به قلم فروزان جهرمی-سحر رستگاری

چنانکه در داستان های اساتیری ایران آمده کنیزک جمشید برای نخستین بار «می» را می چشد و از خواص شادی افزای آن آگاه می شود


...


شراب و شیراز و سرنوشت ساقی


شراب شیراز

نخست اینکه همانگونه که بیشتر آشنایان به زبان پارسی از آن آگاهند ، شراب واژه ای عربیست و پارسی این واژه «می»، می باشد.چگونگی ساخت و ساز «می» در شیراز پیش از تسلط تازیان، وابستگی به چند چیز دارد :یکی آب و هوا و شرایط محیطی این شهر و دیگر نوع انگور و پس از اینها و از همه مهمتر چگونگی روحیات و احساسات دختران و زنان شیرازی در پیش از حمله ی اعراب به ایران می باشد.شاید از این موضوع شگفت زده شوید که چگونگی روح و روان، و بطور کلی احساسات زنانه آن زمان چه ربطی به ساخت و ساز «می» داشته است؟!

چنانکه در داستان های اساتیری ایران آمده کنیزک جمشید برای نخستین بار «می» را می چشد و از خواص شادی افزای آن آگاه می شود.نخستین کسانی که به کشت گیاهان و پی بردن به خواص گیاهان دارویی می پردازند زنان بوده اند. ساختن «می» در شیراز، پیوند تنگاتنگی با زنان داشت و اصولن کاری زنانه بود،زنان در روزهای نخست پاییز به خوشه چینی می پرداختند و سپس آنها را درون خمره ها می ریختند، البته تمامی این مراحل از خوشه چینی و حمل آن تا جایگاه ویژه و له کردن انگورها و در خمره ریختن همه و همه مراحلی بود که با مهارت و ظرافت زنانه انجام می پذیرفت نخستین شرط و مهمتیرین آن شاد بودن و پاک و پاکیزه بودن بود و چون زنان آن زمان دارای آزادی و دارای روحیه ی بسیار شادی بودند که ارمغان فرهنگ و دین دیرینه ی ایران باستان بود هنگام خوشه چینی شادمانه آواز می خواندند و هنگام فشردن دانه های انگور با دست یا پا به رقص و پایکوبی می پرداختند.و نتیجه ی آنهم آشکار بود «می» خوشگوار و خوش بویی که بوی بهشت می داد و انسان را از خستگی روزانه وا می رهاند و سرزندگی و مردم داری را در جان های خسته می تراواند.

در دانش روانشناسی به اثبات رسیده است، مردمی که آزاد و شاد باشند بازدهی مادی و مینوی گرانبهاتر و ارشمندتری دارند و سند زنده ی این آزادی و شادی ایران باستان شیراز و بطور کلی استان فارس کنونیست.

نقش های برجسته ای که کلک هنر زای هنرمندان چیره دست، در سینه کوه ها و صخره ها کنده و بیادگار گذارده است، سفالینه های پر نقش و نگار و ظریف که در تپه های این سرزمین یافت شده است و یادمانهای کنده کاری شده بر روی سنگ ها و ستون های پاسارگاد، تخت جمشید و استخر و شاپور و کازرون و فیروزآباد و سروستان است که خودنمایی می کند.و براستی که فارس از نظر اینکه جایگاه یک شاخه از گروه های مردم شریف و ممتاز آریایی بوده است همین آزادی و شادی را دستمایه قرار داده و بنیاد گذار شاهنشاهی ایران می شوند.

شیراز این شهر دلانگیز زیبا، در کنار بزرگترین و با شکوهترین پایتخت شرق باستان،پس از شاهنشاهی هخامنشی و ساسانی،پیوسته وارث و نگاهدارنده فرهنگ و تمدن ایران باستان و زادگاه و جایگاه بسیاری از قهرمانان و بزرگان این سرزمین بوده است و سهم بزرگی در نگاهداری فرهنگ و هنر و دین ایران باستان داشته است.

و با یک نگاه به نام این شهر پی می بریم که چرا شراب شیراز هم مانند بسیاری از یادمان های ایران باستان دارای شهرت جهانیست.

معنای شیراز

شیر بمعنی شهر که همان واژه «خشتر» است و «راز» در زبان اوستایی رازا RAZA در پهلوی و فارسی راز، بمعنی اسرار و انزوا، شهر راز که یک «را» حذف شده و شهر «ازوشیراز» گردیده، یعنی جایگاه نگاهداری اسناد پادشاهی و کتابخانه.

و از آنجاییکه هر چیز که دیگران نمی دانند یک راز است، شیراز پر از رمز و راز شد و از آن میان خمره هایست که شراب شیراز در آنها جوشیدن می گرفت.

راز خمره

در زمانهای کهن هر مادربزرگی و هر مادر شیرازی به دخترش یک خمره به عنوان جهیزیه می داد، این خمره به اندازه ای بود که دختر می توانست در آن جای گیرد،بنابراین دخترها با به همراه بردن این خمره به خانه شوهر رمزهای ساخت و ساز «می» را نیز با خود می آوردند و این خمره سال های پی در پی از مادر به دختر ارث می رسید، همچنانکه زنان ایرانی نسل اندر نسل ساقی های زیبارویی بودند که هیچگاه مست نمی شدند،اما محرم اسرار مستان و رندان شهر بودند و هستند.

بنابراین در خانه ی یک ایرانی اجاق و پس از آن خمره از اهمیت بسزایی برخوردار بود و هر بانویی بخوبی می دانست باید اجاق خانه روشن و گرم بماند و خمره را هم نگهدارد برای روز مبادا.!

و این روز مبادا سرانجام رسید،آن روز شوم و سیاهی که تازیان به ایران هجوم آوردند، خوشه های انگور را، دهان ناپاک شغالان و گرگها می چید، و تاکستان های استخر لگدکوب اسب های تازی شد، مردان پارسی هر کدام برای حفظ ناموس و شرف با شماری از تازیان افسارگسیخته تا آخرین تاب و توان ناامیدانه می جنگیدند و پسران خردسال تنها شاهدان قتلگاه پدران خویش بودند.

بانوی خانه دختر خردسال خویش را درون خمره پنهان می ساخت،تا از گزند تازیان بدور باشد برای او گرده ای نان با ظرفی آب می گذاشت،گاه می شد که این انتظار روزها به درازا می کشید او از درون خمره صداهای شیون و جیغ های دلخراش عزیزانش را می شنید و گاه در تاریکی خمره به سرنوشت شوم خود میندیشید کم کم گلویش خشک می شد و نفس کشیدن لحظه به لحظه سخت تر تا اینکه همچون دانه های انگور به جوشش درمی آمد با این تفاوت که آن باده ی گلرنگ تبدیل به سرکه ای ترش و گزنده شد.به گمان من این سخن معروف در زبان عامه،ترشیده شدن دختران از همین جا می آید.

ساقی

ساقی سیم ساق من گر همه دُرد می دهد

کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند



و اما سرنوشت ساقی ها پر از اسرار است به گمانی شماری از آنها بیرون از خمره با خنجری در سینه از اسرار پاسداری کردند و برخی دیگر پسران و دخترانی زاییدند که پدری نداشتند اما پشت خلیفه را به لرزه درآوردند اما بدتر از همه زمانی بود که ترکان به ایران هجوم آوردند و ترک و تازی سبب شد تا ساقی ها، گوشه ی عزلت و انزوا و اسرار را برگزینند و میگساری به شیوه ی ترکان و به دست خواجه های ترک برقرار شود.

پس از هزار سال یک بار دیگر در مهرماه و در شیراز جشن شاهنشاهی یا بهتر بگویم 2500مین سال شاهنشاهی ایران به پا شد باز ساقی ها پر بودند از آزادی و شادی اما این بار هم چه زود در درون خمره ها جای گرفتند و باز تاریکی بود و حسرت و شب هایی دراز ...

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز

ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت

https://cariz.persianblog.ir/