زن »،صورت خدا را نقش میکند / منوچهر جمالی
چگو بانو گشسپ ، صورت خدا را نقش بست ؟
برای بررسی دقیق وگسترده ØŒ نخست این داستان کوتاه ØŒ ازکتاب « بانوگشسپ نامه » Ú©Ù‡ خانم دکترÙØ±Ø Ø§Ù†Ú¯ÛŒØ²Ú©Ø±Ø§Ú†ÛŒØŒ آن را تصØÛŒØ Ú©Ø±Ø¯Ù‡ است دراینجا آورده میشود.
...
منوچهرجمالی
درÙرهنگ ایران ØŒ نخستین بار
« زن »،صورت خدا را نقش میکند
......................................
بانـوگـÙشسـپ ØŒ دخـتررسـتـم
زنی که نخستین بار،
با کشیدن Ù« صورت خدا »
ØŒ هنر Ùنقاشی را درجهان میآÙریند
وخدابا صورت زیبائیش،همه رامیکشد
.......................................
«اندیشه جز زیبا مکن » ، کو تاروپود« صورت » است
زاندیشه٠اَØسَن ØŒ تـنـد ØŒ هرصورتی، اَØسَن شده
مولوی
خلاصه Ú¯Ùتار
درآغازکتاب٠« بانوگشسپ نامه » ØŒ داستانیست Ú©Ù‡ ریشه بسیارکهن درÙرهنگ ایران داشته است Ùˆ دربرگیرنده یکی از شاخصه های ممتازاین Ùرهنگ میشود. درتورات دیده میشود Ú©Ù‡ کشیدن « صورت خدا » ØŒ تØریم شده است ØŒ چون خدا هیچ صورتی ندارد ØŒ ولی درÙرهنگ ایران ØŒ درست وارونه این ØÚ©Ù… ØŒ این زن هست Ú©Ù‡ نخستین بار، صورت خدا را Ù†ÙØ´ میکند، Ùˆ دراین نقش هست Ú©Ù‡ همه جهان ØŒ « مجذوب زیبائی خدا دراعمال واÙکارواØساسات انسانی» میشوند . گوهرخدا ÙˆØقیقت ØŒ زیبائیست Ùˆ نیاز به امرونهی وعن٠ودرشتی( خشونت) وتهدید ندارد ØŒ چون زیبائی، گوهرانسان را میکشد . خدا ÙˆØقیقت ØŒ اصل کشش هستند . درÙرهنگ ایران، کشیدن نقش ازصورت خدا، برای «شناخت زیبائی خدا» ØŒ ضروریست ØŒ چون « زیبائی خدا، در اندیشه ÙˆÚ¯Ùتاروکردارانسانست Ú©Ù‡ صورت به خود میگیرد ونقش Ù…ÛŒ بندد » . این دو تجربه ژر٠٠متضاد انسانها در تاریخ باهمست Ú©Ù‡ شناخت آن ØŒ همه گستره های اخلاق وهنروسیاست واجتماع را معین میسازد . البته واژه « داستان = داته استان » ØŒ دراصل به معنای «دین » است ØŒ Ùˆ « داته » ØŒ به « بینش زایشی ازگوهر Ùخود ٠انسان» Ú¯Ùته میشده است . « دین » ØŒ آموزه ای ÙˆØÛŒ شده ازغیب ( ترانسندس ) به Ùردی برگزیده نبوده است . مثلا به بدعت Ùˆ عقیده باطل Ùˆ الØاد Ùˆ مخال٠دین رسمی ومسلک غلط « جوت داتستان =yut daatastaan » Ú¯Ùته میشد ( جوت = جدا وغیر) .
داستان های شاهنامه بدون Ø´Ú© ØŒ بینشهای دینی از دوره زنخدائی ایران بوده اند Ú©Ù‡ درزمانهای بعد ØŒ برای انطباق دادن با دین یا عقیده Øاکم درآن دورانها، تØولاتی یاÙته اند. ازکند وکاو درتØولاتی Ú©Ù‡ به این داستانها داده شده ØŒ میتوان ساختار Ùرهنگ نخستین ایران را کش٠کرد Ùˆ آنرا بازساخت . یکی ازاین داستانها Ú©Ù‡ گرانیگاه Ùرهنگ ایران را مشخص میسازد ØŒ همین داستان Ú©ÙˆÚ†Ú© در آغاز بانوگشسپ نامه است . با آنکه درسراسر داستان ØŒ ازنیرومندی این زن سخن میرود ولی درآغاز اززیبائی اوسخن مسراید Ú©Ù‡ :
چو خورشید، رخسارآن ماه دید زرشکش، تب ولرزه آمد پدید
ازآن رو، چنین گرم گردیده است که رخسار زیبای او دیده است
نگویم Ú©Ù‡ بالاش، بÙد سروراست Ú©Ù‡ هرگزچوبالاش سروی نخاست
به رخساراو ماه تابنده نی چو شیرین لب لعل او، قند نی
بلای جهان بود بالای او متاع جهان بود ، کالای او
چنان چون به خوبیـش همتا نبود به مردیش مانند پیدا نبود
به هرØال ØŒ داستان با « خوبی = زیبائی » او Ùˆ زیبائی نقشی Ú©Ù‡ ازصورت خدا Ù…ÛŒ نگارد Ùˆ دل جهان را با نقش صورت خدا Ù…ÛŒ رباید ØŒ آغازمیشود وسپس به بخش Øماسی زندگی او میپردازد .
بانوگشسپ، درآغاز، خدا را Ú©Ù‡ « اصل جان » هست ØŒ Ùˆ به صورت « گور» نمایان شده ØŒ ازگزند میرهاند ØŒ وچهره دخترش را Ú©Ù‡ « بیدخت» یا « رام» باشد، برپرنیانی Ú©Ù‡ این زنخدا برسر دارد ØŒ Ù…ÛŒ بیند Ùˆ Ø´ÛŒÙته زیبائی این چهره ( صورت ) بیدخت ØŒ خدای زندگی وهنروشادی وموسیقی میگردد ØŒ وسپس چهره این زنخدا را Ú©Ù‡ یکباروناگهان دیده ØŒ در درازای پنجسال ØŒ با سوزن ØŒ برپرنیان، نقش میکند، وبا این نقش خدا هست Ú©Ù‡ دل همه ملت هارا میرباید، وهنرنقاشی درجهان پیدایش Ù…ÛŒ یابد . با دیدن این نقش ازخدا هست Ú©Ù‡ همه عاشق زیبائی خدا میشوند . Ùˆ با نقش بستن صورت خدا برپرنیانست Ú©Ù‡ نقش خدا را در«چهره خود» بسته است . به عبارت دیگر، انسان با کشیدن تصویرخدا هست Ú©Ù‡ هنرنقاشی را میآغازد Ùˆ انسان درنقش کردن صورت خدا هست Ú©Ù‡ « عشق وشیÙتگی خودرا به چهره زیبا واصل زیبائی » نشان میدهد وبالاخره ØŒ چهره خودش ØŒ دراثرهمان کشش، نقش بندی صورت خدا میشود . این تجربه ژر٠انسان از زیبائی خدا ست Ú©Ù‡ انسان را به خدا میکشد . انسان ØŒ این زیبائی خدا را درکجا Ù…ÛŒ بیند ØŸ نه مانند موسی درکوه سینا درآتش درختی Ú©Ù‡ نمیسوزد ØŒ نه مانند Ù…Øمد درغارØرا ØŒ بلکه هرروز« در کردارخودش » Ú©Ù‡ برای دÙع آزار ازهرجانی ( زندگی ) میکند . زیبائی خدا، درکرداروگÙتارواندیشه وعاطÙÙ‡ انسان، نقش Ù…ÛŒ بندد .
ما هنگامی ژرÙای این داستان را درمی یابیم Ú©Ù‡ متوجه تÙاوت وتضاد Ùرهنگ ایران Ùˆ ادیان نوری وابراهیمی گردیم . با نهی یهوه از« کشیدن صورت یهوه » ØŒ تصویرخدا ØŒ عمل Ú©Ùرآمیزی دراین ادیان میگردد ØŒ ولی این داستان Ú©Ù‡ اهمیت Ùوق العاده دارد ØŒ نشان میدهد Ú©Ù‡ Ùرهنگ ایران ØŒ کشیدن صورت خدا را عملی با شکوه وضروری ازانسان میدانسته است . زیبائی خدا ØŒ ازهستی انسان جدا ناپذیرهست . خدا، درکارهای نیک انسان ØŒ صورت به خود میدهد. تجربه دینی برای ایرانیان، با کشیدن تصویرخدا در زیبائی اش ØŒ پیوند جدا ناپذیر داشته است . خدا، زیباست Ùˆ خدا را هنگامی میتوان شناخت Ú©Ù‡ اورا درگÙتاروکردارو اندیشه خود ØŒ تصویرکرد . چرا ØŸ پاسخ این پرسش، درخود همین داستان هست . نجات دادن هرجانی ازگزند وآزار، نجات دادن خود خدا هست ØŒ Ùˆ انسان در چنین عملی است Ú©Ù‡ خدا را درزیبائیش درکردار خود Ù…ÛŒ بیند . هرجانی، تخم آتش( aatar-cithra) یا همان « Ùرن=praane» هست Ú©Ù‡ خود خدا خود درآن، خود را نگاریده Ùˆ نقش بسته است . انسان، زیبائی مست سازنده خدا را ØŒ در عمل انسانی خود Ú©Ù‡ برای « نگهبانی جانها ازآزاد ودرشتی وقهروتهدید » ØŒ تجربه میکند . برادربانوآذرگشسپ، Ú©Ù‡ Ùرامرز باشد دراین داستان ØŒ انبازوجÙت او دراین عمل هست Ú©Ù‡ با هم یک تجربه را میکنند . به عبارت دیگر، این تجربه دوبرآیند انباز وجÙت با هم دارد . یکی Ø´ÛŒÙتگی Ùˆ « خودرا ازدست دادن » از درک زیبائی ٠صورت خدای زندگی وهنراست ØŒ Ú©Ù‡ درآغازدرÙرامرز، چهره به خود میگیرد ØŒ Ùˆ برآیند دیگرش Ú©Ù‡ متمم آنست ØŒ « تØول دادن این تجربه زیبائی خدا از Ø´ÛŒÙتگی وهیجان درون ØŒ به نقش دربرون » هست Ú©Ù‡ خویشکاری با نوگشسپ میباشد. آنچه گوهرانسان را « Ù…ÛŒ کشد » ØŒ انسان را از Ø´Ú©Ù„ÛŒ ( دیس ) به Ø´Ú©Ù„ÛŒ دیگر درمیآورد . به انسان دگردیسی میدهد Ùˆ انسان را میکشد ( به نقش نودرمیآورد ) . آنچه انسان را میکشد ØŒ انسان را به نقشی نو، میکشد ( کشش، صورت میشود ) .
این تجربه چنانکه آمد ØŒ یک تجربه دینی بسیاربا اهمیت است Ú©Ù‡ پیشینه بسیارکهن دارد Ú©Ù‡ در داستان بانوگشسپ ØŒ باز تابیده شده است . هسته این تجربه دینی ØŒ « مشاهده صورت زیبای خدا درعمل نیک انسانی » است Ú©Ù‡ انسان را میشوراند ومست میکند . « چهره خدا را درعمل نیک٠انسان دیدن » ØŒ ÙلسÙÙ‡ ای دیگر از اخلاق ودین Ùˆ اجتماع وهنر میآÙریند . انسان میتواند خدا را درعمل نیک خود بجوید Ùˆ درعمل های خود ØŒ مست از زیبائی خدا شود . البته این یک اندیشه تشبیهی وتمثیلی نبوده Ùˆ نیست . انسان، درعمل نیکش، به دیدار زیبائی خدا میرسد ØŒ وصورت خدا برایش درعمل ØŒ نقش Ù…ÛŒ بندد. خوبی عمل ØŒ جایگاه پیدایش وصورتیابی خدای زیباست . پیوند عمل انسان ØŒ با گوهرخدا ØŒ گرانیگاه زندگی اجتماعی میگردد . خدا، درعمل های نیک انسان ( نگهبانی جانها ازگزند ) صورت به خود میگیرد . انسان ØŒ خدا را درآسمانها نمی جوید ØŒ بلکه اورا در نجات دادن جانها ازگزند ØŒ درمی یابد . انسان به طورسینا نمیرود تا آتش خدا دردرخت ببیند ØŒ بلکه این آتش را ازجان خودش Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ درعمل واندیشه ÙˆÚ¯Ùتارش ØŒ شعله میکشد . خدا ØŒ خودش مستقیما درآن عمل، مجسم میگردد وصورت خود را Ù…ÛŒ نگارد . درهرعمل نیک انسان ØŒ خدا ØŒ صورت زیبائی میشود Ú©Ù‡ انسان از دیدنش، عشق به او میورزد ومست وشیÙته Ùˆ مبهوت Ùˆ خندان میشود. درهرعمل نیک انسانی ØŒ خدا اززیرخاکسترشعله میکشد Ú©Ù‡ درانسان نمیگنجد :
بنمای صورتی را ØŒ کان ØŒ Ù„ÙˆØ Ø¯Ø±Ù†Ú¯Ù†Ø¬Ø¯
تا بت پرست و بتگر، یا بند رستگاری
چگو بانو گشسپ ، صورت خدا را نقش بست ؟
برای بررسی دقیق وگسترده ØŒ نخست این داستان کوتاه ØŒ ازکتاب « بانوگشسپ نامه » Ú©Ù‡ خانم دکترÙØ±Ø Ø§Ù†Ú¯ÛŒØ²Ú©Ø±Ø§Ú†ÛŒØŒ آن را تصØÛŒØ Ú©Ø±Ø¯Ù‡ است دراینجا آورده میشود.
یکی پورزاد آن گهی دخت شاه که دیداراو آرزوکرد ماه
بیاورد نزدیک رستم چوباد تهمتن ØŒ « Ùرامرز» نامش نهاد
چوپرورده شد بی غم ودردورنج گذشت ازبرش، بی زیان سال پنج
به Ø®Ùردی، دلارای پرکاربود نشان مهی زوپدیداربود
چوده ساله شد، گشت گردودلیر نترسید ازپیل وازنره شیر
ده وشش چوشد، با برویال بود تنش چون تن رستم زال بود
یکی روز، رستم یل پا کدین طلب کرد بانو گشسپ گزین
Ùرامرز نامی، مراورا سپرد بدوگÙت کای نامبردار گرد
Ùرامرز،جنگی ترازرستم است نه نیروی او ازتهمتن Ú©Ù… است
توبااو به هرنیک وبد، یارباش زهرخوب وزشتی نگهدارباش
به راه وبه خواب وبه بزم وشکار مبادا که تنها بود نامدار
دل بانو ازپهلوان، شادشد Ùرامرز، چون سرو آزادشد
به هم شادبودندچون ماه وخور به یک جایشان منزل وخواب وخور
دل وجان زشادی براÙروختش شکاروسواری بیاموختش
به اندک زمانی، چنان شد دلیر که زنهارازاو خواست دربیشه شیر
هرآنگه که شان بود عزم شکار یل پهلوان ، بانوی نامدار
چومردان ، به جوشن شدی درزمان
سروموی، درخود، کردی نهان
دوگرد هژبراÙÚ©Ù† ونامدار به هم هردو کردند عزم شکار
یکی روز، هردوسواره به راه برÙتند مانند خورشید وماه
اگرشیرپیش آمدی یا پلنگ نمیداد بانو یکی را درنگ
سه شیر نراÙکند در مرغزار دوشیردگر زنده بست استوار
............
به ناگه یکی َگردی آمد پدید چوسیل روان ، نزد ایشان رسید
برون آمد ازگرد، گوری دمان دوان پیش او، شرزه شیرژیان
چو آن گور، نزدیک بانو رسید تنش بود لرزان، دمی آرمید
رسیدش مران شیرشرزه به شور همی خواست تا بردرد نره گور
برآشÙت بانو، یل پرهنر بزد گرز بر تارک شیر نر
چنان زد به تندی به یال وبرش که پنهان شد اندرزمین پیکرش
به نزدیک بانوچوشد نره گور نهادش سرخود به پای ستور
بشد درزمین ØŒ درزمان، ناپدید کسی درجهان این Ø´Ú¯Ùتی ندید
به بانو، Ùرامرز داننده ØŒ Ú¯Ùت کزین گورو زین شیر، ماندم Ø´Ú¯Ùت
زناگاه ، پیدا بشد یک جوان که رخ ، ماه، قد،همچوسروروان
به دیدار، چون ماه تابنده بود مطیع رخش، شاه تا بنده بود
یکی جام دردست آن نازنین پرازلعل ویاقوت ودرّ ثمین
یکی پرنیان کرده سرپوش او Ú©Ù‡ بگرÙته بÙد تا سرودوش او
به نزدیک بانو، ببردش Ùراز ببوسید، روی زمین نیاز
بگÙتش Ú©Ù‡ ای ماه روی زمین منم پادشاه پری ØŒ نام «غین»
پری سربه سر، درپناه منند Ùزون از درختان سپاه منند
یکی دشمنم بود سرخاب نام که برجنیان شاه بودی تمام
که تا برمن امروز، اوچیربود که من، گوربودم، وآن، شیربود
چوکشتیش من گشتم ازغم جدا کنم جان خود را به پیشت Ùدا
.......
بپرسید بانو که این چهرکیست؟ که درپرنیان، نقش روی پریست
چنین داد پاسخ که این نقش هست
که این صورت ، ازدخترش ، نقش بست
بنامست آن شاه ØŒ Ùرطوس طوش
جهانسوز دختر ØŒ به Ùرّ وبه هوش
............
Ùرامرزازآن صورت، از دست شد زجام Ù…ÛŒ عاشقی مست شد
........
بپرسید جایش ØŒ بگÙتش پری Ú©Ù‡ شش ماه بالا، سه سال اندری
سه ساله ره است، تا به جای اندریست
وزآن جای ، شش ماه ، تا آن پریست
.......
بدان صورتش، دل چوخشنودکرد پسندیدش ، آنگاه وپدرود کرد
.........
چوشب، سوی ایوان وگاه آمدند درخشان،چوخورشید وماه آمدند
پس آن گاه بانو، مه روزگار به سوزن، نگارید، سوزن نگار
زبانو، بماندست آن یادگار که ازسوزن آرند، نقش ونگار
بÙدش پنج سال دگر، کاراین Ú©Ù‡ صورت نگارید ØŒ آن نازنین
به نقاشی، نقش، نقاش گشت بدین صورت ØŒ آن نقش اوÙاش گشت
به توران بشدÙاش ازایران زمین گرÙت او،بدان نقش،ماچین وچین
به هندوستان ، صورتش نقش بست
شه خاور، ازعشق او گشت مست
دیارعجم، تا عراق عرب شهان را زبانو، به دل شد طرب
چو خورشید رخشنده آن ماه دید زرشکش، تب ولرزه آمد پدید
ازآن رو چنین گرم گردیده است که رخسارزیبای او دیده است
چنان چون به خوبیش همتا نبود به مردیش، مانند پیدا نبود
..............
هرچند این نامه ØŒ داستان « بانوگشسپ» است، ولی جای Ø´Ú¯Ùتست Ú©Ù‡ با « زاده شدن Ùرامرز» آغازمیشود ØŒ نه با زاده شدن « بانوگشسپ ». چرا سخنی از زاده شدن بانو گشسپ آورده نمیشود ØŸ ما امروزه از دید تÙاوت جنسی مرد وزن، به گونه ای دیگراین پدیده را تÙسیرمیکنیم . گرانیگاه این بخش از داستان، آنست Ú©Ù‡ رستم همین Ùرامرز را درشانزده سالگی، به دخترش بانوگشسپ میسپارد تا پروردگاروآموزگار Ùرامرز باشد . سپردن کودک آنهم نرینه ØŒ به کسی ( زن ) برای پروردن ØŒ ارج وبزرگی واعتباراو، Ùˆ زن بطورکلی را میرساند . چنانکه کاوس ØŒ سیاوش را به رستم میسپارد تا اورا بپرورد . یا اسÙندیار، پسرش بهمن را درهنگام مرگ ØŒ به رستم میسپارد تا اورا بپرورد . البته « زن » در اوستا دومعنا دارد ØŒ یکی «زائیدن» Ùˆ دیگری « شناختن » ØŒ چون این دومعنا ازهم جدا ناپذیربوده اند . شناخت وبینش (= روشنی) ØŒ زایشی هستند. روشنی، پیدایشی است . بینش وشناخت ØŒ روند پیدایشی ازانسان دارد. این اصل آبستنی درهرانسانی هست Ú©Ù‡ ØÙ‚ آموزگاری دارد . در مورد بانو آذرگشسپ دیده میشود Ú©Ù‡ نامش دراغلب موارد ØŒ ترکیب دو واژه « بانو» Ùˆ « آذرگشسپ » است . امروزه ØŒ بانو، معنائی نظیر« خانم » دارد وکسی نمیتواند معنای اصلی Ú©Ù‡ بانو داشته ØŒ باورکند ØŒ چون « بانو » و« بانوی » دراصل به معنای « روشنی+ پرتو+ شعله + Øرارت » است . واژه « آذر» نیز ØŒ هرچند زرتشت آنرا نرینه ساخته است ØŒ ولی دراصل به معنای « زهدان + زن آموزگار» بوده است ØŒ وهنوز این معنا در هزوارش با قیمانده است .
زن ØŒ اینهمانی با « آتش = آذر= آگر» داده میشود . همان واژه « Ø¢+ تشه » دیده میشود Ú©Ù‡ « تشه » ØŒ درکردی ØŒ نام دوک = دوخ یعنی Ù†ÛŒ است . همچنین « آگر= Ø¢+ گرو» ØŒ Ú©Ù‡ گرو ( گلو) به معنای Ù†ÛŒ است Ùˆ « Ø¢= زر» هم ØŒ « زر» به معنای « Ù†ÛŒ » است Ú©Ù‡ با زن اینهمانی داده میشود . آتش Ú©Ù‡ اینهمانی با تخم وتخمدان داده میشد ØŒ اصل پیدایش شمرده میشد . چنانچه « اردیبهشت = ارتا خوشت » ØŒ «کانون آتش » شمرده میشد . خوشه ØŒ اینهمانی با « کانون آتش » داشت . همه چیزها ØŒ از آتش ( یعنی زهدان وتخم وتخمدان ) پیدایش Ù…ÛŒ یابند . مثلا در Ø¢Ùرینش جهان دیده میشود Ú©Ù‡ آسمان ابری Ùˆ آب وزمین Ùˆ گیاه وجانور وانسان ØŒ همه درسال پیدایش Ù…ÛŒ یابند . پرسیده میشود Ú©Ù‡ آتش ØŒ Ú©ÛŒ وکجا پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŸ آتش، پیدایش نمی یابد . شش گاهنبارها Ú©Ù‡ شش تخم پیدایش ٠آسمان ابری وآب وزمین وگیاه وجانوروانسانند ØŒ همان آتش هستند . آتش ØŒ اصل Ø¢Ùریننده همه چیزهاست . ازاین رو روشنی بیکران زرتشت ØŒ از آتش پیدایش نمی یاÙت . « ان + اگرا » هست . یعنی از زهدان= ازآتش = ازتخم ØŒ زاده نمیشود . Ùˆ بانو آذرگشسپ ØŒ Ú©Ù‡ « Øرارت وپرتو آذرخش » هست ØŒ نماد چنین پدیده است . آذرگشسپ، برق یا « آذرخش » است Ú©Ù‡ « آتش » هم نامیده میشود واین آتش یا آتش زنه است Ú©Ù‡ اصل روشنی وبینش است .
ازآنجا Ú©Ù‡ درÙرهنگ زنخدائی ØŒ روشنی وبینش ودانش، از آتش = زهدان ( اتون ) = نای زاده میشد ØŒ طبعا « آذر» معنای « آموزه وبینش » هم داشت . ولی درآموزه زرتشت ØŒ Ú©Ù‡ روشنی برآتش اولویت داده شده است ØŒ سبب شده است Ú©Ù‡ این پیوند بنیادی میان آتش ( آذر) Ùˆ بینش ودانش ØŒ نادیده گرÙته شده است . مثلا « aethra » Ú©Ù‡ همان آذر باشد ØŒ دراوستا ØŒ Ùقط معنای « آموزه وبینش » دارد Ùˆ « آذرباد =aethra-paiti » Ùقط معنای معلم وآموزگار را یاÙته است . البته این واژه به خصوص به« موبدان » Ú¯Ùته میشده است . دراین راستا معنای آذربایجان Ú©Ù‡ « آذرپاد+ کان » باشد ØŒ خانه ومیهن موبدان ( آخوندها ) بود (آذرباد+ کان = کشورملاها وآخونده = کشورآموزگاران دینی ) . دیده میشود Ú©Ù‡ آذربایجان ØŒ آذربایجان به Ø´Ú©Ù„ «athun-pata-kaan=atropatene » نیز نوشته میشده است. بخوبی دیده میشود Ú©Ù‡ آذرهمان « اتون = تون= زهدان » میباشد، Ùˆ درارمنی نیز به آذر، اتون Ú¯Ùته میشود . آذر( آتش= اتون » چون سرچشمه روشنی وبینش بود، خواه ناخواه به بینش بطورکلی وبه ویژه به آموزه دینی، آذرمیگÙتند ØŒ چنانکه مانی هم دینش را « سوک = آتش » میخواند. ازاین رو « آذرپاد+ کان » ØŒ معنای « میهن آخوندها وموبدان » را داشته است، Ùˆ مانند قم ومشهد ونج٠امروزه ØŒ مرکزعلمای دین بوده است . البته اولویت آتش= آذر= نای= اتون بربینش وروشنی ØŒ نشان ارج اجتماعی ودینی وقانونی زن بوده است ØŒ چنانچه خود واژه زن ØŒ هم به معنای زادن وهم به معنای شناختن است . شناختن وبینش، پدیده ایست زادنی ازگوهرخود انسان . با سرکوبی Ùرهنگ زنخدائی ØŒ این اولویت ازبین برده میشود . چنانچه یزدانشناسی زرتشتی برضد این اولویت برمیخیزد . در گزیده های زاد اسپرم( بخش 4 ØŒ درباره آمدن دین به زمانه » میآید Ú©Ù‡ : « دین مزدیسنان در زمانه ازنظم مادی به مینوچهری بازمیگشت ØŒ درزمین نخست به سپندارمذ( آرمئتی= زنخدای زمین) Ùˆ سپس به اورمزد شد ØŒ مانند Ùرزند پذیری مادران Ùˆ بازسپردن به پدران » . مادر Ùقط ØÙ‚ دارد Ú©Ù‡ چند سال درآغاز، کودک را بپرورد وسپس پرورش وآموزش باید به پدرسپرده شود . اینکه رستم ØŒ Ùرامرز، پسرش را با شانزده سالگی به « بانو آذرگشسپ » برای پرورش Ùˆ آموزش میسپارد ØŒ نشانگر آنست Ú©Ù‡ خانواده رستم Ùرهنگ زنخدائی داشته اند Ùˆ نام « آذرگشسپ » نیزØاوی چنین معنائی بوده است .
تØول ناگهانی « گور» به « شاه پریان »
بانوگشسپ ÙˆÙرامرز، نقش « انبازوجÙت » را در « شناخت » این «تجربه دینی٠ارزش عمل نیک » بازی میکنند Ú©Ù‡ بنیاد تÙکر زنخدائی درایران بوده است .« شکار» اساسا معنای « بدنبال چیزی رÙتن وگشتن » یا « پیگیری » است . جستجو، نوعی شکاراست . خدا ÙˆØقیقت درÙرهنگ ایران ØŒ شکار گریزنده اند ( دربخش دوم این مقاله بررسی میشود ) . اینکه شیری درنده گوری را تعقیب میکند تا او را بدرد ØŒ Ø·Ø±Ø Ù…Ø³Ø¦Ù„Ù‡ بنیادی Ùرهنگ ایران « Ú˜ÛŒ » و« اژی » هست . ضد زندگی ØŒ یا آنکه زندگی را میآزارد ØŒ گوری را میخواهد ازهم پاره کند . زنخدایان ایران به ویژه سیمرغ وبیدخت ( رام ) ØŒ درشکل آهو وبزکوهی وغرم Ùˆ گورپدیدارمیشوند . چنانچه ابوریØان نیز درکتاب التÙهیم میآورد Ú©Ù‡ « آهوان وگورخرونخجیر» دلالت بر « زهره » دارند Ú©Ù‡ همان بیدخت باشد . در« بهمن نامه» نیز ØŒ بیدخت یا رام به Ø´Ú©Ù„ آهو، پدیدارمیشود تا دل انباشته ازکین توزی بهمن ( پسراسÙندیار) را Ú©Ù‡ به دشمنی با خرمدینان برخاسته Ùˆ از هیچگونه قساوتی نمی پرهیزد ØŒ برباید وبدین سان ØŒ اورا تØول بدهد ØŒ Ùˆ دردل او، مهر Ùبه جان را ازسر بیاÙریند . Ùˆ اینکه امام رضا ØŒ ضامن آهو( Ú©Ù‡ همان بیدخت، دخترسیمرغ میباشد ) ساخته میشود ØŒ درراستای آشتی دادن امامهای شیعه با خدای ایران ØŒ پیدایش یاÙته است . خدای ایران ØŒ اساسا « اصل تØول یا دگردیسی ومتامورÙوز» هست ØŒ ودرست Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« گور» ØŒ بیان این اصل Ø¢Ùرینندگی است . خدای ایران ØŒ دردگردیس شدن ØŒ میآÙریند . شیوه Ø¢Ùریدن او اینست Ú©Ù‡ خودش ØŒ همه جانها ØŒ همه گیتی ØŒ میشود، به گیتی دگر دیسی Ù…ÛŒ یابد . معنای اÙتار= اوتار، همین تبدیل وتغییرشکل بوده است . دربهرام یشت میتوان دید Ú©Ù‡ بهرام ØŒ نخست تØول به « وای » Ù…ÛŒ یابد وسپس تØول به Øیوانات دیگر مانند گاو واسب وشترو .... ومرغ وانسان Ù…ÛŒ یابد. این داستان Ø¢Ùرینش است . بهرام ورام ( وای ) ØŒ اصل انبازهستند Ú©Ù‡ جهان ازتØول یابی آنها پیدایش Ù…ÛŒ یابد . وای Ú©Ù‡ « دوای = دوتای باهم » باشد، همین دوتای جÙت باهمند .
خدا درÙرهنگ ایران هم « خوشه ØŒ ارتاخوشت = ارتای خوشه » هست Ùˆ هم «ارتای Ùرورد» یا ارتای Ùروهر است . ارتای خوشه ØŒ «هوچترا» است Ú©Ù‡ دومعنای مکمل هم دارند . خدا، خوشه تخم ها ( چیتره = چهره ) یا « تخمهای آتش ( aatar-cithra) جانها وانسانهاست .« هوچیتر» Ú©Ù‡ صÙت اصلی این خداست، به معنای « «خوبچهره یا زیبا» هست. این صÙت گوهری او Ú©Ù‡ زیبائی باشد ØŒ درهمه تخم ها یا آتش های جانها هست . این تخم ها یا آتش ها یا چهره ها Ú©Ù‡ اصل زیبائی اند ØŒ ارتای Ùرورد یا ارتای Ùروهرنیزهستند . یعنی ØŒ دگردیس شونده اند . « Ùرورد » Ú©Ù‡ از ریشه « ورتن = گردیدن » است بیان آنست Ú©Ù‡ درگوهر همه جانها Ú©Ù‡ « تخم آتش » هستند ØŒ ویژگی گوهری تØول یابیست ØŒ دگردیس شونده اند . زیبائی ØŒ Ù¾ÛŒ درپی ØŒ چهره های متنوع Ù…ÛŒ یابد ØŒ زنجیره یا Ø·ÛŒÙÛŒ ازصورتها میشود . این عنصرنخستین یا ارتا یا Ùرن ØŒ اصل تØول Ùˆ دگردیسی Ùˆ متامورÙوز است . این عنصراولیه هست Ú©Ù‡ درهرانسانی ØŒ به او صورت وشکل میدهد . این اصل صورت دهنده درجان هرانسانی هست Ú©Ù‡ به خود ØŒ صورت ( دیس، دیسه ) میدهد Ùˆ انسان را مانند خانه میسازد ( دیسیدن ) ØŒ ودرپایان زندگی درگیتی ØŒ به سیمرغ ( جانان= ارتای Ùروهر) تØول Ù…ÛŒ یابد . دراین جهان بینی ØŒ مرگی وجود ندارد ØŒ بلکه « Ùروهرانسانی » ازسر به سیمرغ ( جانان ) ØŒ « تØول Ù…ÛŒ یابد » . البته دین زرتشتی برضد چنین اندیشه ای بود ØŒ Ùˆ بدین سان معنای واژه « ارتا Ùرورد » را چنان تغییر میدهند Ú©Ù‡ با آموزه Ú©ÛŒÙروپاداش زرتشت ØŒ سازگارباشد . دراین جهان بینی، اندیشه مجازات تبهکاران در دوزخ وپاداش نیکوکاران دربهشت نیست . همین Ù…Ùهوم « صورتیابی خدا درعمل انسان » درداستان بالا ØŒ بیان ÙلسÙÙ‡ ای متمایز از زرتشتی گریست. دین زرتشتی برضد این اصل تØول یابی بود . دراین Ùرهنگ ،تخمها درخوشه ØŒ «بهره های یک خوشه اند» Ùˆ به هم متصلند . ازاین رو همه انسانها ØŒ بهره های خدا هستند . خدا درپراکنده واÙشانده شدن ØŒ ازهم پاره ومجزا نمیشود ØŒ بلکه این پیوستگی دانه ها ( بهره ها ) به خوشه ØŒ درÙطرتشان باقی میماند Ùˆ ازاین رو همیشه « جÙت جو » هستند Ùˆ همیشه راه تØول یابی تخم ØŒ به سیمرغ بازاست . به عبارت عرÙان ØŒ Ú©Ù„ درجزء هست . واین جزئست Ú©Ù‡ همیشه بسوی Ú©Ù„ ØŒ دگردیسی Ù…ÛŒ یابد . ازسوی دیگر، همه این تخمها ØŒ میرویند ودارای چهارپرمیشوند Ùˆ میتوانند همیشه به معراج بروند وهمبسته ومتصل با سیمرغ یا جانان شوند. اینکه سیمرغ ØŒ هنگام Ùروآمدن زال به گیتی، پرخودرا به او میدهد ØŒ چنین معنائی داشته است . همه انسانها ØŒ دارای پرسیمرغند وهمه میتوانند مستقیما به سیمرغ بپیوندند . همه بهره ای ازخدا درخود دارند Ùˆ همیشه بهره مند ازخدا هستند . خدا نیز ØŒ بهره های به هم پیوسته است . Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â«Ø¨Ù‡Ø±Ù‡ » ØŒ سپس به غلط، معنای قسمت وپاره را گرÙته ،درØالیکه بهره ØŒ معنای « جزء متصل به Ú©Ù„ » را داشته است .
خدا هم خوشه ( ارتا ) Ùˆ هم « تخم = دانه = چیترا » هست . این عنصر نخستین ( بهره ) Ú©Ù‡ Ùرن ( بادی Ú©Ù‡ اینهمانی با آتش جان دارد ) باشد ØŒ درهرتنی، جای میگیرد ( تن = آتشگاه ) Ùˆ اصل تØول یابی است . ازاین رو « تنگر» هم نامیده میشود ØŒ Ú©Ù‡ مخÙ٠« تن گوریا » هست . تنگوریا ( تن + گوری ) به معنای زهدان Ùˆ سرچشمه تØول یاÙتن » است . تنگوریا ØŒ نام مرغ هم هست ØŒ چون Ù…Ùرغ هم همین معنا رادارد . Ù…Ùرغ Ùˆ مَرغ ØŒ دراصل، یک واژه اند Ùˆ هردو به معنای همیشه ازنوسبزوتازه شونده اند . ازاین رو به « گورستان = گور+ استان» ØŒ « مرغزن » میگÙته اند ØŒ چون گورستان جای ازنو زنده شدنست . درکردی ØŒ معانی « گور » ØŒ درطیÙØ´ زنده باقی مانده است . چنانچه « گورنه ته له » به معنای موجود خیالیست . گورین ØŒ به معنای تکوین یاÙتن است . گوریان ØŒ متغییرشدن است . « گوربه » ØŒ تپش قلب است . گوربه ستن ØŒ با شتاب دویدنست . گوراو به معنای تکوین یاÙته Ùˆ ازپوست درآمدنست . به همین علت ØŒ به قبرهای خانواده سام وزال ورستم ØŒ « گوراب » میگÙتند . گوربز، چابک وبا نشاطست . گوران ØŒ تکوین یاÙتن جنین دررØÙ… مادراست.
گوران ØŒ تکامل یاÙتن است . گورانی ØŒ ترانه است . گور، به معنای نیرو+ زبانه آتش ØŒ با شتاب سرازیرشدن + همه باهم رÙتن است .
درشاهنامه ØŒ اکوان دیو Ú©Ù‡ بهمن میباشد به Ø´Ú©Ù„ « گور» نمودارمیشود Ùˆ دراین داستان ØŒ ارتا ( سیمرغ یا هما ) Ú©Ù‡ نخستین پیدایش بهمن است ØŒ تØول به Ø´Ú©Ù„ گوریاÙته است . نام گور را به « خر ÙˆØØ´ÛŒ » داده اند ØŒ چون پوست این Øیوان دارای دورنگ به هم پیوسه است ØŒ Ùˆ این بیان « گوهرجÙتی » است Ú©Ù‡ بهمن وارتا هردو دارند، Ùˆ درست اصل جÙتی است Ú©Ù‡ « اصل تØول بهمن به هماست » . بهمن Ú©Ù‡ اصل نادیدنی وناگرÙتنی است ØŒ درارتا ( سیمرغ یا هما ) تØول به « دیدنی = صورت = Ø´Ú©Ù„ = دیس = رنگ ورنگارنگی » Ù…ÛŒ یابد . این عنصر نخستین جان انسانی Ú©Ù‡ « تخم آتش=aatar-cithra » نامیده میشود ØŒ « وهو Ùریان = Ùریان به » Ùˆ « وه ÙرنÙتار» نیزنامیده میشود . Ùریان ØŒ به معنای « Ùری + یان = پری + یان » یعنی « خانه پری= خانه زیبائی وعشق ودوستی » هست ØŒ Ú©Ù‡ درواقع به معنای « خانه وآشیانه سیمرغ » باشد . آتش جان ØŒ یا « وهوÙریان » ØŒ Ú©Ù‡ « Ú˜ÛŒ = زندگی » است ØŒ ازاصل خشم ( تجاوزودرشتی وتهدید ØŒ Ú©Ù‡ دراینجا شیرشرزه میباشد ) درخطر است ØŒ Ùˆ این بانو گشسپ ØŒ دختررستم است Ú©Ù‡ « Ú˜ÛŒ » را Ú©Ù‡ « بهری ازجانان ØŒ ازخوشه جان » است Ùˆ خانه « پری = Ùری » هست ØŒ از آزار وگزند میرهاند . این عمل ØŒ Ú©Ù‡ سپرجان وزندگی شدن باشد ØŒ دراین Ùرهنگ ،« برترین ارزش» بود . نباید Ùراموش کرد Ú©Ù‡ واژه « Ú˜ÛŒ = جی » ØŒ نه تنها به معنای زندگیست بلکه نام رام یا بیدخت یا دخترشاه پریان نیز هست . « تخم آتش » درتن Ú©Ù‡ به انسان ØŒ صورت میدهد ØŒ وانسان را بنا میکند ومی بالاند ØŒ « خانه پری = Ùری + یان » است . این پری هست Ú©Ù‡ خودش تØول Ù…ÛŒ یابد Ùˆ به خود صورت وشکل میدهد، یا نقش خود را مینگارد . ردپای این اندیشه Ú©Ù‡ « نخستین عنصردرانسان، یا تخم آتش= اخو» ØŒ همان « پری » است ØŒ وپری ØŒ میتواند به خود تغییرصورت وشکل بدهد ØŒ در آثارعطارومولوی نیزبسیار زنده باقی مانده است . Ùˆ نام دیگر این تخم آتش Ú©Ù‡ « وه+ Ùرن + اÙتار» باشد ØŒ گوهر تØول یابی این پری را نشان میدهد . چون « اÙتار= او- تار» درسانسکریت به معنای « Ø´Ú©Ù„ وصورت یابی خدا درگستره های گوناگونست » . مولوی ØŒ میگوید Ú©Ù‡ انسان ØŒ همین پری راهرروزدرهنگام بیدارشدن دربامداد ØŒ دربرابرخود Ù…ÛŒ یابد . یا به عبارت دیگر، تخم آتش درجان Ùانسان ØŒ درهربامدادی ØŒ شعله میکشد Ùˆ Ø´Ú©Ù„ پری به خود میگیرد :
هر روز بامداد، درآید یکی پری
بیرون کشد مرا ، که زمن ، جان کجا بری
گرعاشقی ØŒ نیابی مانند من بـÙتی ( uz-des )
ور تاجری ، کجاست چومن ، « گرم مشتری »
ور عارÙÛŒ ØŒ « Øقیقت معرو٠جان » منم
ورکاهلی ، چنان شوی ازمن که بر پری
Ù…Øتاج روی مائی ØŒ گر پشت عالمی
Ù…Øتاج Ø¢Ùتابی ØŒ Ú¯Ø±ØµØ¨Ø Ø§Ù†ÙˆØ±ÛŒ
.......................
این بررسی ادامه دارد