عشق در "خسرو شيرين" نظامي ---مجيد Ù†Ùيسی
عشق در "خسرو شيرين" نظامي
مجيد Ù†Ùيسی
سالها پيش وقتي که براي اولين بار منظومهي خسرو و شيرين اثر نظامي را ديدم تعجب کردم که چرا آن را"خسرو و
شيرين" ناميده Ùˆ نه Ùرهاد Ùˆ شيرين. البته در کتاب هاي تاريخ دبستاني از"خسرو پرويز" Ùˆ مجالس بزم او چيزهايي خوانده بودم ولي نمي دانستم Ú©Ù‡ معشوقهي او شيرين است Ùˆ شيرين را Ùقط جÙت Ùˆ قرين Ùرهاد ميپنداشتم. بعد Ú©Ù‡ منظومه نظامي را خواندم متوجه شدم Ú©Ù‡ خسرو Ùˆ Ùرهاد هر دو عاشق شيرين هستند با اين تÙاوت Ú©Ù‡ اولي در عشق خود کامياب ميشود Øال آنکه دومي شکست ميخورد Ùˆ خود را از کوه بيستون به زير مياÙکند.
اشتباه من بي دليل نبود. آنچه Ú©Ù‡ در ØاÙظهي قومي ما نقش بسته داستان عشق اÙلاطوني Ùرهاد به شيرين است Ùˆ نه ماجراي عشق زميني "خسرو Ùˆ شيرين". در ادبيات کتبي Ùˆ Ø´Ùاهي ما همه جا Ùرهاد سنگتراش به عنوان نمونهي عالي پايداري Ùˆ خلوص در عشق Ùˆ خسرو به عنوان آدم خوشگذران Ùˆ هوسباز معرÙÙŠ ميشود. من ريشهي اين برخورد را در Ùرهنگ مسلط بر جامعه جستجو ميکنم Ú©Ù‡ در آن عشق جسماني Ùˆ خوشي گناه شمرده ميشود Ùˆ در عوض خودآزاري Ùˆ عشق خيالي تبليغ ميگردد.
نظامي (مرگ614 هـ. ق) داستان خسرو و شيرين را با مقدمه اي در باب عشق شروع ميکند. او سرچشمهي هستي را عشق ميخواند:
ÙÙ„Ú© جز عشق Ù…Øرابي ندارد
جهان بي خاک عشق آبي ندارد (ص5)
عشق او جنبهي خيالي ندارد Ùˆ تنها نشانهي کشش دو Ùرد به يکديگر است:
طبايع جز کشش کاري ندارد
طبيبان اين کشش را عشق خوانند (همانجا)
در واقع نظامي خود نيز هنگام سرودن منظومهي خسرو Ùˆ شيرين از ÙŠÚ© عشق زميني ملهم مي شود. همسرش Ø¢Ùاق، زني از ترکان دشت قبچاق در جواني ميميرد Ùˆ خاطرهي او الهام بخش کار نظامي ميشود.
چنانچه در ادامهي بيت Ùوق ميگويد:
چو من بي عشق خود را جان نديدم
دلي بÙروختم جاني خريدم
به عشق Ø¢Ùاق را پر دود کردم
خرد را چشم، خواب آلود کردم
کمر بستم به عشق اين داستان را
صلاي عشق در دادم جهان را
و با اين اشاره داستان را به پايان ميرساند:
برين اÙسانه شرط است اشک راندن
گلابي تلخ بر شيرين Ùشاندن
به ØÚ©Ù… آنکه آن Ú©Ù… زندگاني
چو گل بر باد شد روز جواني
سبک رو چون بت قبچاق من بود
گمان اÙتاد خود کاÙاق من بود (ص326)
در متن داستان چهار رابطه ي جنسي، برجسته مي شوند:
1ــ رابطهي خسرو و شيرين
2ــ رابطهي خسرو و مريم
3ــ رابطهي خسرو و شکر
4ــ رابطهي Ùرهاد Ùˆ شيرين
مريم Ùˆ شکر هر دو نشانهي انØرا٠از عشق هستند. نظامي در اولي، ازدواج بدون عشق را به نقد ميکشد Ùˆ در دومي هوس زودگذر را. ازدواج خسرو با مريم از روي عشق نيست، بلکه به خاطر ملاØظات سياسي است. او براي درهم شکستن شورش بهرام چوبينه Ùˆ ØÙظ سلطنت خود به Ú©Ù…Ú© قيصر روم نيازمند است Ùˆ به همين منظور با دختر او ازدواج ميکند. مصلØت جوييهاي اقتصادي Ùˆ سياسي پايهي بيشتر ازدواجها است Ùˆ نظامي در واقع با ترسيم رابطهي عاري از مهر مريم Ùˆ خسرو به اساس ازدواجهاي سنتي Øمله ميکند. خسرو بايد از پادشاهي خود بگذرد تا بتواند به عشق واقعي برسد. شيرين ÙŠÚ© جا به او ميگويد:
مرا در دل ز خسرو صد غبار است
ز شاهي بگذر آن ديگر شمار است
هنوزم ناز دولت مينمايي
هنوز از راه جباري در آيي
هنوزت در سر از شاهي غرور است
دريغا کاين غرور از عشق دور است
تو از عشق من و من بي نيازي
ترا شاهي رسد يا عشق بازي
نياز آرد کسي کو عشق باز است
که عشق از بي نيازان بي نياز است. (ص238)
شکر، مريم وارونه است. خسرو وص٠لعبتگري او را شنيده Ùˆ ميخواهد از او کام بگيرد. شکر اما زيرک است Ùˆ در شب اول همبستري، ÙŠÚ©ÙŠ از کنيزان را به جاي خود به بستر شاه ميÙرستد Ùˆ Ùقط پس از اينکه خسرو Øاضر ميشود او را عقد کند تن به همخوابگي ميدهد. بدين ترتيب نظامي مخال٠هوسبازي مردان نيست به شرط اين Ú©Ù‡ مهر رسمي شرع بر آن بخورد. ولي با اين وجود اينگونه کامجوييها را زودگذر ميبيند Ùˆ عشق واقعي را مطلوب خود ميداند. عشق زودگذر عرضي است Øال آنکه عشق واقعي جوهري است همچنان Ú©Ù‡ شکر خود ÙŠÚ© Ø´Ú©Ù„ از شيريني است Ùˆ شيرين ذات Ùˆ جوهر شيريني.
ز شيرين تا شکر Ùرقي عيان است
که شيرين جان و شکر جاي جان است
دلش مي Ú¯Ùت شيرين بايدم زود
که عيشم را نميدارد شکر سود (ص212)
عشق Ùرهاد به شيرين خيالي است Ùˆ همان رابطهاي را با عشق واقعي دارد Ú©Ù‡ مثل اÙلاطوني با اشياي واقعي. Ùرهاد نشانهي کمال از خودگذشتگي Ùˆ خلوص مطلق در عشق است Ùˆ Øاضر است براي رسيدن به عشق خود، به معناي واقعي کلمه، کوهي از سنگ را پاره پاره کند Ùˆ بدون معشوقه مايل به زندگي نيست. کامجويي جنسي او را بر نميانگيزد، چنان Ú©Ù‡ ÙŠÚ© بار Ú©Ù‡ شيرين سوار بر است سقوط ميکند Ùرهاد براي اØتراز از تماس بدني تن به چنين قدرت نمايي ميدهد:
چنين گويند کاسب باد رÙتار
سقط شد زير آن گنج گهربار
چو عاشق ديد کان معشوق چالاک
Ùرو خواهد Ùتاد از باد بر خاک
به گردن اسب را با شهسوارش
ز جا برخاست و آسان کرد کارش
به قصرش برد ز آن سان ناز پرورد
که مويي بر تن شيرين نيازرد
نهادش بر بساط نوبتي گاه
به نوبت گاه خويش آمد دگر راه (ص 184)
Ùرهاد هيچگاه مستقيما به شيرين ابراز عشق نميکند Ùˆ در عوض با رقيب خود خسرو بر سر شيرين به معامله مينشيند. او Øاضر است کوهي از سنگ را پاره پاره کند Ùˆ بدين ترتيب رقيب خود را از ميدان بيرون براند اما قادر نيست Ú©Ù‡ به شيرين بگويد "دوستت دارم". Ùرهاد تمثال معشوقه را ميخواهد نه خودش را. او به شيرين Ú©Ù‡ به ميل خود براي ديدن او به کوهستان آمده اظهار عشق نميکند ولي در مقابل نقش بي جان او بر سنگ، شبانه روز به راز Ùˆ نياز ميپردازد. در واقع عشق براي Ùرهاد به معناي ايجاد ارتباط بين دو Ùرد زنده نيست، بلکه دلمشغولي ÙŠÚ© عاشق ناکام است با خودش.
Ùرهاد براي به دست آوردن دل شيرين هرگز به طور مثبت تلاش نميکند، بلکه نوميدانه راه بيابان را در پيش ميگيرد Ùˆ همنشين جانوران ميشود. آيا وجود اين نوميدي Ù…Ùرط را ميتوان به Øساب تÙاوت طبقاتي بين عاشق سنگتراش Ùˆ معشوقهي صاØب تاج گذاشت؟ Ùرهاد تجسم عشق خيالي است Ùˆ به همين دليل بايد اسير ناکامي خود باقي بماند. Øتي اگر توطئهگري خسرو، Ùرهاد را از بيابانگردي به کوهبري در بيستون نميکشانيد باز هم Ùرهاد نميتوانست از قلمرو ناکامي بگذرد Ùˆ به عشق خود دسترسي يابد. Ùرهاد اسطورهي عشق است Ùˆ نه واقعيت آن، Ùˆ کامروايي با طبيعت اين اسطوره در تضاد است.
عشق خسرو Ùˆ شيرين به يکديگر بر خلا٠عشق Ùرهاد به شيرين واقعي است. آنها در آغاز مانند عشاق خيالي، نديده عاشق يکديگر ميشوند ولي در جريان داستان براي واقعيت بخشيدن به عشق خود به طور واقعي تلاش ميکنند. شيرين به سوي ايران اسب ميتازد Ùˆ خسرو به سمت ارمنستان. در طي اين راه نه تنها هر ÙŠÚ© آن ديگري را عوض میکند، بلکه خود نيز دگرگون ميشود. خسرو درمييابد Ú©Ù‡ براي رسيدن به عشق پايدار بايد از مصلØتجوييهاي ماÙوق عشق (مريم) Ùˆ هوسبازيهاي زودگذر (شکر) بگذرد Ùˆ شيرين ميÙهمد Ú©Ù‡ براي جلب معشوق بايد تن به خطر بدهد Ùˆ از اينکه جامعه او را بدنام بخواند نهراسد. شيرين از ابتداي آشنايي با خسرو به سÙارش مهين بانو، خالهي تاجدار خود Øاضر نميشود Ú©Ù‡ بدون عقد ازدواج با خسرو همبستر شود ولي سرانجام در اواخر کار ذهنا آمادهي چنين کار خلا٠عرÙÙŠ مي شود.
در صÙØÙ‡ ÙŠ 270 از شاپور پيشکار خسرو دو Øاجت ميخواهد:
دوم Øاجت Ú©Ù‡ گر يابد به من راه
به کابين سوي من بيند شهنشاه
گرين معني بجاي آورد خواهي
بکن ترتيب تا ماند سياهي
و گرنه تا ره خود پيش گيرم
سر خويش و سراي خويش گيرم
عشق شيرين Ùˆ خسرو جسماني Ùˆ شاد است. آنها هر دو از ديدار يکديگر لذت ميبرند Ùˆ زيباييهاي يکديگر را وص٠ميکنند. اسب ميتازند، در آب تن ميشويند، Ú¯Ù„ ميچينند، ميگساري ميکنند Ùˆ از زبان عود باربد Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ نکيسا به مناظره مينشينند. آنها دو Ùرد واقعي هستند با جسم Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù…Ø´Ø®Øµ Ú©Ù‡ در جريان ÙŠÚ© عشق زميني قرار ميگيرند Ùˆ براي رسيدن به يکديگر خوشبينانه تلاش ميکنند.
البته اين عشق زميني در متن ÙŠÚ© جامعهي مردسالار ميگذرد Ùˆ نظامي نيز قادر نيست Ú©Ù‡ از مرز تعصبات آن Ùراتر رود. شيرين تجسم پاکدامني Ùˆ بکارت شمرده ميشود، Øال آن Ú©Ù‡ خسرو مجاز است با زنان ديگر معاشقه کند. Øتي هنگامي Ú©Ù‡ شيرين سرانجام ذهنا آماده ميگردد Ú©Ù‡ بدون اجازهي شرع با خسرو همبستر شود خواننده دچار ترديد است Ú©Ù‡ اين را به Øساب عصيان شيرين عليه تعصبات بداند يا قبول تØقير شخصيت خود در مقابل خسرو.
ماجراي Ùرهاد Ùˆ داستان خسرو Ùˆ شيرين هر دو با سرانجامي تلخ تمام ميشوند.
Ùرهاد با شنيدن خبر دروغين مرگ شيرين خود را از کوه به زير مياÙکند. خسرو به دست شيرويه پسر مريم کشته ميشود Ùˆ شيرين نيز براي Ùرار از همبستري اجباري با ناپسري خود دست به خودکشي ميزند. با وجود اين شباهت پاياني، ماهيت دو عشق همچنان متضاد باقي ميماند. عشق Ùرهاد ذاتا Ù…Øکوم به شکست است ولي عشق خسرو Ùˆ شيرين از اميد Ùˆ شادي سرچشمه ميگيرد. آيا زمان آن نرسيده Ú©Ù‡ در ØاÙظهي قومي خود گردگيري کنيم Ùˆ در کنار خاطرهي ناکاميها از سرگذشت کاميابيها نيز ياد کنيم؟*
* در آوردن نقل قولها از کتاب "خسرو Ùˆ شيرين" به کوشش عبدالمØمد آيتی، چاپ دوم، 1363ØŒ سود جستهام.
مجيد Ù†Ùيسی
سالها پيش وقتي که براي اولين بار منظومهي خسرو و شيرين اثر نظامي را ديدم تعجب کردم که چرا آن را"خسرو و
شيرين" ناميده Ùˆ نه Ùرهاد Ùˆ شيرين. البته در کتاب هاي تاريخ دبستاني از"خسرو پرويز" Ùˆ مجالس بزم او چيزهايي خوانده بودم ولي نمي دانستم Ú©Ù‡ معشوقهي او شيرين است Ùˆ شيرين را Ùقط جÙت Ùˆ قرين Ùرهاد ميپنداشتم. بعد Ú©Ù‡ منظومه نظامي را خواندم متوجه شدم Ú©Ù‡ خسرو Ùˆ Ùرهاد هر دو عاشق شيرين هستند با اين تÙاوت Ú©Ù‡ اولي در عشق خود کامياب ميشود Øال آنکه دومي شکست ميخورد Ùˆ خود را از کوه بيستون به زير مياÙکند.
اشتباه من بي دليل نبود. آنچه Ú©Ù‡ در ØاÙظهي قومي ما نقش بسته داستان عشق اÙلاطوني Ùرهاد به شيرين است Ùˆ نه ماجراي عشق زميني "خسرو Ùˆ شيرين". در ادبيات کتبي Ùˆ Ø´Ùاهي ما همه جا Ùرهاد سنگتراش به عنوان نمونهي عالي پايداري Ùˆ خلوص در عشق Ùˆ خسرو به عنوان آدم خوشگذران Ùˆ هوسباز معرÙÙŠ ميشود. من ريشهي اين برخورد را در Ùرهنگ مسلط بر جامعه جستجو ميکنم Ú©Ù‡ در آن عشق جسماني Ùˆ خوشي گناه شمرده ميشود Ùˆ در عوض خودآزاري Ùˆ عشق خيالي تبليغ ميگردد.
نظامي (مرگ614 هـ. ق) داستان خسرو و شيرين را با مقدمه اي در باب عشق شروع ميکند. او سرچشمهي هستي را عشق ميخواند:
ÙÙ„Ú© جز عشق Ù…Øرابي ندارد
جهان بي خاک عشق آبي ندارد (ص5)
عشق او جنبهي خيالي ندارد Ùˆ تنها نشانهي کشش دو Ùرد به يکديگر است:
طبايع جز کشش کاري ندارد
طبيبان اين کشش را عشق خوانند (همانجا)
در واقع نظامي خود نيز هنگام سرودن منظومهي خسرو Ùˆ شيرين از ÙŠÚ© عشق زميني ملهم مي شود. همسرش Ø¢Ùاق، زني از ترکان دشت قبچاق در جواني ميميرد Ùˆ خاطرهي او الهام بخش کار نظامي ميشود.
چنانچه در ادامهي بيت Ùوق ميگويد:
چو من بي عشق خود را جان نديدم
دلي بÙروختم جاني خريدم
به عشق Ø¢Ùاق را پر دود کردم
خرد را چشم، خواب آلود کردم
کمر بستم به عشق اين داستان را
صلاي عشق در دادم جهان را
و با اين اشاره داستان را به پايان ميرساند:
برين اÙسانه شرط است اشک راندن
گلابي تلخ بر شيرين Ùشاندن
به ØÚ©Ù… آنکه آن Ú©Ù… زندگاني
چو گل بر باد شد روز جواني
سبک رو چون بت قبچاق من بود
گمان اÙتاد خود کاÙاق من بود (ص326)
در متن داستان چهار رابطه ي جنسي، برجسته مي شوند:
1ــ رابطهي خسرو و شيرين
2ــ رابطهي خسرو و مريم
3ــ رابطهي خسرو و شکر
4ــ رابطهي Ùرهاد Ùˆ شيرين
مريم Ùˆ شکر هر دو نشانهي انØرا٠از عشق هستند. نظامي در اولي، ازدواج بدون عشق را به نقد ميکشد Ùˆ در دومي هوس زودگذر را. ازدواج خسرو با مريم از روي عشق نيست، بلکه به خاطر ملاØظات سياسي است. او براي درهم شکستن شورش بهرام چوبينه Ùˆ ØÙظ سلطنت خود به Ú©Ù…Ú© قيصر روم نيازمند است Ùˆ به همين منظور با دختر او ازدواج ميکند. مصلØت جوييهاي اقتصادي Ùˆ سياسي پايهي بيشتر ازدواجها است Ùˆ نظامي در واقع با ترسيم رابطهي عاري از مهر مريم Ùˆ خسرو به اساس ازدواجهاي سنتي Øمله ميکند. خسرو بايد از پادشاهي خود بگذرد تا بتواند به عشق واقعي برسد. شيرين ÙŠÚ© جا به او ميگويد:
مرا در دل ز خسرو صد غبار است
ز شاهي بگذر آن ديگر شمار است
هنوزم ناز دولت مينمايي
هنوز از راه جباري در آيي
هنوزت در سر از شاهي غرور است
دريغا کاين غرور از عشق دور است
تو از عشق من و من بي نيازي
ترا شاهي رسد يا عشق بازي
نياز آرد کسي کو عشق باز است
که عشق از بي نيازان بي نياز است. (ص238)
شکر، مريم وارونه است. خسرو وص٠لعبتگري او را شنيده Ùˆ ميخواهد از او کام بگيرد. شکر اما زيرک است Ùˆ در شب اول همبستري، ÙŠÚ©ÙŠ از کنيزان را به جاي خود به بستر شاه ميÙرستد Ùˆ Ùقط پس از اينکه خسرو Øاضر ميشود او را عقد کند تن به همخوابگي ميدهد. بدين ترتيب نظامي مخال٠هوسبازي مردان نيست به شرط اين Ú©Ù‡ مهر رسمي شرع بر آن بخورد. ولي با اين وجود اينگونه کامجوييها را زودگذر ميبيند Ùˆ عشق واقعي را مطلوب خود ميداند. عشق زودگذر عرضي است Øال آنکه عشق واقعي جوهري است همچنان Ú©Ù‡ شکر خود ÙŠÚ© Ø´Ú©Ù„ از شيريني است Ùˆ شيرين ذات Ùˆ جوهر شيريني.
ز شيرين تا شکر Ùرقي عيان است
که شيرين جان و شکر جاي جان است
دلش مي Ú¯Ùت شيرين بايدم زود
که عيشم را نميدارد شکر سود (ص212)
عشق Ùرهاد به شيرين خيالي است Ùˆ همان رابطهاي را با عشق واقعي دارد Ú©Ù‡ مثل اÙلاطوني با اشياي واقعي. Ùرهاد نشانهي کمال از خودگذشتگي Ùˆ خلوص مطلق در عشق است Ùˆ Øاضر است براي رسيدن به عشق خود، به معناي واقعي کلمه، کوهي از سنگ را پاره پاره کند Ùˆ بدون معشوقه مايل به زندگي نيست. کامجويي جنسي او را بر نميانگيزد، چنان Ú©Ù‡ ÙŠÚ© بار Ú©Ù‡ شيرين سوار بر است سقوط ميکند Ùرهاد براي اØتراز از تماس بدني تن به چنين قدرت نمايي ميدهد:
چنين گويند کاسب باد رÙتار
سقط شد زير آن گنج گهربار
چو عاشق ديد کان معشوق چالاک
Ùرو خواهد Ùتاد از باد بر خاک
به گردن اسب را با شهسوارش
ز جا برخاست و آسان کرد کارش
به قصرش برد ز آن سان ناز پرورد
که مويي بر تن شيرين نيازرد
نهادش بر بساط نوبتي گاه
به نوبت گاه خويش آمد دگر راه (ص 184)
Ùرهاد هيچگاه مستقيما به شيرين ابراز عشق نميکند Ùˆ در عوض با رقيب خود خسرو بر سر شيرين به معامله مينشيند. او Øاضر است کوهي از سنگ را پاره پاره کند Ùˆ بدين ترتيب رقيب خود را از ميدان بيرون براند اما قادر نيست Ú©Ù‡ به شيرين بگويد "دوستت دارم". Ùرهاد تمثال معشوقه را ميخواهد نه خودش را. او به شيرين Ú©Ù‡ به ميل خود براي ديدن او به کوهستان آمده اظهار عشق نميکند ولي در مقابل نقش بي جان او بر سنگ، شبانه روز به راز Ùˆ نياز ميپردازد. در واقع عشق براي Ùرهاد به معناي ايجاد ارتباط بين دو Ùرد زنده نيست، بلکه دلمشغولي ÙŠÚ© عاشق ناکام است با خودش.
Ùرهاد براي به دست آوردن دل شيرين هرگز به طور مثبت تلاش نميکند، بلکه نوميدانه راه بيابان را در پيش ميگيرد Ùˆ همنشين جانوران ميشود. آيا وجود اين نوميدي Ù…Ùرط را ميتوان به Øساب تÙاوت طبقاتي بين عاشق سنگتراش Ùˆ معشوقهي صاØب تاج گذاشت؟ Ùرهاد تجسم عشق خيالي است Ùˆ به همين دليل بايد اسير ناکامي خود باقي بماند. Øتي اگر توطئهگري خسرو، Ùرهاد را از بيابانگردي به کوهبري در بيستون نميکشانيد باز هم Ùرهاد نميتوانست از قلمرو ناکامي بگذرد Ùˆ به عشق خود دسترسي يابد. Ùرهاد اسطورهي عشق است Ùˆ نه واقعيت آن، Ùˆ کامروايي با طبيعت اين اسطوره در تضاد است.
عشق خسرو Ùˆ شيرين به يکديگر بر خلا٠عشق Ùرهاد به شيرين واقعي است. آنها در آغاز مانند عشاق خيالي، نديده عاشق يکديگر ميشوند ولي در جريان داستان براي واقعيت بخشيدن به عشق خود به طور واقعي تلاش ميکنند. شيرين به سوي ايران اسب ميتازد Ùˆ خسرو به سمت ارمنستان. در طي اين راه نه تنها هر ÙŠÚ© آن ديگري را عوض میکند، بلکه خود نيز دگرگون ميشود. خسرو درمييابد Ú©Ù‡ براي رسيدن به عشق پايدار بايد از مصلØتجوييهاي ماÙوق عشق (مريم) Ùˆ هوسبازيهاي زودگذر (شکر) بگذرد Ùˆ شيرين ميÙهمد Ú©Ù‡ براي جلب معشوق بايد تن به خطر بدهد Ùˆ از اينکه جامعه او را بدنام بخواند نهراسد. شيرين از ابتداي آشنايي با خسرو به سÙارش مهين بانو، خالهي تاجدار خود Øاضر نميشود Ú©Ù‡ بدون عقد ازدواج با خسرو همبستر شود ولي سرانجام در اواخر کار ذهنا آمادهي چنين کار خلا٠عرÙÙŠ مي شود.
در صÙØÙ‡ ÙŠ 270 از شاپور پيشکار خسرو دو Øاجت ميخواهد:
دوم Øاجت Ú©Ù‡ گر يابد به من راه
به کابين سوي من بيند شهنشاه
گرين معني بجاي آورد خواهي
بکن ترتيب تا ماند سياهي
و گرنه تا ره خود پيش گيرم
سر خويش و سراي خويش گيرم
عشق شيرين Ùˆ خسرو جسماني Ùˆ شاد است. آنها هر دو از ديدار يکديگر لذت ميبرند Ùˆ زيباييهاي يکديگر را وص٠ميکنند. اسب ميتازند، در آب تن ميشويند، Ú¯Ù„ ميچينند، ميگساري ميکنند Ùˆ از زبان عود باربد Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ نکيسا به مناظره مينشينند. آنها دو Ùرد واقعي هستند با جسم Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù…Ø´Ø®Øµ Ú©Ù‡ در جريان ÙŠÚ© عشق زميني قرار ميگيرند Ùˆ براي رسيدن به يکديگر خوشبينانه تلاش ميکنند.
البته اين عشق زميني در متن ÙŠÚ© جامعهي مردسالار ميگذرد Ùˆ نظامي نيز قادر نيست Ú©Ù‡ از مرز تعصبات آن Ùراتر رود. شيرين تجسم پاکدامني Ùˆ بکارت شمرده ميشود، Øال آن Ú©Ù‡ خسرو مجاز است با زنان ديگر معاشقه کند. Øتي هنگامي Ú©Ù‡ شيرين سرانجام ذهنا آماده ميگردد Ú©Ù‡ بدون اجازهي شرع با خسرو همبستر شود خواننده دچار ترديد است Ú©Ù‡ اين را به Øساب عصيان شيرين عليه تعصبات بداند يا قبول تØقير شخصيت خود در مقابل خسرو.
ماجراي Ùرهاد Ùˆ داستان خسرو Ùˆ شيرين هر دو با سرانجامي تلخ تمام ميشوند.
Ùرهاد با شنيدن خبر دروغين مرگ شيرين خود را از کوه به زير مياÙکند. خسرو به دست شيرويه پسر مريم کشته ميشود Ùˆ شيرين نيز براي Ùرار از همبستري اجباري با ناپسري خود دست به خودکشي ميزند. با وجود اين شباهت پاياني، ماهيت دو عشق همچنان متضاد باقي ميماند. عشق Ùرهاد ذاتا Ù…Øکوم به شکست است ولي عشق خسرو Ùˆ شيرين از اميد Ùˆ شادي سرچشمه ميگيرد. آيا زمان آن نرسيده Ú©Ù‡ در ØاÙظهي قومي خود گردگيري کنيم Ùˆ در کنار خاطرهي ناکاميها از سرگذشت کاميابيها نيز ياد کنيم؟*
* در آوردن نقل قولها از کتاب "خسرو Ùˆ شيرين" به کوشش عبدالمØمد آيتی، چاپ دوم، 1363ØŒ سود جستهام.
نوازش نوشت