منوچهرجمالی / Øقوق بشروسکولاریته وآزادی Ùردی
اندیشیدن با خندیدن آغاز میشود
هستی یاÙتن درگیتی، خندیدنست
پیوند٠شناخت وشادی درگوهرانسان
...
منوچهرجمالی
Øقوق بشروسکولاریته وآزادی Ùردی
وجمهوریت را میتوان برتصویرانسان درÙرهنگ ایران به دست آورد
اندیشیدن با خندیدن آغاز میشود
هستی یاÙتن Ùدرگیتی، خندیدنست
پیوند٠شناخت وشادی درگوهرانسان
آدم ÙˆØوا درتورات ØŒ با خوردن از درخت بینش ØŒ بهشت ( باغ عدن) را Ú©Ù‡ نماد شادی وجشن است ØŒ برای همیشه از دست میدهند. بینش Ùˆ شادی با هم متضادند . با بینش، نمیتوان دربهشت( شاد) زیست. انسان با بینشش، بهشت وشادی را نابود میسازد .با بینش ٠سرچشمه گرÙته ازخود ØŒ نمیتوان با خدا وبا Øقیقت بود . دراین بهشت ØŒ دودرخت بینش Ùˆ خلد( Ú©Ù‡ همان نامیرائی Ùˆ تازه شوی ازنو است Ú©Ù‡ سرچشمه شادیست ) ازهم جدا هستند . این به معنای آنست Ú©Ù‡ بینش وشادی باهم نمیآمیزند. بینش ØŒ انسان را نووتازه وسرسبز نمیکند. بینش ØŒ انسان را نوزا نمیکند، چون نامیرائی در« همیشه ازنو، سبزوتازه شوی یا نوزائی همیشه » است . Ùقط در وجود یهوه است Ú©Ù‡ این دو باهم آمیخته اند ØŒ ولی درهستی انسان، این دو، درتضاد باهمند .
دراسطوره های یونان، پرومتئوس، آتش را Ú©Ù‡ سرچشمه روشنی Ùˆ بینش هست ازبارگاه زئوس برای انسانها میدزدد Ùˆ دچارعذاب وشکنجه میشود . همچنین تانتالوسTantalus ØŒ Ú©Ù‡ دربارگاه زئوس ØŒ رازهای خدا را میداند، چون این رازها را برای مردم اÙشا میکند، دچارعذاب همیشگی میگردد . این تضاد شادی وشناخت ØŒ سراسرساختار تورات وانجیل وقرآن Ùˆ تÙکریونانی را مشخص میسازد . ولی Ùرهنگ ایران ØŒ درست برسراندیشه « همبستگی شادی وشناخت » درÙطرت٠خود انسان ØŒ استوار شده است Ú©Ù‡ درتضاد با Ùرهنگ یونان Ùˆ ادیان ابراهیمی است . با چیرگی اندیشه های این ادیان ÙˆÙرهنگ یونانیست Ú©Ù‡ ما نمیتوانیم بنیاد Ùرهنگ ایران را ازنو بشناسیم Ùˆ باز یابیم ØŒ Ùˆ آنرا خنده آورو خراÙÛŒ نیزمیشماریم . یزدانشناسی زرتشتی ØŒ خندیدن زرتشت را هنگام زاده شدن Ú©Ù‡ بهمن ØŒ خدای خرد وبزم ØŒ درآن هنگام با او میآمیزد، به معجزه ای استثنائی کاسته Ùˆ تØری٠کرده است. درØالیکه آمیختن خدای بهمن ( خدای خرد واصل بزم وشادی ) با انسان ØŒ هنگام زاده شدن ØŒ درست بیان همبستگی شادی وشناخت درگوهر ( Ùطرت ) انسان است . مردم ایران ØŒ بهمن را Ú©Ù‡ بÙÙ† خرد درهرانسانی ( آسن خرد= پیش خرد) ÙˆÙطرت هرانسانی شمرده میشد ØŒ «بزمونه» نیز Ù…ÛŒ نامیدند. بزمونه ØŒ پیوند دوواژه « بز» Ùˆ « مونه » است ØŒ Ú©Ù‡ به معنای اصل وسرچشمه بزم است . « مونه » به معنای اصل وبنیاد ومرکزاست . « بـز» Ú©Ù‡ واژه « بزم » ازآن ساخته شده است ØŒ هنوز درکردی ØŒ معنای اصلی خود را نگاه داشته است . « بـز» به معنای زهدان Ùˆ انگولک ( تلنگر) هست .« بزاو» ØŒ به معنای جنبش است بزاوتن ØŒ جنبانیدنست . ازسوی دیگر« بزان » به معنای دانا هست . دانائی Ùˆ اصل جنبش وزندگی در بزم وجشن ØŒ باهم زاده میشوند .« درزادن ØŒ خندیدن» ØŒ درÙرهنگ ایران ØŒ یک اصل همگانی ÙˆÚ©Ù„ÛŒ بوده Ùˆ ویژه٠زایش ٠زرتشت نبوده .
البته عمومیت داشتن چنین پدیده ای ØŒ Ù†ÙÛŒ برگزیدگی زرتشت ØŒ وبی نیازی مردم ازرهبروپیشوا وپیامبر بود . ولی Ùرهنگ ٠اصیل ایران ØŒ زاده شدن همه انسانها را، اینهمانی با خندیدن وروشن شدن وداری خرد بنیادی شدن ( آسن خرد= پیش خرد= خردقائم بالذات) میدهد . Ùˆ این نکته برای ما Ú©Ù‡ از Ùرهنگ خود، بیگانه شده ایم، خراÙÙ‡ یا ضد طبیعی وباورناکردنی Ùˆ غیرعلمی به نظر میرسد .
خنده درÙرهنگ ایران ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن ٠هستی ٠خود ٠انسان ØŒ یا گسترده شدن بÙÙ† ژر٠خود Ùانسان ازشادی است. شادی ØŒ سراسر هستی وتن انسان را میگشاید Ùˆ ازهم بازمیکند Ùˆ این خنده است . هستی انسان، درزاده شدن ØŒ میخندد . درÙرهنگ ایران ØŒ به کسی ویا به چیزی Ú©Ù‡ خنده داراست ØŒ خندیدن، خنده نیست . انسان ØŒ از کاریا «گÙتار Ùتهی ازخردÙ» دیگران نمی خنددد ØŒ بلکه شادی ازشکوÙÙ‡ کردن خرد درسراپای وجود خود انسان ØŒ خنده میشود . انسان ØŒ نیاز بدان ندارد Ú©Ù‡ چیزی یا کسی را بیابد Ú©Ù‡ خنده داراست، تا بدان بخندد . انسان ØŒ به خودش هم نمی خندد . بلکه ØŒ خنده ØŒ شادی ٠ژر٠ازهستی یاÙتن درگیتی ØŒ Ùˆ از«خود، سرچشمه زایا شدن»است . هستی انسان ØŒ دربازو گشوده وروشن شدنست Ú©Ù‡ خندانست .
درÙرهنگ ایران ØŒ « درگیتی ØŒ هستی یاÙتن ØŒ یا زاده شدن » ØŒ خندیدن است . خنده ØŒ روند ٠پیدایش ٠هستی درگیتی است . خود ٠به وجود آمدن انسان درگیتی ØŒ خندیدن است . هرچیزی درگیتی به وجود آید ØŒ میخندد. خنده ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن هستی ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن جان ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن خرد دراندیشه Ùˆ شناخت وکردارو Ú¯Ùتار است. پیدایش هرانسانی درگیتی ØŒ خندیدن است . بدنبال خندیدن به دیگری یا چیزی خنده دار رÙتن ØŒ نشان آنست Ú©Ù‡ هستی ٠خود ما بی گشایش است Ùˆ ازخود ØŒ باز نمیگردد . ما باید از Ù…Ùاهیم تنگ وسطØÛŒ Ùˆ منÙÛŒ Ú©Ù‡ ازخندیدن به ما آموخته اند، بگسلیم تا دریابیم Ú©Ù‡ Ùرهنگ ایران ØŒ Ú†Ù‡ دیدی از خندیدن داشته است . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ آنچه جدی است ØŒ عبوس Ùˆ ترشرو وتهی ازخنده و« گرÙته» است . ازاین رو خود را « عباس » Ù…ÛŒ نامند . ما کسی را جد میگیریم وبه او اØترام میگذاریم Ú©Ù‡ نه تنها نمی خندد ØŒ بلکه عبوس وگرÙته هم هست . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ به عیب Ùˆ نقص دیگران باید خندید ØŒ Ùˆ درخندیدن آن کار را خواروزشت ساخت ونکوهید . ما درخندیدن به دیگری ØŒ ناتوانی وسستی خـرد او را رسوا میسازیم وپایمال میکنیم Ùˆ ازاین آزردن، کام Ù…ÛŒ بریم . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ گاهی لبخند برلب بگذاریم Ùˆ بطور ساختگی بخندیم ولی دردرون ØŒ عبوس وگرÙته وجد بمانیم . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ خدا ØŒ نمی خندد . قدرت نباید بخندد تا ازآن Øساب ببرند . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ انسان ØŒ گریان زائیده میشود ØŒ چون ازدرد Ù…ÛŒ نالد ØŒ وبا درد زاده شدن ØŒ بنیاد ٠زندگی ٠سراسر درد گذارده میشود. درد درهنگام زاده شدن ØŒ بÙÙ†Ù Ùزیستن با درد ØŒ در سراسر عمر است .
ولی Ùرهنگ ایران ØŒ بر شالوده ٠تجربه ای کاملا متÙاوت ازخنده وشادی نهاده میشود . Ùرهنگ ایران براین تجربه استوار است Ú©Ù‡ اگرکودک ØŒ هنگام زادن ØŒ میگرید Ùˆ Ù„ÛŒ خود٠روند زادن٠او ØŒ روند خندیدن است . وکودک ØŒ از Ùرط شادی Ú©Ù‡ به گیتی میآید ØŒ میگرید . این گریه ایست Ú©Ù‡ نماد اوج شادی است . Ùرط شادی، گریه میشود. شاخصه بی نظیر Ùرهنگ ایران ØŒ « پیوند شادی وشناخت باهم در گوهر، یا Ùطرت انسان » است . Ùطرت٠انسان ØŒ شناخت خدائی مقتدر، وبستن عهد تابعیت ازاونیست ØŒ بلکه ØŒ توانائی خود در شناختن ٠شادی زندگی است .
درانسان، نیروئی نهÙته است Ú©Ù‡ درپیدایش ØŒ میتواند با شناختن ØŒ شادی Ùˆ جشن درگیتی، بیاÙریند . دربذر Ùانسان، نیروئی نهÙته است Ú©Ù‡ درروند ٠شناختن درجستجوکردن ØŒ شاد وخندان میشود . خرد وخنده Ú©Ù‡ پیدایش شادی سراسری هستی است ØŒ باهم درانسان ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یابند . روند ٠زایش ØŒ هم روند٠خندیدن وهم روند روشن شدن است . روشن شدن Ùˆ خندیدن ØŒ دو روند ناگسستنی ازهمند . روشن شدن یا اÙروختن ØŒ درÙرهنگ ایران ØŒ با اندیشیدن Ùˆ « رسیدن به بینش ØŒ وشناختن » ØŒ اینهمانی داشت . هستی یاÙتن در گیتی ØŒ همزاد خندان شدن Ùˆ اندیشیدن ( خـرتیدن ) است . این تجربه Ú©Ù‡ ایرانیان ØŒ 1- شادی Ùˆ 2- شناخت Ùˆ 3- زندگی درگیتی را ØŒ به کردار پیوند نا گسستنی ازهم ØŒ درÙطرت یا بÙÙ† انسان درمی یاÙتند ØŒ به Ú©Ù„ÛŒ با تجربه های یهودیان Ùˆ یونانیان Ùˆ بودائیان واسلام ØŒ Ùرقی ژر٠دارد Ùˆ این تجربه استثنائیست Ú©Ù‡ سراسرگستره Ùرهنگ ایران را معین میسازد .
چنانکه دیده خواهد شد ØŒ خود٠واژه « خندیدن » ØŒ درست به معنای « زائیدن » است ( مانند واژه بزم وبز دربالا ) . Ø¢Ùریدن ØŒ خندیدن است . این تجربه ژرÙØŒ Ú©Ù‡ درست دراینهمانی دادن « خندیدن با زائیدن » صورت به خود گرÙته است ØŒ نشان٠جهش نیروی سرشارزندگیست Ú©Ù‡ درخود نمی گنجد Ùˆ میخواهد ازخود Ùرا ریزد Ùˆ درلبریزشدن ØŒ گشودگی خود را Ù…ÛŒ یابد . این تجربه Ùراخی یاÙتن ٠نیروهای سرشارو آکنده ودرهم Ùشرده اند Ú©Ù‡ « درد گذر» را درروند زایش ØŒ نه تنها نادیده میگیرد، بلکه اØساس هم نمیکند . همین تجربه را ایرانی نیزسپس درهمه Øواس وطبعا خرد خود میکرده است . در بسودن وشنیدن Ùˆ دیدن وبوئیدن ومزیدن ØŒ زندگی ازروزنه های تن ØŒ لبریز میشود . او درØس کردن Ùˆ شناختن واندیشیدن ØŒ این تجربه را داشت Ú©Ù‡ شعله های آتش Ùروزنده جان ØŒ از روزنه های تنگ Øواسش Ú©Ù‡ سراسر تنش را اØاطه کرده اند ØŒ میگذرند Ùˆ در گذر ازاین تنگناها ØŒ تبدیل به روشنی میشوند وبه همه پیرامون ØŒ پرتو میاندازند . این Ùوران زبانه های آتش، Ùˆ دگردیسی آن به روشنائی ازتنگنای Øواس ØŒ درکی از تنگنای Øواس نداشت . شعله های آتش جان ØŒ از روزنه های Øواس درتن ØŒ زاده میشوند وپیدایش Ù…ÛŒ یابند . شناخت واندیشه ØŒ تØول ØŒ یا دگردیسی گرمای سرشار زندگی ØŒ از روزنه های تنگ Øواس به روشنی گرم است Ú©Ù‡ چون بادرک « Ùراخ یا گسترده شوی » همراهست ØŒ شادی آوراست . انسان ØŒ درØس کردن، Ú©Ù‡ جداناپذیر ازاندیشیدن وشناختن است ØŒ گسترده وشاد وخندان میشود .
این سراندیشه ØŒ Ú©Ù‡ اصل ٠پیوند یا جÙتی یا یوغی یا سنگی ( =اتصال وامتزاج نیروها باهم )ØŒ روند٠آÙریدن Ù 1- جنبش Ùˆ2- روشنی Ùˆ3- شادی باهم است ØŒ Ù…Ùهوم « Ø¢Ùـریـدن » را مشخص میساخت . ما امروزه Ù…Ùهوم وارونه Ùˆ بسیاردورازاصل، ازکلمه « Ø¢Ùـریدن=aa-fri-dan » داریم . اسلام ØŒ الله را خالق واØد میداند وغالبا واژه « خالق » را به غلط به « Ø¢Ùریننده » برمیگردانند . میگویند ØŒ اهورا مزدای زرتشت ØŒ جهان را Ø¢Ùرید . طبعا ما به همین روال ØŒ یک Ùرد یا شخص را Ø¢Ùریننده Ùلان کار Ùˆ Ùلان چیز میشماریم . درست ØŒ این واژه برضد معنا ومØتوای اصلی اش،به کار برده میشود .
«آ- Ùری– دن= aa-fri-dan» یعنی ØŒ درجÙت شدن باهم ØŒ دراتصال Ùˆ آمیزش Ùˆ دوستی وپیوند Ùˆ انبازی (= هم- بغی= نر- سنگی ) سرچشمه 1- جنبش Ùˆ2- شادی Ùˆ3- روشنی ( اÙروختن) شدنست ØŒ چون « Ùری» Ú©Ù‡ معنای دوست داشتن ØŒ دردوستی براÙراختن ØŒ برکت دادن وبرکت یاÙتن دارد همان واژه « پـری » است Ú©Ù‡ دراصل ( پـر، پـری،pair درانگلیسی، Paarدرآلمانی ) به معنای « جÙت باهم ØŒ جÙت شدن باهم » است . اینکه سیمرغ به زال، پرش را میدهد ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ نیروی اتصال وامتزاج یا دوستی وانبازی وهمبغی را Ú©Ù‡ گوهرخدائیش هست ØŒ به زال انتقال میدهد، تا همیشه زال ( انسان ) بتواند مستقیم با خدا ( سیمرغ= ارتا ÛŒ خوشه ) پیوند بیابد وبا او بیامیزد . او امر ونهی ØŒ یا درسی Ùˆ علمی به زال نمیدهد . او کتابی وشریعتی یا پیامی به زال نمیدهد ØŒ بلکه سیمرغ ØŒ « پـرخودش » را Ú©Ù‡ « اصل پروازوجنبش= vaayenitan» هستی خود٠خدا ( وای به ) است به زال یا هرانسانی میدهد . ضمیرانسان ØŒ ازاین پس ØŒ پرنده یا بالدارمیشود . به عبارت اسلامی ØŒ ضمیر انسان ØŒ معراجی است . هرانسانی، توانائی پرواز به اصل یا معراج را دارد .
چهارنیروی ضمیر انسان Ú©Ù‡ ازتخم آتش ( اخو= axv ) دراو ،میرویند ØŒ چهارپری هستند Ú©Ù‡ انسان را توانائی Ù…ÛŒ بخشند Ú©Ù‡ همیشه با سیمرغ ( ارتا ) ØŒ پیوند بیابند . دادن پـر، دادن « نیروی پیوند Ø¢Ùرینی ØŒ یا اصل اتصال وامتزاج = مـر»» یا نهادن گوهرخدائی خود،درهرانسانی ( مر+ تخم ) است . ازاین رو انسان ØŒ « مردم = مر+ تخم » خوانده میشود . « وای= واز= باز » درvaayentitan Ú©Ù‡ اصل پروازوجنبش وهمگوهر با خدا بودن است ØŒ دراصل « دوای= dvaaya» یا دوتای به هم چسبیده است . باد یا وایvaay Ú©Ù‡ دم وجان وخدا هست ØŒ اینهمانی با پرنده وپرواز دارد . خدای باد وهوا ØŒ اینهمای با پرنده یا مرغ داشت .
گوهر انسان ( اخوaxv ØŒ Ú©Ù‡ چهارنیروی ضمیرازآن میرویند Ú©Ù‡ همان چهارپرباشد) ازاین رو « دالمن = Daalman » خوانده میشد چون دالمن ØŒ هم به معنای 1-گوهر، وهم 2- باز( عقاب) ØŒ وهم 3- بوم » ( مراجعه شود به یونکر) است. گوهرانسان Ú©Ù‡ نیروهای ضمیرش باشند، وای ( باز= رام ) Ùˆ جغد ( بهمن ) هستند . گوهرانسان ØŒ پرنده یا اصل پروازوجنبش است. گوهر انسان ØŒ جغد ØŒ است ØŒ به سخنی دیگر، مرغ بهمن ØŒ یا خدای خرد ٠سامانده Ùˆ اصل شادی هست . جغد را Ú©Ù‡ اینهمانی با خدای خرد، بهمن داشته است، برای آن منØوس وشوم ساخته اند ØŒ تا خرد بهمنی ( آسن خرد ) را درÙطرت یا گوهر انسان ØŒ زشت ومنØوس سازند .
گوهرانسان ØŒ باز(=وای= پرنده ) است ØŒ Ùˆ باز Ú©Ù‡ همان « وای ØŒ وای به » باشد ØŒ نام رام میباشد Ú©Ù‡ گوهرجÙتی (jut gohr)دارد ØŒ Ùˆ مبدء زندگی Ùˆ خدای زمان Ùˆ اصل پیوند ومیان واصل جستجو هست . گوهرانسان دراثرپرنده بودن، دراثر « وای» یا جغد بودن ØŒ اصل جÙتی هست . دوپر، یا چهارپر،یا شش پ،ریا هشت پر، همه نماد اصل جÙتی بودن گوهرانسانند . داشن چنین پری ØŒ نماد معراجی بودن گوهرهرانسانی است .رÙتن به معراج ØŒ نه ویژه Ù…Øمد است نه ویژه زرتشت . هرانسانی ØŒ رابطه بیواسطه با خدا دارد . خود٠واژه « جغد» Ú©Ù‡ مرغ بهمن ØŒ خدای خرد است، دراصل « جوغ + تای » یا « یوغ + دای » است Ú©Ù‡ به معنای « جÙت+ مادریا اصل » است . جغد، به معنای اصل جÙتی است وچون اصل جÙتی است ØŒ سرچشمه روشنی وجنبش وشادی است .
دوستی Ùˆ اتصال Ùˆ پیوند دواصل یا دونیرو یا دوکس یا دوگروه باهمست Ú©Ù‡ جنبش وروشنی وشادی میآÙریند . این بود Ú©Ù‡ واژه « Ùریت=frita » Ú©Ù‡ به معنای دوست ومØبوب است ( برشکاÙته از واژه Ùری = پری )وسپس تبدیل به واژه « Ùـرید » گردیده است ØŒ دراصل به معنای « جÙت وانبازوسنگ Ùˆ یوغ Ùˆ مر» است . این بود Ú©Ù‡ نام این خدا، « Ùریت = Ùرید = Ø¢Ùریت» یا « رند Ø¢Ùریت = رند Ø¢Ùریس » بوده است . این واژه درشکل « عÙریته » زشت ساخته شده است . ولی به میانه قلاده ØŒ نیز Ùرید میگویند ØŒ چون « میان» همیشه دوبخش را به هم پیوند میدهد، Ùˆ نام دجال ( دژ+ آل = سیمرغ ٠تباهکار= زنخدای زایمان Ú©Ù‡ سپس تبدیل به قاتل کودکان شده است ) همین « Ùرید » بود . Ùرید Ú©Ù‡ دوست Ùˆ Ù…Øبوب Ùˆ اصل دوستی Ùˆ پیوند Ùˆ همآÙرینی ٠شادی Ùˆ روشنی Ùˆ جنبش ØŒ بود ØŒ ازسوئی نام دجال گردید Ú©Ù‡ همه ازپیدایش او میترسند،و ازسوئی معنای بی نظیر پیدا کرد ( نام Ùرید الدین عطار) .
هرچند تا اندازه ای از موضوع خود Ú©Ù‡ بررسی معنای Ø¢Ùریدن باشد، دوراÙتادیم ØŒ ولی این نکته را یاÙتیم Ú©Ù‡ گوهرانسان یا Ùرد هم دراثرهمین اصل جÙتی ØŒ سرچشمه جنبش Ùˆ روشنی ( شناخت) وشادی هرسه باهمست . اینست Ú©Ù‡ گیاه وجانوروانسان، ازپیوند آسمان با زمین ØŒ « Ø¢Ùریده » میشوند. تخم زندگی Ú©Ù‡ ازآسمان اÙشانده وپراکنده میشد Ùˆ درتن قرارمیگرÙت ØŒ « آتش » خوانده میشد ØŒ Ú©Ù‡ دراصل معنای « گرمی » داشت . این روند « هبوط » نبود ØŒ بلکه روند همبستگی دوقرین یا دوبال یا دوپا به هم بود . درÙرهنگ اصیل ایران، داستان هبوط انسان نیست .
«تن» ØŒ سه معنا داشت ودر سه تصویر گوناگون مجسم ساخته میشد . هم 1- زهدان یا تخمدان ØŒ تن بود . 2- هم « اتشدان ومجمرو آتشگاه » ØŒ تن بود Ùˆ هم « زمین وهرچه زمینی بود » ØŒ تن بود . اخو یا اصل زندگی نیز دربرابر این سه تصویر تن ØŒ سه تصویر گوناگون داشت . اخو یا آتش واصل زندگی متناظر با زهدان ØŒ نطÙÙ‡ بود ØŒ متناظربا آتشدان ومجمر، Øبه آتش یا زغال واخگربود، Ùˆ متناظربا زمین ØŒ بذرو دانه وتخم بود . تن Ùˆ آتش جان ØŒ مانند دوپا یا دوبال یا دوچرخ یک گردونه باهم رابطه قرینی ویوغی یا سنگی وانبازی داشتند ØŒ نه رابطه Øاکم وتابع . پیوند یا اقتران نطÙÙ‡ با زهدان ØŒ باهم میآÙرینند . پیوند زغال با آتشدان ØŒ باهم میآÙریند . پیوند تخم با زمین، باهم میآÙریند . این را همآÙرینی یا همبغی یا « نرسنگی » Ù…ÛŒ نامیدند. هیچ Ø¢Ùرینشی، تک نمیشد ØŒ بلکه هرآÙرینشی، برشالوده همبستگی دواصل باهم بود . خدا هم هنگامی میتوانست بیاÙریند Ú©Ù‡ درگوهرش ØŒ جÙت باشد . این بود Ú©Ù‡ اقتران نام روزها با ماهها ØŒ بیان جÙتی Ùˆ اصل Ø¢Ùریننده بودن آن خدا بود . ازاین رو ØŒ Ùروردین روز از Ùروردین ماه ØŒ یا دی روز از دی ماه ØŒ یا مهرروز از مهرماه را ... جشن میگرÙتند، چون Ùروردین Ú©Ù‡ ارتاÙرورد باشد یا دی ØŒ گوهرجÙت دارد Ùˆ دراین روز، این گوهردرشادی وجشن ØŒ صورت به خود میگیرد . مهرنیز، خدائیست Ú©Ù‡ درگوهرش ØŒ جÙت است . واژه « مهر» Ú©Ù‡ از ریشه «maetha » ساخته شده است ØŒ به معنای « جÙت » و« یگانه ومتØد شدن» Ùˆ « جایگاه ومسکن » است. مهر، مکان اقتران دوجÙت باهمست . ازاین رو گیاه روز مهر ØŒ مهرگیاه یا « بهروز وصنم ØŒ بهروزو سیمرغ » بود . مهر، اصل جÙتی واقتران بود Ùˆ چون اصل جÙتی بود ØŒ سرچشمه جنبش وشادی وروشنی بود . ازمهر اقتران وپیوستگی است Ú©Ù‡ جنبش وشادی Ùˆ روشنی پیدایش Ù…ÛŒ یابد .
نام دیگرمهرگیاه ØŒ مردم گیاه هست . درکردی به مهرگیاه، « Øسن بگی » Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ همان « اسن – بغ یا خدای سنگ= یا اصل اتصال وپیوند» Ú¯Ùته میشود . انسان یا مردم ØŒ ازتخم Ù« مهـر»، Ú©Ù‡ پیوند دوخدای بهرام Ùˆ ارتا ( سیمرغ) باشد ØŒ میروید ØŒ زائیده میشود ØŒ هستی Ù…ÛŒ یابد، میخندد، روشن میشود . طبیعت انسان، زاینده شناخت وشادی وجنبش باهمست . Ùطرت انسان ØŒ دگردیسی تخم عشق دو خدا به همست Ú©Ù‡ اصل پیدایش خورشید Ùˆ زمان وگیتی هستند . انسان ØŒ مخلوق ٠الله نیست . انسان عبد الله نیست . بهشت وشادی Ùˆ معرÙت در ذات انسانست Ùˆ نمیتوان انسان را از بهشت تبعید کرد Ùˆ نیاز به روشنی Ùˆ شناخت ازکسی ندارد .
هستی یاÙتن درگیتی، خندیدنست
پیوند٠شناخت وشادی درگوهرانسان
...
منوچهرجمالی
Øقوق بشروسکولاریته وآزادی Ùردی
وجمهوریت را میتوان برتصویرانسان درÙرهنگ ایران به دست آورد
اندیشیدن با خندیدن آغاز میشود
هستی یاÙتن Ùدرگیتی، خندیدنست
پیوند٠شناخت وشادی درگوهرانسان
آدم ÙˆØوا درتورات ØŒ با خوردن از درخت بینش ØŒ بهشت ( باغ عدن) را Ú©Ù‡ نماد شادی وجشن است ØŒ برای همیشه از دست میدهند. بینش Ùˆ شادی با هم متضادند . با بینش، نمیتوان دربهشت( شاد) زیست. انسان با بینشش، بهشت وشادی را نابود میسازد .با بینش ٠سرچشمه گرÙته ازخود ØŒ نمیتوان با خدا وبا Øقیقت بود . دراین بهشت ØŒ دودرخت بینش Ùˆ خلد( Ú©Ù‡ همان نامیرائی Ùˆ تازه شوی ازنو است Ú©Ù‡ سرچشمه شادیست ) ازهم جدا هستند . این به معنای آنست Ú©Ù‡ بینش وشادی باهم نمیآمیزند. بینش ØŒ انسان را نووتازه وسرسبز نمیکند. بینش ØŒ انسان را نوزا نمیکند، چون نامیرائی در« همیشه ازنو، سبزوتازه شوی یا نوزائی همیشه » است . Ùقط در وجود یهوه است Ú©Ù‡ این دو باهم آمیخته اند ØŒ ولی درهستی انسان، این دو، درتضاد باهمند .
دراسطوره های یونان، پرومتئوس، آتش را Ú©Ù‡ سرچشمه روشنی Ùˆ بینش هست ازبارگاه زئوس برای انسانها میدزدد Ùˆ دچارعذاب وشکنجه میشود . همچنین تانتالوسTantalus ØŒ Ú©Ù‡ دربارگاه زئوس ØŒ رازهای خدا را میداند، چون این رازها را برای مردم اÙشا میکند، دچارعذاب همیشگی میگردد . این تضاد شادی وشناخت ØŒ سراسرساختار تورات وانجیل وقرآن Ùˆ تÙکریونانی را مشخص میسازد . ولی Ùرهنگ ایران ØŒ درست برسراندیشه « همبستگی شادی وشناخت » درÙطرت٠خود انسان ØŒ استوار شده است Ú©Ù‡ درتضاد با Ùرهنگ یونان Ùˆ ادیان ابراهیمی است . با چیرگی اندیشه های این ادیان ÙˆÙرهنگ یونانیست Ú©Ù‡ ما نمیتوانیم بنیاد Ùرهنگ ایران را ازنو بشناسیم Ùˆ باز یابیم ØŒ Ùˆ آنرا خنده آورو خراÙÛŒ نیزمیشماریم . یزدانشناسی زرتشتی ØŒ خندیدن زرتشت را هنگام زاده شدن Ú©Ù‡ بهمن ØŒ خدای خرد وبزم ØŒ درآن هنگام با او میآمیزد، به معجزه ای استثنائی کاسته Ùˆ تØری٠کرده است. درØالیکه آمیختن خدای بهمن ( خدای خرد واصل بزم وشادی ) با انسان ØŒ هنگام زاده شدن ØŒ درست بیان همبستگی شادی وشناخت درگوهر ( Ùطرت ) انسان است . مردم ایران ØŒ بهمن را Ú©Ù‡ بÙÙ† خرد درهرانسانی ( آسن خرد= پیش خرد) ÙˆÙطرت هرانسانی شمرده میشد ØŒ «بزمونه» نیز Ù…ÛŒ نامیدند. بزمونه ØŒ پیوند دوواژه « بز» Ùˆ « مونه » است ØŒ Ú©Ù‡ به معنای اصل وسرچشمه بزم است . « مونه » به معنای اصل وبنیاد ومرکزاست . « بـز» Ú©Ù‡ واژه « بزم » ازآن ساخته شده است ØŒ هنوز درکردی ØŒ معنای اصلی خود را نگاه داشته است . « بـز» به معنای زهدان Ùˆ انگولک ( تلنگر) هست .« بزاو» ØŒ به معنای جنبش است بزاوتن ØŒ جنبانیدنست . ازسوی دیگر« بزان » به معنای دانا هست . دانائی Ùˆ اصل جنبش وزندگی در بزم وجشن ØŒ باهم زاده میشوند .« درزادن ØŒ خندیدن» ØŒ درÙرهنگ ایران ØŒ یک اصل همگانی ÙˆÚ©Ù„ÛŒ بوده Ùˆ ویژه٠زایش ٠زرتشت نبوده .
البته عمومیت داشتن چنین پدیده ای ØŒ Ù†ÙÛŒ برگزیدگی زرتشت ØŒ وبی نیازی مردم ازرهبروپیشوا وپیامبر بود . ولی Ùرهنگ ٠اصیل ایران ØŒ زاده شدن همه انسانها را، اینهمانی با خندیدن وروشن شدن وداری خرد بنیادی شدن ( آسن خرد= پیش خرد= خردقائم بالذات) میدهد . Ùˆ این نکته برای ما Ú©Ù‡ از Ùرهنگ خود، بیگانه شده ایم، خراÙÙ‡ یا ضد طبیعی وباورناکردنی Ùˆ غیرعلمی به نظر میرسد .
خنده درÙرهنگ ایران ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن ٠هستی ٠خود ٠انسان ØŒ یا گسترده شدن بÙÙ† ژر٠خود Ùانسان ازشادی است. شادی ØŒ سراسر هستی وتن انسان را میگشاید Ùˆ ازهم بازمیکند Ùˆ این خنده است . هستی انسان، درزاده شدن ØŒ میخندد . درÙرهنگ ایران ØŒ به کسی ویا به چیزی Ú©Ù‡ خنده داراست ØŒ خندیدن، خنده نیست . انسان ØŒ از کاریا «گÙتار Ùتهی ازخردÙ» دیگران نمی خنددد ØŒ بلکه شادی ازشکوÙÙ‡ کردن خرد درسراپای وجود خود انسان ØŒ خنده میشود . انسان ØŒ نیاز بدان ندارد Ú©Ù‡ چیزی یا کسی را بیابد Ú©Ù‡ خنده داراست، تا بدان بخندد . انسان ØŒ به خودش هم نمی خندد . بلکه ØŒ خنده ØŒ شادی ٠ژر٠ازهستی یاÙتن درگیتی ØŒ Ùˆ از«خود، سرچشمه زایا شدن»است . هستی انسان ØŒ دربازو گشوده وروشن شدنست Ú©Ù‡ خندانست .
درÙرهنگ ایران ØŒ « درگیتی ØŒ هستی یاÙتن ØŒ یا زاده شدن » ØŒ خندیدن است . خنده ØŒ روند ٠پیدایش ٠هستی درگیتی است . خود ٠به وجود آمدن انسان درگیتی ØŒ خندیدن است . هرچیزی درگیتی به وجود آید ØŒ میخندد. خنده ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن هستی ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن جان ØŒ Ø´Ú©Ùته شدن خرد دراندیشه Ùˆ شناخت وکردارو Ú¯Ùتار است. پیدایش هرانسانی درگیتی ØŒ خندیدن است . بدنبال خندیدن به دیگری یا چیزی خنده دار رÙتن ØŒ نشان آنست Ú©Ù‡ هستی ٠خود ما بی گشایش است Ùˆ ازخود ØŒ باز نمیگردد . ما باید از Ù…Ùاهیم تنگ وسطØÛŒ Ùˆ منÙÛŒ Ú©Ù‡ ازخندیدن به ما آموخته اند، بگسلیم تا دریابیم Ú©Ù‡ Ùرهنگ ایران ØŒ Ú†Ù‡ دیدی از خندیدن داشته است . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ آنچه جدی است ØŒ عبوس Ùˆ ترشرو وتهی ازخنده و« گرÙته» است . ازاین رو خود را « عباس » Ù…ÛŒ نامند . ما کسی را جد میگیریم وبه او اØترام میگذاریم Ú©Ù‡ نه تنها نمی خندد ØŒ بلکه عبوس وگرÙته هم هست . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ به عیب Ùˆ نقص دیگران باید خندید ØŒ Ùˆ درخندیدن آن کار را خواروزشت ساخت ونکوهید . ما درخندیدن به دیگری ØŒ ناتوانی وسستی خـرد او را رسوا میسازیم وپایمال میکنیم Ùˆ ازاین آزردن، کام Ù…ÛŒ بریم . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ گاهی لبخند برلب بگذاریم Ùˆ بطور ساختگی بخندیم ولی دردرون ØŒ عبوس وگرÙته وجد بمانیم . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ خدا ØŒ نمی خندد . قدرت نباید بخندد تا ازآن Øساب ببرند . به ما آموخته اند Ú©Ù‡ انسان ØŒ گریان زائیده میشود ØŒ چون ازدرد Ù…ÛŒ نالد ØŒ وبا درد زاده شدن ØŒ بنیاد ٠زندگی ٠سراسر درد گذارده میشود. درد درهنگام زاده شدن ØŒ بÙÙ†Ù Ùزیستن با درد ØŒ در سراسر عمر است .
ولی Ùرهنگ ایران ØŒ بر شالوده ٠تجربه ای کاملا متÙاوت ازخنده وشادی نهاده میشود . Ùرهنگ ایران براین تجربه استوار است Ú©Ù‡ اگرکودک ØŒ هنگام زادن ØŒ میگرید Ùˆ Ù„ÛŒ خود٠روند زادن٠او ØŒ روند خندیدن است . وکودک ØŒ از Ùرط شادی Ú©Ù‡ به گیتی میآید ØŒ میگرید . این گریه ایست Ú©Ù‡ نماد اوج شادی است . Ùرط شادی، گریه میشود. شاخصه بی نظیر Ùرهنگ ایران ØŒ « پیوند شادی وشناخت باهم در گوهر، یا Ùطرت انسان » است . Ùطرت٠انسان ØŒ شناخت خدائی مقتدر، وبستن عهد تابعیت ازاونیست ØŒ بلکه ØŒ توانائی خود در شناختن ٠شادی زندگی است .
درانسان، نیروئی نهÙته است Ú©Ù‡ درپیدایش ØŒ میتواند با شناختن ØŒ شادی Ùˆ جشن درگیتی، بیاÙریند . دربذر Ùانسان، نیروئی نهÙته است Ú©Ù‡ درروند ٠شناختن درجستجوکردن ØŒ شاد وخندان میشود . خرد وخنده Ú©Ù‡ پیدایش شادی سراسری هستی است ØŒ باهم درانسان ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یابند . روند ٠زایش ØŒ هم روند٠خندیدن وهم روند روشن شدن است . روشن شدن Ùˆ خندیدن ØŒ دو روند ناگسستنی ازهمند . روشن شدن یا اÙروختن ØŒ درÙرهنگ ایران ØŒ با اندیشیدن Ùˆ « رسیدن به بینش ØŒ وشناختن » ØŒ اینهمانی داشت . هستی یاÙتن در گیتی ØŒ همزاد خندان شدن Ùˆ اندیشیدن ( خـرتیدن ) است . این تجربه Ú©Ù‡ ایرانیان ØŒ 1- شادی Ùˆ 2- شناخت Ùˆ 3- زندگی درگیتی را ØŒ به کردار پیوند نا گسستنی ازهم ØŒ درÙطرت یا بÙÙ† انسان درمی یاÙتند ØŒ به Ú©Ù„ÛŒ با تجربه های یهودیان Ùˆ یونانیان Ùˆ بودائیان واسلام ØŒ Ùرقی ژر٠دارد Ùˆ این تجربه استثنائیست Ú©Ù‡ سراسرگستره Ùرهنگ ایران را معین میسازد .
چنانکه دیده خواهد شد ØŒ خود٠واژه « خندیدن » ØŒ درست به معنای « زائیدن » است ( مانند واژه بزم وبز دربالا ) . Ø¢Ùریدن ØŒ خندیدن است . این تجربه ژرÙØŒ Ú©Ù‡ درست دراینهمانی دادن « خندیدن با زائیدن » صورت به خود گرÙته است ØŒ نشان٠جهش نیروی سرشارزندگیست Ú©Ù‡ درخود نمی گنجد Ùˆ میخواهد ازخود Ùرا ریزد Ùˆ درلبریزشدن ØŒ گشودگی خود را Ù…ÛŒ یابد . این تجربه Ùراخی یاÙتن ٠نیروهای سرشارو آکنده ودرهم Ùشرده اند Ú©Ù‡ « درد گذر» را درروند زایش ØŒ نه تنها نادیده میگیرد، بلکه اØساس هم نمیکند . همین تجربه را ایرانی نیزسپس درهمه Øواس وطبعا خرد خود میکرده است . در بسودن وشنیدن Ùˆ دیدن وبوئیدن ومزیدن ØŒ زندگی ازروزنه های تن ØŒ لبریز میشود . او درØس کردن Ùˆ شناختن واندیشیدن ØŒ این تجربه را داشت Ú©Ù‡ شعله های آتش Ùروزنده جان ØŒ از روزنه های تنگ Øواسش Ú©Ù‡ سراسر تنش را اØاطه کرده اند ØŒ میگذرند Ùˆ در گذر ازاین تنگناها ØŒ تبدیل به روشنی میشوند وبه همه پیرامون ØŒ پرتو میاندازند . این Ùوران زبانه های آتش، Ùˆ دگردیسی آن به روشنائی ازتنگنای Øواس ØŒ درکی از تنگنای Øواس نداشت . شعله های آتش جان ØŒ از روزنه های Øواس درتن ØŒ زاده میشوند وپیدایش Ù…ÛŒ یابند . شناخت واندیشه ØŒ تØول ØŒ یا دگردیسی گرمای سرشار زندگی ØŒ از روزنه های تنگ Øواس به روشنی گرم است Ú©Ù‡ چون بادرک « Ùراخ یا گسترده شوی » همراهست ØŒ شادی آوراست . انسان ØŒ درØس کردن، Ú©Ù‡ جداناپذیر ازاندیشیدن وشناختن است ØŒ گسترده وشاد وخندان میشود .
این سراندیشه ØŒ Ú©Ù‡ اصل ٠پیوند یا جÙتی یا یوغی یا سنگی ( =اتصال وامتزاج نیروها باهم )ØŒ روند٠آÙریدن Ù 1- جنبش Ùˆ2- روشنی Ùˆ3- شادی باهم است ØŒ Ù…Ùهوم « Ø¢Ùـریـدن » را مشخص میساخت . ما امروزه Ù…Ùهوم وارونه Ùˆ بسیاردورازاصل، ازکلمه « Ø¢Ùـریدن=aa-fri-dan » داریم . اسلام ØŒ الله را خالق واØد میداند وغالبا واژه « خالق » را به غلط به « Ø¢Ùریننده » برمیگردانند . میگویند ØŒ اهورا مزدای زرتشت ØŒ جهان را Ø¢Ùرید . طبعا ما به همین روال ØŒ یک Ùرد یا شخص را Ø¢Ùریننده Ùلان کار Ùˆ Ùلان چیز میشماریم . درست ØŒ این واژه برضد معنا ومØتوای اصلی اش،به کار برده میشود .
«آ- Ùری– دن= aa-fri-dan» یعنی ØŒ درجÙت شدن باهم ØŒ دراتصال Ùˆ آمیزش Ùˆ دوستی وپیوند Ùˆ انبازی (= هم- بغی= نر- سنگی ) سرچشمه 1- جنبش Ùˆ2- شادی Ùˆ3- روشنی ( اÙروختن) شدنست ØŒ چون « Ùری» Ú©Ù‡ معنای دوست داشتن ØŒ دردوستی براÙراختن ØŒ برکت دادن وبرکت یاÙتن دارد همان واژه « پـری » است Ú©Ù‡ دراصل ( پـر، پـری،pair درانگلیسی، Paarدرآلمانی ) به معنای « جÙت باهم ØŒ جÙت شدن باهم » است . اینکه سیمرغ به زال، پرش را میدهد ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ نیروی اتصال وامتزاج یا دوستی وانبازی وهمبغی را Ú©Ù‡ گوهرخدائیش هست ØŒ به زال انتقال میدهد، تا همیشه زال ( انسان ) بتواند مستقیم با خدا ( سیمرغ= ارتا ÛŒ خوشه ) پیوند بیابد وبا او بیامیزد . او امر ونهی ØŒ یا درسی Ùˆ علمی به زال نمیدهد . او کتابی وشریعتی یا پیامی به زال نمیدهد ØŒ بلکه سیمرغ ØŒ « پـرخودش » را Ú©Ù‡ « اصل پروازوجنبش= vaayenitan» هستی خود٠خدا ( وای به ) است به زال یا هرانسانی میدهد . ضمیرانسان ØŒ ازاین پس ØŒ پرنده یا بالدارمیشود . به عبارت اسلامی ØŒ ضمیر انسان ØŒ معراجی است . هرانسانی، توانائی پرواز به اصل یا معراج را دارد .
چهارنیروی ضمیر انسان Ú©Ù‡ ازتخم آتش ( اخو= axv ) دراو ،میرویند ØŒ چهارپری هستند Ú©Ù‡ انسان را توانائی Ù…ÛŒ بخشند Ú©Ù‡ همیشه با سیمرغ ( ارتا ) ØŒ پیوند بیابند . دادن پـر، دادن « نیروی پیوند Ø¢Ùرینی ØŒ یا اصل اتصال وامتزاج = مـر»» یا نهادن گوهرخدائی خود،درهرانسانی ( مر+ تخم ) است . ازاین رو انسان ØŒ « مردم = مر+ تخم » خوانده میشود . « وای= واز= باز » درvaayentitan Ú©Ù‡ اصل پروازوجنبش وهمگوهر با خدا بودن است ØŒ دراصل « دوای= dvaaya» یا دوتای به هم چسبیده است . باد یا وایvaay Ú©Ù‡ دم وجان وخدا هست ØŒ اینهمانی با پرنده وپرواز دارد . خدای باد وهوا ØŒ اینهمای با پرنده یا مرغ داشت .
گوهر انسان ( اخوaxv ØŒ Ú©Ù‡ چهارنیروی ضمیرازآن میرویند Ú©Ù‡ همان چهارپرباشد) ازاین رو « دالمن = Daalman » خوانده میشد چون دالمن ØŒ هم به معنای 1-گوهر، وهم 2- باز( عقاب) ØŒ وهم 3- بوم » ( مراجعه شود به یونکر) است. گوهرانسان Ú©Ù‡ نیروهای ضمیرش باشند، وای ( باز= رام ) Ùˆ جغد ( بهمن ) هستند . گوهرانسان ØŒ پرنده یا اصل پروازوجنبش است. گوهر انسان ØŒ جغد ØŒ است ØŒ به سخنی دیگر، مرغ بهمن ØŒ یا خدای خرد ٠سامانده Ùˆ اصل شادی هست . جغد را Ú©Ù‡ اینهمانی با خدای خرد، بهمن داشته است، برای آن منØوس وشوم ساخته اند ØŒ تا خرد بهمنی ( آسن خرد ) را درÙطرت یا گوهر انسان ØŒ زشت ومنØوس سازند .
گوهرانسان ØŒ باز(=وای= پرنده ) است ØŒ Ùˆ باز Ú©Ù‡ همان « وای ØŒ وای به » باشد ØŒ نام رام میباشد Ú©Ù‡ گوهرجÙتی (jut gohr)دارد ØŒ Ùˆ مبدء زندگی Ùˆ خدای زمان Ùˆ اصل پیوند ومیان واصل جستجو هست . گوهرانسان دراثرپرنده بودن، دراثر « وای» یا جغد بودن ØŒ اصل جÙتی هست . دوپر، یا چهارپر،یا شش پ،ریا هشت پر، همه نماد اصل جÙتی بودن گوهرانسانند . داشن چنین پری ØŒ نماد معراجی بودن گوهرهرانسانی است .رÙتن به معراج ØŒ نه ویژه Ù…Øمد است نه ویژه زرتشت . هرانسانی ØŒ رابطه بیواسطه با خدا دارد . خود٠واژه « جغد» Ú©Ù‡ مرغ بهمن ØŒ خدای خرد است، دراصل « جوغ + تای » یا « یوغ + دای » است Ú©Ù‡ به معنای « جÙت+ مادریا اصل » است . جغد، به معنای اصل جÙتی است وچون اصل جÙتی است ØŒ سرچشمه روشنی وجنبش وشادی است .
دوستی Ùˆ اتصال Ùˆ پیوند دواصل یا دونیرو یا دوکس یا دوگروه باهمست Ú©Ù‡ جنبش وروشنی وشادی میآÙریند . این بود Ú©Ù‡ واژه « Ùریت=frita » Ú©Ù‡ به معنای دوست ومØبوب است ( برشکاÙته از واژه Ùری = پری )وسپس تبدیل به واژه « Ùـرید » گردیده است ØŒ دراصل به معنای « جÙت وانبازوسنگ Ùˆ یوغ Ùˆ مر» است . این بود Ú©Ù‡ نام این خدا، « Ùریت = Ùرید = Ø¢Ùریت» یا « رند Ø¢Ùریت = رند Ø¢Ùریس » بوده است . این واژه درشکل « عÙریته » زشت ساخته شده است . ولی به میانه قلاده ØŒ نیز Ùرید میگویند ØŒ چون « میان» همیشه دوبخش را به هم پیوند میدهد، Ùˆ نام دجال ( دژ+ آل = سیمرغ ٠تباهکار= زنخدای زایمان Ú©Ù‡ سپس تبدیل به قاتل کودکان شده است ) همین « Ùرید » بود . Ùرید Ú©Ù‡ دوست Ùˆ Ù…Øبوب Ùˆ اصل دوستی Ùˆ پیوند Ùˆ همآÙرینی ٠شادی Ùˆ روشنی Ùˆ جنبش ØŒ بود ØŒ ازسوئی نام دجال گردید Ú©Ù‡ همه ازپیدایش او میترسند،و ازسوئی معنای بی نظیر پیدا کرد ( نام Ùرید الدین عطار) .
هرچند تا اندازه ای از موضوع خود Ú©Ù‡ بررسی معنای Ø¢Ùریدن باشد، دوراÙتادیم ØŒ ولی این نکته را یاÙتیم Ú©Ù‡ گوهرانسان یا Ùرد هم دراثرهمین اصل جÙتی ØŒ سرچشمه جنبش Ùˆ روشنی ( شناخت) وشادی هرسه باهمست . اینست Ú©Ù‡ گیاه وجانوروانسان، ازپیوند آسمان با زمین ØŒ « Ø¢Ùریده » میشوند. تخم زندگی Ú©Ù‡ ازآسمان اÙشانده وپراکنده میشد Ùˆ درتن قرارمیگرÙت ØŒ « آتش » خوانده میشد ØŒ Ú©Ù‡ دراصل معنای « گرمی » داشت . این روند « هبوط » نبود ØŒ بلکه روند همبستگی دوقرین یا دوبال یا دوپا به هم بود . درÙرهنگ اصیل ایران، داستان هبوط انسان نیست .
«تن» ØŒ سه معنا داشت ودر سه تصویر گوناگون مجسم ساخته میشد . هم 1- زهدان یا تخمدان ØŒ تن بود . 2- هم « اتشدان ومجمرو آتشگاه » ØŒ تن بود Ùˆ هم « زمین وهرچه زمینی بود » ØŒ تن بود . اخو یا اصل زندگی نیز دربرابر این سه تصویر تن ØŒ سه تصویر گوناگون داشت . اخو یا آتش واصل زندگی متناظر با زهدان ØŒ نطÙÙ‡ بود ØŒ متناظربا آتشدان ومجمر، Øبه آتش یا زغال واخگربود، Ùˆ متناظربا زمین ØŒ بذرو دانه وتخم بود . تن Ùˆ آتش جان ØŒ مانند دوپا یا دوبال یا دوچرخ یک گردونه باهم رابطه قرینی ویوغی یا سنگی وانبازی داشتند ØŒ نه رابطه Øاکم وتابع . پیوند یا اقتران نطÙÙ‡ با زهدان ØŒ باهم میآÙرینند . پیوند زغال با آتشدان ØŒ باهم میآÙریند . پیوند تخم با زمین، باهم میآÙریند . این را همآÙرینی یا همبغی یا « نرسنگی » Ù…ÛŒ نامیدند. هیچ Ø¢Ùرینشی، تک نمیشد ØŒ بلکه هرآÙرینشی، برشالوده همبستگی دواصل باهم بود . خدا هم هنگامی میتوانست بیاÙریند Ú©Ù‡ درگوهرش ØŒ جÙت باشد . این بود Ú©Ù‡ اقتران نام روزها با ماهها ØŒ بیان جÙتی Ùˆ اصل Ø¢Ùریننده بودن آن خدا بود . ازاین رو ØŒ Ùروردین روز از Ùروردین ماه ØŒ یا دی روز از دی ماه ØŒ یا مهرروز از مهرماه را ... جشن میگرÙتند، چون Ùروردین Ú©Ù‡ ارتاÙرورد باشد یا دی ØŒ گوهرجÙت دارد Ùˆ دراین روز، این گوهردرشادی وجشن ØŒ صورت به خود میگیرد . مهرنیز، خدائیست Ú©Ù‡ درگوهرش ØŒ جÙت است . واژه « مهر» Ú©Ù‡ از ریشه «maetha » ساخته شده است ØŒ به معنای « جÙت » و« یگانه ومتØد شدن» Ùˆ « جایگاه ومسکن » است. مهر، مکان اقتران دوجÙت باهمست . ازاین رو گیاه روز مهر ØŒ مهرگیاه یا « بهروز وصنم ØŒ بهروزو سیمرغ » بود . مهر، اصل جÙتی واقتران بود Ùˆ چون اصل جÙتی بود ØŒ سرچشمه جنبش وشادی وروشنی بود . ازمهر اقتران وپیوستگی است Ú©Ù‡ جنبش وشادی Ùˆ روشنی پیدایش Ù…ÛŒ یابد .
نام دیگرمهرگیاه ØŒ مردم گیاه هست . درکردی به مهرگیاه، « Øسن بگی » Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ همان « اسن – بغ یا خدای سنگ= یا اصل اتصال وپیوند» Ú¯Ùته میشود . انسان یا مردم ØŒ ازتخم Ù« مهـر»، Ú©Ù‡ پیوند دوخدای بهرام Ùˆ ارتا ( سیمرغ) باشد ØŒ میروید ØŒ زائیده میشود ØŒ هستی Ù…ÛŒ یابد، میخندد، روشن میشود . طبیعت انسان، زاینده شناخت وشادی وجنبش باهمست . Ùطرت انسان ØŒ دگردیسی تخم عشق دو خدا به همست Ú©Ù‡ اصل پیدایش خورشید Ùˆ زمان وگیتی هستند . انسان ØŒ مخلوق ٠الله نیست . انسان عبد الله نیست . بهشت وشادی Ùˆ معرÙت در ذات انسانست Ùˆ نمیتوان انسان را از بهشت تبعید کرد Ùˆ نیاز به روشنی Ùˆ شناخت ازکسی ندارد .