زن »،صورت خدا را نقش میکند / منوچهر جمالی
چگو بانو گشسپ ، صورت خدا را نقش بست ؟
برای بررسی دقیق وگسترده ØŒ نخست این داستان کوتاه ØŒ ازکتاب « بانوگشسپ نامه » Ú©Ù‡ خانم Ø¯Ú©ØªØ±ÙØ±Ø انگیزکراچی، آن را تصØÛŒØ کرده است دراینجا آورده میشود.
...
منوچهرجمالی
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ نخستین بار
« زن »،صورت خدا را نقش میکند
......................................
Ø¨Ø§Ù†Ù€ÙˆÚ¯Ù€ÙØ´Ø³Ù€Ù¾ ØŒ دخـتررسـتـم
زنی که نخستین بار،
با کشیدن Ù« صورت خدا »
ØŒ هنر Ùنقاشی را درجهان Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯
وخدابا صورت زیبائیش،همه رامیکشد
.......................................
«اندیشه جز زیبا مکن » ، کو تاروپود« صورت » است
Ø²Ø§Ù†Ø¯ÛŒØ´Ù‡Ù Ø§ÙŽØØ³ÙŽÙ† ØŒ تـنـد ØŒ هرصورتی، Ø§ÙŽØØ³ÙŽÙ† شده
مولوی
خلاصه Ú¯ÙØªØ§Ø±
درآغازکتاب٠« بانوگشسپ نامه » ØŒ داستانیست Ú©Ù‡ ریشه بسیارکهن Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران داشته است Ùˆ دربرگیرنده یکی از شاخصه های ممتازاین ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ میشود. درتورات دیده میشود Ú©Ù‡ کشیدن « صورت خدا » ØŒ ØªØØ±ÛŒÙ… شده است ØŒ چون خدا هیچ صورتی ندارد ØŒ ولی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ درست وارونه این ØÚ©Ù… ØŒ این زن هست Ú©Ù‡ نخستین بار، صورت خدا را Ù†ÙØ´ میکند، Ùˆ دراین نقش هست Ú©Ù‡ همه جهان ØŒ « مجذوب زیبائی خدا دراعمال واÙÚ©Ø§Ø±ÙˆØ§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª انسانی» میشوند . گوهرخدا ÙˆØÙ‚یقت ØŒ زیبائیست Ùˆ نیاز به امرونهی وعن٠ودرشتی( خشونت) وتهدید ندارد ØŒ چون زیبائی، گوهرانسان را میکشد . خدا ÙˆØÙ‚یقت ØŒ اصل کشش هستند . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، کشیدن نقش ازصورت خدا، برای «شناخت زیبائی خدا» ØŒ ضروریست ØŒ چون « زیبائی خدا، در اندیشه ÙˆÚ¯ÙØªØ§Ø±ÙˆÚ©Ø±Ø¯Ø§Ø±Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†Ø³Øª Ú©Ù‡ صورت به خود میگیرد ونقش Ù…ÛŒ بندد » . این دو تجربه ژر٠٠متضاد انسانها در تاریخ باهمست Ú©Ù‡ شناخت آن ØŒ همه گستره های اخلاق وهنروسیاست واجتماع را معین میسازد . البته واژه « داستان = داته استان » ØŒ دراصل به معنای «دین » است ØŒ Ùˆ « داته » ØŒ به « بینش زایشی ازگوهر ÙØ®ÙˆØ¯ ٠انسان» Ú¯ÙØªÙ‡ میشده است . « دین » ØŒ آموزه ای ÙˆØÛŒ شده ازغیب ( ترانسندس ) به ÙØ±Ø¯ÛŒ برگزیده نبوده است . مثلا به بدعت Ùˆ عقیده باطل Ùˆ Ø§Ù„ØØ§Ø¯ Ùˆ مخال٠دین رسمی ومسلک غلط « جوت داتستان =yut daatastaan » Ú¯ÙØªÙ‡ میشد ( جوت = جدا وغیر) .
داستان های شاهنامه بدون Ø´Ú© ØŒ بینشهای دینی از دوره زنخدائی ایران بوده اند Ú©Ù‡ درزمانهای بعد ØŒ برای انطباق دادن با دین یا عقیده ØØ§Ú©Ù… درآن دورانها، تØÙˆÙ„اتی ÛŒØ§ÙØªÙ‡ اند. ازکند وکاو درتØÙˆÙ„اتی Ú©Ù‡ به این داستانها داده شده ØŒ میتوان ساختار ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ نخستین ایران را کش٠کرد Ùˆ آنرا بازساخت . یکی ازاین داستانها Ú©Ù‡ گرانیگاه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران را مشخص میسازد ØŒ همین داستان Ú©ÙˆÚ†Ú© در آغاز بانوگشسپ نامه است . با آنکه درسراسر داستان ØŒ ازنیرومندی این زن سخن میرود ولی درآغاز اززیبائی اوسخن مسراید Ú©Ù‡ :
چو خورشید، رخسارآن ماه دید زرشکش، تب ولرزه آمد پدید
ازآن رو، چنین گرم گردیده است که رخسار زیبای او دیده است
نگویم Ú©Ù‡ بالاش، Ø¨ÙØ¯ سروراست Ú©Ù‡ هرگزچوبالاش سروی نخاست
به رخساراو ماه تابنده نی چو شیرین لب لعل او، قند نی
بلای جهان بود بالای او متاع جهان بود ، کالای او
چنان چون به خوبیـش همتا نبود به مردیش مانند پیدا نبود
به Ù‡Ø±ØØ§Ù„ ØŒ داستان با « خوبی = زیبائی » او Ùˆ زیبائی نقشی Ú©Ù‡ ازصورت خدا Ù…ÛŒ نگارد Ùˆ دل جهان را با نقش صورت خدا Ù…ÛŒ رباید ØŒ آغازمیشود وسپس به بخش ØÙ…اسی زندگی او میپردازد .
بانوگشسپ، درآغاز، خدا را Ú©Ù‡ « اصل جان » هست ØŒ Ùˆ به صورت « گور» نمایان شده ØŒ ازگزند میرهاند ØŒ وچهره دخترش را Ú©Ù‡ « بیدخت» یا « رام» باشد، برپرنیانی Ú©Ù‡ این زنخدا برسر دارد ØŒ Ù…ÛŒ بیند Ùˆ Ø´ÛŒÙØªÙ‡ زیبائی این چهره ( صورت ) بیدخت ØŒ خدای زندگی وهنروشادی وموسیقی میگردد ØŒ وسپس چهره این زنخدا را Ú©Ù‡ یکباروناگهان دیده ØŒ در درازای پنجسال ØŒ با سوزن ØŒ برپرنیان، نقش میکند، وبا این نقش خدا هست Ú©Ù‡ دل همه ملت هارا میرباید، وهنرنقاشی درجهان پیدایش Ù…ÛŒ یابد . با دیدن این نقش ازخدا هست Ú©Ù‡ همه عاشق زیبائی خدا میشوند . Ùˆ با نقش بستن صورت خدا برپرنیانست Ú©Ù‡ نقش خدا را در«چهره خود» بسته است . به عبارت دیگر، انسان با کشیدن تصویرخدا هست Ú©Ù‡ هنرنقاشی را میآغازد Ùˆ انسان درنقش کردن صورت خدا هست Ú©Ù‡ « عشق ÙˆØ´ÛŒÙØªÚ¯ÛŒ خودرا به چهره زیبا واصل زیبائی » نشان میدهد وبالاخره ØŒ چهره خودش ØŒ دراثرهمان کشش، نقش بندی صورت خدا میشود . این تجربه ژر٠انسان از زیبائی خدا ست Ú©Ù‡ انسان را به خدا میکشد . انسان ØŒ این زیبائی خدا را درکجا Ù…ÛŒ بیند ØŸ نه مانند موسی درکوه سینا درآتش درختی Ú©Ù‡ نمیسوزد ØŒ نه مانند Ù…ØÙ…د Ø¯Ø±ØºØ§Ø±ØØ±Ø§ ØŒ بلکه هرروز« در کردارخودش » Ú©Ù‡ برای Ø¯ÙØ¹ آزار ازهرجانی ( زندگی ) میکند . زیبائی خدا، Ø¯Ø±Ú©Ø±Ø¯Ø§Ø±ÙˆÚ¯ÙØªØ§Ø±ÙˆØ§Ù†Ø¯ÛŒØ´Ù‡ وعاطÙÙ‡ انسان، نقش Ù…ÛŒ بندد .
ما هنگامی Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ این داستان را درمی یابیم Ú©Ù‡ متوجه ØªÙØ§ÙˆØª وتضاد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران Ùˆ ادیان نوری وابراهیمی گردیم . با نهی یهوه از« کشیدن صورت یهوه » ØŒ تصویرخدا ØŒ عمل Ú©ÙØ±Ø¢Ù…یزی دراین ادیان میگردد ØŒ ولی این داستان Ú©Ù‡ اهمیت Ùوق العاده دارد ØŒ نشان میدهد Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ کشیدن صورت خدا را عملی با شکوه وضروری ازانسان میدانسته است . زیبائی خدا ØŒ ازهستی انسان جدا ناپذیرهست . خدا، درکارهای نیک انسان ØŒ صورت به خود میدهد. تجربه دینی برای ایرانیان، با کشیدن تصویرخدا در زیبائی اش ØŒ پیوند جدا ناپذیر داشته است . خدا، زیباست Ùˆ خدا را هنگامی میتوان شناخت Ú©Ù‡ اورا Ø¯Ø±Ú¯ÙØªØ§Ø±ÙˆÚ©Ø±Ø¯Ø§Ø±Ùˆ اندیشه خود ØŒ تصویرکرد . چرا ØŸ پاسخ این پرسش، درخود همین داستان هست . نجات دادن هرجانی ازگزند وآزار، نجات دادن خود خدا هست ØŒ Ùˆ انسان در چنین عملی است Ú©Ù‡ خدا را درزیبائیش درکردار خود Ù…ÛŒ بیند . هرجانی، تخم آتش( aatar-cithra) یا همان « ÙØ±Ù†=praane» هست Ú©Ù‡ خود خدا خود درآن، خود را نگاریده Ùˆ نقش بسته است . انسان، زیبائی مست سازنده خدا را ØŒ در عمل انسانی خود Ú©Ù‡ برای « نگهبانی جانها ازآزاد ودرشتی وقهروتهدید » ØŒ تجربه میکند . برادربانوآذرگشسپ، Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ù…رز باشد دراین داستان ØŒ Ø§Ù†Ø¨Ø§Ø²ÙˆØ¬ÙØª او دراین عمل هست Ú©Ù‡ با هم یک تجربه را میکنند . به عبارت دیگر، این تجربه دوبرآیند انباز ÙˆØ¬ÙØª با هم دارد . یکی Ø´ÛŒÙØªÚ¯ÛŒ Ùˆ « خودرا ازدست دادن » از درک زیبائی ٠صورت خدای زندگی وهنراست ØŒ Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ø¢ØºØ§Ø²Ø¯Ø±ÙØ±Ø§Ù…رز، چهره به خود میگیرد ØŒ Ùˆ برآیند دیگرش Ú©Ù‡ متمم آنست ØŒ « تØÙˆÙ„ دادن این تجربه زیبائی خدا از Ø´ÛŒÙØªÚ¯ÛŒ وهیجان درون ØŒ به نقش دربرون » هست Ú©Ù‡ خویشکاری با نوگشسپ میباشد. آنچه گوهرانسان را « Ù…ÛŒ کشد » ØŒ انسان را از Ø´Ú©Ù„ÛŒ ( دیس ) به Ø´Ú©Ù„ÛŒ دیگر درمیآورد . به انسان دگردیسی میدهد Ùˆ انسان را میکشد ( به نقش نودرمیآورد ) . آنچه انسان را میکشد ØŒ انسان را به نقشی نو، میکشد ( کشش، صورت میشود ) .
این تجربه چنانکه آمد ØŒ یک تجربه دینی بسیاربا اهمیت است Ú©Ù‡ پیشینه بسیارکهن دارد Ú©Ù‡ در داستان بانوگشسپ ØŒ باز تابیده شده است . هسته این تجربه دینی ØŒ « مشاهده صورت زیبای خدا درعمل نیک انسانی » است Ú©Ù‡ انسان را میشوراند ومست میکند . « چهره خدا را درعمل نیک٠انسان دیدن » ØŒ ÙلسÙÙ‡ ای دیگر از اخلاق ودین Ùˆ اجتماع وهنر Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . انسان میتواند خدا را درعمل نیک خود بجوید Ùˆ درعمل های خود ØŒ مست از زیبائی خدا شود . البته این یک اندیشه تشبیهی وتمثیلی نبوده Ùˆ نیست . انسان، درعمل نیکش، به دیدار زیبائی خدا میرسد ØŒ وصورت خدا برایش درعمل ØŒ نقش Ù…ÛŒ بندد. خوبی عمل ØŒ جایگاه پیدایش وصورتیابی خدای زیباست . پیوند عمل انسان ØŒ با گوهرخدا ØŒ گرانیگاه زندگی اجتماعی میگردد . خدا، درعمل های نیک انسان ( نگهبانی جانها ازگزند ) صورت به خود میگیرد . انسان ØŒ خدا را درآسمانها نمی جوید ØŒ بلکه اورا در نجات دادن جانها ازگزند ØŒ درمی یابد . انسان به طورسینا نمیرود تا آتش خدا دردرخت ببیند ØŒ بلکه این آتش را ازجان خودش Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ درعمل واندیشه ÙˆÚ¯ÙØªØ§Ø±Ø´ ØŒ شعله میکشد . خدا ØŒ خودش مستقیما درآن عمل، مجسم میگردد وصورت خود را Ù…ÛŒ نگارد . درهرعمل نیک انسان ØŒ خدا ØŒ صورت زیبائی میشود Ú©Ù‡ انسان از دیدنش، عشق به او میورزد ومست ÙˆØ´ÛŒÙØªÙ‡ Ùˆ مبهوت Ùˆ خندان میشود. درهرعمل نیک انسانی ØŒ خدا اززیرخاکسترشعله میکشد Ú©Ù‡ درانسان نمیگنجد :
بنمای صورتی را ØŒ کان ØŒ Ù„ÙˆØ Ø¯Ø±Ù†Ú¯Ù†Ø¬Ø¯
تا بت پرست و بتگر، یا بند رستگاری
چگو بانو گشسپ ، صورت خدا را نقش بست ؟
برای بررسی دقیق وگسترده ØŒ نخست این داستان کوتاه ØŒ ازکتاب « بانوگشسپ نامه » Ú©Ù‡ خانم Ø¯Ú©ØªØ±ÙØ±Ø انگیزکراچی، آن را تصØÛŒØ کرده است دراینجا آورده میشود.
یکی پورزاد آن گهی دخت شاه که دیداراو آرزوکرد ماه
بیاورد نزدیک رستم چوباد تهمتن ØŒ « ÙØ±Ø§Ù…رز» نامش نهاد
چوپرورده شد بی غم ودردورنج گذشت ازبرش، بی زیان سال پنج
به Ø®ÙØ±Ø¯ÛŒØŒ دلارای پرکاربود نشان مهی زوپدیداربود
چوده ساله شد، گشت گردودلیر نترسید ازپیل وازنره شیر
ده وشش چوشد، با برویال بود تنش چون تن رستم زال بود
یکی روز، رستم یل پا کدین طلب کرد بانو گشسپ گزین
ÙØ±Ø§Ù…رز نامی، مراورا سپرد Ø¨Ø¯ÙˆÚ¯ÙØª کای نامبردار گرد
ÙØ±Ø§Ù…رز،جنگی ترازرستم است نه نیروی او ازتهمتن Ú©Ù… است
توبااو به هرنیک وبد، یارباش زهرخوب وزشتی نگهدارباش
به راه وبه خواب وبه بزم وشکار مبادا که تنها بود نامدار
دل بانو ازپهلوان، شادشد ÙØ±Ø§Ù…رز، چون سرو آزادشد
به هم شادبودندچون ماه وخور به یک جایشان منزل وخواب وخور
دل وجان زشادی Ø¨Ø±Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªØ´ شکاروسواری بیاموختش
به اندک زمانی، چنان شد دلیر که زنهارازاو خواست دربیشه شیر
هرآنگه که شان بود عزم شکار یل پهلوان ، بانوی نامدار
چومردان ، به جوشن شدی درزمان
سروموی، درخود، کردی نهان
دوگرد هژبراÙÚ©Ù† ونامدار به هم هردو کردند عزم شکار
یکی روز، هردوسواره به راه Ø¨Ø±ÙØªÙ†Ø¯ مانند خورشید وماه
اگرشیرپیش آمدی یا پلنگ نمیداد بانو یکی را درنگ
سه شیر نراÙکند در مرغزار دوشیردگر زنده بست استوار
............
به ناگه یکی َگردی آمد پدید چوسیل روان ، نزد ایشان رسید
برون آمد ازگرد، گوری دمان دوان پیش او، شرزه شیرژیان
چو آن گور، نزدیک بانو رسید تنش بود لرزان، دمی آرمید
رسیدش مران شیرشرزه به شور همی خواست تا بردرد نره گور
Ø¨Ø±Ø¢Ø´ÙØª بانو، یل پرهنر بزد گرز بر تارک شیر نر
چنان زد به تندی به یال وبرش که پنهان شد اندرزمین پیکرش
به نزدیک بانوچوشد نره گور نهادش سرخود به پای ستور
بشد درزمین ØŒ درزمان، ناپدید کسی درجهان این Ø´Ú¯ÙØªÛŒ ندید
به بانو، ÙØ±Ø§Ù…رز داننده ØŒ Ú¯ÙØª کزین گورو زین شیر، ماندم Ø´Ú¯ÙØª
زناگاه ، پیدا بشد یک جوان که رخ ، ماه، قد،همچوسروروان
به دیدار، چون ماه تابنده بود مطیع رخش، شاه تا بنده بود
یکی جام دردست آن نازنین پرازلعل ویاقوت ودرّ ثمین
یکی پرنیان کرده سرپوش او Ú©Ù‡ Ø¨Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ø¨ÙØ¯ تا سرودوش او
به نزدیک بانو، ببردش ÙØ±Ø§Ø² ببوسید، روی زمین نیاز
Ø¨Ú¯ÙØªØ´ Ú©Ù‡ ای ماه روی زمین منم پادشاه پری ØŒ نام «غین»
پری سربه سر، درپناه منند ÙØ²ÙˆÙ† از درختان سپاه منند
یکی دشمنم بود سرخاب نام که برجنیان شاه بودی تمام
که تا برمن امروز، اوچیربود که من، گوربودم، وآن، شیربود
چوکشتیش من گشتم ازغم جدا کنم جان خود را به پیشت ÙØ¯Ø§
.......
بپرسید بانو که این چهرکیست؟ که درپرنیان، نقش روی پریست
چنین داد پاسخ که این نقش هست
که این صورت ، ازدخترش ، نقش بست
بنامست آن شاه ØŒ ÙØ±Ø·ÙˆØ³ طوش
جهانسوز دختر ØŒ به ÙØ±Ù‘ وبه هوش
............
ÙØ±Ø§Ù…رزازآن صورت، از دست شد زجام Ù…ÛŒ عاشقی مست شد
........
بپرسید جایش ØŒ Ø¨Ú¯ÙØªØ´ پری Ú©Ù‡ شش ماه بالا، سه سال اندری
سه ساله ره است، تا به جای اندریست
وزآن جای ، شش ماه ، تا آن پریست
.......
بدان صورتش، دل چوخشنودکرد پسندیدش ، آنگاه وپدرود کرد
.........
چوشب، سوی ایوان وگاه آمدند درخشان،چوخورشید وماه آمدند
پس آن گاه بانو، مه روزگار به سوزن، نگارید، سوزن نگار
زبانو، بماندست آن یادگار که ازسوزن آرند، نقش ونگار
Ø¨ÙØ¯Ø´ پنج سال دگر، کاراین Ú©Ù‡ صورت نگارید ØŒ آن نازنین
به نقاشی، نقش، نقاش گشت بدین صورت ØŒ آن نقش Ø§ÙˆÙØ§Ø´ گشت
به توران Ø¨Ø´Ø¯ÙØ§Ø´ ازایران زمین Ú¯Ø±ÙØª او،بدان نقش،ماچین وچین
به هندوستان ، صورتش نقش بست
شه خاور، ازعشق او گشت مست
دیارعجم، تا عراق عرب شهان را زبانو، به دل شد طرب
چو خورشید رخشنده آن ماه دید زرشکش، تب ولرزه آمد پدید
ازآن رو چنین گرم گردیده است که رخسارزیبای او دیده است
چنان چون به خوبیش همتا نبود به مردیش، مانند پیدا نبود
..............
هرچند این نامه ØŒ داستان « بانوگشسپ» است، ولی جای Ø´Ú¯ÙØªØ³Øª Ú©Ù‡ با « زاده شدن ÙØ±Ø§Ù…رز» آغازمیشود ØŒ نه با زاده شدن « بانوگشسپ ». چرا سخنی از زاده شدن بانو گشسپ آورده نمیشود ØŸ ما امروزه از دید ØªÙØ§ÙˆØª جنسی مرد وزن، به گونه ای دیگراین پدیده را ØªÙØ³ÛŒØ±Ù…یکنیم . گرانیگاه این بخش از داستان، آنست Ú©Ù‡ رستم همین ÙØ±Ø§Ù…رز را درشانزده سالگی، به دخترش بانوگشسپ میسپارد تا پروردگاروآموزگار ÙØ±Ø§Ù…رز باشد . سپردن کودک آنهم نرینه ØŒ به کسی ( زن ) برای پروردن ØŒ ارج وبزرگی واعتباراو، Ùˆ زن بطورکلی را میرساند . چنانکه کاوس ØŒ سیاوش را به رستم میسپارد تا اورا بپرورد . یا اسÙندیار، پسرش بهمن را درهنگام مرگ ØŒ به رستم میسپارد تا اورا بپرورد . البته « زن » در اوستا دومعنا دارد ØŒ یکی «زائیدن» Ùˆ دیگری « شناختن » ØŒ چون این دومعنا ازهم جدا ناپذیربوده اند . شناخت وبینش (= روشنی) ØŒ زایشی هستند. روشنی، پیدایشی است . بینش وشناخت ØŒ روند پیدایشی ازانسان دارد. این اصل آبستنی درهرانسانی هست Ú©Ù‡ ØÙ‚ آموزگاری دارد . در مورد بانو آذرگشسپ دیده میشود Ú©Ù‡ نامش دراغلب موارد ØŒ ترکیب دو واژه « بانو» Ùˆ « آذرگشسپ » است . امروزه ØŒ بانو، معنائی نظیر« خانم » دارد وکسی نمیتواند معنای اصلی Ú©Ù‡ بانو داشته ØŒ باورکند ØŒ چون « بانو » و« بانوی » دراصل به معنای « روشنی+ پرتو+ شعله + ØØ±Ø§Ø±Øª » است . واژه « آذر» نیز ØŒ هرچند زرتشت آنرا نرینه ساخته است ØŒ ولی دراصل به معنای « زهدان + زن آموزگار» بوده است ØŒ وهنوز این معنا در هزوارش با قیمانده است .
زن ØŒ اینهمانی با « آتش = آذر= آگر» داده میشود . همان واژه « Ø¢+ تشه » دیده میشود Ú©Ù‡ « تشه » ØŒ درکردی ØŒ نام دوک = دوخ یعنی Ù†ÛŒ است . همچنین « آگر= Ø¢+ گرو» ØŒ Ú©Ù‡ گرو ( گلو) به معنای Ù†ÛŒ است Ùˆ « Ø¢= زر» هم ØŒ « زر» به معنای « Ù†ÛŒ » است Ú©Ù‡ با زن اینهمانی داده میشود . آتش Ú©Ù‡ اینهمانی با تخم وتخمدان داده میشد ØŒ اصل پیدایش شمرده میشد . چنانچه « اردیبهشت = ارتا خوشت » ØŒ «کانون آتش » شمرده میشد . خوشه ØŒ اینهمانی با « کانون آتش » داشت . همه چیزها ØŒ از آتش ( یعنی زهدان وتخم وتخمدان ) پیدایش Ù…ÛŒ یابند . مثلا در Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ جهان دیده میشود Ú©Ù‡ آسمان ابری Ùˆ آب وزمین Ùˆ گیاه وجانور وانسان ØŒ همه درسال پیدایش Ù…ÛŒ یابند . پرسیده میشود Ú©Ù‡ آتش ØŒ Ú©ÛŒ وکجا پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŸ آتش، پیدایش نمی یابد . شش گاهنبارها Ú©Ù‡ شش تخم پیدایش ٠آسمان ابری وآب وزمین وگیاه وجانوروانسانند ØŒ همان آتش هستند . آتش ØŒ اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ همه چیزهاست . ازاین رو روشنی بیکران زرتشت ØŒ از آتش پیدایش نمی ÛŒØ§ÙØª . « ان + اگرا » هست . یعنی از زهدان= ازآتش = ازتخم ØŒ زاده نمیشود . Ùˆ بانو آذرگشسپ ØŒ Ú©Ù‡ « ØØ±Ø§Ø±Øª وپرتو آذرخش » هست ØŒ نماد چنین پدیده است . آذرگشسپ، برق یا « آذرخش » است Ú©Ù‡ « آتش » هم نامیده میشود واین آتش یا آتش زنه است Ú©Ù‡ اصل روشنی وبینش است .
ازآنجا Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زنخدائی ØŒ روشنی وبینش ودانش، از آتش = زهدان ( اتون ) = نای زاده میشد ØŒ طبعا « آذر» معنای « آموزه وبینش » هم داشت . ولی درآموزه زرتشت ØŒ Ú©Ù‡ روشنی برآتش اولویت داده شده است ØŒ سبب شده است Ú©Ù‡ این پیوند بنیادی میان آتش ( آذر) Ùˆ بینش ودانش ØŒ نادیده Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شده است . مثلا « aethra » Ú©Ù‡ همان آذر باشد ØŒ دراوستا ØŒ Ùقط معنای « آموزه وبینش » دارد Ùˆ « آذرباد =aethra-paiti » Ùقط معنای معلم وآموزگار را ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . البته این واژه به خصوص به« موبدان » Ú¯ÙØªÙ‡ میشده است . دراین راستا معنای آذربایجان Ú©Ù‡ « آذرپاد+ کان » باشد ØŒ خانه ومیهن موبدان ( آخوندها ) بود (آذرباد+ کان = کشورملاها وآخونده = کشورآموزگاران دینی ) . دیده میشود Ú©Ù‡ آذربایجان ØŒ آذربایجان به Ø´Ú©Ù„ «athun-pata-kaan=atropatene » نیز نوشته میشده است. بخوبی دیده میشود Ú©Ù‡ آذرهمان « اتون = تون= زهدان » میباشد، Ùˆ درارمنی نیز به آذر، اتون Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . آذر( آتش= اتون » چون سرچشمه روشنی وبینش بود، خواه ناخواه به بینش بطورکلی وبه ویژه به آموزه دینی، Ø¢Ø°Ø±Ù…ÛŒÚ¯ÙØªÙ†Ø¯ ØŒ چنانکه مانی هم دینش را « سوک = آتش » میخواند. ازاین رو « آذرپاد+ کان » ØŒ معنای « میهن آخوندها وموبدان » را داشته است، Ùˆ مانند قم ومشهد ونج٠امروزه ØŒ مرکزعلمای دین بوده است . البته اولویت آتش= آذر= نای= اتون بربینش وروشنی ØŒ نشان ارج اجتماعی ودینی وقانونی زن بوده است ØŒ چنانچه خود واژه زن ØŒ هم به معنای زادن وهم به معنای شناختن است . شناختن وبینش، پدیده ایست زادنی ازگوهرخود انسان . با سرکوبی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زنخدائی ØŒ این اولویت ازبین برده میشود . چنانچه یزدانشناسی زرتشتی برضد این اولویت برمیخیزد . در گزیده های زاد اسپرم( بخش 4 ØŒ درباره آمدن دین به زمانه » میآید Ú©Ù‡ : « دین مزدیسنان در زمانه ازنظم مادی به مینوچهری بازمیگشت ØŒ درزمین نخست به سپندارمذ( آرمئتی= زنخدای زمین) Ùˆ سپس به اورمزد شد ØŒ مانند ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ پذیری مادران Ùˆ بازسپردن به پدران » . مادر Ùقط ØÙ‚ دارد Ú©Ù‡ چند سال درآغاز، کودک را بپرورد وسپس پرورش وآموزش باید به پدرسپرده شود . اینکه رستم ØŒ ÙØ±Ø§Ù…رز، پسرش را با شانزده سالگی به « بانو آذرگشسپ » برای پرورش Ùˆ آموزش میسپارد ØŒ نشانگر آنست Ú©Ù‡ خانواده رستم ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زنخدائی داشته اند Ùˆ نام « آذرگشسپ » Ù†ÛŒØ²ØØ§ÙˆÛŒ چنین معنائی بوده است .
تØÙˆÙ„ ناگهانی « گور» به « شاه پریان »
بانوگشسپ ÙˆÙØ±Ø§Ù…رز، نقش « Ø§Ù†Ø¨Ø§Ø²ÙˆØ¬ÙØª » را در « شناخت » این «تجربه دینی٠ارزش عمل نیک » بازی میکنند Ú©Ù‡ بنیاد تÙکر زنخدائی درایران بوده است .« شکار» اساسا معنای « بدنبال چیزی Ø±ÙØªÙ† وگشتن » یا « پیگیری » است . جستجو، نوعی شکاراست . خدا ÙˆØÙ‚یقت Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ شکار گریزنده اند ( دربخش دوم این مقاله بررسی میشود ) . اینکه شیری درنده گوری را تعقیب میکند تا او را بدرد ØŒ Ø·Ø±Ø Ù…Ø³Ø¦Ù„Ù‡ بنیادی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران « Ú˜ÛŒ » و« اژی » هست . ضد زندگی ØŒ یا آنکه زندگی را میآزارد ØŒ گوری را میخواهد ازهم پاره کند . زنخدایان ایران به ویژه سیمرغ وبیدخت ( رام ) ØŒ درشکل آهو وبزکوهی وغرم Ùˆ گورپدیدارمیشوند . چنانچه Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† نیز درکتاب التÙهیم میآورد Ú©Ù‡ « آهوان وگورخرونخجیر» دلالت بر « زهره » دارند Ú©Ù‡ همان بیدخت باشد . در« بهمن نامه» نیز ØŒ بیدخت یا رام به Ø´Ú©Ù„ آهو، پدیدارمیشود تا دل انباشته ازکین توزی بهمن ( پسراسÙندیار) را Ú©Ù‡ به دشمنی با خرمدینان برخاسته Ùˆ از هیچگونه قساوتی نمی پرهیزد ØŒ برباید وبدین سان ØŒ اورا تØÙˆÙ„ بدهد ØŒ Ùˆ دردل او، مهر ÙØ¨Ù‡ جان را ازسر Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . Ùˆ اینکه امام رضا ØŒ ضامن آهو( Ú©Ù‡ همان بیدخت، دخترسیمرغ میباشد ) ساخته میشود ØŒ درراستای آشتی دادن امامهای شیعه با خدای ایران ØŒ پیدایش ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . خدای ایران ØŒ اساسا « اصل تØÙˆÙ„ یا دگردیسی ومتامورÙوز» هست ØŒ ودرست Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« گور» ØŒ بیان این اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ است . خدای ایران ØŒ دردگردیس شدن ØŒ Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . شیوه Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† او اینست Ú©Ù‡ خودش ØŒ همه جانها ØŒ همه گیتی ØŒ میشود، به گیتی دگر دیسی Ù…ÛŒ یابد . معنای Ø§ÙØªØ§Ø±= اوتار، همین تبدیل وتغییرشکل بوده است . دربهرام یشت میتوان دید Ú©Ù‡ بهرام ØŒ نخست تØÙˆÙ„ به « وای » Ù…ÛŒ یابد وسپس تØÙˆÙ„ به ØÛŒÙˆØ§Ù†Ø§Øª دیگر مانند گاو واسب وشترو .... ومرغ وانسان Ù…ÛŒ یابد. این داستان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ است . بهرام ورام ( وای ) ØŒ اصل انبازهستند Ú©Ù‡ جهان ازتØÙˆÙ„ یابی آنها پیدایش Ù…ÛŒ یابد . وای Ú©Ù‡ « دوای = دوتای باهم » باشد، همین دوتای Ø¬ÙØª باهمند .
خدا Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران هم « خوشه ØŒ ارتاخوشت = ارتای خوشه » هست Ùˆ هم «ارتای ÙØ±ÙˆØ±Ø¯Â» یا ارتای ÙØ±ÙˆÙ‡Ø± است . ارتای خوشه ØŒ «هوچترا» است Ú©Ù‡ دومعنای مکمل هم دارند . خدا، خوشه تخم ها ( چیتره = چهره ) یا « تخمهای آتش ( aatar-cithra) جانها وانسانهاست .« هوچیتر» Ú©Ù‡ ØµÙØª اصلی این خداست، به معنای « «خوبچهره یا زیبا» هست. این ØµÙØª گوهری او Ú©Ù‡ زیبائی باشد ØŒ درهمه تخم ها یا آتش های جانها هست . این تخم ها یا آتش ها یا چهره ها Ú©Ù‡ اصل زیبائی اند ØŒ ارتای ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ یا ارتای ÙØ±ÙˆÙ‡Ø±Ù†ÛŒØ²Ù‡Ø³ØªÙ†Ø¯ . یعنی ØŒ دگردیس شونده اند . « ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ » Ú©Ù‡ از ریشه « ورتن = گردیدن » است بیان آنست Ú©Ù‡ درگوهر همه جانها Ú©Ù‡ « تخم آتش » هستند ØŒ ویژگی گوهری تØÙˆÙ„ یابیست ØŒ دگردیس شونده اند . زیبائی ØŒ Ù¾ÛŒ درپی ØŒ چهره های متنوع Ù…ÛŒ یابد ØŒ زنجیره یا Ø·ÛŒÙÛŒ ازصورتها میشود . این عنصرنخستین یا ارتا یا ÙØ±Ù† ØŒ اصل تØÙˆÙ„ Ùˆ دگردیسی Ùˆ متامورÙوز است . این عنصراولیه هست Ú©Ù‡ درهرانسانی ØŒ به او صورت وشکل میدهد . این اصل صورت دهنده درجان هرانسانی هست Ú©Ù‡ به خود ØŒ صورت ( دیس، دیسه ) میدهد Ùˆ انسان را مانند خانه میسازد ( دیسیدن ) ØŒ ودرپایان زندگی درگیتی ØŒ به سیمرغ ( جانان= ارتای ÙØ±ÙˆÙ‡Ø±) تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابد . دراین جهان بینی ØŒ مرگی وجود ندارد ØŒ بلکه « ÙØ±ÙˆÙ‡Ø±Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†ÛŒ » ازسر به سیمرغ ( جانان ) ØŒ « تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابد » . البته دین زرتشتی برضد چنین اندیشه ای بود ØŒ Ùˆ بدین سان معنای واژه « ارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ » را چنان تغییر میدهند Ú©Ù‡ با آموزه Ú©ÛŒÙØ±ÙˆÙ¾Ø§Ø¯Ø§Ø´ زرتشت ØŒ سازگارباشد . دراین جهان بینی، اندیشه مجازات تبهکاران در دوزخ وپاداش نیکوکاران دربهشت نیست . همین Ù…Ùهوم « صورتیابی خدا درعمل انسان » درداستان بالا ØŒ بیان ÙلسÙÙ‡ ای متمایز از زرتشتی گریست. دین زرتشتی برضد این اصل تØÙˆÙ„ یابی بود . دراین ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ،تخمها درخوشه ØŒ «بهره های یک خوشه اند» Ùˆ به هم متصلند . ازاین رو همه انسانها ØŒ بهره های خدا هستند . خدا درپراکنده ÙˆØ§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ شدن ØŒ ازهم پاره ومجزا نمیشود ØŒ بلکه این پیوستگی دانه ها ( بهره ها ) به خوشه ØŒ Ø¯Ø±ÙØ·Ø±ØªØ´Ø§Ù† باقی میماند Ùˆ ازاین رو همیشه « Ø¬ÙØª جو » هستند Ùˆ همیشه راه تØÙˆÙ„ یابی تخم ØŒ به سیمرغ بازاست . به عبارت Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ Ú©Ù„ درجزء هست . واین جزئست Ú©Ù‡ همیشه بسوی Ú©Ù„ ØŒ دگردیسی Ù…ÛŒ یابد . ازسوی دیگر، همه این تخمها ØŒ میرویند ودارای چهارپرمیشوند Ùˆ میتوانند همیشه به معراج بروند وهمبسته ومتصل با سیمرغ یا جانان شوند. اینکه سیمرغ ØŒ هنگام ÙØ±ÙˆØ¢Ù…دن زال به گیتی، پرخودرا به او میدهد ØŒ چنین معنائی داشته است . همه انسانها ØŒ دارای پرسیمرغند وهمه میتوانند مستقیما به سیمرغ بپیوندند . همه بهره ای ازخدا درخود دارند Ùˆ همیشه بهره مند ازخدا هستند . خدا نیز ØŒ بهره های به هم پیوسته است . Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â«Ø¨Ù‡Ø±Ù‡ » ØŒ سپس به غلط، معنای قسمت وپاره را Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ØŒØ¯Ø±ØØ§Ù„یکه بهره ØŒ معنای « جزء متصل به Ú©Ù„ » را داشته است .
خدا هم خوشه ( ارتا ) Ùˆ هم « تخم = دانه = چیترا » هست . این عنصر نخستین ( بهره ) Ú©Ù‡ ÙØ±Ù† ( بادی Ú©Ù‡ اینهمانی با آتش جان دارد ) باشد ØŒ درهرتنی، جای میگیرد ( تن = آتشگاه ) Ùˆ اصل تØÙˆÙ„ یابی است . ازاین رو « تنگر» هم نامیده میشود ØŒ Ú©Ù‡ مخÙ٠« تن گوریا » هست . تنگوریا ( تن + گوری ) به معنای زهدان Ùˆ سرچشمه تØÙˆÙ„ ÛŒØ§ÙØªÙ† » است . تنگوریا ØŒ نام مرغ هم هست ØŒ چون Ù…ÙØ±Øº هم همین معنا رادارد . Ù…ÙØ±Øº Ùˆ مَرغ ØŒ دراصل، یک واژه اند Ùˆ هردو به معنای همیشه ازنوسبزوتازه شونده اند . ازاین رو به « گورستان = گور+ استان» ØŒ « مرغزن » Ù…ÛŒÚ¯ÙØªÙ‡ اند ØŒ چون گورستان جای ازنو زنده شدنست . درکردی ØŒ معانی « گور » ØŒ Ø¯Ø±Ø·ÛŒÙØ´ زنده باقی مانده است . چنانچه « گورنه ته له » به معنای موجود خیالیست . گورین ØŒ به معنای تکوین ÛŒØ§ÙØªÙ† است . گوریان ØŒ متغییرشدن است . « گوربه » ØŒ تپش قلب است . گوربه ستن ØŒ با شتاب دویدنست . گوراو به معنای تکوین ÛŒØ§ÙØªÙ‡ Ùˆ ازپوست درآمدنست . به همین علت ØŒ به قبرهای خانواده سام وزال ورستم ØŒ « گوراب » Ù…ÛŒÚ¯ÙØªÙ†Ø¯ . گوربز، چابک وبا نشاطست . گوران ØŒ تکوین ÛŒØ§ÙØªÙ† جنین دررØÙ… مادراست.
گوران ØŒ تکامل ÛŒØ§ÙØªÙ† است . گورانی ØŒ ترانه است . گور، به معنای نیرو+ زبانه آتش ØŒ با شتاب سرازیرشدن + همه باهم Ø±ÙØªÙ† است .
درشاهنامه ØŒ اکوان دیو Ú©Ù‡ بهمن میباشد به Ø´Ú©Ù„ « گور» نمودارمیشود Ùˆ دراین داستان ØŒ ارتا ( سیمرغ یا هما ) Ú©Ù‡ نخستین پیدایش بهمن است ØŒ تØÙˆÙ„ به Ø´Ú©Ù„ Ú¯ÙˆØ±ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . نام گور را به « خر ÙˆØØ´ÛŒ » داده اند ØŒ چون پوست این ØÛŒÙˆØ§Ù† دارای دورنگ به هم پیوسه است ØŒ Ùˆ این بیان « Ú¯ÙˆÙ‡Ø±Ø¬ÙØªÛŒ » است Ú©Ù‡ بهمن وارتا هردو دارند، Ùˆ درست اصل Ø¬ÙØªÛŒ است Ú©Ù‡ « اصل تØÙˆÙ„ بهمن به هماست » . بهمن Ú©Ù‡ اصل نادیدنی ÙˆÙ†Ø§Ú¯Ø±ÙØªÙ†ÛŒ است ØŒ درارتا ( سیمرغ یا هما ) تØÙˆÙ„ به « دیدنی = صورت = Ø´Ú©Ù„ = دیس = رنگ ورنگارنگی » Ù…ÛŒ یابد . این عنصر نخستین جان انسانی Ú©Ù‡ « تخم آتش=aatar-cithra » نامیده میشود ØŒ « وهو ÙØ±ÛŒØ§Ù† = ÙØ±ÛŒØ§Ù† به » Ùˆ « وه ÙØ±Ù†Ùتار» نیزنامیده میشود . ÙØ±ÛŒØ§Ù† ØŒ به معنای « ÙØ±ÛŒ + یان = پری + یان » یعنی « خانه پری= خانه زیبائی وعشق ودوستی » هست ØŒ Ú©Ù‡ درواقع به معنای « خانه وآشیانه سیمرغ » باشد . آتش جان ØŒ یا « ÙˆÙ‡ÙˆÙØ±ÛŒØ§Ù† » ØŒ Ú©Ù‡ « Ú˜ÛŒ = زندگی » است ØŒ ازاصل خشم ( تجاوزودرشتی وتهدید ØŒ Ú©Ù‡ دراینجا شیرشرزه میباشد ) درخطر است ØŒ Ùˆ این بانو گشسپ ØŒ دختررستم است Ú©Ù‡ « Ú˜ÛŒ » را Ú©Ù‡ « بهری ازجانان ØŒ ازخوشه جان » است Ùˆ خانه « پری = ÙØ±ÛŒ » هست ØŒ از آزار وگزند میرهاند . این عمل ØŒ Ú©Ù‡ سپرجان وزندگی شدن باشد ØŒ دراین ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ،« برترین ارزش» بود . نباید ÙØ±Ø§Ù…وش کرد Ú©Ù‡ واژه « Ú˜ÛŒ = جی » ØŒ نه تنها به معنای زندگیست بلکه نام رام یا بیدخت یا دخترشاه پریان نیز هست . « تخم آتش » درتن Ú©Ù‡ به انسان ØŒ صورت میدهد ØŒ وانسان را بنا میکند ومی بالاند ØŒ « خانه پری = ÙØ±ÛŒ + یان » است . این پری هست Ú©Ù‡ خودش تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابد Ùˆ به خود صورت وشکل میدهد، یا نقش خود را مینگارد . ردپای این اندیشه Ú©Ù‡ « نخستین عنصردرانسان، یا تخم آتش= اخو» ØŒ همان « پری » است ØŒ وپری ØŒ میتواند به خود تغییرصورت وشکل بدهد ØŒ در آثارعطارومولوی نیزبسیار زنده باقی مانده است . Ùˆ نام دیگر این تخم آتش Ú©Ù‡ « وه+ ÙØ±Ù† + Ø§ÙØªØ§Ø±Â» باشد ØŒ گوهر تØÙˆÙ„ یابی این پری را نشان میدهد . چون « Ø§ÙØªØ§Ø±= او- تار» درسانسکریت به معنای « Ø´Ú©Ù„ وصورت یابی خدا درگستره های گوناگونست » . مولوی ØŒ میگوید Ú©Ù‡ انسان ØŒ همین پری راهرروزدرهنگام بیدارشدن دربامداد ØŒ دربرابرخود Ù…ÛŒ یابد . یا به عبارت دیگر، تخم آتش درجان ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù† ØŒ درهربامدادی ØŒ شعله میکشد Ùˆ Ø´Ú©Ù„ پری به خود میگیرد :
هر روز بامداد، درآید یکی پری
بیرون کشد مرا ، که زمن ، جان کجا بری
گرعاشقی ØŒ نیابی مانند من Ø¨Ù€ÙØªÛŒ ( uz-des )
ور تاجری ، کجاست چومن ، « گرم مشتری »
ور عارÙÛŒ ØŒ « ØÙ‚یقت معرو٠جان » منم
ورکاهلی ، چنان شوی ازمن که بر پری
Ù…ØØªØ§Ø¬ روی مائی ØŒ گر پشت عالمی
Ù…ØØªØ§Ø¬ Ø¢ÙØªØ§Ø¨ÛŒ ØŒ Ú¯Ø±ØµØ¨Ø Ø§Ù†ÙˆØ±ÛŒ
.......................
این بررسی ادامه دارد