مقدمه ای بر ÙØ³Ø§Ù†Û€ مهر / ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ – مزدک
به بهانۀ انتشار مجموعۀ شعر (( از تلخی ترانه )) راØÙ„Û€ یار
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
...
مقدمه ای بر ÙØ³Ø§Ù†Û€ مهر
به بهانۀ انتشار مجموعۀ شعر (( از تلخی ترانه )) راØÙ„Û€ یار
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ – مزدک
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
درد آشنای اهل خرد این زمان کجاست؟ تا بشنود نوای دل همزبان کجاست
آن عاشقان شعر و ادب آن دلاوران آن شعر و آن ترانه و آن داستان کجاست
آن رهروان جادۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ رستخیز ØµØ§ØØ¨Ø¯Ù„ان رنج Ùˆ غم بیکران کجاست؟
در پرتگاه ذلت Ùˆ آوارگی Ùˆ مرگ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù ما رسیده دگر پاسبان کجاست
بی تاب و عشقری به کجا آرمیده اند؟ آنکس که درد ما بتواند بیان، کجاست
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟ Ø§Ù„ÙØª کجاست؟ مخÙÛŒ شیرین بیان کجاست
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯Ù‡Ø§ÛŒ سوز خلیلی Ùˆ بینوا... تا آتش اÙکند به زمین Ùˆ زمان کجاست؟
ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ سرنوشت به چنگ٠جهالت است رستم کجاست؟ آرش Ùˆ تیر Ùˆ کمان کجاست؟
دود٠دل ٠وطن ز کران تا کرانه Ø±ÙØª پیدا نشد پرنده کجا آشیان کجاست؟
راØÙ„Û€ یار
شعر Ùˆ ادبیات Ø§ÙØºØ§Ù†ØŒ همیشۀ تاریخ، بخشی پر اهمیت Ùˆ تÙکیک ناپذیر از گسترۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ ادبیات ØÙˆØ²Û€ زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ بوده است. این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ ادبیات، همچون دیگر Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡ های جغراÙیائی؛ ایران، تاجیکستان، ازبکستان Ùˆ هند Ùˆ پاکستان، بر شانه های عظیم ترین نمونه های اندیشۀ بشری Ùˆ کسانی همچون رودکی، سنائی، خیام، ناصر خسرو، ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒØŒ مولانا، عطار، سعدی Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ بیدل Ùˆ صائب ایستاده است.
ز بس Ú¯Ù„ Ú©Ù‡ در باغ مأوا Ú¯Ø±ÙØª
چمن رنگ ارژنگ مانا Ú¯Ø±ÙØª
صبا ناÙÛ€ مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از Ú†Ù‡ معنا Ú¯Ø±ÙØª
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
Ú©Ù‡ Ú¯Ù„ رنگ رخسار لیلی Ú¯Ø±ÙØª
به Ù…ÛŒ ماند اندر عقیقش قدØ
سرشکی Ú©Ù‡ در لاله مأوا Ú¯Ø±ÙØª
Ù‚Ø¯Ø Ú¯ÛŒØ± چندی Ùˆ دنیا مگیر
Ú©Ù‡ بدبخت شد آنکه دنیا Ú¯Ø±ÙØª
سر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری Ú¯Ø±ÙØª
چو رهبان شد اندر لباس کبود
Ø¨Ù†ÙØ´Ù‡ مگر دین ترسا Ú¯Ø±ÙØª
رابعۀ بلخی
شعر امروز Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†ØŒ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ Ø¨Ù„Ø§ÙØµÙ„ زنجیرۀ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± آمیزی است Ú©Ù‡ بر عناصری همچون؛ ØÙ‚یقت گرائی، انسانگرائی، طبیعت دوستی Ùˆ زیبائی Ùˆ عشق Ù…ØÙˆØ±ÛŒØŒ استوار است Ùˆ همین امروز، با همۀ دودی Ú©Ù‡ از این سرزمین سوخته بر Ù…ÛŒ آید، نسیم خوش Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ نگاه عمیق عزت Ùˆ امواج دریای ØÚ©Ù…ت، در تک تک اشعار شاعران شیرین سخن این سرزمین، به دیدگان شعور Ùˆ انسانیت، سر Ù…ÛŒ کشد! تسلسل زیبائی Ùˆ خلق اندیشه های شکوهمند، هرگز در این جغراÙیای عشق، به انقطاع نگرائیده است، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ اسطورۀ مظلومیت Ùˆ همزمان، عصیان زن Ø§ÙØºØ§Ù†ØŒ نادیا انجمن، در آغاز جهشی Ø´Ú¯ÙØª انگیز، Ø´Ú©ÙˆÙÛ€ وجود نازنین اش، بدست جهالت پرپر Ù…ÛŒ شود، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ دٌر غلتان کلام عÙی٠باختری، در اوج عظمت، عزلت Ù…ÛŒ گزیند، Ú†Ù‡ اینک Ú©Ù‡ عروس باغ اندیشه های عمیق بهاری، راØÙ„Û€ یار، ما را با جادوی واژه هایش، به ستایش عشق Ùˆ همدردی، ÙØ±Ø§ Ù…ÛŒ خواند.
هر Ù†ÙØ³ ضربۀ غم در دل بیمار مباش
شاهد مردن مرغان Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± مباش
شور عشق ار به دلت هست مرو از بر ما
از چنین Ù‡Ù…Ù†ÙØ³Ø§Ù† خسته Ùˆ بیزار مباش
تا نرنجد دل یاران ز Ú¯Ù„ ØµØØ¨Øª تو
نکته سنجیده بگو در پی آزار مباش
ما که هردم دل خود در دم تیغی نگریم
تو دگر هموطنا! بر جگرم خار مباش
ای Ú©Ù‡ چشمت به دلم تخم ÙˆÙØ§ میکارد
گر نئی مرهم دل زخم دل آزار مباش
رنج ما درد Ùˆ غم Ùˆ Ù…ØÙ†Øª ما هر دو یکیست
در میان من و خود پارۀ دیوار مباش
چارۀ دشمن مکاره ببایست نخست
یار ما گر نشوی همدم اغیار مباش
راØÙ„Ù‡ یار
شعر Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†ØŒ همانند همۀ دوره های تاریخی خود، عمیقأ متأثر از ØÙˆØ§Ø¯Ø« پیرامونی ست. این شعر، تصویری اندوهگین Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ نگاهی ژر٠اندیش به زندگی انسانی است Ú©Ù‡ هماره، نظری به تیغ Ùˆ زخم Ùˆ خون Ùˆ آتش، Ùˆ نگاهی به مهر Ùˆ Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ عشق Ùˆ شادی دارد، Ùˆ از این میان، هماره به روشنائی عشق ورزیده، اگرچه شام تیره اش را ناصر خسرو « قیرگون » خوانده است! راØÙ„Û€ یار نیز، ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ چنین شجره ای است Ùˆ یار چنین درخت پرباری Ú©Ù‡ قلم ÙØ±Ùˆ ÙØªØ§Ø¯Û€ Ø±ÙˆØ Ù…ØªÛŒÙ† شعر Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù† ( نادیا ) را بدست Ù…ÛŒ گیرد تا نادانی مپندارد Ú©Ù‡ سرزمین شعر Ùˆ عشق، خالی از شیرزنان متÙکری است Ú©Ù‡ در دامان خود، مولانا Ù…ÛŒ پرورانند!
عزیزم خواهرم ای همدم راز
تو ای درد و غمم را قصه پرداز
تو ما را مونس و غمخوار جانی
تو تنها سوز جانم را بدانی
تو نیرو و صدا و هست و بودی
تو با من رشته های یک وجودی
اگر جسمأ جدا از خون مایی
یقین دارم چو جان از آن مایی
من اینجا در میان صخره و سنگ
پر و بال و دلم بشکسته از جنگ
به جای آب و نان، آتش به جان است
چو باران از دو چشمم خون روان است
ÙØºØ§Ù†Ù… در گلو پیچیده از درد
ز بیداد زمان در کلبۀ سرد
درم بستند به کلکین قیر کردند
Ù†ÙØ³ را در تنم دلگیر کردند
ÙØ±Ø§Ø± از نور دادندم به چاهی
که بی خورشید ماندم در سیاهی
درون گور غمناکم نهادند
چو جسمی زنده در خاکم نهادند
...
راØÙ„Û€ یار، نماد آن اندیشه ای ست Ú©Ù‡ با شمشیر آختۀ کلام خود، مردانگی لشگر ادعا را از پاکستان تا ایران به سخره Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ به ریش همۀ مهملات مالیخولیائی شان Ù…ÛŒ خندد...
شعر راØÙ„Û€ یار، دنبالۀ همان سبک خراسانی است، شعری ساده Ùˆ عمیق، همراه با ØªÙˆØµÛŒÙØ§Øª ملموس، Ùˆ زبان Ùˆ ترکیبات غنائی، Ùˆ ØÙ…اسی. اگرچه گاهگاهی، ردپائی Ùˆ رگه هائی از سبک هندی Ùˆ بیدل را نیز در تصاویر Ùˆ تشبیهات وی، Ù…ÛŒ توان دید.
ویژگیهای اصلی شعر راØÙ„ه، غالب بودن Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª لطی٠زنانه Ùˆ نوع نگاه عاطÙÛŒ ÙˆÛŒ به مسائل اجتماعی، داشتن ØµØ±Ø§ØØª لهجه به وقت لزوم، بکار گیری عناصر بدیع Ùˆ تصاویر Ùˆ تعبیرات جدید Ùˆ همچنین، پرهیز از زیاده گوئی Ùˆ ØØ´Ùˆ Ùˆ زوائد شعری ست. او، همچون متقدمان خویش، اگرچه غزلسراست، اما این قالب را در Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ متعلق به قصیده نیز، بکار Ù…ÛŒ گیرد...
راØÙ„Ù‡ یار، در اوزان Ùˆ قوالب مختل٠شعر Ù…ÛŒ سراید Ùˆ صد البته قوانین بدیع Ùˆ قاÙیه را تقریبأ خوب بکار Ù…ÛŒ گیرد، اما در قالب غزل، نسبت به سایر قوالب موÙÙ‚ تر است. ضعÙهای شعر او، ØØ¯ÙˆØ¯Ø£ همان ضعÙهائی است Ú©Ù‡ دیگر شاعران Ø§ÙØºØ§Ù† نیز بدان Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±Ù†Ø¯ØŒ از جمله اینکه هنوز بطور کامل، قادر به تÙکیک زبان Ú¯ÙØªØ§Ø± از زبان نوشتار نیستند Ùˆ ضرورت توجه دائم به این امر مهم را کاملأ در Ù†ÛŒØ§ÙØªÙ‡ اند. بکارگیری واژه های شکسته، همراه با ØªÙ„ÙØ¸ یا لهجۀ خاص در زبان نوشتار، بدون رعایت علائم دستوری، بخصوص در قالب شعر، ایجاد سکتۀ Ù„ÙØ¸ÛŒ Ù…ÛŒ کند Ùˆ شعر اگر بخواهد درست خوانده شود، شاعر باید همراه شعر خود، در نزد خواننده باشد!! Ùˆ این نکتۀ بسیار مهمی است Ú©Ù‡ همۀ دوستان شاعر، از جمله خانم راØÙ„Ù‡ یار باید بدان توجه کنند!
دومین ضع٠عمدۀ شعر راØÙ„Û€ یار، تداوم سرایش شعر در آنگاه است Ú©Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ شعری، متوق٠شده است. البته این Ø¶Ø¹ÙØŒ متوجه همۀ شاعران است Ùˆ خطری است Ú©Ù‡ ØØªÛŒ متوجه شاعران طراز اول Ùˆ بزرگ جهان بوده است. Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ شور شاعرانه ( یا الهام )ØŒ باید همگام با زمان ٠سرایش، Ùˆ طول سخن مورد نظر شعر، باشد. اگر Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ شور، متوق٠شود اما ØØ±Ùهای شما تداوم داشته باشد، نتیجه اش، عدم انسجام شعری Ùˆ سست شدن ساختار کلامی Ù…ÛŒ شود. شعر را باید در آنجا Ú©Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ پایان Ù…ÛŒ گیرد، نقطۀ پایان گذاشت، ØØªÛŒ اگر ØØ±ÙØŒ نیمه تمام مانده باشد Ùˆ قالب، به Ø´Ú©Ù„ کامل نرسیده باشد!
جدا از آنچه آمد، باید اذعان کرد Ú©Ù‡ شعر امروز Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†ØŒ همگام با شعر امروز نیشابور، پیشتاز شعر در ØÙˆØ²Û€ غزل Ùˆ در جغراÙیای ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ است Ùˆ پرچمداران این پیشتازی، زنان سخنور، ادیب، با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ Ùهیم Ùˆ رنجدیدۀ Ø§ÙØºØ§Ù† هستند. ما ایرانیان، به این هموطنان تاریخی خود Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± Ù…ÛŒ کنیم Ùˆ بر ایشان درود Ù…ÛŒ ÙØ±Ø³ØªÛŒÙ…. امید Ú©Ù‡ راØÙ„Ù‡ یار بتواند با تداوم کار خویش، برگ زرین دیگری بر Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±Ø§Øª تاریخی شعر پارسی Ø¨ÛŒÙØ²Ø§ÛŒØ¯ Ùˆ نام خود را در کنار رابعۀ بلخی Ùˆ طاهرۀ قرة العین Ùˆ نادیا انجمن، به ثبت برساند!
ای باد! با نگاه من از خشک و تر نگو
از باغهای سبز جهان، از Ø³ÙØ± Ù†Ú¯Ùˆ
از مرغکان چهچهه زن در رسای گل
جایی که مرده در دل گلها شرر، نگو
با باشه های بسته به جادوی کوهسار
از ترک آشیانه به Ø§ÙØ³ÙˆÙ† پر Ù†Ú¯Ùˆ
این تیره شام کهنه به تقدیرمان رسید
از Ø¢ÙØªØ§Ø¨ جلوه نمای Ø³ØØ± Ù†Ú¯Ùˆ ...
جغراÙیای شهر خوشی های ناب را
با کودکان در همه سو دربدر نگو
رویای مست زنده شدن در بهار را
با نونهال کشته به ضرب تبر نگو
با دختران گیس پریشان کابلی
از تاجهای قرمز گل روی سر نگو
با مردهای بی سر این نسل بی نشان
از دختران می زدۀ عشوه گر نگو
ای باد! اگر چه شیشۀ شعرم شکسته است
از سنگهای ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ با شیشه گر Ù†Ú¯Ùˆ
از این ØØ¶ÙˆØ± نازک امید Ùˆ انتظار
با روزگار سنگدل بی هنر نگو
بسیار Ú¯ÙØªÙ‡ ای Ùˆ از این بیشتر Ù†Ú¯Ùˆ
... از قصه های آبی دریا دگر نگو
ÙØ§Ø¦Ù‚Û€ جواد مهاجر ( ژٌمَی )
....
سوم امرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
...
مقدمه ای بر ÙØ³Ø§Ù†Û€ مهر
به بهانۀ انتشار مجموعۀ شعر (( از تلخی ترانه )) راØÙ„Û€ یار
ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ – مزدک
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
درد آشنای اهل خرد این زمان کجاست؟ تا بشنود نوای دل همزبان کجاست
آن عاشقان شعر و ادب آن دلاوران آن شعر و آن ترانه و آن داستان کجاست
آن رهروان جادۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ رستخیز ØµØ§ØØ¨Ø¯Ù„ان رنج Ùˆ غم بیکران کجاست؟
در پرتگاه ذلت Ùˆ آوارگی Ùˆ مرگ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù ما رسیده دگر پاسبان کجاست
بی تاب و عشقری به کجا آرمیده اند؟ آنکس که درد ما بتواند بیان، کجاست
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟ Ø§Ù„ÙØª کجاست؟ مخÙÛŒ شیرین بیان کجاست
ÙØ±ÛŒØ§Ø¯Ù‡Ø§ÛŒ سوز خلیلی Ùˆ بینوا... تا آتش اÙکند به زمین Ùˆ زمان کجاست؟
ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ سرنوشت به چنگ٠جهالت است رستم کجاست؟ آرش Ùˆ تیر Ùˆ کمان کجاست؟
دود٠دل ٠وطن ز کران تا کرانه Ø±ÙØª پیدا نشد پرنده کجا آشیان کجاست؟
راØÙ„Û€ یار
شعر Ùˆ ادبیات Ø§ÙØºØ§Ù†ØŒ همیشۀ تاریخ، بخشی پر اهمیت Ùˆ تÙکیک ناپذیر از گسترۀ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ ادبیات ØÙˆØ²Û€ زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ بوده است. این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ ادبیات، همچون دیگر Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡ های جغراÙیائی؛ ایران، تاجیکستان، ازبکستان Ùˆ هند Ùˆ پاکستان، بر شانه های عظیم ترین نمونه های اندیشۀ بشری Ùˆ کسانی همچون رودکی، سنائی، خیام، ناصر خسرو، ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒØŒ مولانا، عطار، سعدی Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ بیدل Ùˆ صائب ایستاده است.
ز بس Ú¯Ù„ Ú©Ù‡ در باغ مأوا Ú¯Ø±ÙØª
چمن رنگ ارژنگ مانا Ú¯Ø±ÙØª
صبا ناÙÛ€ مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از Ú†Ù‡ معنا Ú¯Ø±ÙØª
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
Ú©Ù‡ Ú¯Ù„ رنگ رخسار لیلی Ú¯Ø±ÙØª
به Ù…ÛŒ ماند اندر عقیقش قدØ
سرشکی Ú©Ù‡ در لاله مأوا Ú¯Ø±ÙØª
Ù‚Ø¯Ø Ú¯ÛŒØ± چندی Ùˆ دنیا مگیر
Ú©Ù‡ بدبخت شد آنکه دنیا Ú¯Ø±ÙØª
سر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری Ú¯Ø±ÙØª
چو رهبان شد اندر لباس کبود
Ø¨Ù†ÙØ´Ù‡ مگر دین ترسا Ú¯Ø±ÙØª
رابعۀ بلخی
شعر امروز Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†ØŒ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ Ø¨Ù„Ø§ÙØµÙ„ زنجیرۀ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± آمیزی است Ú©Ù‡ بر عناصری همچون؛ ØÙ‚یقت گرائی، انسانگرائی، طبیعت دوستی Ùˆ زیبائی Ùˆ عشق Ù…ØÙˆØ±ÛŒØŒ استوار است Ùˆ همین امروز، با همۀ دودی Ú©Ù‡ از این سرزمین سوخته بر Ù…ÛŒ آید، نسیم خوش Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ نگاه عمیق عزت Ùˆ امواج دریای ØÚ©Ù…ت، در تک تک اشعار شاعران شیرین سخن این سرزمین، به دیدگان شعور Ùˆ انسانیت، سر Ù…ÛŒ کشد! تسلسل زیبائی Ùˆ خلق اندیشه های شکوهمند، هرگز در این جغراÙیای عشق، به انقطاع نگرائیده است، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ اسطورۀ مظلومیت Ùˆ همزمان، عصیان زن Ø§ÙØºØ§Ù†ØŒ نادیا انجمن، در آغاز جهشی Ø´Ú¯ÙØª انگیز، Ø´Ú©ÙˆÙÛ€ وجود نازنین اش، بدست جهالت پرپر Ù…ÛŒ شود، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ دٌر غلتان کلام عÙی٠باختری، در اوج عظمت، عزلت Ù…ÛŒ گزیند، Ú†Ù‡ اینک Ú©Ù‡ عروس باغ اندیشه های عمیق بهاری، راØÙ„Û€ یار، ما را با جادوی واژه هایش، به ستایش عشق Ùˆ همدردی، ÙØ±Ø§ Ù…ÛŒ خواند.
هر Ù†ÙØ³ ضربۀ غم در دل بیمار مباش
شاهد مردن مرغان Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± مباش
شور عشق ار به دلت هست مرو از بر ما
از چنین Ù‡Ù…Ù†ÙØ³Ø§Ù† خسته Ùˆ بیزار مباش
تا نرنجد دل یاران ز Ú¯Ù„ ØµØØ¨Øª تو
نکته سنجیده بگو در پی آزار مباش
ما که هردم دل خود در دم تیغی نگریم
تو دگر هموطنا! بر جگرم خار مباش
ای Ú©Ù‡ چشمت به دلم تخم ÙˆÙØ§ میکارد
گر نئی مرهم دل زخم دل آزار مباش
رنج ما درد Ùˆ غم Ùˆ Ù…ØÙ†Øª ما هر دو یکیست
در میان من و خود پارۀ دیوار مباش
چارۀ دشمن مکاره ببایست نخست
یار ما گر نشوی همدم اغیار مباش
راØÙ„Ù‡ یار
شعر Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†ØŒ همانند همۀ دوره های تاریخی خود، عمیقأ متأثر از ØÙˆØ§Ø¯Ø« پیرامونی ست. این شعر، تصویری اندوهگین Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ نگاهی ژر٠اندیش به زندگی انسانی است Ú©Ù‡ هماره، نظری به تیغ Ùˆ زخم Ùˆ خون Ùˆ آتش، Ùˆ نگاهی به مهر Ùˆ Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ عشق Ùˆ شادی دارد، Ùˆ از این میان، هماره به روشنائی عشق ورزیده، اگرچه شام تیره اش را ناصر خسرو « قیرگون » خوانده است! راØÙ„Û€ یار نیز، ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ چنین شجره ای است Ùˆ یار چنین درخت پرباری Ú©Ù‡ قلم ÙØ±Ùˆ ÙØªØ§Ø¯Û€ Ø±ÙˆØ Ù…ØªÛŒÙ† شعر Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù† ( نادیا ) را بدست Ù…ÛŒ گیرد تا نادانی مپندارد Ú©Ù‡ سرزمین شعر Ùˆ عشق، خالی از شیرزنان متÙکری است Ú©Ù‡ در دامان خود، مولانا Ù…ÛŒ پرورانند!
عزیزم خواهرم ای همدم راز
تو ای درد و غمم را قصه پرداز
تو ما را مونس و غمخوار جانی
تو تنها سوز جانم را بدانی
تو نیرو و صدا و هست و بودی
تو با من رشته های یک وجودی
اگر جسمأ جدا از خون مایی
یقین دارم چو جان از آن مایی
من اینجا در میان صخره و سنگ
پر و بال و دلم بشکسته از جنگ
به جای آب و نان، آتش به جان است
چو باران از دو چشمم خون روان است
ÙØºØ§Ù†Ù… در گلو پیچیده از درد
ز بیداد زمان در کلبۀ سرد
درم بستند به کلکین قیر کردند
Ù†ÙØ³ را در تنم دلگیر کردند
ÙØ±Ø§Ø± از نور دادندم به چاهی
که بی خورشید ماندم در سیاهی
درون گور غمناکم نهادند
چو جسمی زنده در خاکم نهادند
...
راØÙ„Û€ یار، نماد آن اندیشه ای ست Ú©Ù‡ با شمشیر آختۀ کلام خود، مردانگی لشگر ادعا را از پاکستان تا ایران به سخره Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ به ریش همۀ مهملات مالیخولیائی شان Ù…ÛŒ خندد...
شعر راØÙ„Û€ یار، دنبالۀ همان سبک خراسانی است، شعری ساده Ùˆ عمیق، همراه با ØªÙˆØµÛŒÙØ§Øª ملموس، Ùˆ زبان Ùˆ ترکیبات غنائی، Ùˆ ØÙ…اسی. اگرچه گاهگاهی، ردپائی Ùˆ رگه هائی از سبک هندی Ùˆ بیدل را نیز در تصاویر Ùˆ تشبیهات وی، Ù…ÛŒ توان دید.
ویژگیهای اصلی شعر راØÙ„ه، غالب بودن Ø§ØØ³Ø§Ø³Ø§Øª لطی٠زنانه Ùˆ نوع نگاه عاطÙÛŒ ÙˆÛŒ به مسائل اجتماعی، داشتن ØµØ±Ø§ØØª لهجه به وقت لزوم، بکار گیری عناصر بدیع Ùˆ تصاویر Ùˆ تعبیرات جدید Ùˆ همچنین، پرهیز از زیاده گوئی Ùˆ ØØ´Ùˆ Ùˆ زوائد شعری ست. او، همچون متقدمان خویش، اگرچه غزلسراست، اما این قالب را در Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ متعلق به قصیده نیز، بکار Ù…ÛŒ گیرد...
راØÙ„Ù‡ یار، در اوزان Ùˆ قوالب مختل٠شعر Ù…ÛŒ سراید Ùˆ صد البته قوانین بدیع Ùˆ قاÙیه را تقریبأ خوب بکار Ù…ÛŒ گیرد، اما در قالب غزل، نسبت به سایر قوالب موÙÙ‚ تر است. ضعÙهای شعر او، ØØ¯ÙˆØ¯Ø£ همان ضعÙهائی است Ú©Ù‡ دیگر شاعران Ø§ÙØºØ§Ù† نیز بدان Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±Ù†Ø¯ØŒ از جمله اینکه هنوز بطور کامل، قادر به تÙکیک زبان Ú¯ÙØªØ§Ø± از زبان نوشتار نیستند Ùˆ ضرورت توجه دائم به این امر مهم را کاملأ در Ù†ÛŒØ§ÙØªÙ‡ اند. بکارگیری واژه های شکسته، همراه با ØªÙ„ÙØ¸ یا لهجۀ خاص در زبان نوشتار، بدون رعایت علائم دستوری، بخصوص در قالب شعر، ایجاد سکتۀ Ù„ÙØ¸ÛŒ Ù…ÛŒ کند Ùˆ شعر اگر بخواهد درست خوانده شود، شاعر باید همراه شعر خود، در نزد خواننده باشد!! Ùˆ این نکتۀ بسیار مهمی است Ú©Ù‡ همۀ دوستان شاعر، از جمله خانم راØÙ„Ù‡ یار باید بدان توجه کنند!
دومین ضع٠عمدۀ شعر راØÙ„Û€ یار، تداوم سرایش شعر در آنگاه است Ú©Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ شعری، متوق٠شده است. البته این Ø¶Ø¹ÙØŒ متوجه همۀ شاعران است Ùˆ خطری است Ú©Ù‡ ØØªÛŒ متوجه شاعران طراز اول Ùˆ بزرگ جهان بوده است. Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ شور شاعرانه ( یا الهام )ØŒ باید همگام با زمان ٠سرایش، Ùˆ طول سخن مورد نظر شعر، باشد. اگر Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ شور، متوق٠شود اما ØØ±Ùهای شما تداوم داشته باشد، نتیجه اش، عدم انسجام شعری Ùˆ سست شدن ساختار کلامی Ù…ÛŒ شود. شعر را باید در آنجا Ú©Ù‡ Ø§ØØ³Ø§Ø³ پایان Ù…ÛŒ گیرد، نقطۀ پایان گذاشت، ØØªÛŒ اگر ØØ±ÙØŒ نیمه تمام مانده باشد Ùˆ قالب، به Ø´Ú©Ù„ کامل نرسیده باشد!
جدا از آنچه آمد، باید اذعان کرد Ú©Ù‡ شعر امروز Ø§ÙØºØ§Ù†Ø³ØªØ§Ù†ØŒ همگام با شعر امروز نیشابور، پیشتاز شعر در ØÙˆØ²Û€ غزل Ùˆ در جغراÙیای ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ زبان ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ است Ùˆ پرچمداران این پیشتازی، زنان سخنور، ادیب، با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ Ùهیم Ùˆ رنجدیدۀ Ø§ÙØºØ§Ù† هستند. ما ایرانیان، به این هموطنان تاریخی خود Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± Ù…ÛŒ کنیم Ùˆ بر ایشان درود Ù…ÛŒ ÙØ±Ø³ØªÛŒÙ…. امید Ú©Ù‡ راØÙ„Ù‡ یار بتواند با تداوم کار خویش، برگ زرین دیگری بر Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±Ø§Øª تاریخی شعر پارسی Ø¨ÛŒÙØ²Ø§ÛŒØ¯ Ùˆ نام خود را در کنار رابعۀ بلخی Ùˆ طاهرۀ قرة العین Ùˆ نادیا انجمن، به ثبت برساند!
ای باد! با نگاه من از خشک و تر نگو
از باغهای سبز جهان، از Ø³ÙØ± Ù†Ú¯Ùˆ
از مرغکان چهچهه زن در رسای گل
جایی که مرده در دل گلها شرر، نگو
با باشه های بسته به جادوی کوهسار
از ترک آشیانه به Ø§ÙØ³ÙˆÙ† پر Ù†Ú¯Ùˆ
این تیره شام کهنه به تقدیرمان رسید
از Ø¢ÙØªØ§Ø¨ جلوه نمای Ø³ØØ± Ù†Ú¯Ùˆ ...
جغراÙیای شهر خوشی های ناب را
با کودکان در همه سو دربدر نگو
رویای مست زنده شدن در بهار را
با نونهال کشته به ضرب تبر نگو
با دختران گیس پریشان کابلی
از تاجهای قرمز گل روی سر نگو
با مردهای بی سر این نسل بی نشان
از دختران می زدۀ عشوه گر نگو
ای باد! اگر چه شیشۀ شعرم شکسته است
از سنگهای ØØ§Ø¯Ø«Ù‡ با شیشه گر Ù†Ú¯Ùˆ
از این ØØ¶ÙˆØ± نازک امید Ùˆ انتظار
با روزگار سنگدل بی هنر نگو
بسیار Ú¯ÙØªÙ‡ ای Ùˆ از این بیشتر Ù†Ú¯Ùˆ
... از قصه های آبی دریا دگر نگو
ÙØ§Ø¦Ù‚Û€ جواد مهاجر ( ژٌمَی )
....
سوم امرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت