نگاهی به ارتباط اسطوره‌های کهن و شعر مدرن
نوشته : Ù…Øمد آزرم
ارتباط بین شعر و اسطوره، در عصر ارتباطات کم‌رنگ و بی‌رمق شده است.
شاید به این علت Ú©Ù‡ «ارتباطات» در شکل‌های مختلÙ‌اش، در جایگاه اسطوره‌های عصر کهن نشسته است Ùˆ خود مثل کارخانه‌ی عظیم اسطوره‌سازی از رویدادهای روزمره در همه‌ی Øوزه‌های Ùرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی Ùˆ ورزشی، اسطوره‌های جدید می‌سازد. عالم سرمدی امروز، جهان ارتباطات است Ú©Ù‡ آدمی را در بی‌زمانی Ùˆ بی‌مکانی Ùضای وب Ùˆ امواج ماهواره‌ای قرار می‌دهد. امروز هم اسطوره‌ی ارتباطات در زندگی روزمره‌ی آدمیان مدام رخنه می‌کند، اما مردم آن را Øقیقت می‌پندارند Ùˆ می‌پذیرند Ùˆ تردیدی هم در آن ندارند. اما آن‌چه در این نوشته درپی‌اش هستیم نگاهی به ارتباط شاعر عصر مدرن Ùˆ اسطوره‌های کهن است Ùˆ یاÙتن راهی یا پیشنهاد راه‌هایی برای Ùراخواندن اسطوره‌ها، به Øال کاملاً Øاضر شعر.
شاعرانی Ú©Ù‡ گوشه‌ی چشمی به شاهکارهای ادبی جهان داشته‌اند در بسیاری از شعرهای خود از اسطوره‌ها بهره گرÙته‌اند. گاهی اسطوره را بازسازی کرده‌اند تا موقعیت یا رویدادی امروزی را با آن ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ گاهی آن را به صورت تمثیلی در شعر خود به کار گرÙته‌اند. در موارد بسیاری هم در بیان شاعران مقلد، اسطوره به اشاره Ùˆ کنایه‌ای تکراری تبدیل شده است Ùˆ مثل رمزی گشوده شده بدون هیچ معنایی به کار رÙته است Ùˆ صرÙاً ØرÙÛŒ به ØرÙ‌های پیش پا اÙتاده، اضاÙÙ‡ کرده است.
اما اسطوره چیست؟ برای پاسخ به این پرسش Ùˆ از آن‌جا Ú©Ù‡ بØØ« ما در مورد ارتباط اسطوره‌های کهن Ùˆ شعر مدرن است، بهتر است به نظریه اسطوره‌شناسی ساختاری «کلود لوی‌استروس»، مردم‌شناس Ùˆ اسطوره‌شناس ساختارگرای Ùرانسوی نگاهی اجمالی بیندازیم.
بنا به نظریه لوی‌استروس، اسطوره روایتی است Ú©Ù‡ توهم درک کائنات را به آدمی می‌بخشد Ùˆ امری است Ú©Ù‡ از تجزیه کردن هر مسئله‌ای خودداری می‌کند Ùˆ هرگز پاسخی جزیی به مسئله Ø·Ø±Ø Ø´Ø¯Ù‡ نمی‌دهد Ùˆ با در نظر گرÙتن کلیت هر پدیده‌، تبیین‌هایی Ú©Ù„ÛŒ ارایه می‌کند. به علت همین کل‌نگری آن‌چه اسطوره به زبان یک Øوزه خاص بیان می‌کند، در سایر Øوزه‌های مشابه هم قابل تعمیم است. به بیان دیگر، تÙکر اسطوره‌ای در رویارویی با مسئله‌ای خاص، آن را مشابه مسئله‌های دیگر در نظر می‌گیرد Ùˆ هم‌زمان، چندین رمزگان از چندین Øوزه Ù…Ùهومی را با هم رمزگشایی می‌کند، بدون‌ آن Ú©Ù‡ توانایی ØÙ„ موردی مسئله‌ای را داشته باشد. در واقع اسطوره قدرت مادی بیشتری برای تسلط آدمی بر Ù…Øیط در اختیار او قرار نمی‌دهد.
پس اهمیت کاربردی اسطوره چیست؟ بنا به نظریه لوی‌استروس Ùˆ با توجه به ماهیت کل‌گرای اسطوره، می‌توان Ú¯Ùت اسطوره می‌تواند ماهیت تØول چیزها Ùˆ چرایی این تØول را به ما نشان دهد. اسطوره تبیین‌کننده Ùˆ پاسخ‌گوی این چرایی است Ú©Ù‡ چیزها آن چنان Ú©Ù‡ در ابتدا بودند چرا به صورتی Ú©Ù‡ اکنون هستند، تØول یاÙتند Ùˆ چرا این تØول هرگز نمی‌توانست Ø´Ú©Ù„ دیگری داشته باشد. همیشه روایت‌های متÙاوتی از اسطوره وجود دارد اما مردم از بین این روایت‌های متÙاوت صرÙاً یکی را انتخاب نمی‌کنند، هیچ‌ کدام آن‌ها را نقد نمی‌کنند Ùˆ یکی را درست‌تر از بقیه به Øساب نمی‌آورند. کاری Ú©Ù‡ می‌کنند این است: همه‌ی آن‌ها را بی‌هیچ مشکلی با تÙاوت‌هایشان، هم‌زمان می‌پذیرند Ùˆ با این کار نکته‌ای را یادآوری می‌کنند: چیزی به عنوان روایت درست، اصیل یا اولیه وجود ندارد. پس معنای یک اسطوره Ú©Ù‡ در زمانی معین Ùˆ در شرایطی خاص روایت می‌شود، به خودی خود امری از پیش موجود نیست Ùˆ Ùقط در ارتباطی بینامعنایی با دیگر معناهای آن اسطوره در موقعیت‌های متÙاوت Ùˆ در زمان‌های متÙاوت است Ú©Ù‡ Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد. اسطوره دارای ساختاری است Ú©Ù‡ Ùقط با قواعد ساختاری خودش می‌توان آن را تعری٠کرد. به بیان دیگر با درک این ساختار است Ú©Ù‡ می‌توان به رمز معنایی اسطوره Ù¾ÛŒ برد، Ùˆ با تعمیم دادن رمزگان اسطوره، نه Ùقط به معنای روایتی از اسطوره در مناسبت با روایت‌های دیگر آن دست یاÙت، بلکه با تبیین تØول چیزها به یاری اسطوره، به معنای همه‌ی انگاره‌های جهان رسید. از یاد نبریم Ú©Ù‡ معنا چیزی نیست جز مطابقت دادن معادل‌های معنایی با آن‌چه Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ معنا کردن آن هستیم.
لوی‌استروس، اسطوره را درگستره‌ی توصیÙات زبانی یا «گÙتار» کاملاً در قطب مخال٠شعر جای می‌دهد، Ùˆ سخن مدعیان هم‌سویی شعر Ùˆ اسطوره را با استدلال ترجمه‌پذیری اسطوره Ùˆ ترجمه‌ناپذیری شعر، رد می‌کند. از نظر او، شعر کلامی است Ú©Ù‡ Ùقط به بهای دگرگونی Ùˆ تØری٠آن می‌توان ترجمه‌اش کرد، در Øالی Ú©Ù‡ ارزش اسطوره‌ای هر اسطوره Øتی در بی‌دقت‌ترین ترجمه‌ها نیز ØÙظ می‌شود Ùˆ با وجود ناآشنایی مردم با Ùرهنگ Ùˆ زبان مردمانی Ú©Ù‡ Ø¢Ùریننده آن اسطوره بوده‌اند، باز هم هر خواننده‌ای در هر کجای جهان Ú©Ù‡ باشد آن اسطوره را هم‌چون اسطوره درک می‌کند. جوهر اسطوره در سبک بیان یا در موسیقی کلام آن نهÙته نیست، جوهر آن در کلیت داستانی است Ú©Ù‡ روایت می‌کند. به بیان دیگر، اسطوره زبان است اما معنا از شالوده زبانی آن جدا می‌شود Ùˆ Ùراتر می‌رود، چرا Ú©Ù‡ صرÙاً در قطب Ú¯Ùتاری زبان قرار دارد Ùˆ آن‌چه Ú©Ù‡ در آن اهمیت دارد ØÙظ ارتباط بین کلیت توصیÙات روایت است Ùˆ نه معناهایی Ú©Ù‡ در نتیجه همنشینی کلمات در زبانی خاص Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد. اما کار شعر توصی٠کردن یا روایت صر٠نیست، کار شعر ساختن Ø´Ú©Ù„ÛŒ زیباشناختی از زبانی است Ú©Ù‡ در آن اتÙاق می‌اÙتد. کلیت یا Ø´Ú©Ù„ شعر را نمی‌توان از جزییات زبانی آن جدا کرد. به Ù…Øض معنا کردن شعر، شعر ویران می‌شود.
از سوی دیگر، کلود لوی‌استروس در جایگاه نظریه‌پردازی ساختارگرا، بین ساختار اسطوره‌های کهن Ùˆ ساختار موسیقی کلاسیک غربی، شباهت‌های انکارناپذیری را آشکار کرده است. براساس نظریه او، در Ø·ÛŒ دوران رنسانس Ùˆ سده‌ی Ù‡Ùدهم، تÙکر اسطوره‌ای در اندیشه‌ی غربی به کنار رانده شد، اما از بین نرÙت، در همین زمان، نخستین رمان‌ها Ø´Ú©Ù„ گرÙتند Ùˆ جایگزین داستان‌هایی شدند Ú©Ù‡ بر الگویی اسطوره‌ای استوار بودند؛ Ùˆ این درست همان زمانی است Ú©Ù‡ شاهد پیدایش سبک‌های بی‌مانندی در موسیقی سده‌های Ù‡Ùدهم تا نوزدهم هستیم.
طبق نظریه لوی‌استروس، موسیقی در قالب سنتی‌ خود دگرگونی‌های بنیادینی پدید آورد تا کارکردهای رها شده‌ی عقلانی Ùˆ عاطÙÛŒ تÙکر اسطوره‌ای را به عهده بگیرد. موسیقی‌ای Ú©Ù‡ عهده‌دار کارکرد سنتی اسطوره شد، موسیقی کلاسیک غربی است Ú©Ù‡ در اوایل سده Ù‡Ùدهم با «Ùرسکو بالدی» Ùˆ در سده‌ی هجدهم با «باخ» پدیدار شد Ùˆ در اواخر سده‌های هجدهم Ùˆ نوزدهم با «موتسارت»، «بتهوون» Ùˆ «واگنر» Ùرم‌های جدیدتری ارایه کرد.
لوی‌استروس را می‌توان کاش٠هارمونی در اسطوره نامید. بنا به نظریه او اسطوره را نمی‌توان مثل نت‌نوشت موسیقی به عنوان رشته‌ای پیوسته Ùهمید. درست به همین دلیل نمی‌توان اسطوره را مثل داستان یا خبر Ùˆ مقاله‌ی روزنامه، به صورت خطی Ùˆ سطر به سطر خواند، کلیت هارمونیزه اسطوره اگر نادیده گرÙته شود امکان Ùهم Ùˆ شناخت آن از دست می‌رود. معنای بنیادین اسطوره در Øوادث پیاپی Ùˆ ماجراهای خطی نهÙته نیست. بلکه در مجموعه‌ای از Ú©Ù„ Øوادث Ú©Ù‡ در Ù„Øظه‌های مختل٠روایت ظاهر می‌شوند، قابل درک است. بنابراین اسطوره را باید Ú©Ù… Ùˆ بیش مثل نت‌نوشت ارکستر خواند: باید آن را در Ú©Ù„ شناخت Ùˆ دانست آن‌چه در سطر نخست نوشته شده Ùقط زمانی Ù…Ùهوم دارد Ú©Ù‡ در هماهنگی با Ú©Ù„ صÙØÙ‡ خوانده شود. به بیان دیگر، نمی‌توان اسطوره را Ùقط مثل روایتی خطی خواند بلکه باید آن را مثل نت‌نوشت ارکستر هم‌زمان از بالا به پایین هم در نظر گرÙت. هر اسطوره مثل هر نت‌نوشت ارکستر دارای کلیتی در خود است. پس Ùقط هنگامی Ú©Ù‡ اسطوره را مثل نت‌نوشت ارکستر تلقی کنیم، می‌توانیم معنای آن را در کلیت آن بÙهمیم.
لوی‌استروس با تاکید بر شباهت در قطعه‌بندی ارکستر Ùˆ منطق معنایی اسطوره‌های کهن مسئله‌ی دیگری را هم آشکار می‌کند: هنگام گوش سپردن به اپرای غربی با همان مشکلی روبه‌رو هستیم Ú©Ù‡ هنگام خواندن اساطیر متوجه آن می‌شویم، با این تÙاوت Ú©Ù‡ در اپرای غربی مضمونی موسیقایی جایگزین مضمونی اسطوره‌ای شده است. هم در اپرا Ùˆ هم در اسطوره، مضمونی واØد بارها در Ù„Øظه‌های مختل٠اثر ظاهر می‌شود. تنها راه Ùهمیدن این ظاهر شدن‌‌های مرموز Ùˆ پیاپی یک مضمون، آن است Ú©Ù‡ با وجود تÙاوت بسیاری Ú©Ù‡ باهم دارند، آن‌ها را به صورت پیوسته Ùˆ پشت سر هم قرار دهیم Ùˆ Ú©Ù„ آن‌ها به صورت رویدادی واØد خوانش کنیم.
هنگام گوش سپردن به موسیقی درواقع به اثری گوش می‌دهیم Ú©Ù‡ از آغاز به پایان Øرکت می‌کند Ùˆ در طول زمان خودش کامل می‌شود. هر «سمÙونی» دارای آغاز، میانه Ùˆ پایان است ولی با این Øال باید بتوانیم آن‌چه را شنیده‌ایم به Ù„Øظه‌های قبلی Ùˆ بعدی اثر پیوند دهیم Ùˆ به کلیت موسیقی آگاه شویم. بدون این آگاهی، از اجرای Ùرم موسیقایی سمÙونی لذت نخواهیم برد. برای مثال اگر Ø·Ø±Ø Ù…ÙˆØ³ÛŒÙ‚Ø§ÛŒÛŒ واریاسیون Ùˆ تم را در نظر بگیریم، تنها هنگامی اثر را درک می‌کنیم Ùˆ از آن لذت می‌بریم Ú©Ù‡ تم مربوط به هر واریاسیون را در ذهن دنبال کنیم. Øتی اگر نا‌خودآگاه واریاسیونی را بر تم نامربوطی Ú©Ù‡ Ù„Øظاتی پیش‌تر شنیده‌ایم قرار دهیم، متوجه Øال Ùˆ هوای خاص هر واریاسیون می‌شویم. به این ترتیب، در ذهن شنونده‌ی موسیقی یا شنونده/خواننده‌ی روایت اسطوره‌ای Ù„Øظات اثر به طور مداوم بازسازی می‌شوند.
بنا به نظریه لوی‌استروس، این امر Ùقط نشان دهنده‌ی شباهتی اتÙاقی نیست، بلکه می‌توان این طور نتیجه گرÙت Ú©Ù‡ موسیقی غربی با ساختن شکل‌های خاص موسیقایی Ùقط ساختارهایی را Ú©Ù‡ پیش از این در اساطیر وجود داشتند، بازکش٠کرده است. برای مثال جالب است بدانیم «Ùوگ»، با ساختاری Ú©Ù‡ در زمان باخ رایج شد، بازنمای کارکرد بعضی از اساطیر خاص است Ú©Ù‡ دارای دو گروه ویژگی هستند. یکی خیر Ùˆ دیگری شر. روایت اسطوره، Øکایت گروه ویژه‌ی خیر است Ú©Ù‡ می‌کوشد از گروه ویژه‌ی شر بگریزد Ùˆ آن‌‌چه می‌بینیم، گروه‌ ویژه‌ای است Ú©Ù‡ دیگری را تعقیب می‌کند. گاهی گروه ال٠به گروه ب می‌پیوندد Ùˆ گاهی گروه ب از گروه ال٠می‌گریزد. درست مثل آن‌چه در ÙÙˆÚ¯ می‌بینیم Ùˆ آن را «سوژه Ùˆ واکنش» می‌خوانیم، این تعقیب Ùˆ Ùرار، Ùˆ این تضاد Ùˆ اختلاÙØŒ در سراسر روایت وجود دارد تا این Ú©Ù‡ هر دو گروه ویژه گیج Ùˆ سردرگم می‌شوند. راه ØÙ„ نهایی یا نقطه‌ی اوج این تضادها در ترکیب دو گروه ویژه‌ای است Ú©Ù‡ در طول روایت اسطوره در برابر هم قرار داشتند. این تضاد یا تقابل دوتایی می‌تواند بین قدرت‌های زمینی Ùˆ آسمانی یا بین خورشید Ùˆ قلمرو قدرت‌های پنهان در زمین باشد. ساختاری Ú©Ù‡ اسطوره برای این آمیختگی ارایه می‌دهد به آکورد موسیقی شباهت بسیاری دارد Ú©Ù‡ قطعه موسیقی را ØÙ„ Ùˆ Ùصل می‌کند Ùˆ به پایان خود می‌رساند چرا Ú©Ù‡ دو انتهای تم را یک‌بار Ùˆ برای همیشه به هم پیوند می‌دهد. پژوهش‌های لوی‌استروس نشان می‌دهد Ú©Ù‡ اساطیر یا گروهی از اساطیر وجود دارد Ú©Ù‡ شبیه سونات، سمÙونی، روندو، توکاتا یا شبیه هر Ø´Ú©Ù„ دیگر موسیقایی ساخته شده‌اند. در Øقیقت این شکل‌های موسیقایی دستاورد خود موسیقی نیستند Ùˆ از ساختار اسطوره اقتباس شده‌اند.
به عقيده لوي‌استروس، مقایسه‌ی موسیقی با زبان امری گمراه‌ کننده است چرا Ú©Ù‡ با وجود ساختار بسیار نزدیک این دو به یکدیگر، موسیقی Ùˆ زبان دارای تÙاوت‌های کاملاً آشکاری نیز هستند. برای مثال واØد اصلی در زبان واج است. واج صدایی است Ú©Ù‡ به ناچار با Øرو٠نشان می‌دهیم. واج‌ها به تنهایی معنایی ندارند اما برای متمایز کردن معنا باهم ترکیب می‌شوند. همین امر را می‌توان درباره نت‌های موسیقی بیان کرد. یک نت منÙرد، به خودی خود هیچ معنایی ندارد Ùˆ Ùقط یک نت است. موسیقی هنگامی Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد Ú©Ù‡ نت‌ها با هم ترکیب می‌شوند. پس می‌توان Ú¯Ùت همان‌طور Ú©Ù‡ واج، واØد اصلی زبان است، نت یا «تونم» ØŒ در موسیقی سازه بنیادین است. می‌بینیم Ú©Ù‡ بین موسیقی Ùˆ زبان شباهتی وجود دارد. اما در Ø³Ø·Ø Ø¯ÛŒÚ¯Ø± درمی‌یابیم Ú©Ù‡ از ترکیب واج‌ها، واژگان پدید می‌آیند Ùˆ از ترکیب واژگان، جمله ساخته می‌شود. اما در موسیقی معادلی برای واژگان وجود ندارد Ùˆ از ترکیب سازه بنیادین یا نت، به جای واژه، یک جمله یا به بیان دقیق‌تر، یک عبارت ملودیک ساخته می‌شود. پس در زبان سه Ø³Ø·Ø Ø¨Ø³ÛŒØ§Ø± مشخص وجود دارد. درØالی Ú©Ù‡ اگر از دیدگاهی منطقی، نت را در موسیقی معادل واج در زبان بدانیم، متوجه می‌شویم Ú©Ù‡ سطØÛŒ برای واژگان در موسیقی وجود ندارد Ùˆ می‌توان مستقیماً از نت به جمله رسید.
اکنون می‌توانیم اسطوره را هم با موسیقی Ùˆ هم با زبان مقایسه کنیم. اما در این مقايسه هم، Ø³Ø·Ø Ø§Ø®ØªÙ„Ø§ÙÙŠ وجود دارد: در اسطوره، سازه‌اي معادل واج وجود ندارد Ùˆ کوچک‌ترین سازه واژه است. پس زبان به عنوان سرنمونه از واج‌ها، واژگان Ùˆ جمله‌ها تشکیل شده است. در موسیقی برای واج‌ها Ùˆ جمله‌ها سازه‌ي معادل هست ولی سازه معادلی برای واژگان وجود ندارد. در صورتی Ú©Ù‡ در اسطوره برای واژگان Ùˆ جمله‌ها سازه‌ي معادل وجود دارد ولی سازه‌ي معادلی برای واج‌ها نیست. پس در هر دو مورد یک Ø³Ø·Ø Ø³Ø§Ø²Ù‡â€ŒØ§ÙŠ Ú©Ù… داریم. اگر بخواهیم از ارتباط بين زبان، اسطوره Ùˆ موسیقی شناختی به دست آوریم، باید زبان را مبدا Øرکت قرار دهيم تا دريابيم موسیقی Ùˆ اسطوره هر دو از زبان برخاسته‌اند اما در جهت‌هايی متÙاوت Ùˆ جداگانه از هم شكل گرÙته‌اند Ùˆ تØول یاÙته‌اند. در Øالی Ú©Ù‡ موسیقی بر سویه آوایی زبان تاکیدي بنيادين دارد، اسطوره بعد Øسی Ùˆ معنایی آن را بنيان خود قرار داده است.
لوي‌استروس از اقتباس ساختارها نتيجه مي‌گيرد همان‌طور كه اسطوره به عنوان Ùرم ادبی ناپدید شد Ùˆ رمان جایگزین آن شد، شاهد Ù…ØÙˆ شدن Ùرم رمان هم باشيم Ùˆ همان‌طور Ú©Ù‡ موسیقی در سده هجدهم ساختار Ùˆ کارکرد اسطوره را اقتباس كرد، اکنون بار دیگر آن‌چه موسیقی سریال نامیده می‌شود، ساختار Ùˆ كاركرد Ùرم رمان را Ú©Ù‡ در Øال Ù…ØÙˆ شدن از صØنه ادبیات است، از آن خود كند.
هر چند لوي‌استروس شعر را در قطب مخال٠اسطوره قرار مي‌دهد، اما اگر به شعري مثل «سرزمين هرز» اثر «تی. اس. الیوت» شاعر نامدار سده بیستم، توجه کنیم كه منطق خطي و زمان تاريخي را رها مي‌كند و در جهاني بي‌زمان و بي‌مكان به روايت خود مي‌پردازد، ممکن است قدری در قاطعیت نظر لوی‌استروس، تامل کنیم.
شعر سرزمين هرز شعري دراماتيك است كه هر شخصيتي در روايت آن با Ù„ØÙ† Ùˆ زبان خودش Øر٠مي‌زند اما اين امر به Ù†Øوي صورت مي‌گيرد كه Ù„ØÙ† هر شخصيتي به Ù„ØÙ† شخصيت ديگر يا Ù„ØÙ† متني ديگر گره مي‌خورد Ùˆ شعر به يك كل واØد تبديل مي‌شود. جزییات این شعر به تنهایی کارکردی ندارند Ùˆ در ارتباط بین آن‌ها است Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم Ú©Ù„ÛŒ شعر ساخته می‌شود. در این شعر هم Ù„ØÙ† Ú¯Ùتار روزمره Øاضر است Ùˆ هم Ù„ØÙ† شخصیت‌های اساطیری، هم ترانه‌های عامه‌پسند جایی در آن دارند Ùˆ هم کتاب مقدس با Ù„ØÙ† پرطمطراق Ùˆ مطنطن‌اش. هرچند تدوین بی‌نظیر «ازرا پاوند» شاعر Ùˆ نظریه‌پرداز ایماژیست، در Ø´Ú©Ù„ گرÙتن یک Ú©Ù„ واØد از رÙتارهای دراماتیک این اثر جای انکار ندارد اما به هر Øال کولاژهای زبانی الیوت است Ú©Ù‡ Ùضای روایی معلقی بین تاریخ Ùˆ اسطوره، بین الØان آسمانی Ùˆ الÙاظ روزمره، Ùˆ بین شعر Ùˆ نمایش‌نامه Ø¢Ùریده است.
سرزمین هرز، شعری صرÙاً اسطوره‌ای نیست، اما راهی به Ùضا Ùˆ زمان اسطوره‌ای است Ùˆ به اسطوره اجازه Ù†Ùوذ Ùˆ دخالت در تاریخ می‌دهد. در این شعر شخصیت‌های اسطوره‌ای در آدم‌های تاریخی ØÙ„ می‌شوند Ùˆ به زمان Øال می‌آیند Ùˆ با این کار Ù…Ùهوم زمان Ùˆ گذر آن را از کار می‌اندازند.‌
شعر سرزمین هرز (در ترجمه‌ی Ùارسی بهمن شعله‌ور) با این سطرها در دیباچه‌اش به زبان لاتین آغاز می‌شود:
Ùˆ من خود با چشمان خویش، سیبیل اهل کومی را دیدم Ú©Ù‡ در Ù‚Ùسی آویخته بود، Ùˆ آن‌گاه Ú©Ù‡ کودکان به طعنه بر او بانگ می‌زدند، سیبیل Ú†Ù‡ می‌خواهی؟ پاسخ می‌داد: می‌خواهم بمیرم.
این سطرها از کتاب «ساتریکن» اثر «گایوس پترونیوس» اقتباس شده است Ùˆ پترونیوس آن را از منظومه‌ی رزمی «اینه‌ئید» شاهکار Øماسی ورژیل گرÙته است. سیبیل در اسطوره‌های کهن یونان Ùˆ روم، عالمی غیبگو است Ú©Ù‡ دانش خود را از «آپولون» الهام می‌گرÙته است. برای خودش عبادتگاهی داشته Ùˆ به پرسش‌های دیگران پاسخ‌هایی شایسته اما مرموز Ùˆ معمایی می‌داده است Ú©Ù‡ به طور معمول کاهنان آن روزگار آن را تÙسیر می‌کرده‌اند. شاید سیبیل شاعر بوده، «نوستراداموس» مؤنث عصر اسطوره، Ùˆ با شعر به پرسش‌ها پاسخ می‌گÙته است. چرا Ú©Ù‡ مثل پیامبران مورد تکریم Ùˆ اØترام بوده Ùˆ در گذر زمان الگویی برای اقوام Ùˆ ملت‌های دیگر شده است تا هر یک برای خود عالمی غیبگو مثل او داشته باشند. مشهورترین سیبیل در «کومی» زندگی می‌کرده Ùˆ به نقل از Øماسه اینه‌‌ئید، «اینه‌آس» را یاری کرده تا وارد جهان سÙÙ„ÛŒ شود. سیبیل اهل کومی خدمتگزار خدایان Ùˆ نیمه‌خدایان جهان باستان بوده Ùˆ یاریگر قهرمانان Ùˆ دلاوران آن روزگار، به همین علت زندگی جاوید داشته است اما همواره پیر Ùˆ زشت بوده Ùˆ آرزوی مرگ می‌کرده است. با این ØªÙˆØ¶ÛŒØ ØºÛŒØ¨Ú¯ÙˆÛŒÛŒ از زمان اسطوره‌ای وارد روایتی در زمان تاریخی می‌شود تا آن‌چه را Ú©Ù‡ آدمیان با چشمان خود نگاه می‌کنند Ùˆ نمی‌بینند، یادآوری کند. غیبگویی با زندگی جاوید Ùˆ جثه‌ای به اندازه ملخ، Øقارت زندگی آدمی را در سرزمین هرز سده‌ي بيستم نشان می‌دهد.
در آغاز شعر وقتی صØبت از ماه آوریل Ùˆ رویاندن آوندهای خشکیده می‌شود، تÙکر تسلسل زندگی گیاهی Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯. Ùصل‌های سال در Ù¾ÛŒ هم می‌آیند Ùˆ می‌روند Ùˆ با هر گردش خود، مرگ می‌آورند Ùˆ بار دیگر Øیات را بر مرده‌ها می‌دمانند. در این منظومه، خدایان اسطوره‌های یونان Ùˆ روم نقش‌آÙرینی می‌کنند Ùˆ Øضور هر یک از آن‌ها با كولاژي زباني Ú©Ù‡ الیوت در شعر ساخته است، ارتباط دارد. برای مثال سخن از «آدونیس» به میان می‌آید:
آدونیس در اساطیر یونان، جوانی است بسیار زیبا Ú©Ù‡ Ø±ÙˆØ Ú¯ÙŠØ§Ù‡ÙŠ دارد Ùˆ به همین علت مرتب می‌میرد Ùˆ باز زنده می‌شود Ùˆ تابع Ùصل‌های سال است. پس شعر با ارجاع به او در زماني اسطوره‌اي قرار گرÙته است كه در آن تÙاوتي بين آدمي Ùˆ طبيعت نيست Ùˆ همه‌ي موجودات در چرخه‌اي تكرار شونده در عرصه Øيات ظاهر مي‌شوند.
آوریل ستمگرترین ماه‌هاست، گل‌های یاس را
از زمین مرده می‌رویاند، خواست و خاطره را
به هم می‌آمیزد، و ریشه‌های کرخت را
با باران بهاری برمی‌انگیزد.
زمستان گرممان می‌داشت، خاک را
از برÙÛŒ نسیان‌بار می‌پوشاند، Ùˆ اندک Øیاتی را
به آوندهای خشکیده توشه می‌داد.
تابستان غاÙلگیرمان می‌ساخت، از Ùراز اشتارن‌برگسه
با رگباری از باران Ùرا می‌رسید، ما در شبستان توق٠می‌کردیم،
Ùˆ Ø¢Ùتاب Ú©Ù‡ می‌شد به راهمان می‌رÙتیم، به هوÙگارتن
Ùˆ قهوه می‌نوشیدیم، Ùˆ ساعتی Ú¯Ùت‌وگو می‌کردیم
آدونیس بر اساس روایت کهن، Ùرزند «تیاس» Ùرمانروای سوریه Ùˆ «اسمیرنا» دختر او است كه از صمغ درخت به دنيا مي‌آيد. آدونیس هنگام تولد چنان زیبا است Ú©Ù‡ «آÙرودیت»، الهه زیبایی، او را از پدر Ùˆ مادرش مي‌ربايد Ùˆ در گاهواره‌ای صندوق‌شکل قرار مي‌دهد Ùˆ به دست «پرسه‌Ùون»، همسر «پولوتون» رب‌النوع جهان سÙÙ„ÛŒ مي‌سپارد. پرسه‌Ùون Ú©Ù‡ ملکه دوزخ است او را بزرگ مي‌كند Ùˆ چون آدونیس جوانی بسیار زیبا Ùˆ برازنده است، از پس دادن او به Ø¢Ùرودیت Ú©Ù‡ دل به مهر او بسته است، خودداری مي‌كند. Ø¢Ùرودیت به بارگاه «زئوس» خدای خدایان مي‌رود Ùˆ از او تمنا مي‌كند تا Ù…Øبوبش را به او باز گرداند. زئوس بر سر دو دو راهي مي‌ماند، از سويي نمي‌خواهد پرسه‌Ùون Ú©Ù‡ سال‌ها آدونیس را تربيت‌ کرده Ùˆ دل به عشق او بسته، از Ùرزندخوانده‌اش جدا شود Ùˆ از سوي ديگر، Ø¢Ùرودیت از عشق Ùˆ علاقه‌اش بی‌نصیب بماند. از این رو Ùرمان می‌دهد تا آدونیس یک سوم سال را با پرسه‌Ùون بگذراند Ùˆ یک سوم را با Ø¢Ùرودیت Ùˆ یک سوم بقیه را مطابق میل خود صر٠کند.
آدونیس از اعصار کهن مورد علاقه مردم یونان بوده Ùˆ ظاهراً با «تموز» رب‌النوع بابل یکی است. زندگی پیاپی آدونیس در جهان مردگان Ùˆ جهان زندگان، نشان دهنده تÙکر الیوت در سرزمین هرز است Ú©Ù‡ به Ùنا Ùˆ بقای گیاهی جانداران عالم هستی باور دارد Ùˆ با زبان رمز آن را بازگو می‌کند. در سرزمین هرز در بند اول شعر، هنگام نام بردن از Ú¯Ù„ سنبل، همين مضمون تكرار مي‌شود:
نخستین بار، یک‌سال پیش به من گل سنبل دادی.
«مردم مرا دختر سنبل می‌خواندند»
با این همه آن زمان که دیرگاه از باغ سنبل برمی‌گشتیم،
و بازوان تو لبریز و گیسوانت نمناک بود، من نتوانستم
سخن بگویم، و چشمانم از بیان کردن عاجز بودند، نه مرده بودم
و نه زنده، و هیچ چیز نمی‌دانستم،
به قلب روشنایی می‌نگریستم، به سکوت.
Ú¯Ù„ سنبل زندگی گیاهی دارد Ùˆ مرتب می‌میرد Ùˆ باز زنده می‌شود Ùˆ اين‌جا اشاره‌ای نمادین به جوان زیبایی از دنیای کهن است Ú©Ù‡ در کتاب‌های اساطیری یونان به طور Ù…Ùصل از او یاد شده است. «هایاسینتوس» در ناØیه «لاکونیا» در یونان، مرد جوانی بود كه به زیبایی Ùˆ برازندگی شهره شهر بود. آپولون، خدای جوانی Ùˆ جذابیت Ùˆ موسیقی، زماني دلباخته او می‌شود Ùˆ با شور Ùˆ شوق Ùˆ هیجان به او روش پرتاب دیسک را یاد می‌دهد اما در اثر خطایی Ù…Øبوب خود را می‌کشد. روایت دیگری هست Ú©Ù‡ «زÙیروس» رب‌النوع باد غربی Ú©Ù‡ Ø´ÛŒÙته آپولون بود، از روی Øسادت مسیر Øرکت دیسک را تغییر داد Ùˆ در نتیجه دیسک هنگام پرتاب شدن، جوان تازه‌كار را از پای انداخت. آپولون او را با اندوه بسیار به خاک ‌سپرد Ùˆ از مزار او Ú¯Ù„ÛŒ روييد Ú©Ù‡ به آن «هایاسینت» یا سنبل مي‌گويند. مردم ماتمزده وقتی به گلبرگ‌های سنبل با دقت نگاه می‌کردند بر آن نشانه‌هايي می‌دیدند Ú©Ù‡ اگر کنار هم قرار می‌گرÙت، کلمه آه خوانده می‌شد Ùˆ این نشانه‌ي آهي بود Ú©Ù‡ از دل آپولون برخاسته بود.
در سطر نخست شعر سرزمین هرز، موضوع «عید پاک» هم Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯. جشن بزرگ مسیØیان يا عید پاک، به مناسبت عروج Ù…Ø³ÛŒØ Ø§Ø³Øª از جهان سÙÙ„ÛŒ به جهان علوی Ú©Ù‡ یک روز پس از به خاک سپردن او برگزار می‌شود Ùˆ زمان آن بین 22 مارس تا 25 آوریل است. بنابراین آغاز بهار نه تنها برای گیاهان Øیات‌بخش Ùˆ مقدس است برای انسان‌ها نیز به علت Øیات جدید Ù…Ø³ÛŒØ Ù¾Ø³ از مصلوب شدن تقدیس شده است.
شعر سرزمین هرز زمانی خطی ندارد Ùˆ در آن همه‌ي زمان‌ها با هم آمیخته می‌شود. پس آدونيس، هاياسينتوس، Ù…Ø³ÙŠØ Ùˆ اوزيريس با هم Ùˆ با طبعيت آميخته مي‌شوند Ùˆ مثل گياه در آوريل، زندگي دوباره مي‌يابند. مضمون اسطوره‌اي، مثل زندگي گياهي در اين شعر مدام در Øال تكرار مرگ Ùˆ زندگي است.
در اعصار باستان، مصریان هر سال هنگام بهار یا ماه آوریل، پیکر «اوزیریس» رب‌النوع باروری را از زیر خاک بیرون می‌آوردند Ùˆ جشن زندگی می‌گرÙتند. عنوان بخش اول شعر یعنی خاکسپاری مرده، به تدÙین این رب‌النوع Ùˆ زندگی مجدد او در Ùصل بهار مربوط است. اما در سطر هشتم شعر روايت در کنار «اشتارن‌برگسه» با رگباری به زمان Øال (نیمه‌ی اول قرن بیستم) باز می‌گردد Ùˆ شرایط بین دو جنگ جهانی را تجربه می‌کند Ùˆ این جاست Ú©Ù‡ سطرهای مقدمه از زبان سیبیل اهل کومي معنایی امروزی به خود می‌گیرد. تØمل Ùلاكت ابدي براي آدمي، آن‌چنان دشوار است كه مرگ در برابر آن موهبتي دست‌نياÙتي است. تØمل سرزميني سرشار از بيداد، كه ستم Ùˆ تعدي هم در آن دچار تناسخ می‌شود Ùˆ زندگي ابدي می‌يابد:
برÙراز پیش‌بخاری عتیقه، بسان پنجره‌ای Ú©Ù‡ بر نمای جنگل مشر٠باشد،
دگرگونی Ùيلومل Ú©Ù‡ به دست سلطان ÙˆØشی، آن‌چنان به عنÙ
بی‌Øرمت شده بود، نقش بسته بود. Ùˆ با این همه در آن‌جا بلبل
با نوایی قهرناپذیر تمامی وادی را پر می‌کرد
Ùˆ هنوز او Ùغان سرمی‌داد، Ùˆ هنوز جهان دنبال می‌کند،
«جیک جیک» در گوش‌های پلید
و ديگر کنده‌های پلاسیده‌ی زمان
بر دیوارها Øکایت شده بود، اشکال مات زده
که به بیرون خم شده بودند، خم می‌شدند، اتاق مجاور را ساکت می‌کردند.
پاها روی پلکان کشیده می‌شد.
در زیر نور آتش، در زیر برس، گیسوان زن
سوسوزنان می‌گسترد،
در جلوه‌ی کلمات مشتعل می‌شد، آن‌گاه ÙˆØشیانه خاموشی می‌گرÙت.
Ùیلومل بر اساس اÙسانه‌های کهن یونان Ùˆ آن‌طور Ú©Ù‡ «اووید» شاعر رومی قرن اول نقل کرده است، دختر زیبای نگون‌بختی بود Ú©Ù‡ قربانی هوس Ùˆ بیداد «ترئوس» پادشاه بیدادگر آتن شد. او خواهر کوچک‌تر «پروکنه» ملکه آتن بود. شاه دلباخته او شد Ùˆ به جبر از او کام گرÙت Ùˆ برای آن Ú©Ù‡ رازش آشکار نشود زبان شاهزاده خانم زیبا را برید Ùˆ او را در سردابه‌ای نزدیک کاخ زندانی کرد. ملکه برای یاÙتن Ùیلومل همه جا را گشت Ùˆ او را نیاÙت تا روزی Ùرشي به دستش رسید Ú©Ù‡ خواهرش در زندان باÙته بود Ùˆ دور از چشم زندان‌بان اسرار خود را با نقش Ùˆ نگارها بیان کرده بود. پروکنه همین Ú©Ù‡ از راز با خبر شد، Ùرزند خودش را کشت Ùˆ از گوشت او غذای دلخواه پادشاه را تدارك ديد Ùˆ آن را به خورد او داد. ترئوس پس از آگاهی از این امر برای انتقام، قصد کشتن همسرش را داشت اما ملکه موÙÙ‚ شده بود با خواهرش Ùرار کند. گریز از دست پادشاه امکان‌پذیر نبود جز آن Ú©Ù‡ زئوس خدای خدایان Ú©Ù‡ بر Øال دو خواهر رØÙ… آورده بود آن دو را به Ø´Ú©Ù„ پرنده درآورد، یکی پرستو Ùˆ دیگری بلبل. ترئوس را هم به جرم بیدادش به Ø´Ú©Ù„ هدهد درآورد. در سرزمين هرز اين Ùضاي اسطوره‌اي در مكاني كه توصي٠مي‌شود با هر ستم Ùˆ تعدي به شكلي جديد تكرار مي‌شود. در اين شعر دنیا لبریز از ستم Ùˆ بیداد است Ùˆ آوای گوش‌نواز پرندگان، در Øقیقت صدای زبان‌ بریده‌ي امثال Ùیلومل است Ùˆ کسانی از آن لذت می‌برند Ú©Ù‡ گوش‌های پلیدی مثل ترئوس دارند.
اما در پشتم گاه‌ به ‌گاه صدای بوق‌ها و موتورها را
می‌شنوم، که سوینی را در بهار
به خانم پرتر خواهند رساند.
ماه بر خانم پرتر درخشان می‌تابید
و بر دخترش
آن‌ها پاهایشان را در آب سودا می‌شویند.
این سطرها از منظومه‌ی «مجلس زنبوران عسل» اثر «جان دی» اقتباس شده است Ú©Ù‡ ترجمه آن چنين است: ناگهان خواهی شنید در آن دم Ú©Ù‡ گوش Ùرادهی/ به هنگام بهار خروش سرنا Ùˆ غریو شیپور را Ú©Ù‡ با خود آکتیون را به سوی دیانا می‌آورند/ تا همه پیکر برهنه او را بنگرند
در اساطیر یونان، آکتیون شكارچي‌اي بود Ú©Ù‡ از جنگلی می‌گذشت Ùˆ ناگهان دیانای زیبا Ùˆ پری‌پیکر را دید Ú©Ù‡ در برکه‌ای شنا می‌کند. دیانا الهه شکار Ùˆ باکره‌ي مهتاب همین Ú©Ù‡ مرد جوان را دید Ú©Ù‡ بر تن او چشم دوخته است، خشمگین شد Ùˆ او را به Ø´Ú©Ù„ گوزنی درآورد. گوزن آشÙته‌Øال پس از این Ú©ÛŒÙر سنگین، خود را طعمه سگ‌هاي شكاري خود كرد Ùˆ به Øیات خود پايان داد. این روایت درباره کسانی نقل می‌شود Ú©Ù‡ توانایی اداره امیال شهوانی خود را ندارند. پس از ماجراي Ùيلومل، همان مضمون با اسطوره ديگري در شعر تكرار شده است Ùˆ با تغيير شخصيت‌هاي اسطوره، اسطوره در آدم‌هاي عادي زندگي خود را از سر گرÙته است كه اين امر خود تكرار ديگري از تÙكر تسلسل زندگي است.
من تایریسیاس، Ú©Ù‡ اگرچه نابینایم، در Øدود Øیات می‌تپم
من که پیرمردی با پستان‌های زنانه چروکیده هستم، می‌توانم در ساعت کبود،
آن ساعت شبانگاهی را که به سوی خانه تلاش می‌کند، ببینم
Ú©Ù‡ Ù…Ù„Ø§Ø Ø±Ø§ از دریا به خانه باز می‌آورد،
Ùˆ ماشین‌نویس را هنگام عصرانه به خانه می‌رساند، تا میز صبØانه‌اش را جمع کند،
بخاریش را روشن کند، و قوطی‌های کنسرو را سر میز بچیند.
تایریسیاس در سرزمین هرز نقش مهمی به عهده دارد. دو جنس در وجود تایریسیاس متجلی می‌شود. تایریسیاس در بسیاری مواقع راوی شعر است. بر اساس نوشته‌های «اووید» ژوپیتر خدای خدایان به جونو مظهر جنس زن Ùˆ همسر خدای خدایان می‌گوید Ú©Ù‡ به نظر او در عشق‌ورزیدن، زنان بیش از مردان لذت می‌برند Ùˆ جونو با این تصور مخالÙت می‌کند Ùˆ چون بØØ« به جایی نمی‌رسد Ùˆ کار به شرط‌بندی می‌کشد، تصمیم می‌گیرند به سراغ تایریسیاس خردمند بروند Ùˆ با او Ú©Ù‡ هم زن است Ùˆ هم مرد مشورت کنند. تایریسیاس به این علت دارای ویژگی دو جنس بوده است Ú©Ù‡ روزی در جنگل با ضربه‌ی چوب‌دستی دو اÙعی عظیم را هنگام عشق‌ورزی از هم جدا می‌کند Ùˆ با Ø´Ú¯Ùتی تمام در همان Ù„Øظه از مرد به زن تبدیل می‌شود Ùˆ Ù‡Ùت سال Ùقط زندگی زنانه دارد Ùˆ باز در سال هشتم دو اÙعی را در همان Øال می‌بیند Ùˆ باز با ضربه چوب‌دستش آن‌ها را از هم جدا می‌کند Ùˆ در همان Ù„Øظه به مرد تبدیل می‌شود. به هر Øال در این روایت اسطوره‌ای، تایریسیاس نظر ژوپیتر را تایید می‌کند Ùˆ جونو شرط‌بندی را به ژوپیتر می‌بازد. جونو از روی خشم او را نابینا می‌کند Ùˆ ژوپیتر به جبران این عمل به تایریسیاس قدرت پیشگویی می‌بخشد. شاید در هر شاعر راستینی تایریسیاسی پنهان شده باشد تا به جای همه‌ی آدمیان قادر به بازی در نقش آنان باشد Ùˆ مثل اسطوره‌های عصر کهن با زمان ازلی/ ابدی خود وارد زندگی روزمره آنان شود، Ùˆ اگر دیگر قادر به پیشگویی هیچ رخدادی نیست، دست‌کم ناظر Ùˆ راوی رخدادهای امروز باشد Ùˆ در روایت جای ژوپیتر Ùˆ جونو را با Ù…Ù„Ø§Ø Ùˆ ماشین‌نویس، عوض کند. مضمون همان مضمون است، Ùقط شخصیت‌ها Øقیرتر Ùˆ ارتباط‌ها نازل‌تر شده است.
تایریسیاس Ú©Ù‡ زمانی ماجرای «اودیپوس» شهریار Ùˆ قتل پدر Ùˆ زناشویی او با مادر Ùˆ ویرانی شهر «تبس» را پیشگویی کرده بود Ú©Ù‡ در تراژدی «سوÙوکل» آمده است، Øالا ناظر ویرانی آدمی است. اودیپوس Ùرزند «لایوس» Ùرمانروای تبس ندانسته پدر خویش را در نبرد تن به تن کشت Ùˆ باز ندانسته با مادر جوان خویش «جوکاستا» ازدواج کرد. Øالا آدمی در عصری Ú©Ù‡ همه‌ چیز بیهوده Ùˆ تهی به نظر می‌رسد، شخصیت خود را در نبرد با خویشتن، هلاک می‌کند Ùˆ به عواط٠خودش بی‌Øرمتی می‌کند. زمانی به علت گناهان اودیپوس، شهر تبس ویران شد، Øالا آدمی انسانیت خود را ویران می‌کند. اگر زمانی تایریسیاس در جهان سÙÙ„ÛŒ «اودیسیوس» را می‌بیند Ùˆ درباره سÙر پرمخاطره‌ی او پیشگویی‌هایی می‌کند. امروز تایریسیاس، خود ناظر سرگردانی ابدی آدمی است. اودیسیوس پس از سÙر اسطوره‌ای خود به خانه بازگشت، اما آدمی در عصر جدید، در غرایز خود غرق شده است. نه خانه‌ای دارد Ùˆ نه بازگشتی، Ùقط مثل گیاه در چرخه سرگردانی خود ظاهر Ùˆ غایب می‌شود.
تایریسیاس در شعر سرزمین هرز صØنه‌های Ùساد Ùˆ ویرانی را به صورتی دیگر در زمان Øال می‌بیند. در لندن آدم‌هایی را می‌بیند Ú©Ù‡ زندگی غریزی دارند Ùˆ از آن راضی هستند. مرد تازه به دوران رسیده‌ای از تن زن ماشین‌نویس لذت می‌برد Ùˆ بدون خداØاÙظی خانه‌ی زن را ترک می‌کند Ùˆ از پله‌ها کورمال کورمال، بیرون می‌رود. زن ماشین‌نویس برای Ùراموش کردن خطای خودش صÙØه‌ای روی گراماÙون می‌گذارد تا در صدای موسیقی ملال خود را از یاد ببرد.
چهارمین بند از شعر سرزمین هرز، مرگ در آب نام دارد Ùˆ از Ùله‌باس Ùنیقی Ùˆ غرق شدن‌اش در آب Øر٠می‌زند.
Ùله‌باس Ùنیقی، دو Ù‡Ùته پس از مرگش،
Ùریاد مرغان دریایی Ùˆ امواج ژر٠دریا
و سود و زیان را از یاد برد.
جریان آبی در قعر دریا
استخوان‌هایش را به نجوا پاک کرد. در آن Øال Ú©Ù‡ بالا Ùˆ
پایین می‌رÙت
مراØÙ„ سالخوردگی Ùˆ جوانی‌اش را پیمود
و به گرداب رسید.
یهود و نایهود
ای آن‌که چرخ را می‌گردانی و به سوی باد می‌نگری،
به Ùله‌باس بیندیش Ú©Ù‡ روزی چون تو رشید Ùˆ زیبا بود.
آن کس Ú©Ù‡ باید به ØÚ©Ù… آیین بودایی، همه‌ی امیال Ùˆ شهوت‌های خود را در آتش اÙکند تا به رستگاری برسد، اگر نتواند باید مثل دریانوردان Ùنیقی در اعماق آب خودکشی کند. این امر یادآور مراسم به آب‌سپاری رب‌النوع باروری در مصر Ùˆ اسکندریه است Ú©Ù‡ پیکره خدای طبیعت را Ú©Ù‡ چوبی بود، به دریا می‌اÙکندند تا به قدرت قهار آن پایان داده باشند Ùˆ جریان آب این پیکره را به «بایبلوس» می‌برد Ùˆ آن‌جا مردم آن را از آب می‌گرÙتند Ùˆ به مناسبت تولد دوباره رب‌النوع باروری، جشن Ùˆ نیایش برپا می‌شد.
تمام توضیØات یاد شده نشان می‌دهد Ú©Ù‡ شعر سرزمین هرز، با وجود دارا بودن ویژگی شعر Ùˆ اهمیت زبان در آن Ú©Ù‡ ترجمه‌‌اش را هم دشوار می‌کند، رÙتاری کاملاً اسطوره‌ای دارد. تایریسیاسی است Ú©Ù‡ هم از جنس شعر است Ùˆ هم از جنس اسطوره. هم از بازی‌های زبانی Ùˆ از Ù„ØÙ†ÛŒ به Ù„ØÙ† دیگر درآمدن، لذت می‌برد Ùˆ هم Ú©Ù„ÛŒ واØد است Ú©Ù‡ خواندن سطر به سطر برای آن Ú©Ùایت نمی‌کند. هم عبارت‌های ملودیک خود را دارد Ùˆ هم از مجموعه‌‌ی این ملودی‌های کلامی، یک اثر واØد هارمونیزه پدید آمده است. تÙکر اسطوره‌ای آن در رویارویی با مسئله‌ مرگ Ùˆ زندگی، هم‌زمان، چندین رمزگان از چندین Øوزه Ù…Ùهومی را با هم رمزگشایی می‌کند، مثل رمزگان‌های اسطوره‌ای، تاریخی، مذهبی، شعر، ترانه، Ú¯Ùتار روزمره. بدون‌ آن Ú©Ù‡ توانایی ØÙ„ مسئله‌ی مرگ Ùˆ زندگی را داشته باشد، ماهیت تØول آن به صورت باوری امروزی Ùˆ چرایی این تØول را نشان می‌دهد. تØولی Ú©Ù‡ Ø´Ú©Ù„ تنزل گرÙته است Ùˆ هر بار Ú©Ù‡ در چرخه تکرار شونده‌ی خود ظاهر می‌شود، مرتبه‌ای پست‌تر از قبل پیدا می‌کند.
سرزمین هرز، درست مثل اسطوره‌ای کهن، معنای مشخصی ندارد Ùˆ از مجموع ارتباطات بینامعنایی آن با دیگر متن‌ها است Ú©Ù‡ معناهای آن Ø´Ú©Ù„ می‌گیرند. سرزمین هرز، مثل اسطوره دارای ساختاری است Ú©Ù‡ Ùقط با قواعد ساختاری خودش می‌توان آن را تعری٠کرد Ùˆ با درک این ساختار به رمز معنایی شعر Ù¾ÛŒ برد، Ùˆ با تعمیم دادن رمزگان آن، نه Ùقط به معنای روایتی از شعر در مناسبت با روایت‌های دیگر آن دست یاÙت، بلکه با تبیین تØول مضمون Ùˆ مسئله شعر، به معنای همه‌ی انگاره‌های جهان رسید. به یاد آوریم Ú©Ù‡ معنا مطابقت دادن معادل‌های معنایی با آن‌چه Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ معنا کردن آن هستیم، است.
سرزمين هرز اپرا نيست، هرچند ساختار دراماتيك آن پيشاپيش امكان ساختن اپرا را Ùراهم كرده است، اما نكته‌اي كه لوي‌استروس درباره شباهت اپرا Ùˆ اسطوره بيان كرده است درباره‌ي ساختار اين شعر هم صدق مي‌كند. هنگام خواندن سرزمين هرز، مضموني واØد بارها در Ù„Øظه‌هاي مختل٠شعر ظاهر می‌شود Ùˆ براي پي بردن به آن بايد اين Ù„Øظه‌هاي متÙاوت را به صورت پیوسته Ùˆ پشت سر هم مثل رویدادی واØد خوانش کرد. هنگام خواندن سرزمين هرز، مسير خطي خواندن به طور مرتب دچار ÙˆÙقه مي‌شود، چرا كه روايت شعر روايتي خطي نيست Ùˆ ذهن خواننده بايد مقاطع روايي شعر را به يكديگر پيوند بزند تا به كليت شعر آگاه شود. بدون اين آگاهي، شعريت شعر سرزمين هرز در پانوشت‌هاي خود ويران مي‌شود.
در ساختار شعر سرزمين هرز، دو گروه ويژه در دو Ø³Ø·Ø Ù…Ø®ØªÙ„ÙØŒ بارزتر از ديگر مضمون‌ها Øضور دارند، یکی مرگ Ùˆ زندگي Ùˆ دیگری زمان اسطوره‌اي Ùˆ زمان تاريخي. از سويي روایت شعر، Øکایت گروه ویژه‌ی زندگي است Ú©Ù‡ می‌کوشد از گروه ویژه‌ی مرگ بگریزد Ùˆ آن‌‌چه می‌بینیم، گروه‌ ویژه‌ی مرگ است Ú©Ù‡ زندگي را تعقیب می‌کند، Ùˆ از سوي ديگر، زمان اسطوره‌اي گاهی به زمان تاريخي می‌پیوندد Ùˆ گاهی زمان تاريخي از زمان اسطوره‌اي می‌گریزد. درست مثل آن‌چه لوي‌استروس درباره شباهت ساختار ÙÙˆÚ¯ Ùˆ برخي از اسطوره‌ها بيان كرده است. تعقیب Ùˆ Ùرار «سوژه Ùˆ واکنش» در كل روايت شعر وجود دارد Ùˆ نقطه‌ی اوج این تضادها هم ترکیب گروه ویژه‌ها‌ی ياد شده است.
سرزمين هرز شعري است كه در ميان‌راه ژانرهاي مختل٠ايستاده است. در 1922 ميلادي نوشته شده Ùˆ هنوز هم مي‌تواند نمونه‌اي مشخص براي شعرهاي تجربي‌اي باشد كه بازي زباني شعر را به بازي با Ù…Ùاهيم Ùˆ مضمون‌ها يا بازي با ژانرهايي كه ميراث هنر آدمي است، مي‌كشانند. اگر اليوت با Ù†Ùوذ دادن اسطوره در تاريخ يا رويدادي روزمره، معناهاي يك‌سر جديدي به زندگي امروز Ùˆ باورهاي گذشته مي‌بخشد، شعر امروز هم مي‌تواند هر متني را با هر زبان Ùˆ هر Ù„Øني به دلخواه خود تغيير دهد Ùˆ Øتي در پي نوسازي يا بازسازي تÙكر يا روايت خاصي نباشد؛ امر تازه‌اي با ظاهری کهن‌نما را در شکل‌های دلخواه‌اش پدید آورد. شعر می‌تواند اسطوره‌های کهن‌نما را بدون این Ú©Ù‡ اصلاً روایتی از آن وجود داشته باشد بر اساس منطق روایت‌های اسطوره‌ای بسازد. آگاهی به منطق روایی اسطوره، به شعر توانایی Ù†Ùوذ Ùˆ رسوخ در جهان اسطوره‌ها را می‌دهد. برای یادآوری تکرار می‌کنم: چیزی به عنوان روایت درست، اصیل یا اولیه وجود ندارد. الیوت برÙراز المپ، پل لندن را به شرق Ùˆ غرب جهان پیوند داد Ùˆ از راه آن همه‌ی زمان‌ها Ùˆ بسیاری از Ùرهنگ‌ها را به شعر وارد کرد. سرزمین هرز، جعبه پاندورای «تی. اس. الیوت» است Ú©Ù‡ همه‌ی رنج‌ها Ùˆ Ù…Øنت‌های جهان‌اش را در آن ریخته است Ùˆ با هر بار خوانش آن، رنج‌های زیبا شده در زبان، در جان Ùˆ جهان خواننده پخش می‌شود. شعر امروز باید جعبه‌ی پاندورای خودش را بسازد.
اسماعیل یوردشاهیان او نوشت
1- اورمیای بنÙØ´ 2- مبانی Øسی زبان وشعر
متاسÙانه من با نظر ودیدگاه شما در تبین رابطه اسطور وشعر ودیگرهنرها در عصر Øاظر واینده مخالÙÙ…
من معتقدم هر عصر ÛŒ متناسب با وضعیت وشرایط وساختار خود اسطوره خود را خواهد ساخت Øال این اسطوره در نقش وشخصیتهای متÙاوت باشد مثل گاندی Ú©Ù‡ اسطوره مبارزه ومقاومت بدون خشونت است ویا در Ø´Ú©Ù„ وشخصیت دیگر
اما تعری٠اسطوره هم آن چنانکه Ú©Ù‡ شما تاکید نموده اید میان دیگر اندیشورزان متÙاوت است لوی استروس آن را داستانی مقدس Ù…ÛŒ خواند گروهی دیگر اسطوره را رویا جمعی Ù…ÛŒ دانند Ùˆ
من آن را بیان تمثیلی Øسرت وارزوهای بر نیامده قوم وسرزمینی Ù…ÛŒ دانم وشعر را در رابطه با آن - نویی سرایش دیگر سان در بیان Ù…ÛŒ دانم
این موضوع نیاز به بØØ« وبررسی طولانی دارد
وکار ومقاله شما Ú©Ù‡ گشاینده این بØØ« است بسیار ستودنی ست خسته نباشید
اورمیا