نگاهی به نمایش نامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت

ترانه جوانبخت

ساموئل بکت در نمایش نامه در انتظار گودو سرگردانی بشر امروز را به تصویر کشیده است. او در دو شخصیت اصلی این نمایش نامه به نام های استراگون و ولادیمیر انتظار پوچ و بی نتیجه برای آمدن شخصی به نام گودو را به گونه ای نوشته که هر بار که این دو نفر از آمدن گودو ناامید می شوند سلسله عواملی دست به دست هم می دهد تا امیدی واهی در این دو نفر آنها را به ادامه این انتظار بکشاند.
محل قرار استراگون و ولادیمیر با گودو روی تلی خاک کنار یک درخت است. استراگون فردی سر به

هوا و بی توجه است که دچار حواس پرتی ست و دائم حوادثی که اتفاق می افتد را از یاد می برد. ولادیمیر دقیق تر از او و نسبتا محتاط تر است. او استراگون را به صبر کردن برای آمدن گودو تشویق می کند.
به نظر من بکت با استفاده از درخت و تپه خاکی در این نمایش نشان داده که به نمایش نویسی ساده توجه دارد و روی صحنه در این نمایش این شخصیت ها هستند که اهمیت دارند. اگر بکت به کلاه های شخصیت ها توجه دارد نه به خاطر آن است که این اشیاء به خودی خود در نمایش مهم هستند بلکه به این دلیل است که شخصیت ها از کلاه های خود و دیگران استفاده های مخصوص به خود دارند. حتی راه رفتن استراگون و ولادیمیر در جاده مد نظر بکت نیست بلکه او سرگردانی این دو نفر را با قرار دادنشان زیر یک درخت نشان داده است. آنچه مهم است گفتگوی بین شخصیت ها برای معلق نگه داشتن زمان و طولانی کردن انتظارشان برای دیدن گودو است.
لازم است مطرح کنم که انتظار استراگون و ولادیمیر برای دیدن گودو که بی نتیجه می ماند در واقع یکی از ویژگی های زندگی مدرن بشر امروز است که در بسیاری مواقع زمان را از دست می دهد و در انتظارهای بی حاصل عمرش را به هیچ و پوچ می بازد. هدف بکت از قرار دادن این شخصیت ها در انتظاری بی نتیجه نشان دادن نهیلیسم یا پوچ گرایی در زندگی ست. می بینیم که پوتزو هم در واقع کاری مهمی انجام نمی دهد و فقط به کتک زدن نوکرش لاکی و استفاده از نیروی او برای جا به جا کردن وسایلش می پردازد.
درباره سه شخصیت پوتزو و لاکی و پسر تا به حال با نگاه درستی نقد نوشته نشده و این سه شخصیت بررسی نشده اند. عده ای گفته اند که بکت برای خالی نبودن عریضه و جهت پر کردن گفتگوهای نمایش خود این سه شخصیت را وارد نمایش کرده زیرا اگر نمایش فقط شامل استراگون و ولادیمیر بود بسیار کم حجم تر از این میشد. آنچه مهم است بررسی این سه شخصیت در ارتباط با گودو است زیرا گودوی خیالی را می توان توسط این سه شخصیت به درستی بررسی کرد. به نظر من در تحلیل این سه شخصیت می توان به شخصیت گودوی نادیده دست یافت. برای این منظور باید در سخنان و حرکات این سه شخصیت دقیق شویم. پوتزو فردی بی رحم است که با شلاق زدن نوکرش لاکی او را واردار به کار کردن می کند. مشابه همین بی رحمی را در گودو هم می بینیم چون پسر به ولادیمیر می گوید که گودو او را کتک نمی زند اما برادرش را کتک می زند. مورد دیگر بی ارداگی در لاکی است که مرتبا از پوتزو کتک می خورد و فقط از او حرف شنوی دارد. بی ارادگی لاکی درست برعکس اراده مندی گودوست چون گودو استراگون و ولادیمیر را به اراده خود در انتظار می گذارد و به دیدن آنها نمی آید و این اوست که برای آینده این دو نفر تصمیم می گیرد. سومین شخصیت یعنی پسر استراگون و ولادیمیر را در امید دیدن گودو نگه می دارد و گودو آنها را در انتظار دیدن خود می گذارد. بنابراین ما سه شخصیت پوتزو و لاکی و پسر را می توانیم مانند قطعات یک پازل در کنار هم قرار دهیم و به شخصیت گودو پی ببریم. شخصیت پوتزو از نظر بی رحمی با گودو هم خوانی و مطابقت دارد ولی شخصیت لاکی از نظر بی ارادگی برعکس شخصیت اراده مند گودو است و شخصیت امید بخش پسر مکمل شخصیت انتظار دهنده گودو می باشد. این سه نفر با هم مجموعا گودو را تشکیل می دهند. در واقع بکت نیازی نداشت شخصیت گودو را وارد صحنه کند تا ما به رفتار و نحوه برخورد او با دیگران پی ببریم بلکه بکت با زیرکی و درک درست از خلق یک شخصیت خیالی به اسم گودو او را در سه شخصیت دیگر یعنی پوتزو و لاکی و پسر جای داد و گودو را به عنوان شخصیت مطابق متضاد و مکمل این سه شخصیت درآورد. این نوع نگاه به گودو در هیچ یک از تحلیل های این نمایش تا به حال مطرح نشده و به نظر من لازم است از این دید گودوی خیالی را در نظر گرفت.
این که من مجموع سه شخصیت پوتزو و لاکی و پسر را برای گودوی خیالی در نظر گرفته ام می تواند ما را به نتیجه دیگری هم برساند. اگر در زمان هایی که هر یک از این سه شخصیت با استراگون و ولادیمیر صرف می کنند دقیق شویم می بینیم که پوتزو بیشتر از لاکی و لاکی بیشتر از پسر وقت خود را با استراگون و ولادیمیر صرف می کنند. حال اگر گودو در این نمایش نامه می آمد و طبق همین تفاوت های زمانی در گفتگوهایی که با استراگون و ولادیمیر داشت بر آنها تاثیر می کرد می بینیم که نتیجه ای که به دست می آمد اصلا مثبت نبود چون من پوتزو را شخصیت مطابق با گودو و لاکی را شخصیت متضاد با گودو و پسر را شخصیت مکمل گودو در نظر گرفته ام و گودو در صورت ظاهر شدن در انتهای این نمایش نامه به بحث کش و قوس دار با استراگون و ولادیمیر می پرداخت همان طور که پوتزو این کار را می کند و استراگون و ولادیمیر در برخی قسمت های این نمایش از دست پوتزو به ستوه می آیند و حتی می بینیم که وقتی پوتزو زمین می خورد آنها بدون دریافت پول از او تمایلی به کمک کردنش ندارند. اگر پوتزو رفتاری ملایم با آنها داشت اگر چه آن دو سرگردان و بی پول هستند اما به خاطر رفتار محبت آمیز پوتزو به کمکش می رفتند. چون زمانی که لاکی و پسر با آن دو صرف می کنند کمتر از زمانی ست که پوتزو با آنها می گذراند پس کش و قوس کمتری به بحثشان می دهد و می بینیم که ظاهر شدن گودو با فرض داشتن مجموع این سه شخصیت در خودش باعث دور کردن استراگون و ولادیمیر از خودش میشد چرا که کتک زدن برادر پسر توسط گودو نشان می دهد که گودو هم مانند پوتزو که لاکی را می زند فردی خشن و بیرحم است و این رفتار مسلما به دلیل دافعه زیاد سبب دور شدن استراگون و ولادیمیر از او میشد. اگر چه انتظار بیهوده آن دو مد نظر بکت بوده و به همین دلیل از آوردن گودو در پایان نمایش خودداری کرده است تا شخصیت گودو خیالی بماند و مخاطبان نمایش خوشان او را تصور کنند.
لازم است دو شخصیت استراگون و ولادیمیر را مستقل از همدیگر و نیز به طور مکمل هم بررسی کنم.
اگر قرار بود تنها یکی از دو شخصیت استراگون یا ولادیمیر در این نمایش نامه می آمد در این صورت نیمه دیگر هر یک از آنها ناکامل می ماند. استراگون وجودی دمدمی مزاج دارد که قادر به تصمیم گیری نیست و باید برای این که منتظر گودو بمانند یا نه مرتب از ولادیمیر سئوال کند. اما به نظر من ولادیمیر نیز بدون استراگون قادر به انتظار طولانی نیست چون با وجود آن که او فردی مصمم است اما احتیاج به یک نفر مثل استراگون دارد تا او را برای ماندن با او متقاعد کند. حتی هر بار که استراگون در ماندن با او تردید می کند این تردید در افکار ولادیمیر هم اغتشاش و دوگانگی ایجاد می کند و او مجبور است بخشی از انرژی خود را صرف متقاعد کردن استراگون برای ادامه ماندن با او کند در حالی که به نظر من اگر او احتیاجی به استراگون نداشت می توانست به راحتی او را از ماندن با خود منصرف کند. ضمنا خود ولادیمیر هم به نتایج این انتظار اگاهی ندارد و حتی نمی داند دیدن گودو چه تاثیری روی او و استراگون خواهد گذاشت. این پرسش مطرح است که استراگون و ولادیمیر از چه نظر با هم مکمل هستند؟ دو شخصیت استراگون و ولادیمیر به طور مکمل با هم تردید و تصمیم را در نمایش نامه نشان می دهند.
می توان موضوعات دیگری به غیر از انتظار را برای نمایش نامه نویسی در نظر گرفت و دو شخصیت مکمل را وارد نمایش نامه کرد. این همان تضاد شخصیت ها نسبت به همدیگر است. این تضاد به صورت تمایل به نظم و بی نظمی در نمایش نامه ”والدین وحشتناک“ نوشته ژان کوکتو نیز وجود دارد و کوکتو مانند بکت ازشخصیت های مکمل در نمایش نامه اش استفاده کرده است.

منبع:


Waiting for Godot- Samuel Beckett- Grove Press- 1982- New York
----------------------------------------------------------------------------------------