی به جوان ØŒ « لاو» میگویند Ú©Ù‡ درسانسکریت به معنای همزاد وجÙت است Ùˆ ازهمین واژه ØŒ واژه « لبلاب = لاولاو» ساخته شده Ú©Ù‡ گیاه عشق یا پیچه است . همچنین واژه « لب » ازآن ساخته شده چون لبان ØŒ همیشه جÙت هستند ØŒ Ùˆ بوسیدن با« لب= عشق ) ØŒ بیان اظهارعشق است .
اینکه خیام در« سراسرگستره زندگی در زمان » ØŒ عروسی برای مهرورزی Ù…ÛŒ یابد ØŒ رابطه اورا با Ú©Ù„ هستی معین میسازد . این اندیشه ØŒ اندیشه ایست Ú©Ù‡ ازجامعه ای جوان ونیرومند ØŒ روئیده Ùˆ هزاره ها بنیاد زندگی بوده است ØŒ Ú©Ù‡ به آسانی ازضمائرملت Ù…Øوشدنی نیست ØŒ هرچند مذاهب ومکاتب دینی ÙˆÙلسÙÛŒ آمده اند وبرضد آن نیزدرمغزها وآگاهبود ها جنگیده اند Ùˆ خواسته اند آنرا ریشه Ú©Ù† کنند . آنان روزگاری دراز، در Ù¾ÛŒ زندگی مهرورزانه با عروسی جوان وزیبای گیتی بودند . آنها درپی غلبه یا Øاکمیت برگیتی نبوده اند، بلکه درگیتی ØŒ معشوقه یا انبار خود را Ù…ÛŒ یاÙتند Ú©Ù‡ باهم میتوانستند بیاÙرینند وشاد باشند . گیتی دراوستا به « مجموعه جانها» اطلاق میشود . به عبارت دیگر، زندگی کردن درگیتی در درازای زمان ØŒ Ù…Øبوبه ومعشوقه وانباز( همآÙرین = همبغ ) آنها بود .
تÙاوت سکولاریسم با اندیشه عروسی انسان با گیتی
------------------------------------------------
اکنون آن آرمان پهناوروÙراخ ومثبت ØŒ پشت سرانداخته شده ÙˆÙراموش گردیده ØŒ Ùˆ آرمانی بسیار تنگ Ùˆ منÙÛŒ بنام سکولاریسم ØŒ جانشین آن آرمان شده است ØŒ ولی همین آرمان بسیارنØی٠را هم دین Øاکم برایران ØŒ تاب نمی آورد . سکولاریسم ØŒ آرمانی بسیارنØی٠ولاغر، دردو برآیند شده است Ú©Ù‡ یکی ØŒ Ù†ÙÛŒ تبعیض باشد Ùˆ دیگری جدائی دین از Øکومت . ما با این آرمان ناچیز، قانعیم ولی آنرا هم ازما دریغ میدارند . البته Ø´Ú©Ù„ مثبت سکولاریسم ØŒ همان یاÙتن پیوند مهری با زندگی درگیتی است ØŒ Ú©Ù‡ طبعا « تغییر ماهیت پیوند انسان با طبیعت Ùˆ گیتی وبا همه انسانها Ùˆ با اجتماع ونظامست » . سکولار، چیزی جز به معنای « زمانی » یا « زندگی زمانی » نیست . Ùقط مسئله اینست Ú©Ù‡ انسان خواهان Ú†Ù‡ رابطه ای با زندگی درزمان هست . همیشه گوهریا طبیعت انسان، چگونگی پیوند اورا با جهان پیرامونش، مشخص میسازد . Ùرهنگ ایران ØŒ تصویری ازخدا ÛŒ جوان Ùˆ ازانسان جوان پدید آورد Ú©Ù‡ لبریزاز نیرووزندگی ومهرو خواست وابتکار هستند . جان انسان ØŒ ارتا یا Ùرن ØŒ آتشی بود Ú©Ù‡ شعله میکشید Ùˆ ازروزنه های Øواسش، تبدیل به روشنی وگرمی ( تابش) میشد تا با همه پدیده جÙت وانبازشود . اندام Øسی برای او ØŒ اندام جÙت جوئی بودند . انسان درهرØس کردنی ØŒ با جهان ØŒ عروسی میکند . چنین انسانی Ú©Ù‡ طبیعتش ØŒ جوانست ØŒ درجهان ØŒ عروس خود را Ù…ÛŒ یاÙت. « جان » Ú©Ù‡ « Ú¯ÛŒ+ یان یا جی+ یان » باشد، وطن وخانه « خدای زمان وزندگی ØŒ رام بود چون نام او نیز بنا برابوریØان درالتÙهیم ØŒ « جی » بود . این خدای زمان ØŒ برغم آنکه درمتون زرتشتی ØŒ نرینه ساخته شده ØŒ ولی « خدای همیشه نوجوان ØŒ همیشه پانزده ساله » هست . درهرانسانی ØŒ جی یا رام ØŒ یا اصل همیشه جوانشوی هست . طبعا « انسان ØŒ Ú©Ù‡ منش همیشه جوان دارد » ØŒ همیشه درجهانش، عروس خودرا Ù…ÛŒ یابد Ùˆ به او مهرمیورزد . Ùرهنگ ایران ØŒ درخدای زمان Ú©Ù‡ خدای زندگی هم بود Ùˆ Ùراسوی آن خدای موسیقی ورقص وشادی Ùˆ شناخت هم بود ØŒ عروس جوان ومعشوقه خود را میدید . برای او، همه پیوند ها ،باید « پیوند عروسی = پیوند مهری » باشند . او ØŒ نخستین عنصر درهرجانی ØŒ ودر هرانسانی بدون تبعیض هست . بدین ترتیب ØŒ باهمه آنها میبایستی رابطه مهری داشته باشد . هم بدون تبعیض زیستن Ùˆ هم جداکردن Øکومت از دین Ú©Ù‡ درسکولاریسم خواسته میشود ØŒ Ùقط پیآیند « تغییر رابطه گوهری وطبیعی انسان با سراسرپدیده ها درگیتی » است . خواستن این دو ØŒ بدون تغییر یابی رابطه جان انسان با گیتی ØŒ بی ریشه است . انسان ØŒ باید ازنو درمنش Ùˆ دراندیشه، جوان شود، Ùˆ اØساس لبریزی غنای خود راازخود بکند . عروسی کردن با گیتی Ùˆ با طبیعت وبا اجتماع وبا تاریخ ØŒ عروسی کردن با خدا بود . وقتی Ú©Ù‡ عروسی کردن با خدا ØŒ Ú©Ùروشرکست ØŒ طبعا خواسته های سکولار، همه لنگ درهوا میمانند . این اندیشه Ú©Ù‡ عروسی کردن انسان با گیتی یا باخدا ØŒ اگر بنام Ú©Ùروشرک رد نشود ØŒ یک سخن شاعرانه به Øساب میآید . علت چنین برداشتی نیزآنست Ú©Ù‡ منش ما ØŒ پیروÙرسوده واÙسرده شده است . وگرنه با منش جوان ØŒ درگیتی زیبائی هائی را Ù…ÛŒ یابیم Ú©Ù‡ Ø´ÛŒÙته آن میشویم وبه انها دل Ù…ÛŒ بندیم .
Ú†Ù‡ کسی درÙکرعروسی است ØŸ آنکه جوانست
-------------------------------------------
Ú†Ù‡ کسی درÙکرعروسی است ØŸ آنکه جوانست . واین منش جوان ولبریز اززندگی خیامست Ú©Ù‡ مستقیما به سراغ « عروس دهر» میرود Ùˆ میگوید Ú©Ù‡ من عاشق توهستم . من ØŒ به خواستگاری توامده ام Ùˆ میخواهم بدانم Ú©Ù‡ چگونه میتوانم انبازتوشوم ØŒ وعروس زمان ØŒ این عشق را Ù…ÛŒ پذیرد Ùˆ میگوید Ú©Ù‡ تنها کابین من ØŒ داشتن « دل خرم » هست .
تصویرآنها از« عروسی وازپیوند عروسی » Ú†Ù‡ بود ØŒ Ú©Ù‡ Ù…Øدود به « یک واقعه چند روزه در زندگی » نمیشد ØŒ بلکه « Ú©Ù„ رابطه انسان را درروند پیوند با جهان وخدایان واجتماع وطبیعت Ùˆ آینده » معین میساخت . من میخواهم هرروز با تو ازنو جشن عروسی بگیرم . هرروز درتو ØŒ عروس تازه بیابم . این تصویر را دراشعارÙردوسی وشعرای دیگر ایران میتوان رد یابی کرد .
عروس ØŒ پیکریابی اندیشه « آراستگی » Ùˆ « سرخی » بود . اندام عروس را با Ù‡Ùت رنگ گوناگون آرایش میکردند . درÙرهنگ ایران آرایش Ùˆ آراستن ØŒ دو رویه جÙت باهم دارند . در آراستن ØŒ هم نظام داده میشود Ùˆ هم زیباساخته میشود . زیبائی ونظام باید، متمم وقرین هم باشند . نظام بدون زیبائی ØŒ طرد میشد . سیاست ØŒ نزد ایرانیان « جهان آرائی » خوانده میشد Ú©Ù‡ به Ú©Ù„ÛŒ برضد پدیده « سیاست » درزبان عربیست . جهان آرائی ØŒ کشور آرائی ØŒ شهرآرائی ØŒ روستا آرائی ØŒ خانه آرائیست . کسیکه خانه خودش را میآراید ØŒ Ú©ÙˆÛŒ خودش را میاراید ØŒ شهرخود را ØŒ کشور خود را میآراید ØŒ جهان را میآراید . در«سیاست » ØŒ نظم با شکنجه وتهدید وعذاب دادن ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یابد . واژه « سیاست » را نمیتوان جانشین واژه « پولیتیک » درغرب ساخت . Ùردوسی میگوید Ú©Ù‡
یکی پهن کشتی، بسان عروس بیاراسته ، همچوچشم خروس
کشتی مانند عروس ØŒ آراسته وسرخ بود. سرخی ØŒ درÙرهنگ ایران، رنگ مادینه است وسپیدی ØŒ رنگ نرینه Ùˆ روشنی ØŒ ترکیب سرخی وسپیددیست . چرا درشاهنامه عروس، سرخست ولی واژه « عروس » در اوستا به معنای سپید است ØŸ درمقاله بعدی به این مطلب پرداخته خواهد شد . خدای ایران ØŒ ارتا Ú©Ù‡ با Ú¯Ù„ سوری اینهمانی دارد ØŒ سرخست . خدای ایران ØŒ عروس جهانست .
ازسوئی دیگر، درعروس، جوانی وجوش وخروش وبهار Ùˆ رنگ وبوی ونقش( نگار) وپـÙری ولبریزی، دیده میشود :
پراز غلغل ورعدشد کوهسار زمین شد پرازرنگ وبوی ونگار
جهان چون عروسی، رسیده جوان
پر از چشمه وبا غ وآب روان
چومردم ندارد نهاد پلنگ نگردد زمانه برو تار وتنگ
Ùردوسی درهنگام گذرسیاوش به ترمد Ùˆ چاچ میگوید :
چو آمد به ترمد درون باغ وکوی بسان بهاران پرازرنگ وبوی
چنان بد همه شهرها تا به چاچ تو Ú¯Ùتی عروسیست با طوق وتاج
درداستان خاقان چین، عروسی را رویارو با جنگ میگذارد که معنای آشتی و مهرپیدا میکند :
زمانی چو آهریمن آید بجنگ زمانی عروس پرازبوی ورنگ
مولوی نیز بهاروعروسی را هم نهاد میداند. درباره بهار میگوید:
همه شاخه هاش رقصان، همه گوشه هاش خندان
چو دودست نوعروسان ، همه دستشان نگاری
همه مریمند گوئی ØŒ به دم Ùرشته ØŒ Øامل
همه Øوریند زاده ØŒ زمیان خاک تاری
چو بهشت، جمله خوبان ، شب وروز پای کوبان
سرو آستین Ùشانان زنشاط وبیقراری
چو گشاد رازهارا ، به بهار آشکارا
چه کنی بدین نهانی؟ که تو نیک آشکاری
مولوی ازانسان میخواهد Ú©Ù‡ گوهرعروس گونه خود را مانند بهار، آشکارسازد Ùˆ ازخود ØŒ لبریزشود . درغزلی دیگر، به یکی از تصاویر مهم درÙرهنگ ایران ،که در متون زرتشتی ØŒ Ú¯Ù… شده است ØŒ Ù…ÛŒ پردازد Ùˆ این عروسی را به اصل پیدایش گیتی بازمیگرداند.
با یادآوری از آنکه ثریا ØŒ یا خوشه پروین ( ارتا خوشت = ارتای خوشه ) Ú©Ù‡ تخم جان همه انسانهاست ( ارتا Ú©Ù‡ همان « Ùرن » = تخم آتش ØŒ عنصرنخستین هرانسانی است ) این غزل مولوی یادگاری بسیارچشمگیر از Ùرهنگ ایرانست Ú©Ù‡ غایت زندگی درگیتی ØŒ عروسی ( نشستن گردک ) است :
ساقیا ما « زثریا به زمین اÙتادیم »
گوش خود ، بردم شش نای طرب بنهادیم
خوشه یروین ØŒ شش ستاره پیداست Ú©Ù‡ اینهمانی با ارتا دارند ( سه جÙت ) . خوشه پروین ØŒ « ششک » نیزنامیده میشود ØŒ Ùˆ « خوشه انگور» نیز شمرده میشود، Ùˆ شیره این انگور، بنیاد اندیشه خرابات ومستی نخستین است ØŒ وهم دراینجا مولوی آنرا ØŒ شش نای طرب میخواند . شاید ØŒ دراصل « شش تا » یا شش تار( تنبور) بوده است Ùˆ شش تا زدن ØŒ طنبور شش تار نواختن است . این اصل پیدایش جانها Ùˆ گیتی ØŒ هم باده ایست Ú©Ù‡ « اÙشره خوشه پروین = ارتا » وهم ØŒ موسیقی ونوا Ùˆ آهنگست Ú©Ù‡ همان تصویرسیمرغست Ú©Ù‡ با اهنگ نای منقارش ( بادآهنگین ) جهان جان را میآÙریند . به سخنی دیگر، Ùطرت ما ØŒ مستی Ùˆ جشن ( نوای نای = موسیقی ) است
به خرابات بÙدستیم ازآن رومستیم
کوی دیگرنشناسیم دراین کو، زادیم
ساقیا زین همه بگذر، بده آن جام شراب
همه را جمله یکی Ú©Ù† ØŒ Ú©Ù‡ دراین اÙرادیم
همه را غرق کن وباز رهان زین اعداد
مزه ای بخش که ما « بی مزه٠اعدادیم »
این اندیشه ØŒ بیان آشتی خواهی Ùطری همه انسانها هست
دل ما یاÙت از این باده ØŒ عجایب بوئی
لاجرم از دم این باده ، لطی٠اورادیم
هله خاموش ، بیارام ، عروسی داریم
هله گردک بنشینیم که ما دامادیم
زندگی درگیتی را « عروسی با گیتی= گردک » میداند
اگر تو عاشقی، غم را رها کن
« عروسی بین » و، ماتم را رها کن
گل سوری ، عروس چمن = خدای ایران
--------------------------------------
وبالاخره ، خواجوی کرمانی ، این عروس را دربهار، درگل های چمن وبه ویژه در « گل سوری » می یابد که اینهمانی با سیمرغ ( ارتا ) دارد و« سور وسوری » ، هم به معنای « سرخ » وهم به معنای « جشن عروسی » است .
گل سوری که عروس چمنش میخوانند
Ú¯Ùˆ بده باده ØŒ درین Øجله ØŒ Ú©Ù‡ سوراست اینجا
چون عروس بوستان ازچهره بگشاید نقاب
بلبل ار وص٠گل سوری نکند ، هرزه گوست
اکنون که درچمن گل سوری ، عروس گشت
ازدست گلرخان ، می چون ارغوان بگیر
جوان = Ù¾Ùروسرشاراززندگی، چشمه زندگی
---- جهان جوان ---
Ùرهنگی Ú©Ù‡ جهان را باچشم جوانی Ù…ÛŒ بیند
واژه «جوان » ØŒ دراصل به معنای « پروسرشاراززندگی» Ùˆ « چشمه زندگی » است . Ùˆ آنچه لبریز از زندگیست ØŒ طبعا زندگی Ù…ÛŒ بخشد Ùˆ زنده میکند . اینست Ú©Ù‡ درسانسکریت واژه «jivana » به معنای زندگی بخش Ùˆ Øیات بخش Ùˆ آنچه زنده کننده است مانند باد وآÙتاب وآب میباشد . همچنین به « ورد » یا سخنی Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ جان Ù…ÛŒ بخشد . جوان ØŒ درگوهرش ØŒ جوانمرد وراد است ØŒ چون زندگی او در دیگران روان میشود . او جوانمردی نمیکند، بلکه زندگی درگÙتاروکردارواندیشه واØساسات او لبریزمیشود . جوانی یا جوانمردی ØŒ بخشیدن پول نیست، بلکه بخشیدن زندگی وشادی ومهر به دیگران است . جوانمرد وجوان ØŒ جهان وجامعه را ØŒ با Ú¯Ùتارو اندیشه وکردارش ØŒ جوان میکند . آنچه جوانست ØŒ پیرامون خود را جوان میکند ØŒ لبریز اززندگی میکند . یک اندیشه ØŒ هنگامی « اندیشه جوان » است ØŒ Ú©Ù‡ جامعه را پر از زندگی وشورزندگی بکند . Øکومت، باید پیکریابی اصل جوانی واندیشه جوانی باشد، تا ملت را ØŒ تا جهان را سرشار ازمهربه زندگی کند .
این واژه دراصل مرکب از پیشوند « جی یا جیا » وپسوند ٠« وان » بوده است . پسوند وان ( vaana) در سانسکر یت به معنای جنگل( درختستان) ÙˆÙراوانی Ùˆ ابرو آب وسرچشمه است . پس « جی= جیا+ وانه » به معنای « پرومملو از زندگی Ùˆ سرچشمه زندگی » است . « جی» دراوستا به معنای « مهر= عشق » Ùˆ « خواستن وطلبیدن » است . پس جوان ØŒ به معنای ØŒ مملو ازعشق Ùˆ خواستهاست . همچنین « جی » ØŒ به معنای « یوغ وهمزاد وجÙت » است Ú©Ù‡ « اصل Ø¢Ùرینندگی روشنی وجنبش ومهر» شمرده میشد . پس جوان ØŒ معنای « چشمه Ø¢Ùرینندگی Ùˆ ابداع ونوآوری » شمرده میشد . ازسوئی جی ØŒ به معنای همداستانی وهمراهی Ùˆ متÙÙ‚ بودنست Ú©Ù‡ در راستای همان معنای مهراست . پس جوان ØŒ سرچشمه همداستانی است . Ùˆ همچنیت جی ØŒ به شاهین تزازو Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ معنای « همآهنگی Ùˆ اندازه وداد » را دارد . ازاین معانی میتوان دید Ú©Ù‡ آنان Ú†Ù‡ تصویری از « جوانی » داشته اند ØŒ Ùˆ جهان جوان ØŒ Ú†Ù‡ برآیندهائی Ùˆ همراهان وملازمانی داشته است . درست این مجموعه ای Ú©Ù‡ جهان جوانی را میسازد ØŒ پاسخگوی به این سرشاری زندگی ازانسانست . درشاهنامه در خوان چهارم، رستم جوان :
درخت وگیا دید و « آب روان » چنان چون بود جای مرد جوان
چوچشم تذروان ، یکی چشمه دید یکی جام زرین برو بر نبید
ابا Ù…ÛŒ ØŒ یکی نیز طنبور یاÙت بیابان چنان خانه سور یاÙت
تهمتن مرآن را به بر در گرÙت بزد رود Ùˆ Ú¯Ùتارها برگرÙت
جوانی ØŒ جهانی ازعروس Ùˆ Ú¯Ù„ وباده وجشن Ùˆ چمن ( همیشه سبزوتاره ) وآب روان Ù…ÛŒ یابد . رستم در راه یاÙتن قباد ÙˆÙراخواندن اوکه از سپاهیان ایران به شاهی برگزیده شده بود :
یکی میل ره تا به البرز کوه یکی جایگه دید، بـÙرنا شکوه
درختان بسیار و آب روان نشستنگه مردم نو جوان
این « همنشینی عاشقی وجوانی ومستی Ùˆ بهارو شادی » نشان پیوند ضروری این پدیده ها باهمست . جائی شادی Ùˆ سرÙرازی Ùˆ مهر وجوانمردی Ùˆ « بینش برپایه آزمایش » هست Ú©Ù‡ جوانی هست . یکی ازاین هارا « بی دیگری » ØŒ نمیتوان ØŒ خلق یا Ùراهم کرد .مولوی میگوید Ú©Ù‡ همه این پدیده ها دربهاراست Ú©Ù‡ همنشین هم میشوند
مستی وعاشقی و جوانی و جنس این
آمد بهارخرّم و ، گشتند همنشین
صورت نداشتند ، مصور شند خوش
یعنی مخیلات ٠مصور شده ، ببین
دهلیز دیده است دل ، آنچه به دل رسید
در دیده اندر آید ، صورت شود یقین
تبلی السرائر است و قیامت ، میان باغ
دل ها ، همی نمایند ، آن دلبران چین
یعنی تو نیز، دل بنما ، گر دلیت هست
تا کی نهان بود ، دل تو ، درمیان طین
مستی وعاشقی وجوانی، نهÙته درگوهرند Ùˆ دربهار، آنها به خود صورت میدهند Ùˆ واقعیت میشوند . دیده ØŒ دهلیز دل است Ùˆ آنچه در دل نهÙته است ØŒ ازکانال دیده ØŒ بیرون میآید Ùˆ تبدیل به صورت میشود . دربهار درباغ ØŒ این سرّ نهان گلها Ùˆ درختان همه صورت یاÙته اند . طبیعت ØŒ دل خود را گشوده است تا دیده شود . توهم بهاربشوو آنچه درگوهر خود داری ØŒ بنما وآشکارکن . بهار، بیان روند راستی یا پیدایش Øقیقت است . مستی وعاشقی وجوانی ØŒ روند پیدایش گوهرزندگی هستند . جوانی ØŒ روند پیدایش ٠سرشاری زندگیست Ú©Ù‡ نیرومندی نامیده میشود .
جوان ، درسرشاری از زندگی ومهر، جهان را خرّم میکند
جنبش نوزائی درغرب، جنبش جوانشدن غرب بود
------------------------------------------------------
آنچه مولوی میگوید تنها « نمودن آنچه درزندگی نهÙته » نیست ØŒ بلکه « لبریزشدن سرچشمه زندگی ØŒ در دیگران ودرطبیعت وپیرامون » است . جهان واجتماع وتاریخ ازاین لبریزی دل وگوهر هر Ùردی ØŒ خرّم وجوان میشود. Ú¯Ùتارواندیشه وکردار، Ùروریزی این غنای زندگی دردیگرانست . همه جنبش های سازنده اجتماعی وسیاسی واقتصادی ÙˆØقوقی ØŒ جنبشهائی هستند Ú©Ù‡ از« جوان منشی وجوان اندیشی » سرچشمه میگیرند . گرانیگاه جنبش نوزائی درغرب ØŒ همین « جوانشوی » بود . برای آنکه این جنبش را بهترشناخت باید آنرا بجای جنبش نوزائی ØŒ جنبش جوانشوی خواند . مکاتب ÙلسÙÛŒ وهنری، جوامع غربی را جوان ساختند ØŒ پراززندگی وپرازعشق به زندگی وپر از ابتکارونوآوری Ùˆ منش آزمایشگری ساختند Ú©Ù‡ جوانی نامیده میشود . آموزه های لیبرال وسوسیال Ú©Ù‡ درغرب پیدایش یاÙتند ØŒ همه غایت Ùˆ Ù…Øتوای جوان سازنده اجتماع را داشتند . ولی بزرگترین خطر منش جوانی ØŒ همان « Ø´ÙاÙیت یا دل نمائی یا راست منشی گوهریست » Ú©Ù‡ اصل سازنده وآÙریننده مدنیت ÙˆÙرهنگ وپیشرÙت وهمبستگی است. « راست خوئی وشÙاÙیت خواهی وسادگی Ùˆ اعتماد، Ú©Ù‡ گوهر جوانی یا سرشاری زندگیست » ØŒ زود « ÙریÙته » میشود . هرجامعه ای ØŒ آنقدر تواناست Ú©Ù‡ مردمانش به هم اعتماد دارند .« گستاخ » درپهلوی به معنای اعتماد وصمیمیت است. جوان ØŒ گستاخست ØŒ چون اعتماد دارد . همه انقلابات ØŒ در راستای جوانشوی ملت ها هستند .
چگونه جوانی ، مغلوب مکرو تزویر ٠عقل پیری میگردد
-----------------------------------------------------
ولی این « سستی وضع٠وعجز» است Ú©Ù‡ با مکرو خدعه وتزویر، بر« راستی ÙˆØقیقت درجوانمنشی Ùˆ سرشاری Ú©Ù‡ نیرومندی باشد»، چیره میگردد .سستی وبی مایگی Ùˆ ضع٠را نباید ناچیزگرÙت ØŒ چون ضع٠وناتوانی وسستی، زایشگاه Ùوران ٠خدعه گری ومکروتزویراست . پیری Ùˆ آنچه درادبیات ما بنام « عجوزه دنیا » مشهور است ØŒ همین منش سستی وضع٠وناتوانیست ØŒ Ú©Ù‡ جایگاه Ùوران خدعه وتزویرو مکرو دوروئی Ùˆ بدبینی است ØŒ Ú©Ù‡ بزرگترین دشمن خطرناک « جوانی » دراجتماعست . جوان ØŒ Ùریب میخورد ØŒ نه برای آنکه غاÙÙ„ وجاهل است ØŒ بلکه برای آنکه « درون نما وشÙا٠ویکدله وراست » است Ú©Ù‡ به اجتماع ØŒ اعتماد میکند . درست این ویژگی سادگی Ùˆ خوشباوری واعتماد Ùˆ Ø´ÙاÙیت ودرون نمائی ØŒ Ú©Ù‡ سازنده مدنیت Ùˆ آزادی ÙˆÙرهنگ ومهروهمبستگی اجتماعیست ØŒ Ùریب میخورد ومغلوب میشود ومی بازد . جوان ØŒ Ùریب میخورد ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ راستی ÙˆØقیقت ØŒ درهرانقلابی وجنبشی ØŒ مقهورخدعه وتزویروضع٠وÙرومایگی دراجتماع میشود . « آزمودن » ØŒ دراجتماعی Ú©Ù‡ همه دروغ میگویند Ùˆ خدعه ومکروتزویرمیورزند ØŒ چیست ØŸ من دیگری را باخدعه Ù…ÛŒÙریبم وباوردارم Ú©Ù‡ براو چیره شده ام ØŒ ولی بیخبر ازآنم Ú©Ù‡ سست تروÙرمایه تروضعی٠ترشده ام . آزمودن دراین اجتماع برای آنست Ú©Ù‡ هر انسانی ØŒ Øقه بازتر ومزورترو دروغگوتر از دیگران بشود. بدینسان هرروز در اجتماع ØŒ منش پیری وسستی Ùˆ ضع٠وÙرومایگی ØŒ بر منش راستی وسرشاری وجوانمردی ومهر Ú©Ù‡ منش جوانیست ØŒ چیره ترمیشود . آزمودن روزگارو جهان ØŒ چیزی جز« جمع تجربه ها در واکنش با Øقه بازیها وتزویرها » نیست . انسان درجهان دیده تر شدن ØŒ در زرنگترشدن ØŒ هرروز سست ترو Ùرومایه تر وناتوانترو ضعی٠نÙس ترمیشود . درچنین جامعه ای ØŒ جوان منشی درهمه جنبش ها ØŒ مغلوب منش ٠« عجوزه ای » میشود Ú©Ù‡ درگذشته آنرا به « روزگار ودنیا » نسبت میدادند . جوان ( اصل سرشاری از زندگی ومهروابتکارو راستی ) از منش سستی وناتوانی وضع٠ÙریÙته ومقهور میشود . نیرومندی ØŒ از سستی ØŒ شکست میخورد ØŒ چون راست ÙˆØقیقت است .
درست برای بالندگی اجتماع باید این رابطه را واژگونه ساخت . عرÙان سده ها درپیکار با « عقل Ú©Ù‡ اینهمانی با شریعت یاÙته بود » خواست بکند ØŒ تا رابطه را معکوس کند ØŒ چون« عقل » دراجتماع اسلامی ØŒ چیزی ستودن خدعه ومکروتزویرودوروئی نبود . «عقل» با همان شهادت دادن اجباری به اسلام، پیدایش Ù…ÛŒ یاÙت . خود Ù…Ùهوم « عقل » درگوهرش ØŒ برضد جوانی ØŒ برضد راستی ÙˆØقیقت ومهرودوستی ØŒ برضد بنای جامعه شاد Ùˆ خرّم بود . این عقل ØŒ درگوهرش ØŒ اعتلای ارزش ٠سستی وناتوانی وضعÙ٠پیری بود . مکرو Øیله وخدعه گری وتزویر ØŒ عقل خوانده میشود .
درجوانشویست که انسان با آزمودن،خودش میزان٠بینش میشود
-------------------------------------------------------------
جوانی،با یقین از نیروی سرشارو ابتکارخود ØŒ بلندی جوی ونامخواه Ùˆ آزمایش طلب است . این سرشاری از زندگی ØŒ اورا دلیروگستاخ در آزمودن میسازد . انسان ØŒ ازخود Ø´ هست ØŒ چون سرشار از زندگی است . « ازخود بودن » ØŒ پیآیند « سرشاربودن اززندگی » است . درجوانیست Ú©Ù‡ با درک غنای زندگی ØŒ میتواند با کسب بینش از راه آزمودن مستقیم ØŒ دریابد Ú©Ù‡ خودش میزان ومرجع نهائیست . از این رو نیز سیمرغ ØŒ هنگام ÙروÙرستادن زال ازالبرز به گیتی، به او میگوید : « یکی آزمایش Ú©Ù† از روزگار» . خدا به انسان میگوید Ú©Ù‡ تنها آموزگارتو، آزمایش است . تو درآزمودن، معیارومیزان هستی . توانسان آزماینده هستی . خدا یا هیچ قدرتی تورا نمی آزماید، بلکه این تو هستی Ú©Ù‡ همه چیزرا درگیتی وزمان میآزمائی، چون تو مرجع ومیزان نهائی هستی .
جوان بینش خود را برپایه « خود آزمائی » میگذارد . آنچه را من خود، با Øواس وخرد خود آزموده ام Ùˆ به بینش آن رسیده ام ØŒ بیان « ازخود بودن من ØŒ میزان ومعیاربودن » من هست . در هربینشی Ú©Ù‡ از آزمایش Ù…ÛŒ یابم ØŒ میزان ومعیار بودن خود را Ù…ÛŒ یایم . درهربینشی Ú©Ù‡ وام میکنم ØŒ دیگر، ازخود نیستم Ùˆ غنای زندگی خود را درنمی یابم . سرچشمه زندگی ØŒ دروام گرÙتن بینش ها ØŒ Ú©Ù… Ú©Ù… میخشکد Ùˆ ناتوان وسست وبینوا میشوم.
جوان Ú©Ù‡ سرچشمه زندگی ومهروابتکاراست ØŒ درخود نمی ماند ودرخود نمیگنجد، بلکه درگÙتاروکردار واندیشه اش درجامعه وجهان لبریزمیشود Ùˆ جهان را جوان وخرّم ( پراززندگی ومهر) میکند . Ùریدون ( اصل داد ) وایرج ( اصل مهر) Ùˆ رستم ( نگهبان ایران ) با جوانی ØŒ جهان را جوان وخرّم میسازند . خرّم ساختن ØŒ جوان ساختن هست .
چنان شاد شد ازسخن، پهلوان که با پیرسرشد، به نوی جوان
به Ùرّخ Ù¾ÛŒ نامور پهلوان جهان سربه سرشد به نوی جوان
جامعه ØŒ از رای جوان ØŒ ازگÙتارجوان ØŒ ازاندیشه وکردارجوان ( پراززندگی ومهرو نوآÙرینی ) ØŒ جوان میشود . نقش شاهی یا Øکومت ونظام ( آرایش ØŒ آرادنیتن ) ØŒ جوان سازی وزیبا سازی ملت است . درکردی، خود واژه « جوانی » به معنای زیبائی است Ùˆ زیبا باید همان واژه « جیوا » باشد Ú©Ù‡ « زندگانی » است . پری ولبریزی از زندگی ومهرو نیرو، زیبا میکند . ملت ØŒ باید سرشار از زندگی درگیتی گردد . « شهرخرّم » ØŒ شهریست Ú©Ù‡ همیشه ازنو جوان میشود . این بود Ú©Ù‡ درآغاز، همیشه جوانترین Ùرزند شاه ØŒ شاه میشد ØŒ نه کهنسالترین Ùرزند . البته اندیشه ای Ú©Ù‡ دراین گزینش ØŒ عبارت بندی میشد ØŒ گسترده تر ازآن واقعیت بود . اندیشه آن بود Ú©Ù‡ Øکومت وساماندهی ( آرایش= آراستن) ØŒ برپایه « اصل جوانسازی » گذارده میشود . اصل انتخابات Ùˆ گزینش Øکومت نو به نو ØŒ گسترش همین اندیشه جوانسازیست . جامعه ÙˆØکومت باید همیشه ازنو، جوان ( پراز زندگی ومهرونوآÙرینی ) شود . هنگامی Ú©Ù‡ Ùقط Øکومت ارثی را میشناختند ØŒ اندیشه، Ùقط در « گزینش Ùرزند جوان » ØŒ عبارت بندی میشد. ولی کاربرد ٠خود٠اندیشه ØŒ Ù…Øدود به Øکومت ارثی نیست ØŒ بلکه گزینش تازه به تازه Ùرد یا انجمنیست Ú©Ù‡ ازخود ØŒ نیرو ÛŒ جوانسازی ملت را داشته باشند . بدین علت بود Ú©Ù‡ Øکومت باید « کواد= قباد» باشد. کوادک Ú©Ù‡ قبادک باشد نام دیگر جوانست . قباد، نوآور است ØŒ بدیع است ØŒ موءسس تازه هاست ØŒ درب به روی نوها میگشاید .